گواه میدهم، آتش نشان فرشته است
همه جا بوی گازوئیل میداد و خطر انفجار هر لحظه، اما آتش نشانها مشغول رها سازی خودرو بودند و بیم مرگ شان هرگز. آتش نشان ابراهیم در گلستان است
گریستم سخت تا صبح، هق هقم بند نیامد، یادم نیست جز در جنگهای گونهگون برای زن و بچهها ی بی پناه چنین هق هق زده باشم، تا صبح نه من، نه همسرم نخوابیدیم، من از شورا و شهرداری رشت در نیمهی دوم دههی هشتاد،به لطف سفارش شورا دو سال تبعید شدم به روابط عمومی آتش نشانی و مسوولیت چرخاندنش شد با ما.
بارها صحنه های وحشتناک بسیاری دیدم در این مدت، شکر خدا را که در آتش نشانی هنوز_ پسا ده سال _ نامم را به خدمت گزار آتشنشان یاد میکنند. تاریخ اطفائیه را استخراج کردیم از اخبار نشریات، بعد جشن تولد گرفتیم برای آتش نشانی رشت در هفت مهر سپس بچه ها و نوه های آتشنشانان را گرد کیک هفتاد و دو کیلویی آوردیم بههم، شام و جشن و تیاتر و موزیک و کالاهای تبلیغی و فرهنگی و تقدیر از جانبازان و شهدای آتش نشان و قهرمانان ورزشی مسابقات جهانی عملیات آتش نشانی ،یک شب خاطره انگیز برای خانوادهی آتش نشان ، باری هرگز اما لباسشان را نپوشیدم جز روز خداحافظی برای عکس با همکارانی که هنوزا از زمره تکه های پازل دوستت دارم من اند، لباسشان چون مقدس ترین لباسها بود را فقط برای خداحافظی پوشیدم، بهیاد دارم وقتی هم که بی سیم اعلام «ده پنج» می کرد راهرو پرسنل دفتری هم پر از صدای کفشهایی می شد که چند پله ای می پریدند،چون «ده پنج» اعلام خطر بزرگ بود و برای نجات همه بودیم، افتادن سقف بتونی حمام خانه ای به دست تخریبچی ها و له شدن جوانتخریبچی زیر آوار،یا در حادثهی تصادف خودرویی هنگام برگشت از جشن عروسی با کامیون حمل گازوئیل، مرد راننده گیر کرده بود فرزند و مادر و همسرش در صندلی پشت مرده بودند و بچه ها در حال برش سقف پیکان برای نجات شان بودند، همه جا بوی گازوئیل میداد و خطر انفجار هر لحظه، اما آتش نشانها مشغول رها سازی خودرو بودند و بیم مرگ شان هرگز. آتش نشان ابراهیم در گلستان است.
علیرضا پنجه ای – شاعر و روزنامه نگار
دیدگاه