دردهای ناتمام کودکان بزرگ
دردهای ناتمام کودکان بزرگ کودکانی دعا به دست در خیابانها پرسه میزدند، عدهای به مغازهها میرفتند و عدهای دیگر در چهارراهها مشغول بهکار بودند تا شاید بتوانند با متقاعد کردن افراد عبوری برای خریدن دعا و فال، همچون سایر کودکان، شب آرامی را سپری کنند که حق مسلم هر کودک و نوجوانی است. در یک […]
دردهای ناتمام کودکان بزرگ
کودکانی دعا به دست در خیابانها پرسه میزدند، عدهای به مغازهها میرفتند و عدهای دیگر در چهارراهها مشغول بهکار بودند تا شاید بتوانند با متقاعد کردن افراد عبوری برای خریدن دعا و فال، همچون سایر کودکان، شب آرامی را سپری کنند که حق مسلم هر کودک و نوجوانی است.
در یک شب، سر و صدای چند نفر از این کودکان که شاید به دلیل شرایط سخت زندگی به سختی نیم نفر هم می شدند، در حالی که مشغول تقسیم کلوچه و آبمیوه خریداری شده با زحمت چند ساعته خود بودند، توجه مرا به خود جلب نمود. آنان با خندهای نمادین مشغول خوردن به اصطلاح شام خود بودند. خنده آنها، لبخند محوی بر لبانم نشانده بود که ناگهان کودکی، هراسان و مضطرب با دعاهای خود به طرف من آمد، چشمان معصومش آدمی را به فکر فرو میبرد، تیشه بر روح میکشید و جان را خراش میداد.
تمام شب را با فکر کردن به او و کودکانی مانند او سپری کردم. هیچ پدر و مادری دوست ندارد که کودک خود را برای کسب درآمد، راهی کوچه و خیابانها کند ولی بهراستی چرا چنین میشود؟!
چند روز بعد به صورت اتفاقی دوباره آن کودک را در خیابان دیدم که چشمان جستجوگرش در پی دست آدمهای اطرافش بود تا دعایی بخرند و او بتواند با جیبی پر به خانه برگردد. کودک ناگهان نگاهش را به یک مغازه فروش بازیهای کامپیوتری برگرداند که در آنجا بچهها با شادی و هیجان در جستجوی بازی جدیدی بودند و با یکدیگر بر روی موضوعاتی کودکانه بحث میکردند مثلا فلان بازی را تا چه مرحلهای رفتهای؟ آیا غول آن مرحله را شکست دادهای یا خیر؟
تیرگی غم در نگاه کودک، پاهایم را بیاختیار به طرف او کشاند، کودک با هوش و ذکاوت کودکانه خود، مرا به یاد آورد و با من همصحبت شد. نمیدانم شاید او هم تمام آن شب را به آنچه که در ذهن من میگذشت، فکر میکرد و این وجه اشتراک ما شده بود.
من تمام سعی خود را کردم تا در آن زمان کمی که در اختیار داشتم، دل آن کودک را شاد کنم اما خوب میدانستم که در توانم نیست تا شادی ابدی را تقدیم قلب پاکش نمایم. لبخند کودک دعا فروش بدرقه راهم شد ولی هر دوی ما میدانستیم که این لبخند دوام زیادی ندارد.
خاطرات دوران کودکی به یادماندنیترین خاطرات زندگی هستند، چرا باید کودکی باشد که در کودکی خود مانند بزرگان رفتار کند و خاطرهای از بازیهای کودکانه خود نداشته باشد؟ چرا باید تنها دغدغه یک کودک، خریدن بازی جدید کامپیوتری باشد ولی کودکی دیگر به فکر به کف آوردن لقمه نانی برای خود باشد؟
روز ۱۲ ژوئن (برابر با ۲۲ خرداد) روز جهانی مبارزه با کار کودک نامیده میشود. در ایران نیز از مسئولین انتظار میرود تا علاوه بر حمایت از کودکان کار، با فعالیتهایی مانند همایشها، سمینارها و … سعی کنند مردم را از آسیب های اجتماعی اشتغال کودکان به کار، آگاهتر سازند و گامی مؤثر در جهت ارتقای حیات اجتماعی کودکان ایران زمین بردارند.
به امید آن روز که قفل این معضل با کلید دولت تدبیر و امید گشوده شود
بهاره اعتقادی
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه