صادق خرازی: آقای روحانی در سال 96 کاملاً خود را باخته بود

عارف کاریزما ندارد و عملکرد مثبتی نداشت | احمدی‌نژاد می‌خواست تاج و تخت بگیرد

صادق خرازی گفت: همه ما محکوم به سکوت شدیم تا درباره آقای عارف سخنی نگوییم، نتیجه این بود که اصلاحات ضربات بسیار جدی خورد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا دبیرکل حزب ندای ایرانیان گفت: همه ما محکوم به سکوت شدیم. همه محکوم شدیم که در موقعیتی که آقای عارف در مجلس دارد، سکوت کنیم تا ایشان کارش را انجام دهد؛ اما واکنش مثبتی وجود نداشت.

بخش هایی از اظهارات صادق خرازی با روزنامه سازندگی را بخوانید؛

آقای خاتمی قصد دارند از این پس در رابطه با اتفاقات سیاسی همچون انتخابات سکوت کنند؟

به نظر من آقای خاتمی نمی‌تواند سکوت کند و درعین‌حال نمی‌گذارند که سکوت کند. به‌هرحال او را به صحنه می‌آورند اما اگر ایشان یک‌سری تصمیمات استراتژیک نگیرند، روز به روز فاصله بیشتری با نظام، حاکمیت و مردم پیدا می‌کنند هرچند خودشان نمی‌خواهند. ایشان به نظام و حاکمیت اعتقاد دارند. جمهوری اسلامی، حضرت امام و رهبری را از بن دندان قبول دارند اما مشکلات آقای خاتمی هم از جنس خودشان است.

با این تفاسیر بنای کمک به اصلاح‌طلبان را دارند یا خیر؟

مشکل این است که آقای خاتمی یک چک سفید به آقای عارف و شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان داده اما آنها عملکرد مثبتی نداشته‌اند. آنها در مجلس و شورای شهر عملکرد قابل‌دفاعی نداشته‌اند و در خیلی موارد تصمیم‌های اشتباهی گرفته‌اند. به توصیه‌های دلسوزان در ماجرای انتخاب شهردار تهران توجه نشد. زمانی که بحث انتخاب آقای نجفی برای شهرداری تهران مطرح بود، بسیاری توصیه و پیام دادند که به دلایل تکنیکی، مدیریتی و امنیتی، زمان مدیریت آقای نجفی نیست. متاسفانه گوش شنوایی وجود نداشت. گویی یک وزن‌کشی سیاسی صورت گرفت.

دقیق‌تر بفرمایید که ارزیابی شما از عملکرد اصلاح‌طلبان و فراکسیون امید در مجلس دهم و شورای شهر تهران چیست؟

 به‌هرحال عملکرد آنها نسبی تعریف می‌شود. نمی‌توان عملکردشان را کاملاً مثبت یا کاملاً منفی دید. اینکه می‌گویم عملکرد قابل دفاعی نداشته‌اند به این معناست که شاهد نوآوری‌هایی که نمایندگان امید باید در مجلس انجام می‌دادند، نبوده‌ایم. این مجلس و فراکسیون امید می‌توانست بهتر از این باشد. می‌توانستند مطالبات مردم را در قالب تصمیم‌گیری‌های کلان مجلس جدی‌تر دنبال کنند.

می‌توانستند به‌گونه‌ای عمل کنند که اقتدار و موقعیت اصلاحات تضعیف نشود، اما نکردند. چرا؟ آیا نگذاشتند؟ نه این‌طور نیست. حاکمیت و نظام سیاسی دستشان را باز گذاشته بود. نماینده‌های اصلاح‌طلب آسیبی در این دوره ندیدند اما واقعیت نشان می‌دهد که آقایان برنامه‌ای نداشتند و ندارند و وقتی برنامه‌ای وجود نداشته باشد، شاهد یک آنارشیسم خواهیم بود.

فکر می‌کنید مشکل از انتخاب افراد و فهرست‌ها بود یا همین افراد می‌توانستند عملکرد قابل‌قبولی داشته باشند؟

فهرست‌ها مشکل داشت، مهندسی و تخلف صورت گرفته بود، همان زمان ما نقدهای خودمان را اعلام کردیم، اما واقعیت این است که رهبری سیاسی یک جریان در مجلس مستلزم وجود کاریزمای سیاسی است. کسی نمی‌تواند بگوید من رهبر سیاسی عده‌ای در مجلس هستم اما فاقد کاریزما باشد و بخواهد جور دیگری صحبت کند، نتیجه همین می‌شود که می‌بینید. من برای آقای عارف احترام زیادی قائلم اما هرکس در جایگاه خود شخصیتی دارد. من آن کاریزمای سیاسی که بخواهد تصمیم‌سازی کند و فراکسیونی را مدیریت کند و به هدف برساند، هیچ‌گاه در وجود آقای عارف ندیدم. نمونه آن را در انتخابات هیئت‌رئیسه مجلس شورای اسلامی مشاهده کردیم که چگونه فرآیند تصمیم‌سازی به حذف علی مطهری نماینده شجاع مجلس منتهی شد.

 چرا اصلاح‌طلبان در این سه سال کاری برای حل این مشکل نکردند؟ 

همه ما محکوم به سکوت شدیم. همه محکوم شدیم که در موقعیتی که آقای عارف در مجلس دارد، سکوت کنیم تا ایشان کارش را انجام دهد؛ اما واکنش مثبتی وجود نداشت. نتیجه این بود که اصلاحات ضربات بسیار جدی خورد. همه دیدند که در شورای شهر برای انتخاب شهردار تهران در چند برهه چه اتفاقاتی افتاد. واقعیت این است که ستون فقرات اعتماد مردم به اصلاح‌طلبان آسیب‌دیده است. نا‌امیدی، بی‌اعتمادی و افزایش فاصله مردم با اصلاحات، دستاوردهای دوستان ماست.

چطور آقای عارف با این تفاسیر، گزینه اصلاح‌طلبان برای ریاست‌جمهوری سال ۹۲ بود؟

گزینه انتخاباتی ما در سال ۹۲ آقای عارف نبود. در آن سال چند نظر میان اصلاح‌طلبان وجود داشت و در آن بین عده‌ای به دنبال آقای عارف بودند. گزینه اصلی اصلاح‌طلبان آقای هاشمی بود، اما آقای هاشمی را تائید نکردند. بعد هم آقای روحانی آمد. اگر الان هم قرار بر انتخاب بین آقای روحانی و آقای عارف باشد، من باز به آقای روحانی رأی می‌دهم.

هرچند باید حرف‌های آقای عارف را هم گوش کرد و دید واقعاً قدرت نداشته، نگذاشتند، نتوانسته یا نشد. البته من مانعی برای موقعیت آقای عارف در حاکمیت و نظام سیاسی و بین نیروهای حکومتی ندیدم و نمی‌بینم. به نظر می‌رسد موانع آقای عارف و دوستان اصلاح‌طلب ما، از رفتارهای خودشان نشأت می‌گیرد و ظاهراً دلیل سکوت آقای عارف این است که حرفی برای گفتن ندارند. از چه بگوید؟ از چه دفاع کند؟

خود من هفتگی ده‌ها مناظره سیاسی، سخنرانی و مصاحبه را رد می‌کنم. قبلاً برای سخنرانی به بسیاری از شهرها سفر می‌کردم اما حالا نه. به چه دلیل؟ چون دستم خالی است. حرفی برای گفتن ندارم. وقتی دست‌مان خالی باشد، نمی‌توان تبادل مجهولات کرد. آن‌هم برای مردم و جوانان پیچیده ایرانی. سرانه آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم در ایران با هیچ کشور و ملتی قابل‌مقایسه نیست. مجموعه شرایط پیش‌آمده نشان می‌دهد که ما نتوانسته‌ایم هوشمندانه تصمیم‌سازی کنیم.

بسیاری از شخصیت‌ها و سران اصلاح‌طلب، افراد با‌تجربه و آگاهی نسبت به شرایط سیاسی کشور بوده‌اند و مطالبات مردم را می‌شناخته‌اند، چرا با وجود همه این تجارب، نتوانستند تصمیم‌سازی درستی داشته باشند؟

البته من از سران اصلاح‌طلب نیستم؛ اما واقعیت این است که مشکلات جدی مدیریتی وجود دارد. می‌بینید که آقای جهانگیری را به چه روزی انداختند.

چه کسی آقای جهانگیری را گوشه‌نشین کرد؟

نمی‌دانم! خودتان می‌توانید گمانه‌زنی کنید، دوست ندارم بگویم آقای روحانی و تیم ریاست‌جمهوری. در هر صورت این سزاوار آقای جهانگیری نبود. آقای جهانگیری بود که موتور انتخابات سال ۱۳۹۶ را روشن کرد. اگر آقای جهانگیری نبود، به احتمال بسیار زیاد آقای روحانی رأی نمی‌آورد و آقای رئیسی رئیس‌جمهور می‌شد. آقای روحانی در آن زمان کاملاً خود را باخته بود. این آقای جهانگیری بود که فضا را برای پیروزی ایشان آماده کرد. در غیر ‌این صورت انتخاباتِ سرد و بی‌روحی برگزار می‌شد و مردم هم نهایتاً به سید ‌دیگری رأی می‌دادند.

 فکر می‌کنید با توجه به شرایط سیاسی پیچیده فعلی کشور و موقعیتی که هر دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا دارند، چه دورنمایی می‌توان برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ ترسیم کرد؟ آیا گروه سومی مانند اصولگرایان معتدل می‌توانند برگ برنده‌ای داشته باشند؟

کشور ما پتانسیل‌های زیادی دارد؛ اگر یک رئیس‌جمهور مدیرِ مقتدر و توانا روی کار بیاید در شرایط فعلی، ایران یک موقعیت استراتژیک پیدا می‌کند. واقعیت این است که در ایران دست روی هرچه بگذاریم پیشرفت صورت می‌گیرد؛ از کشاورزی تا صنعت. چون زیربنای همه چیز وجود دارد به‌شرطی که مدیریت قوی وجود داشته باشد اما اکنون ضعف‌های زیادی مشهود است. اگر چنین رئیس‌جمهوری به میدان بیاید و مخالف تفکرات من باشد، دستش را هم می‌بوسم؛ اما بیاید، ایران را اداره کند و کشور پیشرفت کند.

چنین فردی در کشور وجود دارد؟

حتماً هست.

نظرتان درباره موقعیت سیاسی آقای علی لاریجانی به عنوان چهره اصولگرای معتدل و احتمال کاندیداتوری ایشان در انتخابات ریاست‌جمهوری آینده چیست؟

علی آقای لاریجانی یکی از نخبگان باتجربه و مدیر و با تدبیر سیاست داخلی است. بیشترین سابقه را به عنوان رئیس مجلس بعد از انقلاب دارد. عقبه خانوادگی و سیاسی مشخصی دارد، یک‌شبه در تارک سیاست ایران ظاهر نشده است. تجربه وزارت دولت، مجلس، سپاه، صداوسیما و نمایندگی رهبری در شورای عالی امنیت ملی را دارد. انسان باهوش و با فراست و تیزذهنی است. دامنه ارتباطات خاص و ملی ایشان گسترده است، از سوی دیگر علی لاریجانی ظرفیت معامله با گروه‌های مرجع سیاسی را به خوبی دارد. منتها نمی‌دانم بتوانند در سپهر سیاست ایران اقبال عامه مردم را داشته باشند یا نه.

تقریباً تمام رئیس‌جمهورهایی که در کشور روی کار آمدند، بعد از چند سال اعلام کردند که همه اختیارات دست آنها نیست و در بسیاری موارد قدرت تصمیم‌گیری ندارند. نظر شما در این‌باره چیست؟

آقای احمدی‌نژاد تصمیم می‌گرفت یا نه؟ او می‌خواست تاج و تخت بگیرد که چنین موضوعی را مطرح می‌کرد، در حالی که تا آخرین روزی که پشت میزش نشسته بود، حکم عزل و نصب داد و تصمیم‌گیری کلان کرد. از سویی نهادهای حاکمیتی همان اندازه که با احمدی‌نژاد همراهی می‌کردند، به آقای خاتمی هم احترام می‌گذاشتند و همه کاری برای آقای خاتمی کردند که از دست نرود؛ اما شرایط امروز به دلیل اتفاقاتی که در دو دهه اخیر افتاده فرق می‌کند.

واقعیت این است که وقتی آقای روحانی روی کارآمد، نوع مواجهه ایشان با نهادهای حاکمیتی از روز اول مواجهه درگیری بود. نمی‌شود به کسی فحش داد و توقع داشت که برایش دعا بخواند. آن روزی هم که احمدی‌نژاد با نهادهای حاکمیتی درگیر شد، همراهی آنها را از دست داد؛ اما آقای روحانی از روز اول علیه‌شان حرف زد.

مشاوران آقای روحانی بدون نظر رهبری انقلاب بساط تماس تلفنی به اوباما را ناشیانه طراحی کردند، اصول سیاست خارجی با یک تماس تلفنی نه تثبیت می‌شود و نه نفی، منتها چنین تماس بی‌هدفی آدرس اشتباه به آمریکایی‌ها داد. اگر رهبری در همان مقطع پیشگیرانه برخورد نمی‌کردند و مانع چنین رفتارهای اشتباه نمی‌شدند مشکلات جدی‌تری پیش می‌آمد. همه کارگزاران اصلی سیاست خارجی، وزیر امور خارجه، معاون مربوطه مخالف چنین حرکتی بودند. حالا اگر ترامپ می‌آمد، شرایط در آرامش باقی می‌ماند؟ تمام این مسائل نشان می‌دهد که افراد برای توجیه مخاطبان‌شان خیلی خوب فرار رو به جلو می‌کنند. فاجعه سیاست خارجی ایران، آن تلفن بود. تلفنی که هیچ مبنا و پشتوانه‌ای نداشت. آقای روحانی به عنوان رئیس‌جمهور در هیچ محفلی که اوباما حضور داشت شرکت نکرد، به درخواست ملاقات اوباما جواب منفی می‌داد، به ضیافت دبیر کل به دلیل حضور اوباما پاسخ نداد؛ اما شب خوابید و صبح تلفن کرد. آقای روحانی اگر محدودیت داشت چطور توانست برود و کلیات برجام را با وجود انقلت‌های رهبری، به تصویب برساند؟ مشکل سیاست خارجی بی‌رودربایستی تصرفات غیرقانونی در سیاست است وگرنه مشکل خاصی نداریم، به دلیل ساختار قانون اساسی، مسلمات و محکمات سیاست خارجی ایران معین است و مفاد قانون اساسی باید اجرا شود. نمی‌شود یکجا قانون را قبول داشت و جای دیگر خواهان تصرفات فراقانونی شد. من با سیاست خارجی تلطیف شده مخالف نیستم اما با مکانیزم‌ها و روش‌هایی که گرفته می‌شود و بعد از شکست می‌خواهند تقصیر را گردنِ قانون و اختیارات موجود بیندازند، مخالفم.

مقصر شرایط سیاست خارجی کشور با توجه به تحریم‌های آمریکا کیست و آیا در حال حاضر راه‌حلی برای برون‌رفت از این وضعیت وجود دارد؟

من معتقدم که اتفاقاً راه‌حل وجود دارد، اما باید افرادی بگویند مقصر کیست که شعار می‌دادند و می‌گفتند نباید بدون وضو اسم برجام را آورد! مگر آقای روحانی آب و محیط‌ زیست این کشور را به برجام وصل نکرده بود؟ حالا باید پاسخگو باشد که از سال گذشته چقدر ارز وارد کشور‌ شده و با این ارز چه کردند؟ در شرایطی که همه می‌دانستند با آمدن آقای ترامپ شرایط سختی خواهیم داشت، وزارت‌خانه‌ها و دستگاه‌های اقتصادی کشور در این یک سال فاجعه خلق کردند. چه کسی مسئول است؟

یعنی به نظر شما دولت برای این شرایط برنامه نداشت؟

شواهد نشان می‌دهد که نتوانستند وضعیت کشور را مدیریت کنند. واقعیت این است که دولت به دلیل مشکلات عدیده نتوانسته توقعات مردم را برآورده کند. بخشی از این مشکلات در اختیار دولت بوده و بخشی هم تحت کنترل آن نبوده است. در این بین اصلاح‌طلبان با همه قد و قواره از این دولت حمایت کردند. بخش اندکی از شعارهایی که دولت داده جامه عمل پوشیده شده و بخشی از تعهدات دولت به دلیل مشکلاتی که به‌عنوان مشکلات خارجی شناخته‌شده مانند تجاوز ایالت متحده آمریکا در ماجرای برجام و نادیده گرفتن حقوق حقه مردم ایران، گرفتاری‌های فراوانی ایجاد کرده است؛ اما با این وجود انتظار مردم از این دولت بیشتر است و مردم معتقدند این دولت کارآمد نبوده و نتوانسته انتظارات آنها را پاسخ دهد. من هم به عنوان یک کنش‌گر سیاسی در این پرسش و پاسخ کنار مردم هستم و معتقدم دولت خیلی بهتر از اینها می‌توانست کار کند، اینکه نتوانست یا نگذاشتند یا نشد یا اینکه بی‌توجهی کردند، در هر قسمت فرازوفرودهایی وجود دارد که باید به آن توجه کرد.

در حال حاضر برای خروج از وضعیت بحران اقتصادی و سیاست خارجی چه راه‌حلی وجود دارد؟

متأسفانه این دولت اعتقادی به شنیدن صدای دلسوزان و کارشناسان ندارد؛ طی این سال‌ها، نامه‌های اقتصاددان‌ها، احزاب، کارشناسان و… با بی‌توجهی روبه‌رو شد. تا گوش شنوایی وجود نداشته باشد، دادن برنامه و راه‌حل بی‌فایده است. برای تمامی مشکلات اقتصادی و سیاست خارجی راه‌حل وجود دارد، به شرطی که حاضر باشیم صدای نخبگان، کارشناسان و دلسوزان را بشنویم.

یعنی می‌توان بدون مذاکره و توافق با آمریکا به وضعیت اقتصادی کشور سامان داد؟

بله. درصد عمده‌ای از  مشکلات اقتصادی کشور ما به دلیل ضعف مدیریت اقتصادی است.

اما در این یک سال و بعد از خروج آمریکا از برجام و آغاز تحریم‌ها کشور دچار بحران‌های اقتصادی شد.

ما در کشور‌ تصمیمات اشتباهی گرفتیم. ما می‌توانستیم وابستگی کشور به درآمدهای نفتی را کاهش دهیم. اما دست روی دست گذاشتیم تا کار به اینجا رسید. چطور در زمان تحریم‌های جهانی سازمان ملل گوشت قرمز در کشور بود اما الان نیست؟ همه‌چیز را که نباید به آمریکا و اختیارات رئیس‌جمهور نسبت داد. این فرار رو به جلو برای عدم پاسخگویی است.

دولت دوازدهم می‌تواند در این دو سال باقی‌مانده از عمرش، به وضعیت کشور سامان دهد؟

بله. در همین دو سال زمان باقی‌مانده، می‌توانند شرایط را بهبود ببخشند اما نه با این روشی که پیش می‌روند. نیاز به برنامه‌ای هدفمند و منسجم با پیگیری و مدیریت کلان است. الان همه در دولت شاکی هستند، معاون اول شاکی، رئیس دفتر رئیس‌جمهور شاکی، وزرای دولت شاکی، نهادهای دولتی شاکی. پس چه کسی در حال کار و مدیریت است؟ باید بدانیم نمی‌توان با توهین به نیروی نظامی و قوه قضاییه کاری از پیش برد. سپاه پاسداران ستون فقرات امنیت ملی ماست. اگر سپاه نبود، داعش در خیابان‌های تهران رژه می‌رفت. مشکل اینجاست که هرچه می‌شود، می‌خواهیم تقصیر را گردن قانون و حدود اختیارات بیندازیم.

 با این تفاسیر می‌بینیم برخی از فعالان سیاسی بحث بازنگری در قانون اساسی را مطرح می‌کنند، نظر شما چیست؟

مشکل کشور، مشکل قانون اساسی نیست، اگر تمام اختیارات هم واگذار شود اما مدیریت قوی و دارای برنامه وجود نداشته باشد، نتیجه همان می‌شود که قبلاً بود. افرادی این موضوع را مطرح می‌کنند که روی صحبت علیه رهبری انقلاب را ندارند، به همین دلیل بحث بازنگری قانون اساسی را پیش می‌کشند. اینها همگی برای فرار روبه‌جلو است. آنها ستون فقرات وحدت و امنیت نظام را نشانه می‌گیرند. مگر این قانون اساسی زمان امام نبود و با همین قانون جنگ تمام نشد و از بحران‌های مختلف عبور نکردیم؟

Share