مزدک پنجه ای

پیرامون حواشی خرید خانه هوشنگ ابتهاج و دم خروس

ا چند وقتی از انتشار این خبر می گذرد و ما منتظر هستیم تا نتیجه اقدامات سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، شورای شهر و شهرداری رشت را بشنویم!

۱

بعد از آن که در خرداد ۱۳۹۶ یکی از شاعران مطرح توسط اهالی محله استاد سرای رشت متوجه‌ی این مساله شد که مالک خانه اجدادی هوشنگ ابتهاج، مجوز تخریب آن را گرفته است، طی گفت و گویی با خبرگزاری ایسنا سعی کرد تا مقامات استانی و کشوری را متوجه عواقب این واقعه ی تلخ کند. در آن زمان گفت و گوهایی با مدیر کل میراث و مدیر سابق منطقه دو شهرداری رشت که خود علاقه مند به «سایه» نیز هست، توسط خبرگزاری ایسنا انجام شد و متاسفانه بعد از آن رویداد رسانه ای، همه چیز به دست فراموشی سپرده شد.

تا این که شب تولد سایه فرا رسید. وقتی سال روز تولد سایه را در «کافه سایه» جشن گرفتیم، به ذهنم رسید حالا که یکی از اعضای شورا نیز در جلسه حضور دارد بیاییم نامه ای خطاب به شورا و شهرداری رشت بنویسیم تا شاعران و نویسندگان نامی و مطرح گیلانی که در آن جمع حضور داشتند، آن را امضا کنند. شاید این عمل در خرید این خانه تاثیری داشته باشد و حساسیت موضوع را از طریق اهالی فرهنگ دوست به سمع و نظر خادمان مردم برساند.

در آن نامه از شهردار و اعضای شورا خواستیم تا نسبت به خرید خانه ی اجدادی سایه، نصب تندیس ایشان در سبزه میدان رشت و نام گذاری خیابانی به نام ایشان اقدام کنند. خدا را شکر که به مدد رسانه ای شدن و البته دغدغه مندی برخی اعضای شورا در فردای تولد «سایه»، شورانشینان به تصویب طرح دو فوریتی خرید خانه ابتهاج، توسط شهرداری رشت رای دادند.

حالا چند وقتی از انتشار این خبر می گذرد و ما منتظر هستیم تا نتیجه اقدامات سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، شورای شهر و شهرداری رشت را بشنویم!

۲

صبح که از خواب بیدار شدم، طبق عادت، تلگرام را چک کردم؛ دیدم در فضای مجازی نامه ای در رابطه با خرید خانه‌ی کودکی و اجدادی «سایه» منتشر شده است که بالای نامه تاریخ ۱۹/۱۲/۹۶ را دارد، پس فهمیدم نامه جدید است و اقداماتی در حال انجام است اما متن نامه که خطاب به مدیر کل میراث فرهنگی و گردشگری بود، حاوی خبری خوش نبود. در نامه آمده بود: «بازگشت به نامه شماره […] مورخه ۱۴/۱۲/۹۶ در خصوص تعیین تکلیف ملک آقای [م. الف] به استحضار می رساند؛ پیرو نامه شماره […] مورخه ۲۹/۱۱/۹۶ بنا فاقد ارزش فرهنگی- تاریخی می باشد و طبق استعلامات گرفته شده از اداره کل ثبت اسناد بنای فوق متعلق به خانواده ابتهاج نمی باشد که مستندات آن قبلاً ارایه شده است و…»

وقتی نامه تمام شد نا امیدانه یاد شعری از سایه افتادم، امشب به قصه دل من گوش می کنی/ فردا مرا چو قصه فراموش می کنی.

محتوای نامه را برای دختر آقای ابتهاج توضیح دادم و از ایشان پرسیدم آیا مدرک مستند یا عکسی دارید که خلاف ادعای مطرح شده را ثابت کند. ایشان بعد از ساعتی پاسخ دادند مستندات همه در اداره ثبت رشت موجود است .

یادم آمد چند وقت پیش به نامه ای در فضای مجازی در ارتباط با خانه اجدادی ابتهاج برخورده بودم که در تضاد با نامه مذکور بود. به جست و جو پرداختم به قول مولانا «جست و جویی در دلم انداختی تا ز جست و جو روم در جوی تو»، خلاصه آن نامه را یافتم.

متن آن نامه که باید آن را گردش ثبتی دانست، بدین شرح بود:

«برابر گردش ثبتی پس از فوت مرحوم عالیه رفعت وراث حین فوت ایشان برابر گواهی حصر وراثت شماره […] آقای حسن رفعت و خانم ها ربابه رفعت، فاطمه ابتهاج (فاطمه رفعت) و خانم سکینه میرفخرایی بوده اند، برابر سند قطعی شماره […] مورخ […] دفتر ۵۹ رشت سه دانگ مشاع از شش دانگ خانه شماره […] از مورد ثبت آقای حسن رفعت به خانم فاطمه ابتهاج (فاطمه رفعت) منتقل شده است. برابر گواهی حصر وراثت شماره […]صادره از شعبه یک دادگاه رشت خانم فاطمه ابتهاج (فاطمه رفعت) فوت نموده و وراث حین فوت ایشان عبارت اند از آقایان آقاخان ابتهاج (شوهر)، امیر هوشنگ ابتهاج (فرزند پسر) و خانم ها پروین، منصوره و … می باشند. برابر صورتمجلس تفکیکی به شماره […]مورخ ۱۸/۵/۴۰ ملک مذکور به دو قطعه مجزا تفکیک شده است.»

اما آن چه در این میان چالش برانگیز است و موجب شده تا نگارنده را به واکنش وا دارد، اظهار نظر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان گیلان پیرامون عدم ارزش ملک موصوف است. آن هم به واسطه آن که عنوان شده ملک مربوط به دهه ۴۰ است و اثری از منزل قدیمی پدربزرگ مادری ابتهاج در مکان مورد اشاره وجود ندارد. این که اظهار شود اثری از مداخله آقای امیر هوشنگ ابتهاج و یا پدر تفرشی الاصل ایشان در پلاک مرقومه ثبت نگردیده بیشتر حساسیت برانگیز است. گویی صدای اهالی فرهنگ دوست رشت به گوش مسوولین مربوطه نرسیده و توجه ای به این سرمایه فرهنگی ندارند که تا چه اندازه می تواند به ارتقای فرهنگی و جذب توریست کمک کند، موضوعی که خوشبختانه این روزها دغدغه ی استاندار جوان نیز هست و نشان داده در مقوله ی گردشگری برنامه های جدی و تاکید فراوان دارد.

۳

همان طور که از مفاد گردش ثبتی استنباط می شود ملک مذکور متعلق به مادربزرگ آقای ابتهاج است. بخشی از سهم الارث مذکور نیز به مادر آقای ابتهاج بانو فاطمه رفعت که در اسناد به اشتباه فاطمه ابتهاج قید شده است، تعلق دارد و برابر گواهی انحصار وراثت، وراث حین فوت آن مرحومه نیز مشخص شده است. به استناد همان گواهی می توان بیان کرد که اولا نیازی نبوده که اثری از آقای ابتهاج و یا پدر مرحوم ایشان در اثبات تعلق این خانه به ایشان وجود داشته باشد. دوما مهم این است که این شاعر ملی و مردمی ایران در این خانه تنفس کرده، کودکی گذارنده، شعر سروده، نخستین کتابش را «انتشارت طاعتی» در رشت منتشر کرده و در خاطرات خود نیز چه حضوری و چه مکتوب خاصه کتاب «پیر پرنیان اندیش» که چند سالی است منتشر شده، از این خانه و شرایط زندگی در رشت صحبت کرده است. همچنین در این که قدمت این خانه چند سال است، بی گمان نباید توفیری در اراده مقامات برای خرید این خانه داشته باشد چرا که ارزش این خانه به قدمت بنای آن نیست، بلکه مهم ارزش معنوی آن است. اگر متر و معیار صرفاً ارزش بنای خانه بود، اصلاً نباید خانه میرزاکوچک جنگلی خریداری می شد، چرا که مالک آن را تخریب کرده بود و بعداً از روی نمونه های موجود (عکس) بنای فعلی ساخته شد.

همچنین چالش دیگر این است که بیان می شود، ملک مذکور متعلق به خانواده ابتهاج نیست، در حالی که طبق اسناد و مدارک موجود در اداره ثبت، ملک موصوف به طور وراثی به بانو فاطمه رفعت (فاطمه ابتهاج) مادر استاد سایه رسیده است. این که بیان شود پدر ایشان تفرشی الاصل هست نیز، نمی تواند توجیه مناسبی باشد، چرا که ما در اینجا به اصالت افراد کاری نداریم بلکه مهم هویت تاریخی و فرهنگی است که برای شهر و استان ما رقم زده است. امروز برای آستارا و مدرسه حکیم نظامی، آن چه به عنوان افتخار محسوب می شود حضور دو ساله ی نیما یوشیج به عنوان معلم در آن بوده است و همین حضور بوده که توریست فرهنگی را علاقه مند به دیدن این مدرسه می کند.

نکته‌ی آخر، متاسفانه مطرح می شود اثری از منزل پدربزرگ مادری آقای ابتهاج در مکان مورد اشاره نیست، در حالی که آقای ابتهاج خود بارها گفته اند که این خانه دچار تغییر شده و در آن زندگی کرده اند، حتی برخی از اهالی قدیمی محله‌ی استادسرا نیز اطلاعات کافی پیرامون شجره این خانه دارند و این مطلب در رسانه ها ارائه شده است؛ خاصه می توان به گزارشی در روزنامه همشهری گیلان که اخیراً چاپ شده و نیز گزارشی از خبرگزاری ایسنا در تاریخ ۲۲ اسفند ۹۶ تحت عنوان «هیچ نشانی از “سایه” در رشت ‌نیست» اشاره کرد. یلدا ابتهاج دختر استاد سایه در آن جا به صراحت بیان کرده: «دو خانه از سایه یکی خانه مادری در رشت، که سایه در آن بدنیا آمده و اولین شعرهایش را در آن سروده و دیگری خانه ارغوان در تهران به یادگار مانده است».

تناقض عجیب در رفتار و گفتار اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان آنجا نمایان می شود که مدیر کل این سازمان در همین گزارش بیان می کند: « اطلاعاتی درباره ی پیشینه ی این‌ خانه بر اساس مستنداتی که در سازمان ثبت اسناد استان وجود داشت، پیدا شده که آن‌ها را به سازمان مرکزی ثبت آثار تاریخی در تهران فرستاده‌ایم و اقدامات مربوط به استان انجام شده است‌« اما علی رغم اظهار نظر صورت گرفته در نامه های اداری این سازمان باز دیده می شود که « طبق استعلامات گرفته شده از اداره کل ثبت اسناد بنای فوق متعلق به خانواده ابتهاج نمی باشد»!؟ در اینجا است که مخاطب از خود می پرسد باید قسم حضرت عباس را باور کند یا دم خروس را.

مزدک پنجه ای / گیلان تیتر

پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

Share