گیتی بابایی

میرزا کوچک جنگلی،مردی که هیچگاه از یاد تاریخ نخواهد رفت

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا،یازدهم آذرماه برای ایرانیان به ویژه مردم سرزمین سبز گیلان یادآور داغ بزرگی است، شهادت میرزا کوچک جنگلی دلاورمردی که ایران را سربلند و آباد می خواست و آزادی ، عدالت و رفاه را از آن همگان. شیرمردی عاشق که هرگز از مرگ نهراسید چرا که ترسش زیستن در سرزمینی […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا،یازدهم آذرماه برای ایرانیان به ویژه مردم سرزمین سبز گیلان یادآور داغ بزرگی است، شهادت میرزا کوچک جنگلی دلاورمردی که ایران را سربلند و آباد می خواست و آزادی ، عدالت و رفاه را از آن همگان.

13920909000009_PhotoA

شیرمردی عاشق که هرگز از مرگ نهراسید چرا که ترسش زیستن در سرزمینی بود که عدالت و آزادی از آن رخت بربسته باشد. مبارزی نستوه که در یکی از سخت ترین برهه های تاریخ این سرزمین ، زندگی آرام خود را رها کرد و در آرزوی ایرانی بهتر به دل جنگل زد تا ‘مرگ را سرودی کند مانا تر از حیات ‘ .

تاریخ ، گویا برای آزمایش وی سخت ترین دورانها را انتخاب کرد . دولت مستبد قاجار و بی توجه به حقوق مردم ، انقلاب مشروطه ، نخستین جنگ جهانی و حضور سیاستمداران و قشون روس و انگلیس و سرانجام انقلاب سرخ شوروری او را در بوته آزمایشی سخت قرار داد.

‘میرزا یونس استادسرایی’ که برای ادامه تحصیل از رشت به تهران رفته بود آزرده از آشفتگی کشور، بی کفایتی حکومت، ستم حکام محلی و تعدی بیگانگان ، صبوری و درس و بحث در مدرسه محمودیه تهران را کنار گذاشت و پای در راه نهاد .

راه صعب تلاش برای آزادی و آبادی میهن ، آن هم در بحبوحه جنگ جهانی اول و حضور نیروهای نظامی خارجی که با توجه به موقعیت ویژه جغرافیایی ایران و ذخایر بی شمارش، دندان طمع تیز کرده و در این راه از کمک ایادی داخلی نیز بهره می بردند . اربابان و فرصت طلبان پول پرست محلی نیز بی تفاوت به مشقت ملتی گرفتار فقر مادی و فرهنگی تنها به فکر صید سود و ثروت از این آب گل آلود بودند .

اما یونس که پویایی را از موجهای دریای نیلگون خزر و مقاومت را از کوه های بلند دیارش میراث برده بود ، مبارزه برای رهانیدن سرزمینش از چنگال پلید ستم و بی عدالتی و سلطه بیگانگان را انتخاب کرد .

به گواه تاریخ ، میرزا هم زمان با قیام مشروطه خواهان با اعتقاد به آرمانهای آزادیخواهانه و عدالت طلبانه مشروطیت به انقلابیون جبهه شمال پیوست و در فتح قزوین شرکت کرد . سال ۱۲۹۳ ناخشنود از نقض تمامیت ارضی ایران از سوی دولتهای بیگانه ، ستم قشون روس بر مردم گیلان ،بی تفاوتی دولت و وضع مالیات های سنگین و همچنین ظلم اربابان به رعیت ها مصمم به برپایی نهضتی شد که قیام جنگل نام گرفت .

میرزا در این راه تنها نبود ، فرهیختگان آزادیخواهی همچون دکتر حشمت و میرزا حسین کسمایی و غیورمردان دیگری همچون حسن آلیانی و شیخ علی شیشه بر از طبقات معمولی جامعه و حاج احمد کسمایی از تجار معتبر و روشنفکر گیلان و دیگر آزادیخواهان ،شیفته آرمانخواهی و آزادگی این بزرگمرد برای کسب استقلال موطنشان با وی هم پیمان شدند.

میرزا کوچک در سخنرانی هایش برای جوانان می گفت : استقلال مملکت در خطراست. تجاوزات اجنبی هر روز گسترده تر می شود. مرتجعین داخلی هم چنان به اندوختن مال و غارت و یغماگری مشغول هستند. ما برای نجات ملت و مملکت قیام کرده ایم. مام وطن به کمک و فعالیت جوانانی چون شما احتیاج دارد که برای نجاتش به پا خیزید.

و این سخنان که از دل او بر می خاست؛ به سادگی بر دل جوانان غیور و مردان آزادیخواه می نشست و به او می پیوستند.

آزادگی و شجاعت میرزا کوچک را میتوان از خلال نوشته های به یادگار مانده اش دریافت . او در نامه ای خطاب به فرمانده قزاق های روس در تهران که در حمایت از دولت مستبد قاجار و به تسلیم وادار نمودن وی پیشنهاد مشاغل عالی را داده بود، نوشت : وجدانم به من امر می کند در استخلاص مولد و موطنم که در کف قهاریت اجنبی است، کوشش کنم شما می فرمایید نظام نظر به حق یا باطل ندارد و مدعیان دولت را هر که و هر چه هست باید قلع و قمع نمود و … بنده عرض می کنم، تاریخ عالم به ما اجازه می دهد هر دولتی که نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد، وظیفه ملت است که برای خلاصی وطنش قیام کند .

میرزا با دلگرمی و پشتیبانی مردم ، با قشون روسیه مستقر در گیلان و همچنین با استبداد داخلی و ایادی اش و ستمکاران محلی مبارزه و در گیلان جمهوری اعلام کرد .

ابراهیم فخرایی از یاران میرزا در کتاب سردار جنگل از علاقه گیلانیان و دیگر آزادیخواهان به این بزرگ مرد مبارز و استقبال گرم و صمیمانه مردم رشت و بندرانزلی از او می نویسد .

وی در بخشی از این کتاب یاد می کند : بامداد روز جمعه ۱۶ رمضان ۱۳۳۸ جمعیت انبوهی از مستقبلین ، از محلّی موسوم به آتشگاه ، پنج کیلومتری رشت ، تا شهر، در دو طرف جاده صف کشیده ، مقدم جنگلی ها را با فریادهای شورانگیز و افشاندن دسته های گل، تهنیت گفتند. مجاهدین ، بعد از رسیدن به شهر ، در باغ سبزمیدان ، اجتماع و از طرف میرزا کوچک خان و احسان الله خان در ساختمان چوبی وسط باغ که به اندازه یک متر از سطح زمین ارتفاع داشت ، نطقهای پرحرارتی ایراد گردید.

وی در ادامه می نویسد: جنگلی ها ، دو روز پس از جشن پیروزی ، که در استقبال با شکوه مردم از آنها ، جلوه گر شد ، موضع خود را در اعلامیه ای این چنین بیان کردند: هیچ قومی از اقوام بشر ، به آسایش و سعادت نایل نمی گردد و به سیر در شاهراه ترقی و تعالی موفق نمی شود ، مگر آن که به حقوق خویش واقف گشته ، ادراک کند که خداوند متعال ، همه آنها را آزاد آفریده و بنده یکدیگر نیستند و طوق بندگی را نباید به گردن نهند. همچنین حق ندارد به ابناء نوع خود حاکم مطلق و فعال مایشاء باشند.

بر اساس مستندات تاریخی؛ پس از وقوع انقلاب در شوروی ارتش سرخ بلشویک ها به بهانه تعقیب و دستگیری عوامل تزار وارد بندرانزلی شدند ، قوای دولتی بریگاد قزاق نیز با فرمان احمدشاه قاجار به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت شد که چندین برخورد جنگی بین دو نیرو بوجود آمد .در این جنگ ها میرزا بی طرف ماند و در فکر تجدید قوا بود.

در نهایت ، پس از درگیری های متعدد بین قوای دولتی قزاق و ارتش سرخ آنها، خاک رشت و بندر انزلی را به قصد کشور خود ترک کردند . قزاق ها، به فرماندهی سردار سپه برای مذاکره با میرزا و دعوت او به مرکز کوشیدند اما میرزا داغدار کشته شدن دکتر حشمت به دست آنها ، پیشنهاد مصالحه را نپذیرفت .

در نهایت قوای قزاق طی شبیخون های فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی کردند و بعضی از سران نهضت تسلیم یا کشته شدند و جمهوری گیلان از هم فرو پاشید و میرزا همراه با یاور وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، به طرف کوه های خلخال حرکت کردند.

در یازدهمین روز از آذرماه سال ۱۳۰۰ هجری شمسی ، بوران و برف راه بر آنها بست و سردار جنگل و دوست وفادارش از پای در آمدند.

پروفسور شاپور رواسانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و نهضت جنگل و رئیس بنیاد پژوهشی – فرهنگی میرزا کوچک خان جنگلی در خصوص این بزرگ مرد می گوید : میرزا مردی صادق و صمیمی بوده که به هیچ وجه از ایده آل هایش برنگشته و روی آنها معامله نکرده است. وقتی سرش را بریدند، تنها ثروتی که به همراه داشت، یک مهر و یک قرآن بود که به بازویش بسته بود و یک سکه کهنه نقره.

از مال دنیا به معنای دقیق کلمه هیچ نداشت. در تمام گیلان یک متر زمین یا یک دست لباس یا یک ریال به عنوان ارث میرزا باقی نمانده است. به شدت عاشق آزادی و استقلال ایران بود و مردم ایران را دوست داشت. به ایرانی بودن و اسلامیت پایبند بود.

به شدت مخالف دخالت و استعمار و نفوذ اجنبی بود؛ چه روسی، چه انگلیسی، بولشویک یا سرمایه دار. او معتقد بود که ایران باید متعلق به جامعه ایرانیان باشد .

پرفسور رواسانی تاکید می کند : معتقدم که در حق این شخصیت ظلم شده و او ناشناس مانده است چرا که میرزا بخشی از فرهنگ زنده ماست.

میرزا کوچک همانگونه که خود از پیش نگاشته بود به شرافت زیست ، با شرافت مراحل انقلابی را طی کرد و با شرافت مرد.

اما نه مرگی که خاطره اش را از ذهن مردم بزداید. بلکه ‘مرگی سرخ که بازتعریف زندگی است.

گیتی بابایی – ایرنا

Share