یادداشتی از علیرضا مویدی فر؛

باشگاه‌های دولتی و استانداردهای دوگانه | چرا باشگاهداری خصوصی محکوم به شکست است؟

در جامعه‌ای که همه چیر برمدار اقتصاد میگردد و اقتصاد، عموما در ید قدرت دولت است، باشگاهداری خصوصی در برابر دولتی محکوم به شکست یا در بهترین حالت، زنده ماندن است و به جایی نخواهد رسید.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، علیرضا مویدی فر در یادداشتی نوشت:

آن‌گونه که از اخبار برمی‌آید، باشگاههای تراکتور و ماشین‌سازی تبریز، سرانجام از زیر نام محمدرضا زنوزی مطلق خارج شده و به زودی تحت مالکیت مجتمع مس سونگون ورزقان قرار خواهند گرفت. اینکه راه آتا زنوزی، به دلایل متعدد، از روز آغاز، به ثمر نمی‌نشست، تقریبا موضوع مسجلی بود. تا حتی سوار شدن بر موج قومیت‌زدگی بخشی از هواداران هم، تنها میتوانست پوشش مختصری باشد بر واقعیتی که دیر یا زود رخ میداد. این، سرنوشت محتوم باشگاهداری خصوصی، بر بستر مناسبات جاری اجتماعی و اقتصادی فوتبال ایران است.

اما این نوشتار، بنا دارد تا از جنبه دیگری به موضوع واگذاری باشگاههای تبریزی بپردازد، که واقعیت پنهان فوتبال ایران را آشکار کند و قاعدتا رسانه‌چی‌های زبل و بلد کار را، احتمالا از موضع انکار، پایین بیاورد. فوتبال دولتی.

اقتصاد ایران دولتی است. بهتر بگویم قریب به اتفاق آن، یا مشخصا وابسته به دولت است و یا با یکی دو واسطه به دولت مرتبط میشود. همانهایی که به آن‌ها در اصطلاح، خصولتی میگویند. دولت‌ها در ایران، به هر دلیل و انگیزه‌ای، هیچگاه نخواسته‌اند تا از حضور مستقیم در اقتصاد صرف‌نظر کنند و علیرغم طرح‌ها و برنامه‌های متعدد واگذاشتن اقتصاد به بخش خصوصی واقعی، همیشه روزنه‌ای جسته اند، برای دست اندازی و عاملیت در اقتصاد. فوتبال هم به عنوان پدیده‌ای ذاتا اقتصادی، از این ماجرا مبرا نبوده و نیست.

در فوتبال ایران، هرگاه صحبت از باشگاههای دولتی شده، نام دو باشگاه پرسپولیس و استقلال، بر ذهن‌ها و قلم‌ها متبادر شده است. اول به این خاطر که، به دلیل بعد هواداری و جذابیت رسانه‌ای، عمده خبرهای فوتبال، حول این دو باشگاه میچرخند. و بعد به این دلیل که این دو، مستقیما در مالکیت یک وزارتخانه دولتی (وزارت ورزش و جوانان) قرار دارند. اینکه طبق قوانین موجود، دولت و زیرمجموعه‌هایش اجازه هزینه کردن در ورزش‌های قهرمانی را ندارند و به تبع آن، هیچ ردیف بودجه روشن و مشخصی برای دو باشگاه تهرانی تصویب نمیشود، هیچکس را قانع نمیکند که اینها صرفا به نام و نسب، دولتی هستند و بهره مشخصی از منابع دولت نمیبرند. بماند که بهره‌برداری، الزاما به معنی واریز پول از حساب خزانه به صندوق آن‌ها نیست و میتواند جنبه‌های دیگری را هم دربر بگیرد. اما آیا در عالم واقع، تنها پرسپولیس و استقلال دولتی هستند و باقی نه؟

بیایبد نگاهی به جدول لیگ برتر امسال بیندازیم. بعد از سرخابی پایتخت، در رده سوم سپاهان اصفهان حضور دارد. با نام کامل فولاد مبارکه سپاهان. وابسته به شرکت عظیم فولادسازی به همین نام. به فهرست سهامداران شرکت که نگاهی بیندازید، اولین سهامدار عمده، سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران (ایمیدرو) است، با ۱۷.۱۹درصد سهام. سازمانی دولتی و وابسته به وزارت صمت که شرح وظایفش را در وبسایت سازمان میتوانید ببینید. بعد از سپاهان، مس رفسنجان حضور دارد. یکی از چند باشگاه مسین که همگی وابسته به شرکت ملی مس ایران هستند. مثل مس کرمان. باشگاههای تراکتور و ماشین‌سازی تبریز هم عنقریب به جمع مسی‌ها خواهند پیوست. ایمیدرو، اینجا هم سهامدار عمده است با ۱۲.۰۵درصد سهام. در قدم بعدی به آلومینیوم اراک میرسیم. وابسته به شرکت آلومینیوم ایران که آن هم با واسطه‌هایی به دولت میرسد. پیکان و ایران‌خودرو هم که وابستگی‌های دولتی‌شان را فریاد میزنند. ابن را لیست سهامداران عمده ایران خودرو میگوید. گل‌گهر سیرجان در مقام بعدی است. متعلق به شرکت معدنی و صنعتی گل‌گهر، که دست برقضا، علاوه بر دولتی ها، خود شرکت معظم فولاد مبارکه اصفهان با ۱۰.۰۷ درصد سهام، از سهامداران عمده آن است. اینجا علاوه بر دولتی بودن، داستان مالکیت مشترک مستقیم و تعارض منافع هم پیش می‌آید. در مرتبه بعدی ذوب آهن نشسته است. شرکتی با مالکیت ۵۵.۹۳درصدی سازمان دولتی تامین اجتماعی. از نساجی، هوادار و پدیده که بگذریم، دو باشگاه صنعت نفت آبادان و نفت مسجدسلیمان، به تبع نامشان وابسته به وزارت نفت هستند و فجر سپاسی، به عنوان تنها باشگاه نظامی، بودجه‌اش را (حالا هرقدر و هرطور) از ردیف‌های مصوب سالیانه دولتی میگیرد.

کم دیده شده که رسانه‌ها، از روی اگاهی و اراده، به چنین روابط تو در تو و پیچیده‌ای که نهایتا به خورجین دولت وصل میشوند، اشاره کنند. آن‌ها عموما، مالکیت مشترک سرخابی تهران را دستمایه قرارداده و وابستگی عیان آن‌ها به یک وزارتخانه مشخص را بهانه میکنند تا رخدادهای فوتبالی را مصادره به مطلوب کنند.

تاحتی جایی که یکی از آن‌ها، مشعوف از احتمال حذف پرسپولیس و استقلال از لیگ قهرمانان اسیا در فصل بعد، آن‌ها را «لوس‌های تهرانی» میخواند. حالا وجدان بیدار باید قضاوت کند. کدام یک از تیمهای دیگر نامبرده، فارغ از بعد هواداری و نفوذ اجتماعی و اعتبار و افتخار، بهره کمتری از جبب فراخ دولت برای فوتبال برده‌اند؟

بی‌تردید نمیتوان گفت که مناسبات پشت پرده در رده‌های بالای مدیریتی، تاثیری در بهبود روند عملکرد مدیریتی و فنی آن باشگاه‌ها ندارد. اما تجاهل آگاهانه رسانه‌ها، احتمالا بخاطر برد بیشتر نفوذ رسانه‌ای سرخابی، و شاید احتمالات دیگر، باعث میشود که مرتبا در بوق دولتی بودن این دو بدمند و آن دیگران را نبینید.

در جامعه‌ای که همه چیر برمدار اقتصاد میگردد و اقتصاد، عموما در ید قدرت دولت است، باشگاهداری خصوصی در برابر دولتی محکوم به شکست یا در بهترین حالت، زنده ماندن است و به جایی نخواهد رسید. اما آنچه دردآورتر است، استاندارد دوگانه برخورد با باشگاههای دولتی است. گروهی در پوشش روابط درهم تنیده بوروکراتیک، دولتی هستند و دم از خصوصی و حرفه‌ای بودن میزنند، اما گروهی دیگر، به جرم جذابیت عمومی و اجتماعی، نه از چنگال دولت خلاصی دارند و نه از مواهب دولتی بودن بهره می‌برند. این، یک بازی فریب ناجوانمردانه است و بازیگردانان آن هم، ظاهرا از این اتفاق، ناراحت نیستند. بند ناف آن دولتی‌های در پرده را از صندوق شرکت‌هایشان جدا کنید، تا روشن شود در چنته هرکدامشان، چه چیزی موجود است. سرنوشت تراکتور، تا قبل از انتقال احتمالی‌اش به باشگاه دولتی‌های پنهان، سرنوشت محتوم تک تک آن‌ها خواهد بود.

Share