لحظه هولناک انتقال یک جسد به زیرزمین؛ زیرکی زن همسایه اسرار یک جنایت را فاش کرد
«مرد همسایه جسدی را مومیایی کرده و به زیرزمین انتقال داد و من از تمام این وقایع عکس گرفتهام.» زن جوان پس از آنکه با ۱۱۰ تماس گرفت وحشت زده این جمله را گفت و همین تماس تلفنی اسرار جنایت مرد پاکستانی در تهران را فاش کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از همشهری، ظهر شنبه زنی جوان با ۱۱۰ تماس گرفت و وقتی اپراتور پاسخ داد سراسیمه و هراسان گفت که مرد همسایهاش در حال جا به جایی یک جسد است. پس از این تماس ماموران کلانتری ۱۴۰ باغ فیض راهی آدرسی که زن جوان اعلام کرده بود شدند. محل حادثه یک خانه ویلایی بود که تبدیل به یک کارگاه مبل سازی شده بود.
به محض اینکه پلیس رسید زن جوان به مقابل ساختمان آمد و عکسها را به ماموران نشان داد.
او گفت: ظهر بود که موبایلم زنگ خورد و در حال صحبت با آن بودم. همانطور که تلفنی حرف می زدم به پشت پنجره رفتم که ناگهان چشمم به صحنه هولناکی افتاد.
مردی جوان که در کارگاه مبل سازی کار میکرد، چیزی که شبیه به جسد بود را لای نایلون و پارچه پیچیده و بهصورت مومیایی در آورده و کشان کشان به سمت زیرزمین می رفت.
تا چند ثانیه شوکه بودم اما باید هرچه سریعتر پلیس را خبر می کردم. اما پیش از تماس با پلیس تصمیم گرفتم از مرد جوان که در حال کشیدن جسد روی زمین بود عکس بگیرم و به عنوان مدرک تحویل پلیس بدهم.
چرا که در روزنامه ها خوانده بودم اکثر قاتلان منکر قتل میشوند و من در آن لحظه باید مدرک تهیه میکردم. به همین دلیل فورا تماس تلفنی خود را قطع کردم و چند عکس از مرد جوان در حال انتقال جسد به زیرزمین گرفتم. بعد از آن فورا به پلیس زنگ زدم.
وی ادامه داد: تا قبل از رسیدن پلیس دیدم که مرد جوان به سختی جسد را روی زمین کشیده و بعد به سمت زیرزمین برد.
بازداشت قاتل پاکستانی
عکسهایی که زن جوان تهیه کرده بود همه گویای این بود که قتلی در خانه ویلایی رخ داده است. در این شرایط ماجرای این حادثه به قاضی محمدرضا صاحبجمعی بازپرس جنایی تهران اطلاع داده شد و او به همراه تیمی از ماموران پلیس آگاهی تهران در محل حادثه حضور یافتند.
تیم جنایی پس از ورود به خانه ویلایی با مرد جوان که تبعه پاکستان بود مواجه شدند همان مردی که تصاویر نشان می داد دقایقی قبل در حال جا به جایی جسدی بوده است.
او با دیدن ماموران وحشت زده شد اما سعی داشت خودش را بیگناه نشان بدهد.
اما کارآگاهان پس از بازرسی آنجا در زیرزمین جسد مردی را یافتند که لای پارچه پیچانده شده بود.
در این شرایط بود که راهی برای انکار وجود نداشت و مرد پاکستانی اسرار قتل همکار ایرانی خود را فاش کرد. وی گفت که در درگیری با مرد ایرانی که همکار و دوست او بوده با میله ضرباتی به سرش زده است. وی در ادامه اعترافات خود مدعی شد که پس از قتل، جسد را لای پارچه و نایلون پیچیده و قصد داشته در زیرزمین دفن کند اما در آن لحظه متوجه نشده که زن همسایه او را زیرنظر گرفته است.
با دستور بازپرس جنایی تهران عامل جنایت بازداشت شد و صبح دیروز برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران انتقال یافت.او پس از آنکه جزئیات جنایت را فاش کرد با دستور قاضی صاحب جمعی بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی تهران و برای انجام تحقیقات بیشتر به اداره دهم پلیس آگاهی تهران منتقل شد.
متهم به قتل متولد سال ۶۴ است و میگوید هرگز قصد نداشته جان مقتول را بگیرد. او مدعی است در یک لحظه خشم سرتا پای وجودش را فراگرفته و در حالی که چشمانش بسته بوده قصد داشته با میله به کتف مقتول بزند اما ضربهها به سر او برخورد کرده و همین به قیمت جان او تمام شده است. گفت وگو با متهم را در ادامه میخوانید.
با مقتول اختلاف قبلی داشتی؟
نه اصلا. رابطه ما با هم خیلی خوب بود. درگیری در یک لحظه رخ داد و از بخت بدم به قتل منجر شد.
درگیری بر سر چه بود؟
بر سر یک مسئله کاملا پیش پا افتاده. من و مقتول ۲ سالی بود که در آن خانه ویلایی با هم کار میکردیم. خانه متعلق به پدرزن و برادرزن مقتول بود. من با برادرزن مقتول دوست بودم و او۲ سال قبل پیشنهاد داد تا به آنجا بروم و با شوهر خواهرش(مقتول)کار کنم. کارمان این بود که مبل میخریدیم و میفروختیم. گاهی هم مبل دست دوم میخریدیم و پس از تعمیر آن را میفروختیم. روز حادثه مبلهایی که من خریده بودم داخل حیاط بود. به مقتول گفتم اگر می شود مبلهایش که داخل سالن چیده بود را به اتاق یا گوشه سالن ببرد تا جا باز شود و من هم بتوانم مبلهایم را داخل سالن بگذارم. آخرآن روز هوا ابری بود و من از جمعه آب و هوا را چک کرده و می دانستم قرار است ظرف آن روز یا فردایش باران ببارد. به مقتول گفتم باران میبارد و چوب مبلها خراب می شود. اما او اهمیتی به حرفم نداد و گفت هوا آفتابی است و بعید است باران ببارد. به او گفتم آب و هوا را دیدهام و هوا هم ابری است. بر سر همین مسئله جزئی،اختلاف و درگیری میان ما شکل گرفت و با قتل همکارم پایان یافت.
از جزئیات درگیریتان بگو؟
او به حرف من اهمیتی نداد و وارد سالن شد. من هم به دنبالش رفتم. در آن لحظه به شدت خشمگین بودم. چون میدیدم اهمیتی به حرفم نمیدهد. ناگهان او هم عصبانی شد و شروع کرد به فحاشی. بعد چند ضربه سیلی به من زد و من داشتم منفجر می شدم که چشمم به یک میله در آنجا افتاد. آن را برداشتم چشمانم را بستم و ۲ضربه به او زدم. باور کنید میخواستم به شانههایش ضربه بزنم تا مانع کتک خوردن خودم بشوم. اما وقتی چشمانم را باز کردم وحشت کردم. ضربههای میله درست بر سر همکارم فرود آمده بود و او خون آلود روی زمین افتاد.
و بعد قصد داشتی جسد را در زیرزمین پنهان کنی؟
به جز من و مقتول فرد دیگری هم در آنجا کار میکرد اما لحظه درگیری برای انجام کاری بیرون رفته و قرار بود به زودی برگردد. نمیتوانستم در آن لحظه تصمیمی برای از بین بردن جسد بگیرم چون هر لحظه ممکن بود همکار دیگرم برسد. تنها فکری که در آن لحظه به ذهنم خطور کرد این بود که جسد را میان مبلها در اتاق پنهان کنم تا فردا صبح. میدانستم همکارم به اتاق نمیرود بنابراین جسد را میان مبلها قرار دادم اما آن شب نتوانستم لحظهای پلکهایم را روی هم بگذارم. همکارم جمعه ظهر رسید و صبح خیلی زود(صبح شنبه) او رافرستادم دنبال نخود سیاه! یعنی به او گفتم باید بار (مبل) به کرج ببرد. پس از رفتن همکارم، دور جسد پارچههای مبل و نایلون پیچیدم و بعد آن را با طناب بستم. انگار که مومیایی کرده باشم. میخواستم آن را به زیرزمین ببرم و دفن کنم. به سختی آن را روی زمین کشیدم و داخل زیرزمین قرار دادم تا در فرصتی بعد جسد را دفن کنم.
متوجه نشدی که زنی از پشت پنجره تو را زیر نظر گرفته است؟
نه آنقدر دستپاچه بودم که فقط میخواستم تا قبل از رسیدن همکارم جسد را به داخل زیرزمین منتقل کنم.
چند وقت است که در ایران زندگی میکنی؟ سابقهای نداری؟
نه اصلا سابقهای ندارم و این اولین باری است که دستگیر میشوم. من در کشور سوریه به دنیا آمدهام. مادرم اهل سوریه و پدرم پاکستانی بود. اما وقتی بچه بودم مادرم فوت شد و حدود ۳۱ سال پیش پدرم کاری در ایران پیدا کرد و از همان زمان در ایران زندگی می کنم. پدرم در ۱۲ سالگی فوت شد و از همان زمان روی پاهای خودم ایستادهام.همه کاری انجام دادهام از ساختمانسازی گرفته تا کار پوشاک. اما در کار پوشاک ورشکست شدم و ۲سالی میشود که کار خرید و فروش مبل را شروع کردهام.حالا هم به جرم قتل دستگیر شدهام و هنوز باورم نمیشود که جان دوستم را گرفتهام. من و او مشکلی با هم نداشتیم و امیدوارم خانوادهاش مرا ببخشند هرچند میدانم که جان عزیزشان را گرفتهام اما به شدت پشیمانم و هرگز قصد قبلی برای قتل نداشتهام.
دیدگاه