گفت‌وگو با نویسنده کتاب «تمنای رفتن»؛

چرا ایرانیان در خارج از مرزها به دنبال تحقق رویاهایشان هستند؟

امسال ایرانیان، در مقایسه با ۲۰۰ کشوری که برای ویزای لاتاری آمریکا اقدام کرده بودند، رتبه سوم را کسب کرده‌اند و در موج‌های اخیر مهاجرتی که به دنبال ناامنی‌های منطقه‌ای که در سوریه و عراق و… رخ داد، باز ایرانی‌ها در میان رتبه‌های نخست بودند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، امسال ایرانیان، در مقایسه با ۲۰۰ کشوری که برای ویزای لاتاری آمریکا اقدام کرده بودند، رتبه سوم را کسب کرده‌اند و در موج‌های اخیر مهاجرتی که به دنبال ناامنی‌های منطقه‌ای که در سوریه و عراق و… رخ داد، باز ایرانی‌ها در میان رتبه‌های نخست بودند. این کاملا سؤال‌برانگیز است که چرا کشوری که مواجهه‌ای با جنگ، خشکسالی و ناامنی ندارد، با چنین تمایلی از مهاجرت رو به رو است؟!

روزنامه ایران نوشت: به تازگی کتاب «تمنای رفتن؛ مهاجرت به خارج در میان ‌ذهنیت ایرانی» اثر دکتر مهرداد عربستانی به همت انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات روانه بازار نشر شده است. این اثر، مهاجرت را از رایج‌ترین موضوعات در ‌ذهنیت ایرانی معرفی می‌کند و نویسنده می‌کوشد تا با بررسی ذهنیت اصناف مختلف مردم به تنقیح و تفسیر دلایل مهاجرت بپردازد، به‌طوری که ضمن توجه به مسائل ساختاری، درک مستقیم‌تری از انگیزه‌های مهاجرت در میان ایرانیان بدست دهد. با دکتر مهرداد عربستانی، استادیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران به گفت‌وگو نشستیم تا دغدغه‌‌اش را برای انجام چنین پژوهشی جویا شویم.

***

*جناب دکتر عربستانی، شما در کتاب «تمنای رفتن» مهاجرت را یکی از رایج‌ترین موضوعات در میان ذهنیت‌های ایرانی دانسته‌اید، چرا؟

در خلال ارتباط با افراد مختلف، زندگی در خارج از کشور و برخورد با دانشجویانی که قصد مهاجرت داشتند، به تدریج «تمایل به مهاجرت در میان ایرانیان» برای من به مسأله بدل شد. فارغ از این شواهدِ مردم‌شناسانه، برخی از آمارها نیز مرا نسبت به موضوع تمایل به مهاجرت در میان ایرانیان حساس‌تر کرد؛ شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید ایرانیان امسال، در مقایسه با ۲۰۰ کشوری که برای ویزای لاتاری آمریکا اقدام کرده بودند، رتبه سوم را کسب کرده‌اند و در موج‌های اخیر مهاجرتی که به دنبال ناامنی‌های منطقه‌ای که در سوریه و عراق و… رخ داد، باز ایرانی‌ها در میان رتبه‌های نخست بودند؛ این در حالی است که ایران نه درگیر جنگ بود و نه ناامنی!

*به اعتقاد شما، تمایل به مهاجرت در میان ایرانیان آیا به یک «مسأله» برای جامعه ما بدل شده است؟

تمایل به مهاجرت «مسأله» هست اما نه به معنای social problems بلکه به عنوان یک «نشانگان»؛ یعنی، چیزی که دلالت از یک امر دیگری دارد. این کاملا سؤال‌برانگیز است که چرا کشوری که مواجهه‌ای با جنگ، خشکسالی و ناامنی ندارد، با چنین تمایلی از مهاجرت رو به رو است؟!

کسانی که کشور خود را اولویت نمی‌بینند، طبیعتا «مشارکت» چندانی هم نخواهند داشت و در نتیجه «امید اجتماعی» در کشور کاهش خواهد یافت و این امر می‌تواند نشان از مسائل دیگری در جامعه باشد که جای بررسی دارد.

وقتی «تمایل به مهاجرت» به عنوان یک نشانگان در کنار نشانگان دیگر قرار می‌گیرد، باید به دنبال علت گشت. «نشانگان» مثل عوارض یک بیماری است؛ وقتی دسته خاصی از این عوارض دیده می‌شود می‌تواند نشان از بروز بیماری‌ خاص در جامعه باشد. به این ترتیب من مهاجرت را در کنار مسائل دیگری که مورد بررسی قرار گرفته، قرار می‌دهم؛ مثل، مسأله امیداجتماعی، تجربه خشم در ایران (ایران در سال‌های اخیر در کنار عصبانی‌ترین و خشمگین‌ترین کشور‌های جهان قرار گرفته است) و همینظور تجربه دیگر هیجانات منفی مثل اضطراب و افسردگی و… وقتی اینها را در کنار هم قرار می‌دهیم، این پرسش مطرح می‌شود که چرا تجربه زیسته مردم در ایران، تجربه‌ای توأم با آرامش، شادی و امید به آینده نیست؟ به نظر می‌رسد که اگر «امید و دلگرمی به آینده» در داخل مرزها بود، در عمل مهاجرت با چنین شدتی رخ نمی‌داد.

*چرا باید تحقق آرزوهای مردم حداقل در ذهنیت‌شان به سمت خارج از مرزها معطوف باشد؟

این پرسش‌ مهمی است. البته برخی بر این باور هستند که اینها ذهنیت مردم است و نمی‌توان آن را امری اجتماعی در نظر گرفت. این در حالی است که من در مقدمه این کتابم نشان داده‌ام که چطور بسیاری از تحقیق‌های اجتماعی معطوف به ذهنیت است. «ذهنیت» خود یک امر و یک فکت اجتماعی است و طبعا بر جنبه‌های مختلف زندگی تأثیر می‌گذارد.

*دلالت‌هایی که ذهنیت ایرانی از مهاجرت دارد، چیست؟

من مضامینی را از یافته‌هایی که در این تحقیق بدست آمده است را استخراج کرده‌ام، از آن جمله می‌توان به «دلالت‌های ملموس» همچون اقتصاد، بهداشت و ادامه تحصیل اشاره کرد و دوم «دلالت‌های غیرملموس» که به سادگی به زبان نمی‌آید مثل آرزوها، تصویری که افراد از زندگی آرمانی دارند، تمایل به لذت و لذت‌جویی و بهره بردن از زندگی، رهایی از انواع محدویت‌های اجتماعی و فرهنگی و…

در نتیجه من در این کتاب کوشیدم تا به نوعی به رویاها و تخیلات مردم از زندگی در خارج از مرزها دست پیدا کنم. از طرفی عده‌ای هم معتقد بودند که نباید مهاجرت کرد و دلایل خاص خود را داشتند. بنابراین، این ذهنیت تک عاملی نیست؛ تنوع بسیار دارد از لذت و آزادی گرفته تا تحصیل و دغدغه‌ها و رویاهای دیگر را شامل می‌شود؛ حتی برخی دلیل مهاجرت خود را دلایلی اخلاقی عنوان کردند و معتقد بودند که به دلیل شرایطی همچون نوع «امنیت اجتماعی» در ایران، امکان زندگی اخلاقی در کشور کمتر میسر است و شاید در جای دیگر این زندگی اخلاقی محقق‌تر باشد.

*این ذهنیت چطور ایجاد شد؟ چرا در جای دیگری چنین ذهنیتی شکل نگرفت؟

این ذهنیت خود دلالت بر مسأله بزرگتری دارد و آن، این است که آرزوی مردم هر چه که هست ظاهرا از نظر آنان در داخل مرزهای کشور امکان تحقق ندارد و باید در جایی دیگر آن را جست‌وجو کرد.

*چرا مردم رویا و اتوپیای خود را در خارج از مرزها جست‌وجو می‌کنند؟

چیزی که من سعی کردم در کتاب «تمنای رفتن» نشان دهم این است که نمی‌توان چرایی این امر را تک عاملی نگریست. یک احساس خسرانی وجود دارد که جنبه‌های مختلفی دارد و به همین خاطر در ابتدای این بحث، من از تمایل به مهاجرت نه به عنوان یک «مسأله» که باید علت آن را جست، بلکه به عنوان یک «نظام نشانگی» که مبتنی بر چندین دلالت است، حرف زدم.

اگر جامعه را به مثابه یک سیستم تولید و توزیع امید‌اجتماعی در نظر بگیریم، می‌توان گفت که همه اقشار از «امید اجتماعی» به خوبی برخوردار نیستند؛ یا تولید امید اجتماعی کم است یا توزیع آن نابرابر است. نداشتن چشم‌اندازی از آینده و احساس ابهام در مورد آینده، از دلالت‌های ناامیدی اجتماعی است. این در حالی است که مهمترین مؤلفه‌هایی که انسان در مراحل رشد می‌خواهد «امید»، «امنیت»، «ارتقاء اجتماعی»، «افزایش رفاه» و… است. طبیعتا وقتی اینها در داخل امکان تحقق پیدا نکند، به خارج معطوف می‌شود.

نمی‌توان در خصوص ذهنیت مردم صرفا بر این پاسخ اکتفا کرد که بر اساس آمارها، سرانه ملی بالا رفته است، یا پوشش تحصیلی و بهداشتی بهبود یافته است؛ هر چند که این آمارها کاملا درست است. اما مسأله این است که ذهنیتی که در جامعه شکل گرفته، برآیند تمام آن چیزهایی است که یک گروه از انسان‌ها تجربه می‌کنند. هر قدر هم شما آمارهای مختلف به آنان ارائه کنید، مادامی که این حس رضایت در آنان ایجاد نشود، یک جای کار می‌لنگد.

جامعه وظیفه دارد تمناهای شهروندانش را تا جایی که می‌تواند برآورده سازد. جامعه جایی است که ما در آن از خیلی تمایلات‌مان در خلال فرهنگی شدن چشم‌پوشی می‌کنیم در ازای آن قراردادی نانوشته وجود دارد که طی آن جامعه به ما مزایایی بدهد از جمله «امنیت» و «نظم» و… اگر اینچنین نباشد و این توازن در ذهن آحاد جامعه شکل نگیرد، احساس خسران، یأس و استیصال در آنان شکل می‌گیرد و به طبع آن، مهاجرت رخ می‌دهد.

Share