شورا علیه شهر | شهروندانِ اهل فن و «اهلِ رشت»، قانونمندانه نامزدی شایسته معرفی کنند
حال که شورائیان هرگز نظرِ شهروندان را دربارۀ نامزد مطلوب نمیپرسند، خودمان با رایزنی با یکدیگر و شهروندانِ اهل فن و «اهلِ رشت»، قانونمندانه با تهیۀ طوماری، «با رعایت تمام جوانب و قوانین»، نامزدی شایسته را به آنان معرفی کنیم و بر انتخاب خود پایفشاری کنیم.

هادی میرزانژاد موحد:
شهرِ رشت یکی از اسفبارترین دوران تصمیمسازیِ شهری خود را طی میکند. این یک گزارۀ ساده است که از فرطِ سادگی، کمتر کسی میتواند در آن تردید کند.
روی این نوشته خطاب به خودِ ماست. خودِ ما که بدل به شهروندانی روانپریش شدهایم که تنها یادداشت و کامنت مینویسیم و در تایید غرولندهای یکدیگر در فضای مجازی و یا کوچه و خیابان، فقط ناسزا میگوییم، لایک میکنیم یا نهایت سری به تایید یا تاسف تکان میدهیم. مگر نه اینکه ما بدل به شهروندانی بیعمل و صرفاً متوقع شدهایم؟ همین بیعملی و عدمِ مطالبهگریِ واقعیِ ماست که ساکنان ساختمان میرزا خلیل رفیع (شورای اسلامی شهر) را امروز در جای مدعی نشانده است. امروز اغلب آنها بهجای شرمساری و عذرخواهی، از شهر و شهروندان طلبکارند و مدعیاند که: «خون دلها خوردهاند / علوی»، از وزارت کشور طلبکارند و برایش خط و نشان میکشند و تهدید میکنند که: «تا زمانی که قانع نشویم، شهردار انتخاب نمیکنیم / رمضانپور» و بر این موضع پافشاری هم میکنند: «با چنین وضعیتی که وزارت کشور دارد! شورا نباید شهردار انتخاب کند! / حاجیپور».
کوتاه نمیآیند چون سهبار «نه» شنیدهاند و این موضوع برای آنها بدل به یک موضوع حیثیتی و شخصی شده است، نه موضوع اداری و کاری. کوتاه نمیآیند چون به این مهم قائل نیستند که خطا از خودِ آنان است، نه از قوانین. اکثر آنان از درکِ روحِ زمانۀ خود عاجزند. نمیبینند که هیچیک از نامزدهای منتخب آنها با واکنش مثبت و اقبال شهروندان مواجه نشدهاند. احتمالاً انتخاب دو نامزد شهرداری از میان خودِ خانواده شورا، بر اساس باوری قدیمی است. در گذشته، وصلتهای فامیلی به سه دلیل صورت میگرفت. نخست آنکه عقدِ پسرعمو و دخترعمو را در آسمانها بسته بودند! دوم آن که نمیخواستند ثروت خانوادگی به دیگران برسد! و سوم آنکه بر آن بودند تا عیب و ایراد خانواده به بیرون درز نکند! و این پیامی است که شورائیان برای شهروندانشان فرستادند، هرچند دستِ تقدیر موجباتِ این وصلتِ خجسته را رقم نزد و حجلۀ شهر بیداماد ماند.
در هجمۀ بیسابقۀ تخریب معدود ساختمانهای تاریخیِ رشت، آنها در یک ساختمان تاریخیِ شهر، خود را حبس کردهاند و دهها تصمیمِ بیسرانجام میگیرند که هریک بر تلاطم شهر میافزاید. اما این از بیعملیِ ما شهروندان است که نشستهایم و منتظریم که آنها اینبار چه کسی را از آستینِ شعبدۀ خود برای تصدی شهر بیرون میآورند، تا بر او بتازیم، اما بر آن نیستیم حال که شورائیان هرگز نظرِ شهروندان را دربارۀ نامزد مطلوب نمیپرسند، خودمان با رایزنی با یکدیگر و شهروندانِ اهل فن و «اهلِ رشت»، قانونمندانه با تهیۀ طوماری، «با رعایت تمام جوانب و قوانین»، نامزدی شایسته را به آنان معرفی کنیم و بر انتخاب خود پایفشاری کنیم. این فرایند دستکم دو حُسن را به همراه دارد؛ نخست آن که ما را به عنوان شهروندانِ مسئولیتپذیر، از این بیعملیِ مفرط که دچار آنیم خارج میکند و دیگر آنکه محکی برای شورانشینان خواهد بود تا دریابیم، آنان آنگونه که ادعا میکنند، تا چه اندازه به رأی و نظر شهروندان احترام میگذارند.
مطالبهگری باید از خودِ ما آغاز شود، چرا که خودِ ما اینان را بر این مسند نشاندهایم. ما پاکبانی را که گوشهای کوچک از شهر را میروبید و پاک میکرد، با «رأی خود!» از کوچه برآوردیم و بر مَسندِ مدیریت نشاندیم و حال دیگر امکان ندارد او به جایگاه پیشین خود بازگردد و همان سهمِ کوچکی را که در رُفتنِ شهر خود از آلودگی داشت، اَدا کند. ما حق نداریم از انتخاب خودمان عصبانی باشیم.
عضوی از شورا مدعی است: «متاسفم اینقدر هجمه بر روی افرادی که چهارصد هزار! رای مردم را دارند، زیاد شده است! / حاجیپور». آنان علاوهبر آنکه برای خودشان تاسف میخورند که با مردمِ قدرنشناسی چون ما روبرو هستند، چنان به بیعملیِ ما ایمان دارند که مطمئن هستند ما حتا حال آن را نداریم که یکبار دیگر آرای آنان را بشماریم و ببینیم که رقمی که به راحتی به ما القاء میکنند، نصف آن چیزی است که ادعا میکنند. و اگر کمی آمار و احتمالات بلد باشیم و آراء مشترک را در نظر بگیریم، این رقم به یک ششمِ رقمِ ادعاشده تقلیل مییابد.
آنان مدعی هستند که: «کسی نپرسید شهری که شهردار ندارد، چگونه توانسته شب عید خوبی را با آرامش سپری کند؟! / علوی (رییس شورای شهر)». و درست هم میگویند؛ آنان اصلاً دیکتهای ننوشتهاند که غلطی در کار باشد. در گورستان، همه چیز به آرامی سپری میشود. حتا زمان.
این ما شهروندان هستیم که با «رأی» خود، «طبقهای» تازه خلق کردهایم که ماهیتِ واقعی آنان پیش از این عمدتاً برای ما ناشناخته بودهاست. ارتقای فرد و ورودش به این جایگاه، اغلب نه متکی به شناخت اجتماعی درستِ شهروندان و نه وابسته به رقابتی کاملاً سالم است، بلکه تنها بر مبنای ژستهایی صرفاً انتخاباتی است که موجب برانگیختگی احساسی ما بر مبنای دیدگاه سیاسی، اجتماعی و گاه صرفاً از روی دهنکجی به وضعیت موجود بوده است.
رشت، زمانی شهری آرام و بافرهنگ بود که مدیرانی از جنس خودِ مردمانش آن را اداره میکردند. شهری که در چشمبرهمزدنی بدل به کلانشهری بُهتآور و شلوغ شده است که در خیابانهای بیقواره و باریکش، ماشینها و آدمها در هم میلولند و هجوم مهاجرانِ سرمایهدار، رفته رفته در حال تغییر تمام مناسبات گذشتۀ حاکم براین شهر است. هجومی که بیش از همه، «فرهنگِ رشتی بودن» را هدف گرفته است.
بر خلاف شورائیان که ملتمسانه از استانداری اهلِ «جنوب» میخواهند که به داد آنها در «شمال» برسد (و جالب آنکه جناب استاندار، هوشمندانه کمترین اعتنایی به خواهش آنان نمیکند)، ما شهروندان، خود باید چاره کار کنیم. در قانون شوراها، مجازاتهایی برای ارتکاب جُرم، خطای اداری یا فساد مالی برای اعضای خاطی در نظر گرفته شده است، اما در هیچجا نیامده که در صورتِ «بیعملی»، قانون یقۀ آنان را خواهد گرفت! پس خیالشان از این بابت جمع است.
بیشک، این نوشته فراخوانی برای شورش و اعتراضِ غیرقانونی نیست؛ فراخوانی برای مطالبهگریِ حقوق شهروندی و تاریخی و گریز از بیعملی خودِ ماست. شاید وقت آن است، آنان که دلشان برای «بقایای مانده از این شهر» میتپد، با رعایت تمام قوانین مدنی، پای در میان بگذارند. دستکم نگذاریم آیندگان و فرزندانمان، ما را در این بیعملیِ شرمآورِ تاریخی، سهیم بدانند.
کاریکاتور: کامبیز درمبخش
دیدگاه