فرشاد مومنی، کارشناس اقتصادی؛

بحران‌های اقتصادی کشور از حدود متعارف فراتر رفته | ضرورت استفاده از قدرت نرم «نوروز»

یک کارشناس اقتصادی گفت: ما در جامعه به طرز عریانی شاهد بحران در هویت و بحران در احساس تعلق به جامعه هستیم؛ نوروز به شرط استفاده از ظرفیت دانایی قوه عاقله می‌تواند یک ظرفیت قابل‌اعتنا برای مواجه شدن با این چالش‌ها باشد.

فرشاد مومنی

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، فرشاد مومنی، کارشناس اقتصادی اظهار داشت: ایران کشوری با تعداد زیاد بحران است و این بحران‌ها در حیطه اقتصاد از حدود متعارف فراتر رفته و اگر دیگر بحران‌ها در حیطه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و بین‌المللی‌اش از اقتصادش بیشتر نباشد، کمتر نیست.

مشروح این گفتگو با ایلنا در پی می‌آید:

شما در کتاب فرهنگ و توسعه که فرهنگ موعظه را نقد کرده بود، صحبت کرده بودید. در این چارچوب می‌خواهیم به ظرفیتی که نوروز به صورت یک آیین تاریخی در ایران دارد آن‌هم از منظر نگاه اقتصاددان‌هایی مانند شما که حوزه اجتماعی و رفاه را هم در نگاه اقتصادی خود دارید بپردازیم و دیدگاه شما را در خصوص نقش نوروز در تحولات سیاسی-اقتصادی بدانیم. با توجه به سابقه‌ای که شما در دخیل کردن بحث فرهنگ و توسعه، عدالت و توسعه و نقد حاکمیت از منظر بهبود وضع مردم دارید، یکی از مناسب‌ترین افراد برای بحث در این موضوع هستید.

در ارتباط با نوروز چند دریچه است که باید مورد توجه قرار گیرد. در یک دریچه، نوروز از دیدگاه تهدید‌های سطح توسعه، با مسئله هویت و احساس تعلق به جامعه پیوند دارد؛ بنابراین اگر بخواهیم بطور جدی نسبت به پیوند نوروز با توسعه و منبعی برای ظرفیت‌های اهتمام‌بخش نگاه کنیم، در ابتدا باید به مسائل دیگری بپردازیم.

در شرایطی که به دلایل و علل مختلف که الآن نمی‌خواهم آن‌ها را بازگو کنم، ما در جامعه به طرز عریانی شاهد بحران در هویت و بحران در احساس تعلق به جامعه هستیم. نوروز به شرط استفاده از ظرفیت دانایی قوه عاقله می‌تواند یک ظرفیت قابل‌اعتنا برای مواجه شدن با این چالش‌ها باشد. مسئله عملیاتی شدن ظرفیت‌ها به نظام حیات جمعی ما برمی‌گردد. در این طرز نگاه، ما می‌توانیم بگوییم که ایران به صورت وحشتناک و نگران‌کننده‌ای آلوده شوک‌های پی‌درپی است. کلمه‌ی «آلوده» شاید در گفتار، بیانی نرم و لطیف باشد نسبت به آنچه که بر سر ایران آمده‌است؛ مثلا در ادبیات توسعه درباره کشور‌هایی مثل ما عمدتا شوک‌ها را از دریچه نوسانات قیمت نفت نگاه می‌کردند، کتاب «معمای فراوانی» اثر خانم «تری‌لین کارل»، مثال خوبی است؛ در آنجا بیان شده‌است که نوسانات قیمت نفت و فراز و فرود‌های آن به طور متوسط در چند دهه گذشته، دو برابر کل نوسانات قیمت سایر مواد اولیه‌ای بود که در بازار جهانی خرید و فروش می‌شوند. برای اینکه عظمت و اهمیت این شوک‌ها را متوجه شویم ضروری است نگاه بکنیم به پیامد‌های مثبت این شوک‌ها، آنگاه متوجه خواهیم شد که حتی شوک‌های مثبت می‌تواند تا چه حد مخرب‌تر از شوک‌های منفی باشد؛ نمونه‌اش فروپاشی رژیم پهلوی است.

در اواخر دوره‌ی پهلوی جهش قیمت نفت به اندازه زیادی شدید بود و چون قدرت انعطاف نظام ملی برای رویارویی خردورزانه با این شوک در حد نساب نبود، در مسئله‌ای که می‌توانست مثبت باشد و یک فرصت تاریخی استثنایی را پدید بیاورد دقیقا به ضد خود حکومت تبدیل شد؛ توام با فساد و نابرابری‌های که ایجاد کرد، مشروعیت رژیم پهلوی را سوزاند و به واسطه سلطه مناسبات رانتی و ناکارآمدی‌های ناشی از آن، جور دیگری مردم را سرخورده و مایوس کرد، از توانمندی‌های حکومت پهلوی برای اداره جامعه، از طریق عمق‌بخشی به وابستگی‌های ذلت‌آور به دنیای خارج یک احساس حقارت ملی در ایرانیان پدیدار کرد و چیز‌هایی از این قبیل که متاسفانه هیچکدام از آن‌ها به اندازه‌ای که باید، مورد مطالعه‌ی جدی قرار نگرفته‌است.

حال بحث بر سر این است که در شرایط کنونی ما با طیف بسیار پرتنوعی از شوک‌های برون‌زا روبرو هستیم که هر کدام از این شوک‌ها در سطح نظری، نیروی محرکه عمومی «آنومی» است؛ یعنی ناهنجاری و بی‌هنجاری که اگر به موقع به فریادش رسیده نشود، مرحله بعدی فروپاشی است. این فروپاشی می‌تواند اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی و … باشد.

شما در مورد هر کدام از این‌ها به شرطی که درک عمیق و عالمانه از مفهوم فروپاشی در هویت‌جمعی داشته‌باشید، متوجه می‌شوید که علائم نگران‌کننده جدی در این زمینه در ایران داریم. ماجرای ایران پیچیده‌تر شده است به اعتبار اینکه توهم یا فساد یا فقدان دانایی‌های حداقلی در نظام اداره امور کشور در سی سال گذشته، ما را با طیف متنوعی از شوک‌های درون‌زا نیز روبرو کرده‌است. مهمترین این‌ها شوک به قیمت ارز، شوک به قیمت حامل‌های انرژی و از این قبیل موارد است، ضمن اینکه نوسانات قیمت نفت هم همیشه وجود داشته و بعد شوک‌هایی مثل تحریم، کرونا و … هم به آن‌ها اضافه شده‌است.

اگر قوه عاقله‌ای برای بقای ایران وجود داشته‌باشد و از نظر اندیشه‌ای و قاعده‌گذاری و نظام توزیع منافع، این آغشتگی سیستمی ایران به شوک‌های پی‌درپی درونی و بیرونی را که به یک پدیده برای خودش تبدیل شده‌است را بررسی کند، اوضاع بهتر خواهدشد.

‌اگر مجال باشد در یک فرصت مناسبی راجع به طول و عرض این مسئله صحبت می‌کنیم و خواهیم گفت که چرا هیچ کشوری از طریق شوک‌درمانی نمی‌تواند به توسعه برسد و بلکه برعکس شیوه‌های معطوف به شوک‌درمانی اختلال‌های معنی‌دار در بقای سیستم پدیدمی‌آورد؛ مثلا وجوه مختلفی از بی‌هنجاری را در تمام عرصه‌های حیات جمعی ایرانی‌ها می‌توانید مشاهده بکنید، ما که بیشتر روی بخش اقتصادی آن متمرکز هستیم، می‌گویم کجای عالم یک سیستمی که از یک قوای عاقله حداقلی برخوردار باشد آب‌برترین و آلوده‌کننده‌ترین رشته فعالیت‌ها را در خشک‌ترین و بی‌آب و علف‌ترین مناطق کشور مستقر می‌کند؟ ما از این نظر با یک فاجعه بی‌سابقه محیط‌زیستی و بحران آب و تغییر اقلیم روبرو هستیم که هر کدام از این‌ها می‌تواند موضوع بحث‌های مستقلی باشد.

می‌خواهم بگویم که این وضعیت شوک‌زدگی جامعه ضربه‌های خیلی مهلکی به احساس تعلق و مسئله هویت ملی در ایران وارد کرده‌است. این خودش می‌تواند یک موضوع جذاب باشد؛ مثلا در دوره قبل انقلاب شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» مسئله‌ی جلوه‌های اندیشه‌ای متعادلی را در مورد هویت ایرانی‌ها مطرح می‌کند و با یک انصاف خارق‌العاده، این دادوستد‌های هویتی بین وجوه اسلامی و ایرانی را توضیح می‌دهد. در آنجا با جزییات بیان می‌کند که حتی از جهاتی، خدماتی که ایران به اسلام کرده‌است، می‌تواند بر فراز خدماتی که اسلام به ایران کرده‌است، قرار بگیرد. احتمالا همگی چهره‌ای مثل شهید مطهری را می‌شناسیم و از عمق تعلقی که به هویت دینی داشته هم آگاهیم؛ اما انصاف او اینطور حکم می‌کند و مستندات و شواهدی را در این زمینه مطرح می‌کند. ما در این زمینه هم یک وضعیت عدم تعادل بسیار وحشتناک و شکنندگی‌آور داریم و متاسفانه هیچ ردی از توجه به این افراط و تفریط در میان عناصر و اجزا شکل‌دهنده هویت ایرانی مشاهده نمی‌شود و بازکردن باب گفتگو از این دریچه (نوروز) می‌تواند کمک‌کننده باشد.

حدود سی و پنچ سال پیش اقتصاددان و سیاستمدار بزرگ توسعه «جان کنت گالبرایت» کتابی منتشر می‌کند، که خوشبختانه ترجمه فارسی آن هم موجود است، تحت عنوان «آناتومی قدرت» و در آنجا توضیح می‌دهد که اگر اوضاع و احوال نظام تدبیر و اداره امور در استانداردی باشد که نتواند تعادل‌های حیاتی را میان دوگانه‌های حیاتی پدیدار کند، سیستم دچار ناپایداری مزمن می‌شود و یک نااطمینانی‌هایی پدیدار می‌شود که در آن انباشت دچار اختلال می‌شود؛ خواه انباشت در سرمایه‌های انسانی و خواه انباشت در سرمایه‌های مادی و این پدیده خروج سرمایه‌های انسانی و مادی وحشتناکی که در حال حاضر ایران به آن دچار است، در واقع بخشی از هزینه‌هایی است که ما در باب افراط و تفریط در میان عناصر و اجزای هویت در نظام ملی پرداخت می‌کنیم و متاسفانه در سطوح بالا با کسانی یا اندیشه‌هایی برخورد می‌کنیم که گویی اصلا هیچ حسی از آن‌ها در زمینه ضرورت توجه به پیچیدگی‌ها مشاهده نمی‌شود.

یک مسئله و زاویه خیلی مهم دیگر می‌تواند مسئله نوروز به مثابه فرهنگ مشترک جهانی باشد. کنار ایران دوازده کشور در دنیا وجود دارد که مراسم نوروز برگزار می‌کنند و نوروز را عنصر هویتی می‌دانند و برای آن تعطیلات سالانه معنی‌دار و آداب و رسوم به تقریب مشترک معنی‌داری تدارک می‌بینند. از این زاویه خود نوروز در عصر اطلاعات و ارتباطات و جهانی شدن در همه‌ی عرصه‌های حیات جمعی می‌تواند به مثابه یک قدرت نرم برای ایران در نظر گرفته‌شود، قدرت چانه‌زنی مارا بالا ببرد. شما می‌دانید که در سایه ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها، ما شاهد این هستیم که نوروز از سوی سازمان ملل‌متحد هم جدی گرفته‌شد. آن افراط و تفریط که آمیزه‌ای از جهل، تعصب، فساد و کوته‌نگری است باعث شده‌است که ما به این مسئله توجه‌نداشته‌باشیم که انقلاب اطلاعات و ارتباطات حتی برای کشور‌هایی که مشکلاتی از نوع بحران‌های ما در ایران را ندارند، بحران‌هایی از نظر هویتی پدیدار کرده‌است و ما می‌توانیم به نوروز به مثابه کانونی قدرتمند که کاملا هم در آن تعادل پدیدار شده‌است، آن‌هم در طی قرون و اعصار و به همت پیشینیان ما، نگاه کنیم؛ البته این یعنی آیین نوروز برای ایرانی‌ها همان‌قدر که ایرانی است، اسلامی هم است و اصلا تمایزی از این زاویه نمی‌توان دید. شما در این لحظه اگر کتاب مفاتیح‌الجنان را باز کنید، می‌بینید که چه آداب ویژه اسلامی و چه دعا‌های خاصی برای نوروز در فرهنگ و تمدن ایران تعبیه شده و هر کدام از این‌ها می‌تواند یک زاویه واقعا اعتلابخش در نظر گرفته‌شود که ذهنمان را درگیر کند به نقاط قوت و ظرفیت‌هایی که در فرهنگ و تمدن ما وجود و از آن‌ها هم در عرصه ملی بهره ببریم که احساس تعلق، احساس نشاط و احساس هویت، پدیدار کنیم و هم این که در مقیاس جهانی سری در سر‌ها داشته باشیم. می‌خواهم بگویم که گرفتاری ما این است که فهم نظری درستی از منشأ‌های گرفتاری‌های چند بعدی و بحران‌های پرشماری که در هر یک از ابعاد حیات جمعی ما ظاهر شده‌است، نداریم و در سطح نظام قاعده‌گذاری و اداره کشور هم می‌بینیم بازتاب و تصمیم درستی در ارتباط با منشأ مشکلات وجود ندارد و طبیعتا اراده‌ای برای مواجهه با این شرایط و برنامه‌ای که یک حداقلی از مرتبه‌بندی و اولویت‌گذاری مسائل داشته‌باشد نیز موجود نیست. در صورتی که مرتبه‌بندی و اولویت‌گذاری در کشوری مثل ایران، یکی از ابتدایی‌ترین بدیهیات عقلی به شمار می‌آید.

ایران کشوری با تعداد زیاد بحران است و این بحران‌ها در حیطه اقتصاد از حدود متعارف فراتر رفته و اگر دیگر بحران‌ها در حیطه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و بین‌المللی‌اش از اقتصادش بیشتر نباشد، کمتر نیست؛ الان شرایطی را داریم پشت‌سر می‌گذاریم که هم تعداد بحران‌هایمان در همه عرصه‌های حیات جمعی زیاد شده و هم اینکه این بحران‌ها دارند با یکدیگر پیوند برقرار می‌کنند و این مسئله پیچیدگی‌های مواجهه با آن‌ها را افزایش می‌دهد؛ در عین حال که خصلت سینرژیک (هم‌افزایی) به بحران‌ها می‌بخشد. در یک سطوحی وقتی شما به اسناد برنامه‌ریزی و بودجه‌ریزی کشور نگاه می‌کنید احساس می‌کنید که هزار رحمت به شاه سلطان حسین؛ چرا که ماجرا‌هایی که کشور الان به آن مبتلا است، چه دغدغه‌هایی است و آن چیز که در این اسناد منعکس می‌شود، چه‌چیز!

در صورتی که شرایط بیش از پیش بهم بریزد، ما هیچ مسئله منفردی را نمی‌توانیم حل و فصل کنیم؛ به‌خاطر تعداد بحران‌هایی که داریم و درهم‌تنیدگی آن‌ها و همچنین به‌خاطر هم‌افزایی رخ داده در اثر تعامل بین بحران‌ها. در چنین شرایطی کشور بدون برنامه، محال است که بتواند از عهده این گرفتاری‌ها بربیاید و در عین حال شما می‌بینید که بی‌سابقه‌ترین سهل‌انگاری‌ها در این شرایط رخ داده‌است و با اطمینان به شما می‌گویم که سندی بی‌کیفیت‌تر از سند برنامه هفتم توسعه در تاریخ برنامه‌ریزی ایران نمی‌توان پیدا کرد. این‌ها همه علائمی برای فهم این مسئله است که حکومت‌گران گرامی ما باید این را بفهمند و هر چقدر دیرتر بفهمند و به‌رسمیت بشناسند طبیعتا هزینه فرصت ماجرا خیلی افزایش پیدا می‌کند، برای کشتیبانی که فرمان کشتی‌اش هرز شده و فاقد هدف و اولویت است هیچ بادی مساعد نخواهد بود؛ بنابراین هر چقدر هم ما بگوییم که چقدر ظرفیت‌های تمدنی و انسانی و مادی داریم در شرایط بی‌برنامگی که دچارش هستیم، هیچ کدام از این‌ها نمی‌تواند به فعلیت در بیاید؛ بنابراین اگر مثلا از این دریچه وارد بشویم و بخواهیم یک بابی باز کنیم برای اصلاح امور در ایران باب‌اش این است که یک فراخوان به تمام معنا ملی داده‌شود و یک بسیج ظرفیت‌های دانایی در مسیر طراحی یک برنامه باکیفیت توسعه شکل‌گیرد. اگر چنین اتفاقی صورت گیرد ما می‌توانیم روی نوروز فکر کنیم، باید بدانیم سازمان ملل یک قعطنامه درباره نوروز صادر کرده و نوروز را به مثابه یک افتخار تمدن جهانی معرفی کرده که قدمتی بالغ بر سه هزار سال دارد. آنقدر جالب است که آدم حیران می‌ماند، گریه کند یا شادمان باشد و احساس غرور کند؛ در ابتدای مقدمه قطعنامه سازمان ملل بیان می‌شود که نوروز نماد فرهنگ صلح است و این نماد فرهنگ صلح ریشه کاملا ایرانی دارد. حالا شما نگاه کنید چه چیز‌هایی را چقدر مفت، حرام می‌کنیم. مسئله بسیار حیاتی دیگر این است که می‌گوید نوروز امیدآفرین و زندگی‌ساز است؛ چون شروعش با شروع روز خلاقیت طبیعت آغاز می‌شود و حالا اوصاف دیگری که مطرح شده‌است.

اگر ما یک همچنین برنامه‌ای داشته‌باشیم آنوقت می‌شود برای متخصصان علوم‌اجتماعی، روان‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی یک خواسته‌هایی مطرح کرد و در این زمینه به مسئولان کشور گفت که این دوازده کشوری که مراسم نوروز دارند یک جمعیت ۳۰۰-۳۵۰ میلیون نفری فارسی زبان را تشکیل می‌دهند و این می‌تواند یک ظرفیت بازاری-تمدنی خیلی بزرگ برای جهش‌های توسعه در ایران در نظر گرفته‌شود. این امر حساب و کتاب‌ها و ماجرا‌هایی دارد که در صورت داشتن یک برنامه باکیفیت می‌شود با جزئیات به آن‌ها پرداخت.

این در حالی است که الان انجمن‌های تخصصی روان‌شناسی در ایران از نظر گستردگی و عمر افسردگی در بین ایرانی‌ها اعلام وضعیت فوق‌العاده کرده‌اند. در این شرایط این برنامه (که در بالا به آن اشاره شد) می‌تواند یک ظرفیت شادی‌آفرین، یک ظرفیت اعتلای‌جمعی و یک ظرفیت همبستگی اقتصادی-اجتماعی در ابعاد گسترده، چه در درون ایران و چه در بین ایران با فارسی زبان‌های دیگر کشور‌ها پدیدار کند. در آن شرایط می‌شود گفت می‌توان این بحث را خیلی جدی گرفت و از آن استفاده‌های اصولی کرد؛ ولی با میدان دادن به تندرو‌ها و افراطی‌ها و افراد دارای جنود و تصلب اندیشه‌ای نمی‌شود این کار‌ها را انجام‌داد. از این زاویه واقعا حساب و کتابی در کشور نیست؛ در قسمتی از کتاب درخشان «فهم فرایند تحول اقتصادی» اثر «داگلاس نورث»، بیان شده‌است که مولفه‌های اصلی تغییرات اعتلابخش در عملکرد اقتصادی، عموما غیر اقتصادی هستند و این مسئله یکی از ایده‌های محوری این کتاب است و ایده محوری دومش این است که می‌گوید ما در عصر شتاب تاریخ به سر می‌بریم؛ یعنی سرعت تحولات علمی و فنی که به دنبال خود همه عرصه‌های حیات جمعی را در معرض تغییرات شدید قرار داده، به اندازه‌ای بالاست که ما باید قدرت انعطاف نظام ملی‌مان را بالا ببریم، در غیر این صورت عالی‌ترین فرصت‌ها به ضد خودش تبدیل می‌شود (به تهدید تبدیل می‌شود)؛ مانند آن چیزی که در شوک قیمت نفت برای رژیم پهلوی اتفاق افتاد، شوک قیمت نفت در ذات خودش یک فرصت تاریخی برای توسعه ایران بود که دقیقا به ضد خودش تبدیل شد.

حالا از این قبیل شوک‌ها در یک ابعاد بی‌سابقه و پرتعداد و دارای تعامل‌ها و درهم‌تنیدگی چند رشته و چند وجهی در ایران رخ می‌دهد و ما در کتاب ایشان این را می‌بینیم که بیان می‌شود قدرت انعطاف با اندیشه متصلب جور در نمی‌آید. شما از این دریچه می‌توانید به نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی ایران بنگرید که در آن امید‌های پر تنوعی ذیل مفهوم اقتصاد مقاومتی تعریف شده‌است و الان از بیان آن شرم داریم، شاهد این هستیم که هم اکنون دیگر در تبلیغات رسمی ایران حتی اسمی از اقتصاد مقاومتی مطرح نمی‌شود. این‌ها هیچکدام تصادفی نیست. در قلب توان مقاومت نظام‌های ملی، قدرت انعطاف برای نشان دادن واکنش‌های مساعد و به موقع در برابر تغییرات قرار دارد. داگلاس نورث این بحث را در مقیاس جهانی در این کتاب مطرح کرده و می‌گوید حواستان باشد با دیدگاه‌های تعصب‌آلود و بنیادگرا و معطوف به تصلب اندیشه‌ای، نمی‌شود مواجهه خردورزانه با تغییرات داشت؛ پس بنابراین این هم برای خودش یک ماجرایی است. اگر قرار است پیش از مرگ سهراب نظام تصمیم‌گیری ما به هوش بیاید، از پدیده نوروز هم می‌شود استفاده کرد؛ ولی ما در دورانی هستیم که افرادی که ژست و ادعای دینی دارند، معرفی دین خدا را به کسانی واگذار کردند که وجهه همت اصلیشان پایین کشیدن کرکره‌عقل و دامن‌زدن به تعصب و جنود و تصلب اندیشه‌ای است و اسلام‌شناس‌های بزرگی مثل بهشتی، مطهری، صدر‌ها و از این قبیل را به حاشیه راندند و افراد به غایت بی‌کیفیت را بزرگ کردند؛ وقتی که آن‌ها با دین خدا اینطور رفتار کردند دیگر شما می‌خواهید با نوروز چه بکنند؟

می‌خواهم بگویم که استفاده از ظرفیت‌های تمدنی، تمدن‌ساز، هویت‌آفرین، شادی‌آفرین و امیدبخش مثل نوروز، لوازمی در ساحت اندیشه دارد و لوازمی نیز در ساحت اراده معطوف به برنامه‌ریزی‌های عالمانه برای حرکت به سمت توسعه نیاز دارد. ما می‌توانیم مثلا در همین سطح طرح‌مسئله کنیم و ابراز امید کنیم و نور امید را هم بتابانیم و بگوییم اگر شما روی خود را به توسعه و مواجهه خردورزانه با اقتضائات زمانه کنید، ظرفیت‌های اندیشه‌ای و تمدن سازتان کم نیست و یکی از آن‌ها نوروز است که می‌تواند به شکل بسیار استوار و مسلط به کار بیاید و باید امیدوار باشیم که چنین چیزی رخ دهد.

بسیار عالی، کامل و جامع. فقط چند نکته برای ما در مورد تاریخ ایران وجود دارد. ما یک بار خدمت شما که رسیدیم تحلیل عمیقی ارائه دادید و بیان کردید که ما نسبت به فقر روستا‌ها بی‌توجهیم. تحلیل شما این بود که وقتی فقر روستا با فقر شهر هم‌افزا می‌شود (با اینکه اتفاق نادری است) نه در ایران حتی در دنیا، دولت را ساقط نمی‌کند؛ رژیم را متلاشی می‌کند؛ یعنی با توجه به تحولات سیاسی ما و اشارات شما نسبت به فقر شدیدی که در روستا وجود دارد، این خطرات را در پی داریم؟ ما با توجه به تجربه شما از نوروز و ظرفیت اثرگذاری آن و ارتباط آن با توسعه صحبت کردیم، حال شما از منظر اثرگذاری نوروز بر تحولات سیاسی-اجتماعی نکته‌ای دارید؟ یعنی ما داریم می‌گوییم ظرفیت توسعه باید امیدآفرین باشد؛ اما آیا شما برای قدرت تشدیدساز بحران‌ها در ایجاد شکاف در بین جامعه و نظام حاکم هم وزنی متصورید؟ مثلا فرض کنید اگر قبل از انقلاب بنیان‌گذار جمهوری اسلامی بیان می‌کرد «بخاطر این اتفاقات نوروز را جشن نگیریم» یعنی آن ظرفیت به ضدظرفیت تبدیل می‌شد؟

من دعوتی کردم به مطالعه کتاب «جان کنت گالبرایت». در کتاب آناتومی قدرت، او مفهومی را معرفی می‌کند با عنوان «قدرت هم‌سنگ»؛ در چهارچوب قدرت هم‌سنگ می‌گوید که بهم خوردن توازن قوا در هر عرصه‌ای از عرصه‌های حیات جمعی، آن چیزی که می‌تواند نیروی تحرک و اهتمام‌بخشی باشد، به ضد خودش تبدیل می‌شود. حالا نمی‌خواهم وارد جزییات بشوم؛ ولی شما نگاه بکنید که یک پدیده تمدنی بزرگ مثل کوروش کبیر، بخاطر آن افراط، تفریط‌ها، تصلب و جنود‌هایی که بر نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی کشور گاه و بیگاه ظاهر می‌شود، الآن تبدیل به تهدید امنیتی شده‌است، از دلایل واضح آن، این است که وقتی که مسئولان کلیدی فاقدکیفیت برگزیده می‌شوند، آن‌هایی که به اصطلاح به خاطر جایگاهشان، سطح بلوغ بیشتری ازشان انتظار می‌رود، حرف‌های بی‌پرده و نسنجیده و تحریک‌آمیز می‌زنند و در نتیجه این شرایط را پدید می‌آورند؛ مثلا در همین چند سال اخیر مقامات کلیدی دولت چه حرف‌های نسنجیده، پوچ، مخرب و تحریک‌آمیز درباره کوروش، پاسارگاد و از این قبیل زدند و شما آثارش را ببینید. نکته‌ای که شما به آن توجه کردید و پرسیدید با صدای بلند پاسخش این است که آری در هر عرصه‌ای از حیات جمعی که ما از تعادل خارج بشویم، یک نیروی برانگیزاننده در جهت عکس آنچه که باید باشد، شرایط را تحریک می‌کند. از این زاویه بی‌اعتنایی به نوروز و میراث باستانی ایران که در حقیقت می‌تواند به قول شهید مطهری «عنصر اعتلابخش» باشد، تبدیل به پتانسیل‌های تخریب‌گر شود، مسئله فقر و نابرابری هم همینطور است.

عرض کردم مثلا برنامه هفتم توسعه ما فاجعه‌آمیزترین سند سیاستی است که بعد از انقلاب منتشر شده‌است، بخشی از آن به همین برمی‌گردد که مثلا در این سند به روند شدت‌بخشی وابستگی تولید به واردات که نشان از عمق‌یابی وابستگی‌های ذلت‌آور به دنیای خارجه است، مطلقا توجه بایسته‌ای نمی‌بینید. کما این که راجع‌به این نابرابری‌های ناموجه مخرب، شکنندگی‌آور و ناپایدارساز هم مطلقا توجهی به‌چشم نمی‌خورد. راجع‌به فقر هم همین شرایط صادق است. معلوم است که همه این‌ها پیوند هم‌افزا با یکدیگر برقرار می‌کند و ارکان ثبات و آینده‌داری نظام ملی را به چالش می‌کشد. واقعا هر کدام از این‌ها می‌تواند موضوع بحث‌های جدی‌تر قرار بگیرد.

کانون اندیشه شما مبتنی بر این است که فارغ از اینکه نوروز یک ظرفیت است، در فقدان ظرفیت دانایی، ظرفیت‌های موجود هر چقدر هم عظیم باشند، به ضد خودشان تبدیل می‌شوند. حالا من می‌خواهم یک نکته دیگر هم اضافه کنم، پس در این دال مرکزی اندیشه شما، من می‌توانم استنباط کنم یکی از دلایل سقوط رژیم شاه خارج کردن جامعه ایرانی و نظام حیات جمعی ایران از تعادل بود، حالا آن‌ها مثلا به اسلام، به حس تحقیر ملی و … توجه نمی‌کردند که آن تعادلی که فرمودید را برهم می‌زد‍. درست می‌گویم؟

بدون تردید همینطور است. ببینید دو سال پیش دو تن از دوستان من که یکی از آن‌ها دانشجو من بود، کتاب بسیار جالبی را ترجمه کردند و از من خواستند که یک مقدمه برای آن کتاب بنویسم. عنوان اصلی کتاب «سرمایه‌داری پس از کرونا» بود. وقتی برای نوشتن مقدمه شروع کردم که با دقت بخوانم و یادداشت‌برداری کنم، آن چیزی که از نظر من شاه‌بیت این کتاب بود، این عبارت بود «نظام‌های تصمیم‌گیری در سراسر جهان باید بدانند که نادیده‌گرفتن نابرابری‌های ناموجه بسیار خطرناک است» و از این تعبیر استفاده کرده بود که در شرایط نابرابری بیش از حد، همه تعادل حیات جمعی به‌هم‌می‌ریزد و عدم‌تعادل جایگزین می‌شود. حالا من مثال پاسارگاد و کوروش را از وجه ایرانی بودن زدم. شما به این مسئله توجه کنید که در حوزه علمیه قم به واسطه دفاع بد از گوهر دین شما با یک روند دائما رو به افزایش روحانیون موجهی روبرو هستید که دارن صف خودشان را از آنچه که در تریبون رسمی و به نام دین مطرح می‌شود جدا می‌کنند؛ یعنی فکر نکنید که فقط روی وجه ایرانی بودن ماجرا ما را تهدید می‌کند، از دریچه اسلامی بودن نیز این دامن زدن به جهل، جنود، تصلب و پایین کشیدن کرکره‌عقل و ترویج دیدگاه‌های تعصب‌آلود، تهدیدش برای امنیت ملی و آینده ایران اصلا کمتر از نادیده گرفتن میراث‌های تمدنی ایرانی نیست، چه‌بسا تحت شرایطی، شکنندگی‌آوری این وجه می‌تواند بسیار بیشتر از وجوه دیگر باشد؛ بنابراین از این زاویه باید بیان کنم، نقطه شروع برای طراحی آن برنامه‌ی باکیفیت، مسئله‌ی نابرابری‌های ناموجه است، یا به عبارت دیگر، عدالت اجتماعی و توسعه عادلانه باید مبنای اندیشه، قاعده‌گذاری، عمل و اداره‌ی کشور ما قرار گیرد و این‌ها افق‌هایی است که اگر مورد پذیرش واقع شود دلایلی به آن افتخار خواهیم کرد، متفاوت خواهد بود.

اگر باب گفتگو‌های اعتلابخش ملی در کادر طراحی یک برنامه باکیفیت توسعه باز شود، آموختنی‌ها از آنچه که بر سر ایران رفته‌است، از این غفلت‌ها، بی‌اعتنایی‌ها، فساد‌ها و جهل‌ها کم نیست و با تکیه بر ذخیره دانایی می‌توان یک ایران آبرومند، رو به توسعه، شاد و آباد را براساس قانون اساسی موجود ساخت و چنین باد.

Share