نوروز امسال هم گذشت اما…

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا فاطمه احمدپور در ” تاثیر ” نوشت: خانم ما را ببخش از اینکه سر روز شهادتت بحث می‌کنیم تا مراسم عروسی‌مان عقب نیفتد. می‌دانی بی‌بی ما فقط تو را پشت در و با پهلوی شکسته می‌شناسیم، وای به حال ما کاش به جمله فاطمه فاطمه است عمقی می‌اندیشیدیم! آری […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا فاطمه احمدپور در ” تاثیر ” نوشت:

فاطمیه.phpخانم ما را ببخش از اینکه سر روز شهادتت بحث می‌کنیم تا مراسم عروسی‌مان عقب نیفتد. می‌دانی بی‌بی ما فقط تو را پشت در و با پهلوی شکسته می‌شناسیم، وای به حال ما کاش به جمله فاطمه فاطمه است عمقی می‌اندیشیدیم!

آری ما یادمان نرفته است وقتی آمدی با خود کوثر آوردی… امسال هم به نام زیبای تو مزین شد، چه دیدنی شد زمین، کوه‌ها چادر سفید سر کردند و برای عروس شدن زمین، رویشان را پوشاندند و ما این را ندیدیم. همهٔ گیاهان بیدار شدند با سرمای بهار و ما ندانستیم که سالی که نکوست از بهارش پیداست…

خانم ببخش سیزده روز گذشت ولی یادمان رفت که سین سینه‌سوزی تو کنار سفره هفت‌سین خالی است….

یادمان رفت در عیددیدنی‌هایمان گذری هم به قبرستان بقیع بیندازیم و تو را صدا بزنیم….

سیزده روز گذشت و یادمان رفت وقتی ما سنگ به رودخانه می‌اندازیم و سبزه گره می‌زنیم، حسین چه بی‌قرار است، زیارت عاشورا بخوانیم و برای صبوری دلش دعا کنیم و خانم ببخش یادمان رفت مولا کنار چاه اشک می‌ریزد و برای چاه زمزمه می‌کند… خانم ببخش رقصیدیم، دست زدیم، بی‌حجاب شدیم، گفتیم یک روز بیش‌تر نیست! خانم ببخش از هیچ‌چیزمان نزدیم و انگار نه انگار تو عزادار محسنت هستی…

آی آقا و خانم؛ همسایه هم حرمت دارد، چه رسد به محسن فاطمه، چه رسد به فاطمهٔ علی، چه رسد به مادر حسین…

آقا اشک‌هایت را پاک کن، شهادت زهرا گریه ندارد برای ما گریه کن که به کجا چنین شتابان می‌رویم!

دستمان را بگیر… ما یک‌بار رانده‌شده‌ایم حال دیگر تحمل نداریم…

سیلی بزن؛ ما خود را به خواب نزدیم… دستمان را بگیر؛ بدون کمکت نمی‌شود از چاه غفلت بالا بیاییم!

آقا به خاطر مادرمان فاطمه، دستمان را بگیر، نگذار بهار بگذرد آن وقت گلهای یاس رخت بر می‌بندند و ما تا سال بعد شاید نباشیم!

آقا دستمان را بگیر… به خاطر زهرا (س) دستمان را بگیر…

Share