معرفی سندی تازه یاب پیرامون سرگذشت حیدر خان د

«ایجاد یک جنگل تازه» توسط حسن خان آلیانی | حیدرخان فشتالی کیست؟!

حیدرخان و برادرش قره خان فَشتالی دیلمی جزو ناجیان میرزا کوچک خان از مهلکه لاهیجان بودند. این دو برادر پس از این رویداد در زمره نیروهای جنگلی در می آیند خصوصاً در ماههای پایانی نهضت جنگل، محل حضور آنان نه در دیلمان که در زیده و آلیان فومن بود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا،  مرتضی سخایی در گزارشی به ارتباط حسن خان آلیانی(معین‌‌الرعایا) با حیدرخان و قره خان فشتالی دیلمی برای ایجاد یک جنگل تازه و معرفی سندی تازه یاب پیرامون سرگذشت حیدر خان دیلمی از زبان خودش اشاره کرده است.

در گزارش این پژوهشگر آمده است:

مقدمه
معین الرعایا در سالهای ۱۳۰۴ و ۱۳۰۵ خورشیدی رئیس کل امنیه گیلان بود. او در آذر ۱۳۰۴ به سیاهکل رفت تا ظاهراً حیدرخان فشتالی را دستگیر کند اما حیدر خان و برادرش قره خان جزو ناجیان میرزا کوچک در میلکه لاهیجان بودند و دو سال در زیده و آلمان حضور داشتند و با حسن خان و سایر جنگلیان راستین در یک جهه جنگیده بودند. حسن خان تا دیماه ١٣٠۴ نیز یعنی بیش از یکماه تمام در سیاهکل ماند اما نه تنها حیدرخان را دستگیر نکرد بلکه او را به مسئولیت امنیت محال آنسوی سفید رود تا تنکابن منسوب نمود. این عملی بود که به مذاق فضل الله زاهدی فرمانده وقت تیپ مستق شمال خوش نیامد و در نامه مورخه ۷ شهریور ١٣٠۴ خورشیدی که به رضا خان نوشته تا اجازه ترور حسن خان را از او بگیرد به این موضوع اشاره کرده است:

اگر نقاط معروضه فوق شفت فومن ماسوله دیلمان رانکوه رحمت آباد و عمارلو به همین منوال باقی بماند ممکن است روزی اوضاع سیاسی دولتی [؟] ایجاد یک جنگل تازه ای را اقتضا نماید که خاتمه دادن غائله آن برای دولت میلیونها خرج و هزاران اشکالات ایجاد نماید…. امیدوار است در پرتو عنایت ذات مقدس عالی با تدبیر عملی مشکلات مزبوره را مرتفع و آسایش عمومی را در تمام منطقه ابواب جمعی خود برقرار نماید
در این نوشتار سندی پنج صفحه ای معرفی میگردد که طی آن حیدرخان فَشتالی دینی شرح حال زندگی خود را نوشته است. تاریخ سند مربوط به ۲۶ مرداد ماه ۱۳۰۵ خورشیدی است. این تاریخ مصادف است با دو ماه و ۴ روز پس از شهادت حسن خان آلیانی (معین الرعایا)

▫️حیدرخان فشتالی کیست
حیدرخان و برادرش قره خان فَشتالی دیلمی جزو ناجیان میرزا کوچک خان از مهلکه لاهیجان بودند. این دو برادر پس از این رویداد در زمره نیروهای جنگلی در می آیند خصوصاً در ماههای پایانی نهضت جنگل، محل حضور آنان نه در دیلمان که در زیده و آلیان فومن بود.
محمد آقاجانی کلامرودی پژوهشگر تاریخ گیلان در رابطه با حیدر خان فشتالی می نویسد: یا شکست نهضت جنگل و اقول مبارزات حیدر خان توسط فشون دولتی دستگیر و در زندان قصر تهران زندانی میشود. اما پس از مدتی میله های زندان را شکسته و با خلع سلاح نگهبانان و آزاد کردن
چند تن از یارانش راه گیلان را در پیش میگیرد و از راه کرج به طالقان و سپس به کوههای البرز وارد می شود و با کمک شیر زن گاو داری که به آنها پناه داده بود تجدید قوا نموده و جان دوباره می گیرند. قشون دولتی در پی آنها بود تا اینکه در بن بست دره ای گیر می افتند دیگر راهی نمانده بود و قشون دولت نزدیکتر میشد ناگهان داخل غار خرسی را می بیند.
او که مرد کوه و جنگل بود فوراً راه نجات را در تعقیب خرس می یابد و چند تیر هوایی شلیک میکند و خرس پا به فرار میگذارد و راه خروج از آن دره را به آنها نشان میدهد قوای دولتی با شنیدن صدای تیر مکان آنها را تشخیص داده و به همان دره هجوم می آورند اما راه خروج را پیدا نمی کنند، لذا شکست خورده، حیدر خان و یارانش را گم کرده و دست از تعقیب میکشند.
سالها این تعقیب گریز ادامه می یابد تا اینکه حیدر خان با تراشیدن سبیل و موهایش به تنکابن می رود و در قهوه خانه ای بطور ناشناس مشغول کار میشود و هر از چند گاهی به صورت پنهانی و ناشناس به خانواده سر میزند و آنها را تأمین میکند اما رضا شاه نیز در رامسر بسر می برد و به او خبر میدهند که حیدر خان در این حوالی است. فوراً پیگیر شده و دستور دستگیری میدهد. اما موفق نمی شود. پس از مدتی یکی از دوستان و یاران حیدر خان با خیانت جای او را به نیروهای دولتی می گوید و حیدر خان را در قهوه خانه دستگیر میکنند و با غل و زنجیر می بندند.
پس از گذراندن حیدر خان در لاهیجان و سیاهکل با اینکه شاه دستور زنده ماندن او را داده بود با فشار و نفوذ اربابان و حاکمان منطقه او را به دار می آویزند با تقلای زیاد، حیدر خان از طناب جدا می شود اما دوباره او را به دار میکشند و هر چه منتظر میمانند حیدر خان خفه نمی شود. او را پایین می آورند و بار سوم به دار میآویزند.
این بار حیدر خان تسلیم مرگ میشود و سال ۱۳۰۹ چراغ مبارزات مردمی گیلان خاموش میشود.

نوروز خالدار نیز که حیدر خان را لو داده بود در سیاهکل بر خلاف وعده هایی که به او داده بودند اعدام می شود. فرزندان و خانواده او به اسارت شجاع الممالک در می آیند و تمام اموال او مصادره می شود.
روزی که همسر حیدر خان در حیاط خانه شجاع الممالک فرزند کوچکش شیرزاد را در “هالونه” (گهواره) می تاباند این شعر را با ناله و سوز و آواز میخواند.
پلنگ از کوه پرید بشکسته دندان /
مقام دل چریدند گوسفندان
اگر نسلی بماند از پلنگان/
تلاقی می کند از گوسفندان
پلنگ گوید چقدر خوش خط و خالم /
بدین کوه بلند چندی بنالم
خداوندا بده روزی حلالم
که دست بر سفره ناکس نمالم

▫️متن رونویسی شده سند عرض حال حیدرخان دیلمی.
مجلس شورای ملی شماره ۶٩۵ مورخه ۱۹ خرداد ماه ۱۳۰۵
متحد المال[بخشنامه]
حضور انور امتایان مجلله مجلس دار الشورای ملی ایران دام توفیقاتهم ملاحظه فرمایند
از آنجائیکه مدتی است این بنده حیدر خان دیلمی دچار زحمات این حدودات هستم. تاکنون از طرف دولت علیه ایران نتیجه درست ندیده ام مجبور بر مکاتبه أن مکان مقدس برآمدم.
آنکه در سال انقلاب علاوه از ده هزار نفر مجاهد بودند. در میان اینهمه نفوس چند نفر هم ما بودیم. پس از اعلان دولت به عفو عمومی رونسای محلی با سواران نظامیان دولتی کلام الله مجید مهر کردند.

این بنده هم اطمینان به قرآن نمودم با هفتاد نفر عده مجاهد آمدیم تسلیم، سلطان اسمعیل خان گردیدیم از طرف دولت علیه ایران امر شد ما را برشت با کتهای بسته و با تعدیات شدیده حمل بطهران نمودند در این بین یک نفر از برادرزاده و دو نفر هم پسردانی این بنده را پس از تسلیم شدن در گیلان یکی را مسموم دو نفر را مقتول کردند و در مدت دو سال در فشار ظلم بدوائر دولتی بودیم. بهر اداره ای ما را استنطاق حاضر نمودند حسابی رسمی ندیدیم. چندین دفعه درخواست کردیم کو ان عفو عمومی که دولت در گیلان اعلان فرموده بودند. عفو عمومی دولت را بتعدیات شدیده مشاهده می شد.
ای وکلای مجلس دار الشورای ملی ایران و ای ذمه دارای آسایش ملت ایران انصاف میخواهم با این همه اطاعت و تسلیم بنده نسبت بدولت تا این درجه تعدیات سزاوار نبود یاری خداوند جل جلاله وسیله فراهم کرده فراراً مراجعت به گیلان مدت چند ماه در جنگل بودیم. بدون آنکه سلب آسایش کسی شده باشم. باز هم مشیت دولت تعلق گرفت به تسلیم بوسیله معین الرعایا الیانی مجدداً تسلیم دولت علیه ایران گردیدیم پس از اطمینان امنیت چندین محال را از خط سفید رود الی خاک تنکابن راجع بما فرمودند چون آنحدود همیشه سارقین و یاغی در صدد اذیت اهالی بودند. پس از چندی با زحمت زیاد بطور شایسته از هر حیث امن نمودیم چون آن حدود امنیت حاصل شد. سبب مدخل حکومت محلی گردید.

به موجب دسائس و انتریکات نظر مبارک کارکنان دولت را درباره این بنده تاریک نمودند. بدون آنکه خلاقی از بنده بظهور برسد باز هم کارکنان دولت بر اعدام ما قیام نمودند و نیمه شب میان بستر خواب اخوی بنده قره خان را با پسرش مقتول ساختند.
ای وکلایان ملت ایران انصاف میخواهم با این همه اطاعت و زحمات متحقق اینگونه سزوار بودم. اگر مقصود این بنده طرفیت به کارکنان دولت بود در بی اوقات میتوانستم برادر آن نظامیان را در جنگل اسیر نمایم ولی استغفر الله در بعضی اوقات که عنقریب بود مصادف بشویم با نظامیان بنده از طرف دیگر عبور میکردم و تاکنون آسیبی به نظامیان نرساندم ولی اشخاصی که سبب آنتریک و دسیسه کاری برای ماها فراهم نموده بودند از قبیل حکومت محلی با چند نفر دزد مجبور بنده را بطرف خودشان وادار نمودند.
در هر حال مدت یازده ماه در جنگل بودم اسم بنده را به نام ننگ بردند که حیدرخان یاغی است. چگونه یاغی یازده ماه در جنگل با چندین نفر مسلسل و غیر مسلح زندگی می نماید. کسی را لخت نکرده، خانه کسی را نزده و مال کسی را به یغما نبرده و از حدود دوائر دولتی خارج نشده؟! آیا ممکن است همچو کسی یاغی خطاب بشود؟!
اگر بنظر بصیرت مشاهده بفرمائید یاغی کسانی هستند که اساس اینگونه کارها را فراهم می نمایند برای جلب منافع شخصی لذا امروز هم بوسیله آقای آقا میرزا یوسف خان شبان شفقی رئیس امنیه کل گیلان مارا تسلیم بدولت علیه ایران امر فرمودند امیدوارم از وکلایان ملت ایران و از دولت علیه ایران که از طرف بنده این همه جوانان که فداء در راه دولت گردیدند. دولت علیه ایران قناعت نمایند. منتظر نتیجه جواب آن امنایان ایران هستم تمنا مینمایم این بنده را از فیض زیارت جواب عریضه محروم نفرمائید محل امضاء (حیدر (دیلمی)
حاشیه مطابق اصل است ۵/۵/۲۶

Share