متن دست نوشته مهندس قهرمانی برای سخنرانی در بزرگداشت میرزا کوچک

گیلان به میرزا فرزند با غیرت و دیندار خویش می‌بالد | بس نکته غیرحسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

متن زیر برگرفته از دست نوشته ای است که مهندس روح الله قهرمانی استاندار فقید گیلان در سال ۸۹ برای سخنرانی در مراسم بزرگداشت میرزاکوچک جنگلی آماده کرده بود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، یوسف گلشن مدیرکل اسبق استانداری گیلان همزمان با سالروز شهادت میرزا کوچک جنگلی با ذکر خاطره ای از زنده یاد روح الله قهرمانی چابک استاندار فقید گیلان، دست نوشته آن مرحوم را درباره میرزا کوچک جنگلی منتشر کرد.

گلشن در صفحه شخصی خود در یکی از شبکه های اجتماعی نوشت:
“حوالی عصر یازدهم آذر سال هشتاد و نه از دفتر استاندار به من زنگ زدند که مهندس میخواهد شما را ببیند، آن موقع روابط عمومی استانداری بودم وقتی دفتر رسیدم، پشت میزشان در حال نوشتن سخنرانی مراسم بزرگداشت میرزاکوچک بودند، نوشته‌ها را به من نشان دادند و گفتند: در این سخنرانی میخواهم شعر معروف میرزا، را بخوانم چون تو رشتی هستی لطفا با لهجه رشتی برای من بخوان تا بنویسم.
برای من خیلی جالب بود که ایشان تا این اندازه نسبت به مطالبی که می‌خواستند در حضور مردم ارائه دهند حساس بودند، چندین بارهم تمرین کردیم، آنچه در ادامه می‌خوانید همان دست نوشته ایشان است که بعد از سخنرانی زیبایشان که مثل همیشه مملو از اشعار حافظ، به من دادند تا تبدیل به خبر کنم.

گیلان به میرزا فرزند با غیرت و دیندار خویش می‌بالد، از اینرو مدام با او از صمیم جان درد دل‌ها دارد.
چقدر جنگل خوسی ، میلت وسی … خسته نبستی … می جان جانان … تره گمه میرزا کوچیک خانا خدا دانه که من نتانم خوفتن از ترس دشمن … می دیل آویزانا … تره گمه میرزا کوچیک خانا … چرا زودتر نایی؟ … توند تر نایی؟ …تنها بنایی گیلان ویرانا …… تره گمه میرزا کوچیک خانا امه رشتی جقلان … ایسیم تی فرمان … گوییم امی جان …تی راه قربانا … … تره گمه میرزا کوچیک خانا
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

فریاد میرزای عاشق مردمش، در فضای گیلان، همواره بگوش می‌رسد که: از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی از ازل تا به ابد فرصت درویشان است و زمزمه‌اش به زبان دل در کوهسار‌ها چنین داشت که: جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
بی‌راهنما و دلیل راه، گام برنمی داشت و امام عصرش را می‌شناخت و می‌گفت:
من و دل‌گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست
و از روی بصیرت بزبان جانی به یاران تذکر می‌داد
گره به باد مزن‌گر چه بر مراد رود/ که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
اگرچه زمانه بی‌وفایی را در حق او از حد گذراند اما او چون امامش، حسین (ع) معتقد بود:
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده‌شان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند
عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش
گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی
در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می‌خوش دلتریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش
من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان
هر زمانم عاشق جانی می‌دهد ز افسون خویش
روحش شاد و راهش پر رهرو باد

Share