به صحن شورا که رفتید، سرهایتان را بالا بگیرید
به صحن شورا که رفتید، سرهایتان را بالا بگیرید. چشمانتان را مانند ما خوب بازکنید، گوشهایتان را برای منافع شهر و رضای خدا تیز کنید و رای هایتان را بلند بخوانید.
روزگاری بود که میگفتند مرد باید روی حرفش بایستد. بعدها ترجیح دادیم روی چیزهای دیگری هم بایستیم؛ مثل پاهایمان، رای هایمان و این اواخر دستهایمان! البته این آخری را از ترس برخی دوستان شورای شهری خودمان یاد گرفتهایم. شاید بتوانیم بدانیم وارونه دیدن برخی قضایا چگونه ممکن است.
ما تازه تجربه تاسفبار شواری سوم را پشت سر گذاشته بودیم که به آنها اعتماد کردیم. قول داده بودند شهرمان را باهم میسازیم. شیفته شعرها و شعارهایشان شدیم و فکر کردیم ممکن است مانند خیلی از قبلی ها نباشند.
اما قرار نبود برخی شان ما را در برابر همه آنهایی که نامشان را به آنها توصیه کرده بودیم خجالت زده کنند. در خواب هم نمیدیدیم که رفیق نیمهراه باشند و غصههای شهر دردمند ما را با شوق خدمت به مردم عزیز شهری دیگر معاوضه کنند و حالا برگردند تا دوباره از مادرمان مهربانتر شوند! قرار نبود احساس کنیم دنبالهروی اسطورههای کینهتوزی و لجبازی و بی منطقی شدهاند…
دوستان عزیزم! باور کنید ما حقمان نبود!
ما حقمان نبود که اینگونه با احساس فریب خوردگی، بهت زده مواضع روزانه برخی از شما را بخوانیم و از کنار زمزمههای آزاردهنده منافع و مرافعه عبور کنیم.
اگر جلسههای طولانی برایتان وقتی باقی گذاشته، بیایید دستهایتان را به من بدهید تا باهم در کوچه کوچه این شهر قدم بزنیم و کارهای زیر و درشتی را ببینیم که انتخابهای قبلی افتخار آمیز شما و همکارانتان از ما دریغ میکردند و حالا از مردم بپرسیم که “خُرَّم پسر رشت” چگونه خود را با همین کارها در دل مردم جا کرده است. شماره های تلفنتان را به من بدهید تا شما را در گروههایی عضو کنم و ببینید که شهروندانی بسیار پرشمارتر از آرای برخی اعضای محترم همیشه مخالف، نگران سرنوشت این شهرند. و چطور میتوانید خودتان را جای ما بگذارید وقتی که خبر نارضایتی تان را از عملکرد شهرداری به دوستان و اقوام میدهیم، فکر میکنند دستشان میاندازیم.
شما را بخدا زودتر بگویید که دارید دستمان میاندازید و شوخی میکنید! باور کنید هنوز جای شوخیهای قبلی شما با این مردم بدجور درد میکند!
دوستان عزیز
تاریخ این شهر پر است از شهردارها و شوراهایی که آمدهاند و رفتهاند؛ ولی این مردم باقی ماندهاند. نمیدانم که دوست دارید نام خود را چگونه در این شهر جاودانه کنید. اما امروزچشمان ما به شما دوخته شده است و (نه سال دیگر بلکه) همین آخر هفته از شما میپرسیم برای این شهر چه کرده بودید که از مردم میخواستید دوباره دوره بیثباتی مدیریتی را تحمل کنند؟
بیایید به همه مردم شهرتان لطفی بکنید.
به صحن شورا که رفتید، سرهایتان را بالا بگیرید. چشمانتان را مانند ما خوب بازکنید، گوشهایتان را برای منافع شهر و رضای خدا تیز کنید و رای هایتان را بلند بخوانید. بگذارید چهره هایمان را خوب به ذهن همدیگر بسپاریم و بدانیم چه کسی در چه زمانی برای شهرش چه کرده است. مهم نیست چه کسی زودتر میآید. مهم این است که چه کسی تا آخر روی حرفش میماند. ما روی حرفهایمان خواهیم ماند. شما چطور؟
سرتان را بالا بگیرید…
«تو سکوت می کنی
و فریاد زمانم را نمی شنوی ..
یک روز،
من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز برای اولین بار
مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید …!»
حسین پناهی
رضا رازقی
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه