روایت مجتبی مطهری از رفتار و گفتار شهید مطهری: ايشان پيش از انقلاب در مجله زن روز مطلب مي‌نوشت

پدرمی‌گفت صدای گلپا به دلم می‌نشیند/بعد از پدرفشار زیادی به بازرگان واردشد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا خبر ترور پدرش را از مرحوم دکتر یدالله سحابی شنید. بعد از ۳۶ سال هنوز صدای گریه و «هق هق» سحابی را از پشت تلفن به یاد دارد.

 به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا خبر ترور پدرش را از مرحوم دکتر یدالله سحابی شنید. بعد از ۳۶ سال هنوز صدای گریه و «هق هق» سحابی را از پشت تلفن به یاد دارد. می‌گوید شهید مطهری چهار سال پایان عمر خود را در همین خانه‌ای گذراند که برای مصاحبه آنجا رفتیم؛ خانه‌ای که از شهید مطهری در قلهک امروز به موزه تبدیل شده مربوط به سال‌های قبل از ۱۳۵۴ می‌شود. سال ۵۴ مرحوم مطهری منزلی که در قلهک داشته را می‌فروشد و مقداری بالاتر از آنجا در حوالی قیطریه زمینی را خریداری و ساختمانش را بنا می‌کند. همان خانه‌ای که مجتبی مطهری برای آخرین بار صدای استاد را آنجا شنید. وقتی که مرحوم حاج طرخانی با اتومبیل خود به دنبال استاد می‌آید تا به اتفاق به منزل مرحوم دکتر سحابی برای شرکت در جلسه شورای انقلاب بروند و مجتبی در حال اقامه نماز مغرب و عشاء بوده است. می‌گوید پدر نماز مغرب و عشاء را خواند اما او نرسیده بود به پدر اقتدا کند.

۸۵۸۸۰۲۵۰۵۱۵۶۲۴۳۴۲۸۵۸۲۱۱۰۲۴۲۱مجتبی مطهری، فرزند ارشد آن مرحوم در میان سه پسر و چهار دخترش است. مجتبی مطهری اهل سیاست نیست و تنها مشغله‌اش تدریس در دانشکده الهیات دانشگاه علامه طباطبایی است. می‌گوید در بین همه ما تنها علی سیاسی است و «ماشاءالله برای خودش سیاستمداری شده است.» قبل از مصاحبه شرط کرده بود دوست ندارد به حوادث شیراز و… بپردازد اما در خلال بحث متوجه شدم تقریبا در همه مسائل با برادر سیاسی‌اش – بنا به تعبیر طنزآمیز خودش- هم رای و هم نظر است جز دو مورد! اول اینکه می‌گوید این علی بود که بعد از شهادت استاد مطهری اطلاعیه آن مرحوم در مورد دکتر شریعتی را منتشر کرد و به نوعی با لحن و بیانش می‌رساند که خیلی موافق این کار نبوده است. می‌توان گفت مجتبی مطهری تا حد نسبتا زیادی مجذوب دکتر شریعتی است هرچند بر ضرورت نقدهای استاد مطهری به ویژه در کتاب «اسلام‌شناسی» تاکید می‌کند. دومین مساله‌ای که او با برادرش اختلاف دارد در مورد رهبری پدرش در صورت ادامه حیاتش است. در واقع او برخلاف علی مطهری که معتقد است اگر مرحوم مطهری به شهادت نمی‌رسید حتما بعد از امام(ره) به رهبری می‌رسید را قبول ندارد و معتقد است پدرش این مسوولیت را قبول نمی‌کرد. برادر دیگر حجت‌الاسلام دکتر محمد مطهری است که وقتی استاد به شهادت می‌رسد تنها چهار سال داشته است. او اکنون چهل و چهار ساله است و در موسسه پژوهشی امام خمینی(ره) مشغول به تدریس و پژوهش‌های علمی است. به روایت مجتبی مطهری، محمد مطهری چند بار به آیت‌الله مصباح‌یزدی تاکید کرده که در مسائل سیاسی با ایشان اختلاف نظر دارد اما آیت‌الله مصباح به دلیل ارادتی که به شهید مطهری دارد مانع جدایی ایشان از موسسه شده است. مجتبی مطهری به یاد نمی‌آورد که آیت‌الله مصباح با شهید مطهری مراوده یا حتی دیداری داشته اما تاکید می‌کند که با مقام معظم رهبری، آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، شهید بهشتی، آیت‌الله هاشمی و آیت‌الله جوادی‌آملی مراوده داشته است. متن زیر حاصل گفت‌وگوی ۱۲۰ دقیقه‌ای ما با فرزند ارشد شهید مرتضی مطهری است.

شما زمان شهادت استاد حدود ۲۵ سال داشته‌اید، دانشجوی رشته الهیات دانشگاه تهران بوده‌اید و مرحوم پدرتان هم استاد همان دانشگاه بودند. پس احتمالا دانشجوی ایشان هم بوده‌اید.

من مقداری نزد پدر خصوصی درس خواندم و باعث شد که سال ۵۴ دانشکده الهیات پذیرفته شوم. بهمن ۵۸ لیسانس گرفتم پدر در اردیبهشت همان سال به شهادت رسیدند. اما هیچ‌وقت دانشجوی کلاس ایشان نبودم.

پدر انسان عجیبی بود چرا که وقتی من وارد دانشکده شدم کلیات فلسفه و منطق یا فقه و اصول یا کلام و عرفان را که خود تدریس می‌کردند به شهید مفتح سپردند. دلیل ایشان هم حساسیتی بود که روی ایشان وجود داشت. به هر حال عده‌ای هم بودند که با دستگاه طاغوت ارتباط داشتند، برخی اصلا لامذهب بودند اما الهیات درس می‌دادند. رییس دانشکده هم بهایی بود. در مجموع اوضاع خوبی نبود و شاه می‌خواست رشته الهیات در ظاهر وجود داشته باشد اما در باطن آن چیزی نباشد. لذا شاه از وجود پدر و شهید مفتح هم رنج می‌برد. ما استاد الهیات داشتیم که نماز نمی‌خواند، همسرش بی‌حجاب بود و این باعث می‌شد الهیات زمینه غم‌انگیزی داشته باشد. این توهین به الهیات و مقدسات بود اما دستگاه شاه به عمد این افراد را می‌گذاشت. البته افراد متدینی هم حضور داشتند اما در اقلیت بودند. حتی کسانی هم که متدین نبودند وقتی فطرت‌شان پاک بود و انسان بااخلاقی بودند پدر به آنها احترام می‌گذاشت و معتقد بود باید از علم آنها در دانشگاه استفاده کرد.

  مثلا کدام اساتید؟

به طور مثال آقای هروی و دکتر زرین‌کوب را احترام می‌کرد و معتقد بود وجود آنها گرانسنگ است و باید از حضورشان استفاده کرد. حتی به خاطر دارم درباره محیط طباطبایی یا مجتبی مینوی که اصلا با مذهب میانه‌ای نداشت معتقد بود باید از علم ایشان در حسینیه ارشاد استفاده و آنها را به حسینیه دعوت می‌کرد. شهید مطهری روح بزرگی داشت و برای علم ارزش قایل می‌شد. به طور مثال وقتی ایشان به مدرسه عالی بابلسر رفت که مدیر آن پاپیون می‌زد و غربی‌مآبانه رفتار می‌کرد از آنجا که برخی دختر خانم‌های بی‌حجاب نیز برای استقبال آمده بودند شهید مطهری خواهش کرد که آنها عقب بنشینند و خانم‌هایی که محجبه بودند جلو آمدند. یعنی این طور نبود که بگوید من به چنین محیط‌هایی نمی‌روم. فقط به دانشکده ادبیات نرفت و در پاسخ به دعوت‌هایی که از ایشان می‌شد گفتند الهیات برای من بهتر است، اجازه دهید من یک دانشکده بیشتر نباشم. ایشان با افراد متنوع، حتی دانشگاهیان، مهندسان، پزشکان و فرهنگی‌مابان انس داشت. یعنی انسانی که برای حقیقت ارزش قایل بود، اسلام را حق می‌دانست و به حکمت و عمق مسائل رسیده بود اعتقاد داشت باید به هر جایی این نور را رساند و این معارف را به جان‌ها بخشید. البته درمورد افرادی که در کلاس علیه دین تبلیغ می‌کردند این‌گونه نبود. اما درباره سایرین متفاوت بود، به طور مثال اگر استاد مارکسیستی حضور داشت، معتقد بودند هم او باید صحبت کند و هم ما باید نقد کنیم .

  این رفتار ایشان آیا از سوی حوزه یا کسانی که در دینداری رویکرد متعصب‌تری داشتند مورد انتقاد قرار می‌گرفت؟

بله، به طور مثال ایشان پیش از انقلاب در مجله زن روز مطلب می‌نوشت که خب انتقاد می‌کردند و می‌گفتند در شأن شما نیست در چنین نشریه‌ای بنویسد ولی ایشان پاسخ می‌دادند من برای خدا و تبلیغ اسلام این کار را می‌کنم، چون آن مجله را اغلب افراد غیرمذهبی می‌خواندند و بهترین جایی که می‌توان تبلیغ انجام داد همانجا بود. موفقیت ایشان هم این بود که دنیای امروز را خوب می‌شناخت و با قلمی زیبا و اثرگذار می‌نوشت.

  انتشار یادداشت‌های استاد در آن مجله چگونه کلید خورد؟ مجله از ایشان خواسته بودند مقاله بنویسند یا خودشان برای انتشار مطلب درخواست داده بودند؟

نخیر، خود ایشان درخواست داده بود و البته آنها نیز استقبال کرده بودند. اگر کسی هم نقد می‌نوشت به طور مثال آقایی به نام مهدوی علیه اسلام نقد می‌نوشت و احکام اسلامی را تحقیر می‌کرد، پدر می‌گفتند من در صفحه مقابل دفاع می‌کنم. بگذارید دو منطق مقابل هم بیاید، اشکالی ندارد، خوانندگان که سخن منطقی و حق را می‌فهمند.

  بازخوردی هم داشت؟ شما خاطره‌ای دارید از اینکه کسی این مقالات را خوانده باشد و تغییری در رویکرد او به وجود آمده باشد یا با استاد ارتباطی گرفته باشد؟

بله، تلفن‌هایی می‌شد و خانم‌هایی می‌گفتند که تحت تاثیر مطالب ایشان قرار گرفته‌اند و بدبینی‌شان نسبت به اسلام از بین رفته است.

  مقالات ایشان طی چه مدت در مجله زن‌روز کار می‌شد؟

 دقیقا خاطرم نیست اما فکر می‌کنم بین سال‌های ۴۵ تا ۵۰ بود.

  و بعد متوقف شد؟

بعد اینها به صورت کتاب درآمد. در قالب جلد اول البته جلد دومی هم داشت که در مقدمه جلد اول به آن اشاره کرده‌اند.

  در واقع مقالات ایشان در همین مجله زن‌روز بوده که امروز تحت عنوان «زن در اسلام» منتشر شده است؟

بله، مجموع آن مقالات با اضافاتی که خودشان انجام دادند و با توضیح و گستردگی بیشتر در قالب این کتاب منتشر شد.

  چه شد که از یک وقتی به بعد انتشار مقالات ایشان در «زن روز» متوقف شد؟

مطلب‌شان تمام شد.

  پس نه منعی از سوی استاد بود و نه از سوی مجله؟

خیر. اتفاقا مسوولان مجله معتقد بودند خوانندگان شان بیشتر می‌شود و استقبال هم می‌کردند. احکام اسلامی وقتی روشن، علمی و مستدل بیان شود بر دل می‌نشیند. شهید مطهری با توجه به مسائل دنیای امروز، حقوق بین‌الملل و حقوق بشر می‌نوشت و قلم‌شان، قلم روز بود.

  شخصیت‌هایی مثل امام خمینی(ره) نسبت به انتشار این مقالات در «زن روز» تذکری به شهید مطهری ندادند؟

نخیر. امام عجیب روشن بود و به ایشان بسیار اعتماد داشت.

  از بین روحانیان و متدینین چطور؟ مثلا نمی‌گفتند شما با انتشار مقالات خود به این نشریه مشروعیت می‌بخشید؟

انتقادهایی به ایشان می‌شد که چرا در چنین محافلی حضور پیدا می‌کنید اما ایشان پاسخ می‌دادند من طبق وظیفه علاقه دارم به چنین مکان‌هایی بروم حتی به خود من می‌گفتند که آرزو داشتند زبان انگلیسی می‌دانستند و می‌توانستند به اروپا بروند و با استادان مسیحی درباره اسلام و مسیحیت بحث داشته باشند. دید بسیار بازی داشتند، کتاب «اسلام و نیازهای امروز» ایشان را ببینید، معتقدند ما امروز به آموزش معارف جدید، اقتصاد غرب، نقد فلسفه غرب، فلسفه تطبیقی و نقد فلاسفه اخلاق غرب نیاز داریم و باید فرهنگ و تمدن اسلامی را با توجه به فرهنگ‌ها و نظریاتی که در فرهنگ و تمدن امروز وجود دارد احیا کنیم. نیاز داریم اسلام را با دنیای امروز و تغییرات آن منطبق کنیم. چون هگل می‌گوید تمدن اسلامی مرده و امروز دنیای مدرن است، شهید مطهری به دنبال این است که بگوید تمدن اسلامی زنده است و علل انحطاط آن را باید پیدا کرد. اگر خاطرتان باشد صدا و سیما یک دفتر دوم از شهید مطهری چاپ کرد با عنوان «فرهنگ و تمدن» و فصلی را نیز باز کرد با عنوان انحطاط تمدن، که چرا تمدن اسلامی انحطاط پیدا کرده است. البته گوستاو لوبون در «تمدن اسلام و عرب» می‌گوید که باید علل انحطاط تمدن اسلامی را پیدا کرد و نمی‌توان آن را به تقدیر نسبت داد. سید جمال می‌گوید که خود مسلمان‌ها به تمدن اسلامی لطمه زدند. خود امام(ره) نیز می‌خواست تمدن اسلامی را زنده کند. پدر نیز در آرمانشهر خود یعنی در مدینه فاضله، می‌گوید هم انسان شناسی بر جامعه شناسی مقدم است و هم جامعه شناسی بر انسان سازی. انسان سازی یعنی همان‌طور که شهید بهشتی می‌فرمایند تا انسان خود را نسازد نمی‌تواند بر جامعه اثرگذار باشد. جامعه شناسی بر انسان سازی مقدم است یعنی تا جامعه سالم و پاک نباشد انسان‌ها نمی‌توانند به راحتی خود را بسازند. انقلاب امام هم به همین دلیل بود یعنی تقدم جامعه بر انسان، یعنی احیای تمدن اسلامی. خود امام و پدر خیلی راضی نبودند که روحانیان زیاد وارد عرصه شده و پست بگیرند. می‌گفتند در حد ضرورت باید دخالت کنند.

  این ضرورت به طور مثال کجا بود؟

یعنی آنجا که نیازهای اساسی پیدا شود اما ممکن است برخی اوقات این نیازها برای برخی روحانیان نباشد و آنها فقط برای پست و موقعیت حضور پیدا کنند و می‌گفتند اینها در شأن نظام نیست که روحانیان فقط برای کسب موقعیت و مقام بیایند نه بر حسب مسوولیت، وقتی که خلأ احساس شود باید به عرصه بیایند اما نباید آنقدر گسترده شود که تبدیل به حکومت روحانیان شود و نه حکومت دینی. کتابی هم آقای حمیدرضا شاکرین از فضلای قم نوشته‌اند با عنوان «حکومت دینی» آنجا هم ایشان ثابت کرده‌اند که حکومت دینی، حکومت روحانیان نیست. به فرمایشات پدر هم استناد کرده‌اند. از مهندس بازرگان نقل کرده‌اند که «دین برای آخرت است» یعنی دین برای دنیا و سیاست نیامده است.

  البته مقصود شما بازرگان متاخر است؟ چون بازرگان متقدم به شیوه پدر شما نزدیک بود اما پس از شهادت استاد مطهری و تجربه‌ای که در دولت موقت و مسائل بعد از آن داشت به نتیجه دیگری رسید.

بله، درست است به قول شما منظورم مهندس بازرگان متاخر است. خدا ایشان را رحمت کند. فشارهایی که در نبود پدر به ایشان وارد شد در او عقده‌های روحی ایجاد کرد. می‌خواهم بگویم اگر آن فشارهای سیاسی و توهین‌ها به ایشان وارد نمی‌شد به حکومت دینی بدبین نمی‌شد. ایشان از زمان طاغوت انسان معتقدی بود منتها روش اینها روش درستی نبود. استاد مطهری هم حضور نداشت که مسیر را هدایت کند، مهندس بازرگان بدبین شد. البته یک دلیل دیگر هم این بود که مهندس بازرگان با معارف اسلامی عمیقا آشنا نبود به طور مثال می‌گفت امام حسین(ع) اصلا نمی‌خواسته حکومت تشکیل دهد یا امام حسن(ع) اصلا علاقه‌ای به حکومت نداشته است.

  البته اصل این نظریه مربوط به مرحوم صالحی نجف‌آبادی است.

حرف‌های مهندس بازرگان هم هست. شما کتاب «خدا و آخرت» را ببینید که آن اواخر آمده اما بعد که دچار ناراحتی می‌شود استدلال می‌کند بر این نتایج، که نه اصلا دین برای آخرت است. آقای شاکرین هم این را در کتاب شان نقد کرده‌اند که این تصور اشتباهی است و استنباط مهندس بازرگان را می‌گوید و علت آن را که ایشان احاطه‌ای به مطلب ندارند.

  البته قبل از انقلاب می‌بینیم که مهندس بازرگان درباره «مطهرات در اسلام» و بسیاری از مفاهیم اسلامی مثل «بعثت» کتاب نوشته‌اند. یعنی نشان می‌دهد که به این مباحث تسلط داشته‌اند حالا اگر در سال‌های پایانی عمر خود نتیجه دیگری رسید شاید نیازمند یک سلسله مباحث و تحقیقات جدی باشد.

اینکه می‌گویم بر معارف اسلامی تسلط نداشته منظور احاطه عمیق است. مهندس بازرگان با معارف جدید بیشتر آشنا بود حتی بیش از پدر. ایشان در معارف اسلامی قرآن کار کرده است و در تفسیری که بر قرآن نوشته می‌بینید که چقدر بر علم جدید احاطه دارد. همان‌طور که درباره دکتر شریعتی هم می‌گوییم که با معارف جدید خیلی آشنا است حتی بیشتر از پدر اما با معارف اسلامی آشنایی عمیقی ندارد.

  به دکتر شریعتی هم می‌رسیم اما… شهید مطهری چقدر به مهندس بازرگان اعتماد داشت؟ خاطراتی را از آن دوران به یاد دارید؟

بله، مهندس بازرگان آدم صدیق، درست و با ایمانی بود اما یک مقدار تحت تاثیر غرب قرار داشت. با این وجود فرد مخلصی بوده و قصد خدمت‌گزاری داشت و پدر هم برای ایشان احترام قایل بود. پدر معتقد بود که اینها را باید هدایت و حفظ کرده و با سعه‌صدر با آنها رفتار شود.

  اواخر عمر شهید مطهری مقداری اختلاف‌ها بین بخشی از حاکمیت و دولت بازرگان ایجاد شده بود و ایشان ظاهرا در جریان قرار گرفته بودند. شما خاطره‌ای از آن زمان به یاد دارید که شهید مطهری کدام طرف را بیشتر حق می‌دانست یا راه برطرف شدن نزاع را چه می‌دانست؟

من فکر می‌کنم پدر فرصت پیدا نکرد. اگر برای او فرصت پیش می‌آمد شاید راه‌های دیگری را در این باره می‌رفت. می‌خواهم بگویم به هر حال از یک سو دولت موقت و از سوی دیگر روحانیت به دلیل عدم درک دقیق از مسائل اشتباهاتی را مرتکب شدند. با نبود شهید مطهری کسانی مقداری احساس می‌کردند که دولت بازرگان اشتباهاتی دارند به خصوص در ارتباط با اینکه درک عمیق از امام و انقلاب به آن معنا را نداشتند. بازرگان هم از درکی که مردم از روحانیت و به خصوص شخص امام داشتند خیلی تبعیت نمی‌کردند. به طور مثال می‌خواستند مستقل باشند و می‌گفتند روحانیت نباید چیزی را به ما دیکته کند. شهید مطهری معتقد بود با این تفاسیر ممکن است انقلاب از مسیر خود خارج شود. پدر هم متوجه اشتباهات دولت موقت و هم اشتباهات روحانیت می‌شد فکر می‌کنم اگر ایشان بودند شاید به طریقی مسائل را حل می‌کردند و در صورت نیاز امکان ادامه کار دولت موقت نیز در شرایطی که با مشکل مواجه شده بود فراهم می‌شد. حتی بازرگان را خود پدر معرفی کردند و گفتند این دولت باید شکل بگیرد و به امام بیشتر حسن و کمتر عیب‌های مهندس بازرگان را گفتند. امام نیز گفته بودند که من انسانی با انصاف‌تر از مطهری روی زمین ندیده‌ام. مطهری انسانیت دارد و درباره افراد ابتدا حسن‌های آنها را بیان می‌کند برخلاف برخی که فقط به دنبال عیب‌ها هستند و این همه خوبی‌های آقای بازرگان را نمی‌بینند.

  چه خوبی‌ها و عیب‌هایی را برای مهندس بازرگان برشمرده بودند؟

صداقت او، مسلمان صادقی است که قصد خدمت به انقلاب را دارد. منتها مهندس بازرگان با روحانیت و حوزه خیلی دمساز نبود و بعضی از اعضای دولت او اصلا با سنت و روحانیت میانه‌ای نداشتند و همین مقداری مشکل ساز می‌شد.

  اگر دید شهید مطهری این بود که روحانیت بنا به ضرورت باید در عرصه حضور پیدا کند پس باید از نظر ایشان دولتی مثل دولت بازرگان بسیار ایده‌آل باشد چون در عین حال که فرد باایمانی بودند خیلی در حوزه و روحانیت حضور ندارد. متعادل است هم این طرف را دارد و هم آن طرف را. پس می‌توان گفت دولت بازرگان آرمان مطهری بود.

ایشان در کتاب «آینده انقلاب اسلامی» اهداف روحانیت را بیان می‌کنند یعنی معتقدند که مبنای این انقلاب امام و روحانیت است یعنی ریشه‌های سنت و روح از آنجا برخاسته است و نقش روحانیت و امام در آن برجسته است. منظور این است که از روحانیان در پست‌های سیاسی کمتر استفاده شود. شهید مطهری معتقدند که این اشتباه بازرگان بوده که درک عمیق از سنت و روحانیت نداشته، اشتباه این طرف هم این بود که درک عمیقی از بازرگان و دولت او نداشت. نقد ایشان بر خود بازرگان هم هست.

  شهید مطهری از قبل از انقلاب هم این نگاه را به بازرگان داشت و باز هم ایشان را به امام(ره) پیشنهاد داد یا نه وقتی بازرگان دولت موقت را قبول کرد شهید مطهری این موارد را متوجه شد؟

قبل از اینکه ایشان را معرفی کنند می‌دانست. زمان معرفی هم حسن‌ها و هم عیب‌های ایشان را به امام گفتند.

  با این حال که این ویژگی‌های بازرگان را می‌دانستند اما باز او معرفی کردند و امام هم پذیرفتند. درست است؟

شهید مطهری در واقع نمی‌خواستند این افراد خیلی از روحانیت فاصله بگیرند چون معتقد بودند اگر این اتفاق بیفتد و آنها به حال خود واگذار شوند ممکن است مشکلاتی از جهت انقلاب، سیاست و مسیر آن پیدا کنند. اعتقاد داشتند که مهندس بازرگان و دولت باید تحت هدایت امام و روحانیت –یعنی مرکز و هسته اصلی- قرار بگیرند. می‌گفتند اگر افراد مدرن که دیدگاه‌ها و معارف جدید دارند از روح سنت، معنویت، روحانیت و ولایت جدا شوند مشکل ساز است. همین اعتقاد را برای شریعتی هم داشتند اینکه ایشان می‌خواهد اسلام را با دید جدید ببیند و در قالب جدید ارایه کند بسیار زیباست، ضعف او هم این است که آن‌طور باید به سنت و هسته ثابت دین که معارف، روحانیت و ثبوت باشد خیلی توجهی ندارد و بیشتر به مساله تغییر دین، قالب و شکل و مدرنیته کردن آن توجه داشت. به همین دلیل هم معتقد بودند دکتر شریعتی با تمام استعداد و هوشش باید تحت هدایت روحانیت باشد تا از خلاقیت و استعداد او در مسیر درست و دقیق استفاده شود. می‌بینید دیدگاه‌های دکتر شریعتی از لحاظ جامعه‌شناسی، تاریخ و تمدن بسیار ارزشمند است اما از نظر معارف اسلامی دچار اشتباهات فاحش شده است. افرادی بودند از ساواک که نمی‌خواستند بین روحانیت، دنیای جدید و دانشگاه ارتباطی برقرار شود. شاید اگر عمر ایشان اجازه می‌داد ارتباط و تحولی بین این دو برقرار می‌کرد چرا که تلاش ایشان همین بود.

  آیا شهید مطهری قبل از واگذاری دولت به بازرگان، به ایشان گفته بودند که شما باید حتما تحت نظر روحانیت باشید؟

توضیح کلی داده بودند اما به طور دقیق نه.

  فکر نمی‌کنید که ممکن است اگر به کسی که برای خود یک حیثیت اجتماعی دارد و حتی تصور می‌کند شناختش از دین کمتر از خیلی از روحانیان نیست گفته شود که باید تحت نظارت روحانیت قرار بگیرد تا حدی برخورنده باشد؟

سوءتفاهم نشود. منظور از روحانیت مقصود خود امام است نه به معنای آخوندها. منظور شاخص اصلی یعنی امام است. خب معلوم است قبول نکند خیلی‌ها این را نمی‌پذیرند. نه اینکه ایشان آزادی بازرگان را بگیرد بلکه در اصول کلی تحت هدایت امام باشد.

  اینجا یک نکته هست شما می‌فرمایید بازرگان باید کاملا تحت نظارت ولایت فقیه کار می‌کرد.

نظارت کلی، باز اشتباه برداشت نشود.

  یعنی شما هم مثل برادرتان (آقای علی مطهری) معتقد هستید که نباید این‌طور باشد که برای جزییات نیز از ولی فقیه اجازه  بگیرند.

بله بنده هم همین اعتقاد را دارم. پدر می‌فرمایند نظارت ایدئولوژی یعنی نظارت و هدایت کلی. الان هم می‌بینید مجلس باید مستقل باشد، آزادی تفکر باید وجود داشته باشد، دولت باید استقلال عمل داشته باشد و یک نظارت کلی بر اینها وجود داشته باشد.

  خب اگر این‌طور است مگر نظارت کلی بر مهندس بازرگان وجود نداشت؟

نه، مهندس بازرگان زیر بار نمی‌رفت حتی نظارت کلی را هم قبول نمی‌کرد. من همین را می‌خواهم بگویم ایشان اصلا زیر بار فرمایشات امام هم نمی‌رفت و معتقد بود ما می‌خواهیم مستقل عمل کنیم، معنای انقلابی بودن چیست؟ وقتی ما روی اصول عمل می‌کنیم و از این دست توجیهات می‌آوردند. اما چون ارتباطاتی که با امریکا داشت و بعد از آن امیرانتظام بود خب اینها برای کشور خطرساز می‌شد. به همین دلیل می‌گویند باید نظارت کلی وجود داشته باشد. افراد مدرن اگر تحت نظارت کلی نروند مشکل ساز می‌شوند، ما نباید فقط بگوییم اینها همه زیبایی است.

  مهندس بازرگان در جایی گفته بودند هم من امام را دوست دارم و هم امام مرا دوست دارد – این مطلب مربوط به زمان نخست وزیری و اوج اختلافات ایشان با امام(ره) بود آیا فکر می‌کنید در فقدان وجود شخصیتی مانند شهید مطهری، برخی عوامل بیرونی برای محبت دو طرفه تاثیرگذار بوده است؟

من حتی آقای هاشمی یادم است که نزد امام رفته حرفی زده بود امام فرموده بودند می‌دانید با چه کسی حرف می‌زنید؟ امام به احدی جز پدر (شهید مطهری) اعتماد کامل نداشت. روح امام بسیار بزرگ بود و اینکه حرف دیگران بتواند امام را تحت تاثیر قرار دهد نبود. آقای هاشمی گفته بودند که از روحانیت استفاده بیشتری بشود امام فرموده بودند که نه، من هم نظر شهید مطهری را دارم، در اندازه لازم استفاده شود اما به طور گسترده نه.

  اینکه به اندازه لازم استفاده شود یعنی چه؟

یعنی به حد ضرورت، اما آقای هاشمی اعتقاد داشتند چه اشکالی دارد از روحانیان گسترده‌تر استفاده کرد. امام با اینکه به نظر آقای هاشمی احترام می‌گذاشتند با پدر یکدل بودند. حتی این را خود آقای هاشمی هم نقل می‌کنند.

  البته حتما می‌دانید که اخیرا سیدمحمد خامنه‌ای مصاحبه‌ای کرده بودند و گفته بودند در بعضی مسائل مثل قضیه ۹۹ نفر، امام(ره) تحت تاثیر اطرافیان خود قرار داشتند.

سید محمد خامنه‌ای مرد عالمی است. اما این گفته‌شان منصفانه نیست. چون که ایشان خود در عالم سیاست نبوده‌اند و نباید چنین اظهارنظری بکنند. اینها می‌خواهند به افرادی مثل هاشمی لطمه بزنند. امام هیچ‌وقت تحت تاثیر آقای هاشمی نبود. بله، از مشورت و نظر ایشان استفاده می‌کرد اما تحت تاثیر کسی قرار نمی‌گرفت. امام آنقدر به شهید مطهری ایمان داشت که می‌توان گفت اگر تحت تاثیر یک نفر قرار می‌گرفت او، شهید مطهری بود. برای اینکه این را ثابت کنم، بگویم امام وقتی می‌خواست به ایران بیاید قرار بود که بچه‌های مجاهد خلق بیایند و جلوی امام نطق کنند بعد پدر به حاج احمدآقا گفتند این را بدانید اگر اینها به فرودگاه بیایند -حتی سران آنها مثل لبافی‌نژاد- مطهری دیگر با شما نیست. بعد امام به خواسته شهید مطهری توجه کردند و گفتند آنها حق ندارند بیایند. حاج احمدآقا تعجب کرده بودند و اجازه حضور حتی یک نفر از مجاهدین را ندادند. حتی پدر گفته بودند در بهشت زهرا هم اگر اینها بیایند حاضر نمی‌شود چون اینها منحرف هستند. لذا امام فرمودند حق با شهید مطهری است و کسی را راه ندادند. خیلی از روسای دانشگاهی را پدر معرفی می‌کرد. در نامه‌های امام به ایشان هم هست که شما با دانشگاهیان و روشنفکران ارتباط خوبی دارید و می‌توانید بین آنها و روحانیت ارتباط برقرار کنید و مسائل ما را برسانید. همه اینها از روی حکمت است، امام بدون تامل و بدون حکمت سخنی نمی‌گفت. پیامی هم که بعد از شهادت ایشان داد حرف من را ثابت می‌کند. ایشان برای احدی چنین پیامی را ندادند حتی برای انسان‌های والایی مثل آیت‌الله دستغیب، آیت‌الله مدنی یا شهید بهشتی. این نشان‌دهنده عشق ایشان به شهید مطهری بود. به آقای هاشمی هم احترام می‌گذاشتند، از مشورت ایشان و مغز سیاسی‌شان بهره می‌بردند اما تحت تاثیر ایشان نبودند. می‌خواهم بگویم حرف دیگران ملاک نیست، اینها حرف‌های سیاسی ۸۸ به بعد است که توسط برخی بیان می‌شود و منصفانه نیست.

  درک شهید مطهری از ولایت فقیه چه بود؟

ایشان می‌گفتند اسلام با جمهوریت سازگار است اما جمهوریت به معنای لیبرال-دموکراسی و لیبرال محتوایی نیست، این غربی است. دموکراسی به معنای مشارکت مردم همان‌گونه که مقام معظم رهبری می‌فرمایند مردمسالاری دینی. اسلام با این دموکراسی سازگار است نه با لیبرال ایدئولوژیک. قرار نیست هر چه مردم دل‌شان خواست انجام بشود به طور مثال مشروب‌فروشی‌ها باز شود، همجنس‌بازی آزاد شود و… اینها به معنای دموکراسی نیست اما دموکراسی به معنای مشارکت مردم، انتخابات آزاد، همبستگی، همدلی و تعاون با جمهوریتی که پدر می‌گویند سازگار است. ولایت فقیه از نظر ایشان به معنای نظارت و هدایت کلی در تمام شؤون نظام است توسط یک اسلام شناس و ایشان به معنای کسی است که به کل نظام نظارت دارد تا نظام از مدار اسلامیت چه در سیاست داخلی و چه خارجی خارج نشود، لذا این با آزاداندیشی مغایر نیست اما اگر در مساله‌ای نظر غایی کرد و نظر خیلی خاصی داد یعنی به گونه‌ای که راه را بست این در واقع جای بحث ندارد اما اگر آقا هنوز نظر قطعی نداده می‌توان بحث کرد.

  وقتی شهید مطهری در برابر نظر امام موضع مخالف گرفت و مانع حضور خانواده شهدای مجاهدین خلق (منافقین) شد کسی به ایشان ضد ولایت فقیه نگفت؟

پدر با آثار ایشان آشنایی داشت. امام طبق اعتمادی که به پدر داشت این را قبول کرد. امام می‌دانست که شهید مطهری مجاهدین خلق را از خودشان بهتر می‌شناسد نه اینکه بی‌دلیل پذیرفته باشند. حتی پدر می‌گفتند من ریاست شورای انقلاب را نمی‌خواستم اما چون امام فرمودند گفتم چشم. خود به خانواده مادر گفتند من تسلیم هستم.

  اول استاد مطهری رییس شورای انقلاب بود و بعد آقای طالقانی این سمت را عهده‌دار شدند.

بله. حتی اگر امام می‌خواستند که ایشان پاسدار داشته باشند ایشان می‌گفتند چشم اما امام هرگز چنین چیزی را نخواستند. حتی وقتی عده‌ای به پدر می‌گفتند شما باید پاسدار داشته باشید می‌گفتند من احساس رنج شدید می‌کنم که بخواهم چند نفر را در خیابان به دنبال خود بکشم. مگر من چه کسی هستم و زیر بار چنین چیزی نمی‌رفتند، اما اگر امام از او می‌خواستند بدون شک قبول می‌کردند. بعد از شهادت‌شان وقتی جنازه را شب جمعه شب چهاردهم اردیبهشت دفن کردند امام منزل آقای اشراقی بودند، حاج احمدآقا دنبال ما آمدند و ما را به آنجا بردند مادر به امام گفتند مطهری پاسدار نداشتند و زیر بار هم نمی‌رفتند شما از ایشان راضی باشید امام فرمودند من از ایشان نخواسته بودم.

  آخرین باری که شهید مطهری را دیدید چه زمانی بود؟

چند ساعت قبل از شهادت شان بود. می‌خواستم نماز بخوانم یکی از اعضای نهضت آزادی به دنبال ایشان آمد.

  خاطرتان هست کدام یک از اعضای نهضت بود؟

آقای حاج طرخانی آمدند. جلسه شورای انقلاب شهید بهشتی، مهندس بازرگان و اعضای دولت موقت در منزل آقای دکتر سحابی بود. جلسه هیات دولت بود منتها اعضای شورای انقلاب هم حضور داشتند و تبادل نظر می‌کردند.

  چه ساعتی دنبال شما آمدند؟

ساعت هشت و نیم، بعد از نماز مغرب و عشا آمدند. ایشان نماز را خوانده بودند و با آقای حاج طرخانی رفتند. من دنبال سجاده می‌گشتم از داخل کتابخانه برداشتم مادر گفتند اینها را برای مهمان مرتب کرده‌ام باز هم سجاده هست. پدر گفتند حالا اشکالی ندارد مهم این است که نمازش را زودتر بخواند و بعد به من گفتند مادرت درست می‌گوید بعد از نماز سجاده را مرتب و منظم سر جایش بگذار. این آخرین حرف‌های پدر بود. من مشغول نماز بودم که ایشان رفتند و دقیقا ساعت ۱۰:۴۰ بود که آقای دکتر سحابی تماس گرفتند.

  دکتر سحابی مستقیما با شما صحبت کرد؟

بله، مادر کنار من ایستاده بود پرسید چه کسی تماس گرفته؟ گفتم دکتر سحابی هستند می‌گویند پدر امشب منزل نمی‌آید. به مادر نگفتم چه اتفاقی افتاده، مادر پرسید چرا نمی‌آید؟ مطهری اگر بخواهد نیاید خودش تماس می‌گیرد و با من صحبت می‌کند آقا.

  دکتر سحابی با شما صحبت کردند یا با مادر؟

با من. اما هنوز دو، سه کلمه صحبت نکرده بود که مادر پرسید چه اتفاقی افتاده و گوشی را گرفت و بعد حال او منقلب شد و فریاد کشید چکارش کردید؟ این مرد دشمن داشت چه کسی او را زده؟ چه اتفاقی افتاده؟ مگر شما ندیدید؟ دکتر سحابی شروع کرد به هق هق گریه. بعد مادر فهمید گفت ببخشید خانم، من خیلی شرمنده و روسیاهم. الان جلوی منزل من یکی از اعضای گروه فرقان ایشان را با تیر زد.

  آن زمان که هنوز نمی‌دانستند قاتل عضو گروه فرقان است.

چرا قبل از آن گروه فرقان اعلامیه پخش کرده بود که ما سه شخصیت مذهبی، سیاسی، لشکری را از بین می‌بریم. لشکری شهید قرنی بود مذهبی پدر، سیاسی آن را نمی‌دانم.

  آیت‌الله هاشمی.

بله. آقای هاشمی بود که نتوانستند به هدف‌شان برسند. بعد از ترور شهید قرنی پدر گفتند ترور مذهبی فرقان من هستم.

  چقدر قبل از شهادت‌شان بود؟

یک هفته قبل.

  چرا نتوانسته بودند آنها را بعد از اطلاعیه‌ای که داده بودند دستگیر کنند؟

نتوانسته بودند آنها را گیر بیاورند.

  یعنی مخفی شده بودند و در این حالت اقدام به ترور کرده بودند.

بله. به فاصله سه ماه از شهادت قرنی و پدر، اطلاعات آنها را دستگیر کرد. بعد از شهادت قرنی ما به پدر گفتیم پاسدار بگیرند قبول نکردند. گویا شهادت خود را احساس کرده بودند. به خصوص اینکه چند شب قبل از شهادت خواب پیامبر را دیده بودند که در کعبه پیامبر اکرم امام و ایشان را بوسیده بودند اما به ایشان بیش از امام توجه کرده بودند. جمعه شب این خواب را دیده بودند و سه‌شنبه هم به شهادت رسیدند. پدر بعد از این خواب بسیار منقلب شده بودند و احساس می‌کردند که شهید خواهند شد. از آنجا که مادر هم اهل تهجد و ریاضت بودند گفتند می‌خواهید من خواب شما را تعبیر کنم؟ تا حدی بلدم. تعبیر خواب شما این است که پیغمبر –معیار و حقیقت اسلام- بر راه شما و آثارتان مهر تایید زده است. بعد پدر گفتند این هست اما چرا به من بیش از امام توجه نشان دادند حتما حادثه‌ای در راه است. بعد از شهادت‌شان مادر این خواب را برای امام تعریف کردند، چشمان امام پر از اشک شد و فرمودند پیامبر از عالم دیگر برای ایشان خبر لقاءالله را آورده بودند.

  بعد از اینکه دکتر سحابی با شما تماس گرفت شما به بیمارستان رفتید؟

بله. ما به بیمارستان طرفه رفتیم.

  پس شما به محل حادثه نرفتید و مستقیم به بیمارستان مراجعه کردید.

بله، ایشان را به بیمارستان انتقال داده بودند. ما که رسیدیم پدر به شهادت رسیده بودند.

  البته ایشان اصلا به بیمارستان هم نمی‌رسند و همان بین راه تمام می‌کنند.

بله، قبل از بیمارستان تمام می‌کنند.

  شما به همراه مادر رفتید؟

بله، من و مادر رفتیم، علی آقا هم بودند.

  چه کسانی از شخصیت‌ها در بیمارستان حضور داشتند؟

دکتر سحابی بود، چند نفری از آقایان نهضت آزادی و شورای انقلاب بودند، حتی خانم‌های برخی از آنها آمده بودند تا به مادر تسلیت    بگویند.

  مهندس بازرگان هم آمده بود؟

بله، ایشان هم حضور داشتند.

    از خانم‌ها چه کسانی بودند؟

خانم دکتر سحابی بود، دو، سه نفر دیگر هم بودند که من نمی‌شناختم و کنار مادر بودند.

  مقام معظم رهبری و آقای هاشمی چطور؟

بله، اگر اشتباه نکنم مقام معظم رهبری زودتر از بقیه خود را به بیمارستان رساندند چون عضو شورای انقلاب بودند. البته الان راستش خیلی مطمئن نیستم ولی آقای هاشمی آمده بودند.

  چه کسی بر بدن شهید مطهری نماز خواند؟

شهید بهشتی و آیت‌الله گلپایگانی. در واقع دو بار نماز خوانده شد. ابتدا آیت‌الله گلپایگانی نماز خواندند. اما یک مرتبه دیدیم کفن خونی شد و در واقع خون زده بود بیرون. به همین خاطر مجددا جنازه را شستیم و کفن کردیم و این‌بار شهید بهشتی نماز را خواندند. این نشان می‌دهد که پیغمبر با آن عظمت بی‌دلیل به این مرد توجه نشان نداده بود. خون ایشان اسلام را بیمه کرد. امام فرمودند خون مطهری تایید این انقلاب بود.

  شهید مطهری وصیت خاصی داشتند؟ اینکه مثلا در کجا دفن شوند و چه کسی بر بدن شان نماز بخواند؟

خیر، خود امام فرمودند که ایشان را به قم ببرند. هرگز خود ایشان یا خانواده چنین چیزی را نگفته بودند. شهید مطهری به قم علاقه خاصی داشت اما خودشان این را نگفته بودند. من بارها این را گفته‌ام که این شایبه پیش نیاید که چرا مرد بزرگی مثل شهید بهشتی را به قم نبردند، شاید چون ایشان با ۷۲ تن بود این کار انجام نشد.

  وقتی به قم رفتید با چه شخصیت‌هایی در آنجا دیدار داشتید؟

ما منزل آیت‌الله لاریجانی رفتیم پدر دامادمان. آقای مصطفی محقق داماد هم حضور داشتند که داماد ایشان بودند.

  در واقع منظور شما آیت‌الله میرزا هاشم آملی لاریجانی پدر آقایان لاریجانی است.

بله. همین‌طور است.

  آقای منتظری هم آمدند؟ ایشان را کجا دیدید؟

ایشان برای تشییع جنازه آمدند.

  شهید مطهری بعد از شهادت به قم منتقل شدند اما گویا قبل از انقلاب ادامه حضورشان در قم با مشکلاتی مواجه شده بود. ظاهرا بین ایشان و مرحوم آیت‌الله بروجردی کدورتی پیش آمده بود. شما چیزی در این باره می‌دانید؟

بله. برخی علیه ایشان نزد آیت‌الله بروجردی سعایت و بدگویی کرده بودند و مثلا گفته بودند که مطهری به حاج آقا روح‌الله امام(ره) خیلی ارادت دارد اما به شما این ارادت را ندارد. سعایت کرده بودند در حالی‌که پدر واقعا به آیت‌الله بروجردی علاقه زیادی داشتند.

    چه کسانی این‌طور گفته بودند؟

افرادی که مخالف فلسفه و عرفان بودند. یک گروه کیفی بودند حسادت هم بود چون پدر واقعا مورد توجه آیت‌الله بروجردی بودند می‌خواستند میانه ایشان را باهم به هم بزنند. یادم هست سال ۴۰ زمان فوت آیت‌الله بروجردی من هشت ساله بودم و در مسجد اعظم قم کنار پدر نشسته بودم. ایشان به‌شدت گریه می‌کردند و شانه‌های‌شان می‌لرزید و من غرق تماشای ایشان بودم. مقاله‌ای هم دارند با عنوان «روحانیت» اگرچه نقد به روحانیت دارند اما می‌گویند پاک‌ترین و شریف‌ترین انسان‌ها از عصر رسول‌الله روحانیان اصیل هستند اما این روحانیت آسیب‌پذیر است، باید معایب و آفت‌های آن از بین برود.

  آیت‌الله بروجردی چگونه ناراحتی خود را نسبت به سعایتی که از شهید مطهری شده بود،  نشان دادند؟

شهید مطهری به دیدار آیت‌الله بروجردی رفته بودند و ایشان را نپذیرفته بودند.

  چگونه این کدورت رفع شد؟

گویا شهید مطهری به دیدار ایشان رفته بودند و خواسته بودند که به ایشان اجازه توضیح دهد و با صحبت‌هایی که کرده بودند دل ایشان تسکین پیدا کرده بود.

  چه سالی بود؟

دقیق یادم نیست اما بین سال‌های ۳۶-۳۷ بود.

  شهید مطهری هیچ‌وقت انتقادی به برخی رفتارهای سیاسی آیت‌الله بروجردی داشتند؟ به طور مثال اینکه ایشان هیچ حمایتی از فداییان اسلام نکرد، یا بعد از ترور نافرجام شاه در سال ۲۷ ایشان پیامی دادند و به شاه سلامتش را  تبریک گفتند.

شهید مطهری توجهی را که آیت‌الله بروجردی به وحدت اسلامی و اشتراکات فقه داشتند بسیار می‌پسندیدند اما با این وجود در برخی موارد از جمله موردی که شما گفتید نظر آیت‌الله بروجردی را نمی‌پسندیدند. البته هیچ‌وقت پشت سر ایشان غیبتی نمی‌کردند چون استادشان بود. درباره دیگران هم همین‌طور بود. مثلا اگر می‌گفتند نظر آیت‌الله خویی این است می‌گفتند اعلم امام است اما اگر کسی می‌خواست به آیت‌الله خویی جسارت کند ناراحت   می‌شدند.

  در مورد حساسیت ایشان نسبت به حفظ حرمت مراجع هم خاطره‌ای در ذهن دارید؟

بله، یادم هست برخی جوان‌های احساساتی آمده بودند و می‌گفتند آیت‌الله خویی را رها کنید راه ایشان درست نیست. شهید مطهری ناراحت شدند و گفتند شما حق ندارید به یک مرجع توهین کنید. شما از امام تبعیت کنید اما حرمت مراجع را نگه دارید. حتی به کسی که مرجع او آیت‌الله خویی بود می‌گفتند من نمی‌گویم برگرد اما در مسائل سیاسی از امام تبعیت کن، ولی در مسائل فقهی با آیت‌الله خویی بمان.

  بین دلخوری‌ای که بین شهید مطهری و آیت‌الله بروجردی پیش آمده بود چه کسانی وساطت کردند؟ مثلا آقای منتظری که رابطه خوبی با آقای بروجردی داشتند وساطت کرده بودند؟

بله، آقای منتظری در این باره وساطت کردند. در واقع اگر این وساطت نبود که اصلا آشتی نمی‌شد. خود آقای منتظری و بعضی از نزدیکان خاص آیت‌الله بروجردی واسطه شدند. پدر ناراحت بود و نمی‌خواست که آیت‌الله بروجردی از ایشان ناراحت باشند و می‌گفتند ایشان استاد من است و از ایشان خواهش می‌کرد که از او راضی باشند. خیلی به ایشان مراجعه کردند و در نهایت هم توضیح دادند. هرگز هم از آیت‌الله بروجردی انتقادی نکردند و می‌گفتند من هشت سال از وجود ایشان استفاده کردم. نظرات امام را بیشتر قبول داشتند اما هرگز پشت آیت‌الله بروجردی را زمین نگذاشتند. لذا با وساطت آقایان رفع کدورت شد و خوشبختانه آیت‌الله بروجردی هم رضایت خاطر پیدا کردند.

  علامه طباطبایی چطور؟ ایشان با رفتار سیاسی مرحوم مطهری اختلاف نظری داشتند؟

نخیر. همیشه شهید مطهری را تایید می‌کردند.

  چون ظاهرا مرحوم علامه طباطبایی خیلی سیاسی نبودند.

نخیر، ایشان اصلا انقلابی به آن معنا هم نبودند اما اگر پدر نامه‌ای علیه شاه می‌نوشتند ایشان هم امضا می‌کردند.

  یعنی به اعتبار شهید مطهری امضا می‌کردند.

بله. خیلی به پدر علاقه و اعتماد داشتند اما خیلی ذوقی برای ورود به مسائل سیاسی نداشتند. البته اشتباه نشود خود «تفسیرالمیزان» مسائل اجتماعی و سیاسی زیادی دارد، مسائل طاغوت گریزی را مطرح می‌کند و ارتباط دین و سیاست را بسیار عمیق توضیح می‌دهد. می‌خواهم بگویم علامه طباطبایی با تفسیر خود یک رنسانس سیاسی- اجتماعی در دنیای آن روز خودش به راه انداخت. ممکن است یک انسان سیاسی به آن معنا که ما می‌گوییم نبوده اما یک تحول عمیق ایجاد کرد. اولین کسی که معتقد بود اسلام دارای حیات سیاسی و اجتماعی است و تنها جنبه اخروی ندارد و سکولاریسم را نقد کرد علامه طباطبایی بود.

  نسبت به آیت‌الله شریعتمداری چه نگاهی داشتند؟

مسائل آقای قطب‌زاده و سخنرانی که آقای شریعتمداری داشتند بعد از شهادت استاد مطهری بود که به نظرم آقای شریعتمداری خیلی اشتباه کردند.

  اما قبل از انقلاب شهید مطهری نیز گرایش نواندیشی در دین داشتند. آقای شریعتمداری نیز با مجله مکتب اسلام هم همکاری  می‌کردند.

بله، خب ایشان هم گرایشات نواندیشی داشتند.

  مجله مکتب اسلام که تحت نظارت ایشان منتشر می‌شد به ضد شریعتی بودن خیلی معروف بود. شهید مطهری چه نظری نسبت به این مجله داشتند.

 پدر معتقد بودند بهترین راه تعادل است. دکتر شریعتی جامعه‌شناس برجسته، خلاق، فوق‌العاده با استعداد و خوش قلم بودند که قصد خدمت داشتند و برخی آثار ایشان هم بسیار نفیس است اما اشتباهات اساسی داشتند چون با   معارف اسلامی عمیقا آشنا نبودند.

  شما همان دید شهید مطهری نسبت به دکتر شریعتی را دارید که ایشان در بیانیه مشترک‌شان با مهندس بازرگان دارند؟

بله، یعنی دکتر شریعتی قابل نقد است اما قابل نفی نیست. شخصیت ایشان به لحاظ جنبه‌های مثبتی که داشتند قابل احترام است. به جوانان نیز خدمات زیادی کرده اما اینکه بخواهیم از او اسطوره بسازیم و بگوییم سراسر زیبایی بوده یا از او فقط چهره منفی بسازیم هر دو غلط است. شهید مطهری اینجاست یعنی حد وسط است.

  نواندیشان و روشنفکران دینی خیلی به آثار استاد مطهری استناد می‌کنند و از آنها بهره می‌گیرند. به طور مثال دکتر سروش در بسیاری از کتاب‌های خود ارجاع‌های متعدد به شهید مطهری می‌دهند. ما اگر بخواهیم تاریخ روشنفکری دینی را بگوییم قطعا یکی از سرآمدان این جریان شهید مطهری است. شما به عنوان فرزند ایشان که مسلما بر آثار و منظومه فکری ایشان بیش از هر کسی تسلط دارید فکر می‌کنید جایگاه مرحوم مطهری در روشنفکری و نواندیشی دینی کجاست. یکی از رهبران فکری این جریان تلقی می‌شود یا اینکه فقط تا حدی تاثیرگذاری داشته‌اند اما راه‌شان از آنها جداست؟

شهید مطهری قطعا یک روشنفکر دینی بود اما به عنوان یک روحانی عمیقا به سنت، روحانیت، عرفان و حکمت وابسته بود در عین حال انسانی بود که دنیای جدید و معارف جدید را می‌شناخت و کتاب‌های خود را در قالب زبان امروزی و ادبیات جدید می‌نوشت. نمونه‌های آن را هم که می‌شناسید. «خدمات متقابل» یکی از آنهاست، «مساله حجاب»، «اسلام و مقتضیات زمان»، «ده گفتار» و نقدی که بر روحانیت نوشته‌اند نشان می‌دهد ایشان روشنفکر و روشن‌بین بودند اما روشنفکری ایشان برخاسته از روح سنت، ولایت و آرمان‌های معنوی و درونی اسلام است چون گاهی روشنفکری دینی برخاسته از اینها نیست و یک لایه غربی می‌گیرد. برخی روشنفکران دینی حق دارند به شهید مطهری استناد کنند اما گاهی برداشت‌های آنها دقیق نیست به این دلیل که با عمق سنت و معارف آشنا نیستند و فقط از جنبه قالبی و مدرن به آن توجه می‌کنند. می‌خواهم بگویم می‌توان نگاه نو به معارف داشت اما نباید روشنفکری دینی را در مقابل سنت و معارف اسلامی قرار داد. می‌توان به معارف رنگ مدرنیته داد مثل کاری که امام با موسیقی و شطرنج کرد، ایشان کار بسیار زیبایی انجام دادند اما روح معارف را هم حفظ کردند. برخی افراد متحجر هستند و با هرگونه نوگرایی مخالفت می‌کنند این هم درست نیست.

  شما آرا و آثار شهید مطهری را در حال حاضر چقدر در جامعه زنده می‌دانید؟ به طور مثال صدا و سیما در بحث‌های سیاسی و اسلامی چقدر به آرای شهید مطهری ارجاع می‌دهد؟ چون معمولا در صدا و سیما تنها روضه‌خوانی‌های ایشان و سخنرانی‌هایی که درباره فلسطین و رژیم صهیونیستی داشته‌اند پخش می‌شود. فکر می‌کنید چقدر از آثار شهید مطهری در صدا و سیما و مجموعه سیاستگذاری‌های نظام بهره برده می‌شود؟

این نقص در جامعه و صدا و سیمای ما هست که گاهی بعضی مسائل را گلچین می‌کنند یعنی گزیده‌ای عمل می‌کنند. واقعا شهید مطهری به تعبیر مقام معظم رهبری مبنای نظام جمهوری اسلامی است و به گفته امام خمینی(ره) آثار ایشان بلااستثنا آموزنده است. اگر این گونه نگاه کنیم باید تمام آثار شهید مطهری را به طور متوازن، متعادل و متناسب ارایه کنیم. متاسفانه فرهنگ تا حدی اسیر سیاست شده است، به نظر من این آلودگی است. شهید مطهری آن طور که هست باید معرفی شود، کشور ما یک مقدار سیاست‌زده است. ما اگر شهید مطهری را بخواهیم باید تمام افکار ایشان را قبول کنیم به طور مثال ایشان انسان متعادلی است اما امروزه در جامعه و مجلس ما برخی که افراطی هستند اصلا با اعتدال ایشان کاری ندارند. به طور مثال شهید مطهری اعتقاد دارند مارکسیست باید در دانشکده الهیات تدریس شود و ما نقد می‌کنیم.

  یعنی شما معتقدید اینها شهید مطهری را دوست دارند اما ایشان را نمی‌شناسند.

بله، عمق وجودی ایشان و عمق آثارشان را نمی‌شناسند. مثلا ممکن است کتاب «آینده انقلاب اسلامی» را نخوانده یا قسمت‌هایی از آن را خوانده است.

  در همان کتاب «آینده انقلاب اسلامی» که اشاره کردید شهید مطهری اتفاقا درباره صدا و سیما می‌نویسند که صدا و سیما  نباید جای مسجد را بگیرد.

بله، می‌گویند باید آگاهی‌بخش باشد به قول امام باید دانشگاه باشد. نباید قالبی عمل کرد و افراد خاصی را آورد، فضا باید باز باشد.

  شما فکر می‌کنید با این حرف که صدا و سیما نباید جای مسجد را بگیرد انتقادشان را به تعدد برنامه‌های مذهبی ابراز می‌کردند؟

می‌گفتند برنامه‌ها نباید یکنواخت باشد چون مردم خسته می‌شوند. صدا و سیما باید آزادی فکر داشته باشد، با افراد از افکار و جهت‌گیری‌های مختلف بحث بگذارد. این در صدا و سیما نیست. برخی آقایان از شهید مطهری دم می‌زنند اما به آزادی تفکر ایشان اعتقادی ندارند. برای رسیدن مردم به حقیقت، رشد و تعالی باید آزادی افکار وجود داشته باشد و بحث‌های مختلف مطرح شود.
  ایشان این حرف را گفته‌اند و چاپ شده اما آیا به خاطر دارید زمانی تلویزیون یا رادیو روشن بوده باشد و ایشان مثلا انتقادی را به صدا و سیما مطرح کرده باشند؟

یادم است فروردین ۵۸ ما تازه تلویزیون خریده بودیم، پدر مستند اروپایی‌ها درباره حیوانات را می‌دیدند گفتند خیلی کار قشنگی است آفرین به اروپایی‌ها، اینها زیبایی‌های اروپا را نشان می‌دهند. شهید مطهری معتقد بودند نقد غرب غیر از نفی غرب است. متاسفانه گاهی ما برخورد غیرعقلانی می‌کنیم، فکر می‌کنیم هرچه ما داریم زیبایی و هر چه آنها دارند زشتی است. این بزرگ‌ترین عیب است و به جامعه ضربه زیادی می‌زند ما باید اشکال رفتار خودمان را هم ببینیم.  به طور مثال الان در جامعه ما تبعیض و تفاوت طبقاتی هست اما با آن برخوردی نمی‌شود اما با مساله حجاب برخورد می‌شود. من نمی‌گویم حجاب وضعیت ایده‌آلی دارد اما مساله تبعیض و بی‌عدالتی از آن خیلی مهم‌تر است اما متاسفانه به این مسائل توجهی نمی‌شود.

  حتی در همین موضوع حجاب اگر اشتباه نکنم شهید مطهری در کتاب «مساله حجاب» می‌گویند کسانی که دین اسلام ندارند، می‌توانند در جامعه اسلامی بدون حجاب باشند.

بله، طرحی از این مساله داده بودند اما گویا برخی قبول نکرده بودند و معتقد بودند زمینه‌ساز سوءاستفاده می‌شود.

  خب چه اشکالی داشت اگر ظاهر دینی آن حفظ می‌شد؟

خب بعضی‌ها موافق نبودند. این یک طرح بود، برخی این طرح را داده بودند شهید مطهری هم نظر داده بودند اما به تصویب نهایی نرسید. معتقد بودند آنها هم به احترام نظام جمهوری اسلامی و کشور بهتر است حجاب داشته باشند مثل خارجی‌هایی که به ایران می‌آیند.

  اما اصل حجاب بعد از شهادت ایشان اجباری شد؟

بله. بعد از شهادت ایشان بود. من در دانشگاه به خانم‌ها هم گفتم یکی از مشکلاتی که ما در حجاب داریم این است که در صدا و سیما فرض کنید دو، سه نفر می‌آیند با حجاب کامل یا با لباس روحانیت درباره حجاب صحبت می‌کنند خب قطعا دختر و پسر ما طرد می‌کنند. من می‌گویم اگر قرار است درباره حجاب بحث عمیق فرهنگی شود خانم‌ها و آقایان با تیپ‌های مختلف، دو هنرپیشه زن، دو روحانی روشنفکر، یک جامعه‌شناس، یک روانشناس و یک فیلسوف بیایند و این مساله نقد و بررسی شود. باید دلیل حجاب و مزایای آن را برای جوان‌ها تشریح کرد تا به این مطلب برسند با تحمیل نمی‌شود. من چون ذوق هنری دارم و مقالات عرفان، هنر و موسیقی و کتاب «هنر قدسی» را نوشته‌ام که اطلاعات چاپ کرد، معتقدم طراحان مد ما باید مانتو، لباس‌های بلند، روسری و شال، چادرهای مشکی و رنگی زیبا و متنوع طراحی کنند تا خانم‌ها را جذب کند، اینجا کم‌کاری می‌شود.

  به ذوق هنری اشاره کردید. شهید مطهری موسیقی هم گوش می‌کردند؟

پدر ذوق داشتند. من یادم است که گاهی خودشان با آهنگ می‌خوانند «بشنو از نی چون حکایت می‌کند…» و می‌گفتند صدای آقای گلپایگانی – (اکبر گلپا) خواننده زمان طاغوت- به دلم می‌نشیند اما حیف که در محیط آلوده رادیو فعالیت می‌کند ولی صدای خوبی دارد. البته خود آقای گلپایگانی فرد نجیب و سنگینی بودند.

  کارهای افراد دیگری مثل استاد بنان و شجریان قبل از انقلاب را چطور؟

فقط آقای گلپایگانی را من یادم می‌آید. یک بار آقای حدادعادل می‌گفتند پدر بعد از نماز تعقیبات را با آهنگ می‌خواندند. گاهی اشعار حافظ را با آهنگ می‌خواندند و در جواب تعجب من می‌گفتند با حال خودم خوش هستم

  این را آقای حداد عادل جایی گفته‌اند چاپ شده یا به خود شما شخصا گفته‌اند؟

نه در سخنرانی‌های‌شان گفته‌اند اما نمی‌دانم چاپ شده یا نه. شهید مطهری با ذوق و باروح بود البته موسیقی عرفانی، نه طاغوتی.

    البته موسیقی گلپایگانی خیلی عرفانی نبود.

اما سبک موسیقی ایشان دلنشین و محزون بود.

  پس شهید مطهری قبل از انقلاب به رادیو گوش می‌دادند؟

بله. به خاطر اخبار و برنامه‌های آن گوش می‌کردند.

  درباره آقای راشد که در رادیو سخنرانی و موعظه مذهبی می‌کردند چه نظری داشتند؟

به من می‌گفتند سخنرانی ایشان را گوش کن خیلی ارزشمند است. بعد از انقلاب به آقای راشد بی‌مهری شد، شاید اگر شهید مطهری زنده بودند این طور به ایشان بی‌مهری نمی‌شد. راشد در رادیو به اسلام خدمت کرد شاید بعضی‌ها بگویند چون در رادیو فعالیت می‌کرده طاغوتی بوده اما بالاخره از همان طریق هم ایشان برای دین تبلیغ کرد. یادم می‌آید دختر ایشان هم محجبه بود اما چون چادر سر نمی‌کرد بعضی‌ها خوش‌شان نمی‌آمد. اما پدر برای هر دوی ایشان احترام قایل بود. فقط آقای حجتی کرمانی به این مساله توجه داشت و بعد از فوت مرحوم راشد مطلبی را در روزنامه اطلاعات نوشتند که اگر مطهری بود در حق راشد بی‌مهری نمی‌شد. معتقد بود باید از این مرد تجلیل می‌شد، ایشان به کشور و دین خدمت کرده بود.

  ظاهرا وقتی به آقای راشد گفته بودند که چرا در رادیو حاضر می‌شود، پاسخ داده بود همین که در این مدتی که من صحبت می‌کنم از موسیقی‌های مبتذل رادیو کم می‌شود، کافی است.

مرحبا، بله این را هم گفته بودند. چقدر هم ایشان خوش بیان بودند. ایشان و آقای فلسفی.

  راجع به دکتر شریعتی اطلاعیه‌ای بعد از فوت ایشان منتشر شد من جایی از شما خواندم که گفته بودید علی آقا آن را منتشر کرد. این همان اطلاعیه‌ای است که الان در آن کتاب افشاگری منتشر شده است؟

بله. البته پدر به دکتر شریعتی نقد داشتند اما نباید این طور برداشت کرد که با ایشان مخالف بودند. پدر همیشه به من می‌گفتند سخنرانی‌های دکتر شریعتی را گوش کن و معتقد بودند که در حسینیه ارشاد باید خیلی از ایشان استفاده شود. اما خب ایشان بعدها اشتباهاتی داشتند. در حسینیه ارشاد هم آقایانی از ساواک بودند که غرض داشتند که نمی‌خواستند بین پدر و دکتر شریعتی ارتباطی باشد. به نظر من دکتر شریعتی خیلی خوش‌نفس و با اخلاص بودند و حتی گفته بودند که آقای مطهری اجازه دارند آثارشان را اصلاح کنند.

  البته تا جایی که من می‌دانم این اختیار را به استاد محمدرضا حکیمی داده بودند.

بله. هر دوی ایشان بودند. گفته بود آقای مطهری و آقای حکیمی اختیار دارند که آثارش را مورد بازخوانی و اصلاح قرار دهند. دکتر شریعتی آثار نفیسی داشتند حتی یادم هست آقای مهدی جعفری گفته بودند علامه محمدتقی جعفری گفته‌اند تا «حج» شریعتی را نخوانده‌ای حج نرو. ببینید چقدر این مرد زیبا نوشته بود. خانمی گفته بودند من با «فاطمه، فاطمه است» متحول شدم.

  کدام آثار شریعتی را شهید مطهری بیشتر می‌پسندیدند؟

«فاطمه، فاطمه است»، «حج» و آثاری که در تمدن و هنر اسلامی نوشته بود. از «انسان، مارکسیست، اسلام» هم بسیار تعریف می‌کردند.

  کدام آثار را بیشتر نقد می‌کرد؟

«اسلام‌شناسی». می‌گفتند اشتباهات زیادی دارد. معتقد بودند دکتر شریعتی در مسائلی وارد شده‌اند که در تخصص‌شان نبود و دچار اشتباهات فاحشی شد، البته این اشتباهات عمدی نبود.

  در واقع تقصیر نداشت، قصور داشت.

بله. چقدر عالی توصیف کردید.

  من این را از شما خوانده بودم که شهید مطهری خیلی راضی نبود که آن اطلاعیه انتشار عمومی پیدا کند.

بله. به گمان خودشان می‌گفتند مصلحت نیست. ایشان محاسن دکتر شریعتی را بیان می‌کردند و می‌گفتند من بخواهم معایب را بنویسم خیلی جامعه ظرفیت ندارد. به نظر من بعضی مسائل شاید خیلی مناسب نباشد ناگهانی مطرح شود اما اگر به تدریج و به صورت پخته چاپ شود و ذهن‌ها را باز کند موافقم. واقعیت این است که اینها تندرو هستند خیلی از دانشگاه خوش‌شان نمی‌آید. خود آقای سیدحمید روحانی هم با علی آقای ما و هم با آقایان هاشمی و خاتمی ضدیت دارد.

  امثال آقای حمید روحانی هیچ‌وقت مراوده‌ای با شهید مطهری داشته‌اند؟

نه اصلا نداشتند.

  آقای مصباح چطور؟

آقای مصباح هم خیلی یادم نمی‌آید. اما آقای جوادی آملی را یادم هست. شهید مطهری با ایشان مراوده زیادی داشتند.

  البته از همه بیشتر با آقای منتظری رفیق بودند.

بله. ایشان برای مراجع احترام زیادی قایل بودند و البته بعد از آقای منتظری با جوادی آملی انس بیشتری داشتند.

  با آقای هاشمی چطور؟

بله ایشان هم نزد پدر می‌آمدند.

  آقای طالقانی؟

بله با ایشان هم انس و مراوده داشتند و من چند بار دیدم که پدر چقدر به ایشان احترام می‌گذارند. اگر آیت‌الله طالقانی و پدر زنده می‌مانند شرایط فرق می‌کرد. ما نباید با نهضت آزادی که آیت‌الله طالقانی هم عضو آن بود این طور برخورد می‌کردیم. اینها نیاز به هدایت آیت‌الله طالقانی و شهید مطهری داشتند. خطاها و اشتباهات زیادی داشتند اما به جای طرد باید اینها را اصلاح و به سوی اسلام جذب می‌کردیم. دفع کردن هنر نیست.

  ۳۶ سال از انقلاب گذشته است. اگر شهید مطهری زنده بود فکر می‌کنید بعد از این مدت ما با چه جامعه و نظامی رو‌به‌رو بودیم؟

بعضی معتقدند ایشان رهبر می‌شد. اما من این را خیلی نمی‌پسندم. من احساس می‌کنم ایشان رهبری را قبول نمی‌کردند مگر اینکه شرایط حاد می‌شد یا امام اصرار می‌کردند، اما پدر اصرار داشتند نقش تفکر و زیربناهای فرهنگی را داشته باشند.

  منظور من این است که به طور مثال شما گفتید اگر ایشان زنده بودند اجازه نمی‌دادند با نهضت آزادی یا آقای منتظری آن طور برخورد شود.

آقای منتظری هم اشتباه کردند اما پدر سعی می‌کردند ایشان را هدایت کند. اما اگر پدر زنده بودند آقای منتظری هم تحت تاثیر ایشان قرار می‌گرفتند و این مسائل پیش نمی‌آمد. حق آقای منتظری این نبود هرچند اشتباهاتی داشتند. شاید یکی از دلایلی که مهندس بازرگان گفت دین برای اخرویت است برای جامعه بشریت نیست، فشارها و توهین‌ها و عدم سعه وجودی دیگران نسبت به ایشان و دولت بود. می‌خواهم بگویم جنبه‌های روانی بر ایشان تاثیر داشت، یک علت دیگر هم عدم مطالعات عمیق بازرگان در زمینه معارف اسلامی بود اما فشارهای روانی دلیل مهم‌تری بود.

برش ۲

  شهید مطهری، آقای هروی و دکتر زرین‌کوب را احترام می‌کرد و معتقد بود وجود آنها گرانسنگ است و باید از حضورشان استفاده کرد. حتی به خاطر دارم درباره محیط طباطبایی یا مجتبی مینوی که اصلا با مذهب میانه‌ای نداشت معتقد بود باید از علم ایشان استفاده   شود
وقتی شهید مطهری قبل از انقلاب در مجله زن روز مطلب می‌نوشت خب برخی‌ها انتقاد می‌کردند و می‌گفتند که در شأن شما نیست در چنین نشریه‌ای بنویسد ولی ایشان پاسخ می‌دادند من برای خدا و تبلیغ اسلام این کار را می‌کنم، چون آن مجله را اغلب افراد غیر مذهبی می‌خواندند و بهترین جایی که می‌توان تبلیغ انجام داد همانجا بود

برش ۱

   برخی‌ها با بدگویی‌های خود توانسته بودند کدورتی بین آیت‌الله بروجردی و شهید مطهری به وجود آورند اما پدر معتقد بودند باید احترام مرجعیت و به ویژه آیت‌الله بروجردی حفظ شود. با وساطت آیت‌الله منتظری کدورت بین آیت‌الله بروجردی و شهید مطهری رفع شد. اگر این وساطت نبود که اصلا آشتی نمی‌شد.
می‌گفتند اعلم امام است اما اگر کسی می‌خواست به آیت‌الله خویی جسارت کند ناراحت می‌شدند. یادم هست برخی جوان‌های احساساتی آمده بودند و می‌گفتند آیت‌الله خویی را رها کنید راه ایشان درست نیست. شهید مطهری ناراحت شدند و گفتند شما حق ندارید به یک مرجع توهین کنید. شما از امام تبعیت کنید اما حرمت مراجع را نگه دارید.

منبع:تابناک

Share