پناهگاهی برای ذهنهای ناپخته و دلهای خاموش
ادبیات کودک و نوجوان در زمانه بحران، اگر بخواهد مؤثر باشد، باید خود را با مختصات ویژه این دوره از زیست بشری هماهنگ کند. باید بهموقع به صحنه بیاید، با زبانی شایسته چراییها را روشن کند و تصویری الهامبخش از آینده ارائه دهد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، مجتبی حاذق، مدیر آفرینشهای ادبی و هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با انتشار یادداشتی در فرهیختگان نوشت:
در جهانی که بحرانهای اجتماعی هر روز چهرهای تازه به خود میگیرند، از جنگ و مهاجرت گرفته تا پاندمی، فقر و بیثباتیهای سیاسی، کودکان و نوجوانان در میان لایههای آسیبپذیر جامعه، کمتر از هر گروه دیگری مورد توجه قرار میگیرند. این در حالی است که ادبیات میتواند و باید یکی از کارآمدترین ابزارها برای حمایت روانی، بازسازی هویت و تقویت تابآوری آنان باشد؛ ابزاری که اغلب در سیاستگذاری فرهنگی نادیده گرفته میشود.
بحران در جامعه، بحران در روان کودک
بحران اجتماعی نهفقط سطوح اقتصادی و سیاسی، بلکه بهطور مستقیم روان افراد را تحتتأثیر قرار میدهد. کودکانی که هنوز سازوکارهای ذهنی و زبانی کافی برای تحلیل یا پردازش تجربههای تلخ را ندارند، اغلب دچار آشفتگیهای درونی میشوند که نشانههای بیرونی آن ممکن است خاموش، ولی عمیق باشد؛ از اضطراب گرفته تا احساس درماندگی، پرخاشگری یا انزوا. اینجاست که ادبیات وارد میدان میشود؛ داستانها، افسانهها و روایتها، ابزاری هستند برای بازتاب احساسات مبهم کودک در قالبی آشنا، کنترلپذیر و قابلدرک.
تابآوری؛ محصول روایت
در ادبیات روانشناسی رشد، مفهومی کلیدی وجود دارد به نام تابآوری؛ توانایی بازگشت از شرایط دشوار و سازگاری با فشارهای روانی. ادبیات کودک و نوجوان، با خلق روایتهایی که شخصیتهای آن با موقعیتهای بحرانی مواجه شده و بر آنها غلبه میکنند، یکی از ابزارهای تقویت تابآوری است.
روایتها همچنین اجازه میدهند کودک با شخصیتهایی همذاتپنداری کند که ممکن است تجربیاتی مشابه او داشته باشند: کودکی در جنگ، مهاجری دور از خانه، کودکی با والدین بیکار، زندگی در خانوادهای گرفتار اعتیاد یا فقدان، یا نوجوانی در دل جامعهای نابرابر.
توانایی بازگشت از ناکامی، شکست و فشار روانی، در دل همین روایتها تقویت میشود. ادبیات کودک و نوجوان، با داستانهایی از ایستادگی و عبور، با شخصیتهایی که در دل بحران رشد میکنند، بستری است برای تقویت این توان حیاتی.
وقتی کودکی خود را در داستان کودکی دیگر میبیند -کودکی در جنگ، در مهاجرت، در فقر، یا در خانوادهای ازهمگسسته- احساس نمیکند که تنهاست. روایت، نهفقط آینهای برای دیدن خویش، بلکه نقشهای برای یافتن راه است.
ادبیات کودک و نوجوان در عصر بحران از بازتاب واقعیت تا افق امید
ادبیات کودک و نوجوان در دوران بحران، نه ابزار تفریح است و نه صرفاً وسیلهای برای آموزش. این ادبیات، پناهگاهی روانی برای ذهنهای ناپخته و دلهای خاموش است؛ فضایی برای تجربهکردن ترس، شناختن امید، و آموختن چگونگی ادامهدادن. سکوت کودک در برابر بحران، نشانه بیدردی نیست؛ گاه فقط واژهای برای گفتن ندارد. ادبیات میتواند آن واژه باشد.
نوجوان پرسشگر است. میپرسد: چرا جنگ؟ چرا بیعدالتی؟ چرا رنج؟ اگر ادبیات کودک و نوجوان در چنین بزنگاههایی تنها به سکوت یا توجیه روی آورد، نهتنها مفید نخواهد بود، بلکه به بیاعتمادی دامن خواهد زد. ادبیات بحران باید شجاع باشد. باید بتواند از مرزهای سانسور احساسی عبور کند، بحران را به زبان کودک و نوجوان ترجمه کند و بهجای فرار، مواجههای همدلانه و روشنگرانه بیافریند. تنها در این صورت است که مخاطب نوجوان، بهجای احساس قربانی بودن، در جایگاه درککننده و پاسخجو قرار میگیرد؛ و این نخستین گام در بازیابی کرامت روانی اوست. ادبیات میتواند بستری باشد برای معنا دادن به وضعیت بحرانی، کمک به درک بهتر آن، و مهمتر از همه، فراهمآوردن چشماندازی روشن از آیندهای ممکن.
برای آنکه ادبیات در چنین دورانی کارکرد مؤثری داشته باشد و بتواند بهدرستی پاسخگوی نیازهای این نسل باشد، باید سه ویژگی کلیدی را در خود بپروراند: خلقالساعه بودن، توانایی تبیین و امیدآفرینی.
۱. خلقالساعه بودن؛ همنبض با ضربان بحران
بحران، بهویژه در مقیاس جمعی، پدیدهای ناگهانی، شتابزده و بعضاً ویرانگر است. در چنین وضعیتی، مخاطبی که هنوز در حال شکلگیری هویت، ثبات هیجانی و چهارچوب فکری خویش است، بیش از همیشه نیازمند محتوایی است که بتواند بهموقع و همزمان با بحران، او را دریابد و همراهی کند.
ادبیاتی که با تأخیر وارد میدان میشود، ممکن است تأثیرگذاری خود را از دست بدهد یا نتواند التیامبخش زخمهای زمانه باشد. بنابراین تولید ادبی در لحظه، هرچند دشوار و مستلزم مهارت بالای آفرینشگر است، ضرورتی انکارناپذیر است. آفرینشگر ادبیات بحران برای کودک و نوجوان باید بتواند در کوتاهترین زمان، با دقت، ظرافت و درکی عمیق از روان مخاطب، آثاری خلق کند که بازتابدهنده تجربه زیسته او باشد؛ تجربهای که در پی بحران اغلب آشفته، بیثبات و گاه بیصداست.
۲. تبیین بحران؛ باز کردن گرهها با زبان فهم مخاطب
نوجوان در مرحلهای از رشد قرار دارد که بیش از کودکان میپرسد و بیش از بزرگسالان شک میکند. بحرانها، بهویژه از نوع اجتماعی یا فرهنگی، پرسشهای بنیادینی را در ذهن نوجوانان زنده میکند؛ پرسشهایی درباره عدالت، رنج، حقیقت، مرگ، امید و آینده.
اگر ادبیات بخواهد با این پرسشها مواجه شود، باید بهجای سکوت یا فرار، رویکردی روشنگرایانه در پیش گیرد. تبیین بحران به معنای سادهسازی آن نیست، بلکه به معنای باز کردن گرههای فکری و عاطفی نوجوان با زبانی صادقانه، صمیمی و متناسب با ذهن و زبان اوست.
ادبیات اگر بتواند سازوکارهای پنهان یا آشکار بحران را روایتپذیر و قابلفهم کند، نهتنها نقش روشنگری ایفا میکند، بلکه حس قربانی بودن را در نوجوان کاهش داده و او را در جایگاه فهمکننده و مواجههگر با واقعیت قرار میدهد؛ جایگاهی که بهخودیخود، احیاگر کرامت روانی و فکری نوجوان است.
۳. ترسیم دنیای پسابحران؛ نگاه به آینده از پنجرۀ امید
هر بحرانی، روزی پایان میپذیرد؛ اما آنچه باقی میماند، نهفقط ویرانههای بیرونی، بلکه زخمهای درونی است. زخمهایی که اگر بیپاسخ و بیامید رها شوند، به فرسایش روان کودک یا نوجوان خواهند انجامید.
در این مرحله، نقش ادبیات بیش از هر زمان دیگر مهم میشود. ادبیات باید بتواند تصویری روشن، واقعی و در عین حال الهامبخش از آینده ممکن ترسیم کند؛ آیندهای که در آن میتوان معنا، هویت و امیدِ ازدسترفته را بازیافت. ترسیم این دنیای پسابحران نباید به خیالپردازی سطحی یا امیدبخشیهای غیرواقعی فروکاسته شود، بلکه باید مبتنی بر تخیلی عمیق، واقعگرایانه و در عین حال آرمانخواه باشد؛ تخیلی که نه انکارگر رنج است و نه مروج بیتفاوتی، بلکه تلاشی است برای دیدن زیبایی، معنا و امکان زیستن در دل ویرانی.
امید در چنین ادبیاتی، نه یک پیام اخلاقی، بلکه یک افق وجودی است؛ امکانی که مخاطب بهواسطه آن تاب میآورد، رشد میکند و از بحران عبور میکند.
جمعبندی
ادبیات کودک و نوجوان در زمانه بحران، اگر بخواهد مؤثر باشد، باید خود را با مختصات ویژه این دوره از زیست بشری هماهنگ کند. باید بهموقع به صحنه بیاید، با زبانی شایسته چراییها را روشن کند و تصویری الهامبخش از آینده ارائه دهد.
چنین ادبیاتی، نهفقط سرگرمکننده یا آموزشی، بلکه همراه و همدرد است؛ همدردی که دست مخاطب را در لحظه سقوط میگیرد و او را، نه به توهم، بلکه به فهم، ایستادگی و بازسازی رهنمون میشود. این، معنای راستین مسئولیت فرهنگی ادبیات در عصر بحران است.
دیدگاه