روایت ثریا قاسمی از پشت پرده دفن بیسروصدای مادرش حمیده خیرآبادی
حرف زدن پس از مرگ هنرمندان من را میکشد، چرا که وقتی کسی هست او را نمیبینیم؟ به همین دلیل هم در هیچکدام از مراسمشان شرکت نمیکنم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا ثریا قاسمی از علت دفن بیسروصدای مادرش حمیده خیرآبادی پرده برداشته و ضمن رد شایعات، در نحوه فوت این هنرمند و علت وقوع این حادثه سخن به میان آورده است. او همچنین درباره مصائبی که بر او و مادرش گذشته و فرصتهایی طلایی که آنها به واسطه اقتضائات تاریخ دوران بازیگریاش از دست دادهاند سخن به میان آورده و تکنیک برخی بازیگران کنونی و فضای کاری حال حاضر را به نقد کشیده است.
ثریا قاسمی چهره چهارمین شماره ماهنامه هنرهای نمایشی پاراگراف است. که هر شماره خود را به شکل پرونده، به یک چهره ماندگار در عرصههای هنرهای نمایشی(سینما، تئاتر و تلویزیون) اختصاص میدهد. در این پرونده او نیز با گفت و گویی طولانی با همراهی تصاویری منتشر نشده حضور دارد و در این زمینه علاوه بر مرور کارنامه کاریاش از ابتدا تاکنون و تجربیاتش نظیر فراگیری از سمندریان و همکاری با فتحی و سلطانی، درباره جوانتر و وضعیت امروز سینما سخن به میان آورده است.
ثریا قاسمی در بخشی از این گفت و گو درباره شرایط بازیگریاش در سالهای پس از انقلاب تاکید کرد: این یکی از مسائلی بود که شدیداً به من و خیلیهای دیگر ضربه زد و زمان طلایی سنی را از دست دادیم. میتوانم بگویم من در تلویزیون و سینما زود پیر شدم. پس از فیلمهای «زنده باد…» و «خانه ابری» اوضاع رادیو به هم ریختن و در دوبله هم وقفه ایجاد شد. ما نمیدانستیم چطور باید کار کنیم؛ چون میگفتند اصلاً موسیقی نباید باشد؛ میگفتند جلوی فیلمها را میگیرند. اغتشاشی پیش آمده بود که تا به خودم آمدم، ده سال سنم بیشتر شده بود. من نقش اول «خانه ابری» را داشتم، اکبر خواجویی بیلبوردش را هم چاپ کرده بود اما اجازه ندادند که رنگی چاپ شود؛ چون میگفتند عکس زن روی آن نقش بسته است. بنابراین بیلبورد را به صورت یک آبی چرک بدرنگ کار کردند.
این بازیگر زن سینمای ایران افزود: درست در دوران جوانی و شکوفایی که میتوانستیم خیلی از نقشهایی را که همه به آن افتخار میکنند و نقشهای اول فیلمها را بازی کمک، فرصتها را از کف دادم و به دامن مادر و مادربزرگ افتادم؛ به خاطر اینکه در شیوه انتخاب فیلمنامه نیز مشکل داشتیم. در آن چند سال تنها چیزی به آن پرداختند، به دلیل پرهیز از خیلی از اتفاقها، اعتیاد بود که نخستین فیلمش هم «خانه ابری» با هوشنگ توکلی بود. پس از اعتیاد، موضوع طلاق بیشترین سهم را در فیلمنامهها داشت. تا سریال «در پناه تو» که نخستین اثری بود که در تلویزیون راجع به جوانها و ارتباط آنها و عاشق شدنشان حرف میزد. خیلی وقفه بدی برای من به عنوان یک بازیگر سینما و تلویزیون افتاد.
او در بخش دیگری از این گفت و گو درباره سانسور شدید سریال «در پناه تو» گفت: قصه پارسا پیروزفر و داود رشیدی کلاً از مجموعه حذف شد. آن سه نفر که یکی را حسن جوهرچی نازنین من بازی میکرد و یکی را رامین پرچمی و دیگری پارسا پیروزفر، سه پر دانشگاهی بودند که هر کدام قصهای داشتند و به موازات هم جلو میرفتند. حمید لبخنده یکی از نازنینترین، متینترین و داناترین کارگردانهایی است که با آن کار کردهام. او بسیار با اخلاق و با ملاطفت و خوش کردار است. از نظر کارگردانی شاید جزو دو سه نفر کارگردانی بود که با دکوپاژ سر صحنه میآمد. شاید بعضی از کارگردانهای جوان ما ندادند دکوپاژ یعنی چه؛ چون نه دیدهاند، نه دانشش را دارند. ایشان دکوپاژ را به بازیگران میداد و من میدانستم که کدام جملهام را باید کلوزآپ کار کنم و کدام جملهام را مدیوم شات؛ در صفحه جلوی دیالوگها استوری برد میکشید و به من نشان میداد. این به نظر من یکی از مهمترین کارهای کارگردانان، به خصوص کارگردانان جوان است که یاد بگیرند و نترسند از اینکه دکوپاژ داشته باشند.
ثریا قاسمی در عین حال همچنان نگاه حرفهایاش را حذف کرده و برخلاف بسیاری از بازیگران جوان که به خود اجازه دخالت در کار کارگردان، تهیه کننده یا پخش کننده میدهند، همچنان خود را در چارچوب کار میبینید و در این زمینه خاطر نشان کرد: اصلاً به من ربطی ندارد که کار میخواهد پخش شود یا نشود. اینها به پخش کننده مربوط است. کاری را که به من میدهند باید درست انجام دهم. ما به هیچ کدام از این چیزها فکر نمیکردیم و به این فکر میکردیم که کارمان را در حد توان درست انجام دهیم.
این بازیگر پیشکسوت سینمای ایران در پاسخ به این پرسش که «شما جزو بازیگرانی هستید که حستان در مشتتان است. همزمان میتوانید اشک بریزید و بعد کنترلش کنید و لبخند به لب آورید. متاسفانه این در نسل جدید کمتر دیده میشود. حتماً در همکاریهایی که با نسل جوان داشتید، با این موضوع برخورد کردهاید. چه میکنید که این حس همواره در مشت شماست؟» گفت: این حس در مشت نیست، این حس در درون بازیگر است. در یادگیری تمرکز است. تمرکز برای بازیگر یک اصل اساسی و اصولی است که از همه چیز در اطرافتان منفک شوید و صرفاً به آن لحظه و آن شخصیت فکر کنید. اگر تمرکز را یاد بگیرید که آن لحظه فقط روی حالتی که شخصیت در قبال این جمله و این لحظه پیدا میکند متمرکز شوید، آن وقت به قدرتی میرسید که حتماً اشکتان به راحتی سرازیر میشود. من جلوی پارتنرم حتی اگر بچه باشد، میایستم تا او از نگاهم و صدایم انرژی بگیرد؛ در حالی که برحی از تازهنفسهای این حرفه حتی فرصت نمیدهند آدم تمرینهایش را ببیند و بر طبق آن طرح جدیدی بریزد. انگار خدا را شکر، نقشی که بازی میکنند فوت آباند و از برند؛ حالا از کجا، نمیدانم!
او افزود: پیرو نظم بسیار در بینظمی این صنعت هستم. دستیاری به یاد ندارد که مرا برای سکانسی که هنوز پلانهایش تمام نشده، برای حضور در صحنه صدا زده باشد. تمام مدت در لوکیشن نشستهام و به تمام اتفاقات و تغییرات در صحنه، چه فنی و چه غیرفنی، گوش میدهم. به نظر من این یک اصل است که بازیگر تا سکانسش تمام نشده، نباید از صحنه بیرون برود.
دختر حمیده خیرآبادی درباره اینکه چرا مراسم درگذشت مادرش را به سکوت برگزار کرده نیز گفت: واقعاً متاسفم از این شایعات بیاساس و البته خدا رو شکر میکنم که من کلاً آدم بیحاشیه و بیشایعهای هستم. مادر من خیلی رنج برد، که نمیخواهم وارد جزئیات شوم. به آن حدی که در توانش بود، نرسید. به آن حدی که در شانش بود، به او رسیدگی نشد و آن حدی که باید زندگیاش به لحاظ رفاه تامین میشد، نشد. هیچ حرف و سخنی از طرف هیچ کس به من گفته نشد. ما هر دو آرامش و آسایش را دوست داشتیم و اهل شو دادن نبودیم و همیشه از جاهای شلوغ نمایش دادن خودمان پرهیز میکردیم و من بسیار مخالف این هستم که این دوستان وفات یافتهمان را برای نشان دادنِ خودشان ببرند دور تالار وحدت بچرخانند و یک عده بیایند و عکس بگیرند و بهشی از مردم که کمتر مرا دوست دارند، به اندوه ما بخندند. من ترجیح میدهم مراسم را بسیار مدیریت شده برگزار کنم.
ثریا قاسمی ادامه داد: ساعت شش زنگ زدم بیمارستان و ماشین آمد و ایشان را در آرامشی که دوست داشتند خاکسپاری کردم. بعد هم از آنجا به سر کار رفتم؛ چون مادرم آن قدر کارش را دوست داشت که میخواست من در این شرایط به سر کار بروم. اصلاً گریه و سوگواری نکردم؛ سیاه نپوشیدم؛ زیرا جزو نادر افرادی بود که خداوند دعایش را اجابت کرد. همیشه خواستهاش این بود که ایستاده وفات کند. همواره از خدا میخواست که در رختخواب نیفتد که کسی از او پرستاری و نگهداری کند. من از بیمارستان آوردمشان منزل و خودشان کلیدشان را از کیفشان درآوردند و در را باز کردند. این یعنی شادمانی کامل، شکرگزاری کامل، یعنی فهمیدم چه کردی. هم او فهمید خدا چه کرد و هم من فهمیدم بر ما چه گذشت. پس این سوگواری ندارد، به سوی نور و روشنایی رفتن اشک ریختن و روسری سیاه ندارد مادرم جسمش رفته است. رنجهای من و مادرم را بگذاریم مانند فانوسهایی که ژاپنیها به آسمان میفرستند، به خدا برسد. گرچه او میداند اما بگذار بندهاش نداند؛ بگذار تکبرها و خودستاییها، بهره بردار از شرکت در این گونه مراسمها را کسب و کار خود کنند؛ که کسب کارشان همین است، نه هنر. شادی دیدن پرواز و بال گشودن مادرم با آن لبخند زیبا و صورت مهربان و جذاب همواره برایم به یادماندنی است.
قاسمی درباره ارتباطش با خانه سینما ضمن بیان اینکه «ده سال است عضو هیات داوری خانه سینما بودم اما دریغ که حتی اسمی از ما برده نشد»، پیرامون وضعیت صنف بازیگران عنوان کرد: چند نفر را اسطوره کردهاند، در حالی که ما مجموعهای از بازیگران عالی همچون فرهاد اصلانی، هومن سیدی، مهران احمدی، پانتهآ بهرام، رویا نونهالی، ستاره اسکندری، آزیتا حاجیان، کتایون ریاحی، طناز طباطبایی، میکائیل شهرستانی، حمید جبلی و… را داریم… حرف زدن پس از مرگ هنرمندان من را میکشد، چرا که وقتی کسی هست او را نمیبینیم؟ به همین دلیل هم در هیچکدام از مراسمشان شرکت نمیکنم.
او در پاسخ به این پرسش که «با شصت سال سابقه کار و نشان درجه یک هنر، هنوز هم فعالانه کار میکنید. دلیل چیست؟» به کنایه گفت: با نشان درجه یک هنریام که مساوی با درجه دکتراست، هیچ بانکی وام بدون ضامن به من نمی دهد؛ ولی در ازایش ماهی ۱۵۰ هزار تومان به عنوان پیشکسوت میگیرم!
گفتنی است زنده یاد حمیده خیرآبادی زاده ۳۰ آذر ۱۳۰۳ شمسی در رشت بود.
دیدگاه