احیای اجزای فرهنگی و تاریخی در مرکز شهر رشت، برای توسعه این شهر ضروری است/کلیدواژه توسعه اجتماعی، مشارکت مردم است/برنامهریزی مدرن از جامعهشناسی نشات میگیرد/بزرگترین معضل در توسعه رشت فرهنگی و اجتماعی است
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا تعریف شهر رشت به عنوان یک مقصد گردشگری میتوان از فرهنگ و گردشگری نتایج اقتصادی گرفت. اما بنده به شدت فکر میکنم یکی از چیزهایی که باز هم باید بر آن متمرکز شویم موزه مد لباس و تعریف رشت به عنوان یک مرکز در این حوزه است
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از روزنامه اعتماد ویژه گیلان ،رضا رسولی، عضو شورای اسلامی شهر رشت یکی از چهرههایی است که با تشریح جزء به جزء تحولاتی که در مرکز شهر رشت اتفاق میافتد، از حامیان پروژههای شهری است. او که رئیس کمیسیون حمل و نقل و ترافیک شورای شهر است، نگاهی کاملاً فرهنگی و اجتماعی به توسعه شهر رشت دارد و معتقد است احیای اجزای فرهنگی و تاریخی در مرکز شهر رشت، برای توسعه این شهر ضروری است. با او درباره این الزامات گفت و گو کردم.
آقای رسولی، میخواستم درباره توسعه رشت صحبت کنیم. رشت، شهری توسعه نیافته است. ولی از شهرهایی بوده که دوست داشته توسعه پیدا کند. اکنون تحرکاتی در شهر رشت در جریان است. شما فکر میکنید آنچه در شهر ما قرار است اتفاق بیفتد منطبق بر نیازهای شهر ما هست یا نه؟
با تشکر از این فرصتی که در اختیار من قرار گرفته، اتفاقی که در شهر رشت در ماههای گذشته به صورت پررنگتر و اما در چند سال گذشته در رشت افتاده، توسعه در ابعاد فیزیکی شهر رشت و اجزای سختافزاری شهر رشت است. تعداد پلهای ساخته شده در این مدت، پیادهراه فرهنگی اعلمالهدی و موارد جزیی که با افت وخیزهایی همراه بود، از جمله تغییراتی بود که در شهر ما اتفاق افتاد. اما آنچه باید دقت شود تعریف ما از توسعه این است که الزاماً تغییر فیزیک شهر و ایجاد یک سری زیرساختهای سختافزاری است یا خیر. این بحث ریشهداری است که آیا مدرنیسم الزاما مدرنیته را به همراه خواهد داشت یا خیر؟
همانطور که مستحضر هستید ایجاد یک سری از پروژهها ممکن است حتی در نوع عملکرد اگر نتواند همراهی جامعه را داشته باشد یک نقطه ضعف یا شکست محسوب شود. یکی از این پروژهها BRT است که در صورت اجرا دو پاشنه آشیل میتواند داشته باشد.
من به عنوان کسی که خودم را تئورسین توسعه سیستم حمل و نقل همگانی – حداقل در دو سال گذشته- میدانم. در این کار که در نوع خودش کار متهورانهای است، دو نقطه ضعف میبینم. یکی عدم توسعه بموقع این زیرساخت است. یعنی اگر نتوانیم در زمان مناسب آن شبکهای را که مطالعات در اختیار قرار داده، ایجاد کنیم و فقط به مسیر خیابان امام بسنده کنیم ممکن است به دلیل عدم فراگیری این شبکه رویکرد مثبت اجتماعی به سمت آن ایجاد نشود و این پروژه با شکست مواجه شود.
دوم اینکه ما در شهری زندگی میکنیم که تنها ۳ درصد از سهم تقاضای سفرهای درونشهری ما با استفاده از حمل و نقل همگانی تامین میشود. فقط با ایجاد زیرساخت سختافزاری نمیتوان این ۳ درصد را به ۲۵ درصد که استاندارد و مطلوب وزارت کشور است تبدیل شود. ما به پیوستهای اجتماعی برای این طرح نیاز داریم تا از طریق مجرای فرهنگ در جامعه تزریق شود.
پروژهی دیگر پیادهراه فرهنگی اعلمالهدی است. این پروژه بالذات خوب که در همه جای دنیا هم اجرا میشود و با استقبال مواجه میشود در چهار طرف مرکز شهر یعنی میدان شهرداری در حال گسترش است. اما اگر فقط به پروژهی اعلمالهدی نگاه کنیم در آن دو نقطه ضعف دیده میشود.
یکی اینکه مشخصات کالبدی آن تکمیل نشده است. فقط یک مسیر پیادهراه دیده میشود که در جدارههای آن هیچ اتفاقی نیفتاده است و زیباسازی متناسب با آن بافت متاسفانه مغفول مانده است. آسیب بعدی این است که وقتی میگوییم پیادهراه فرهنگی، انتظار داریم یک سری الزامات و ملحقات فرهنگی را در آن ببینیم و یکسری اتفاقات فرهنگی هم در آن ببینیم که دیده نشد.
شاید یکی از دلایلی که خوشبینم که توسعه پیادهراه میتواند بر محتوای فرهنگی و اجتماعی آن تاثیر مثبت داشته باشد، این است که برای ان برنامهریزیهایی تدارک دیده شده است. یکی از مهمترین دلایلی که باعث شد علمالهدی به آن پیادهراه فرهنگی تبدیل نشد، این بود که دسترسیها و نحوه کارکرد آن سیستم را مدیریت نکردیم.
یکی از مباحثی که امروز به آن پرداخته شود، مدیریت چیدمان و بافت اجتماعی محدوده پیادهراه از طریق برنامهریزی کاربری زمین و کاربری اجزای آن پیادهراه است. چون معتقدم که آن بافت اجتماعی را نمیتوان بدون برنامهریزی اصلاح کرد.
توسعه سختافزاری حتماً باید با پیوستهای اجتماعی مناسب و متناسب با خودش اتفاق بیفتد، وگرنه الزاما توسعه سختافزاری منجر به پیشرفت و توسعه در یک شهر نمیشود، کما اینکه همین تغییرات ایجاد شده، توسعه ملموسی در شهر ایجاد نکرد. همراهی کردن جامعه با آنچه در سختافزار خودمان تغییر میدهیم کلید توسعه شهری است.
به جای همراهی بهتر نیست بگوییم مشارکت مردم چه مثبت چه منفی؟ یعنی واکنش نشان دادن مردم نسبت به تغییرات؟
بله، درست است منظور همان درگیر شدن مردم و بیرون آمدن از لاک شخصی و اعتقاد به این اصل که زندگی شخصی به شدت متاثر از جامعه و زندگی اجتماعی و نمیتوان اینها مرزی ایجاد کرد. بنده و هیچکس نمیتواند چنین ادعایی داشته باشد که میتواند فارغ از محیط و مستقل اطرافش زندگی کند و تحت تاثیر تغییرات در محیط اطراف قرار نگیرد و این به مسایل مالی و سطح تحصیلات افراد بستگی ندارد. به هرحال زندگی ما متاثر از چیزی است که در جامعه اتفاق میافتد. اما اگر بخواهیم در مورد این بحث به تفصیل صحبت کنیم باید ببینیم توسعه اجتماعی چگونه اتفاق میافتد.
در واقع کلیدواژه توسعه اجتماعی، مشارکت مردم است. اما در شهری زندگی میکنیم که یکی از آفتهایش یک نوع عافیتطلبی آغشته به انتقاد است که موجب یک نوع بیتفاوتی اجتماعی شده است. بنده به عنوان یک شهروند وقتی تاریخ چند ده ساله این شهر را مطالعه یا در ذهن خود مرور میکنم به نوعی به مردم حق میدهم، شاید خود نیز به صورتی تحت تاثیر این شرایط قرار گرفتهام. مشارکت چیزی نیست که جامعه به سمت آن برود بلکه به برنامهریزی است که درنظر گرفته میشود، بستگب دارد. همانطور که معتقدیم توسعه کالبدی نیاز به برنامهریزی دارد، توسعه مشارکتهای اجتماعی هم باید در برنامههای ما دیده شود. توسعه مشارکتی اجتماعی هم مانند توسعه کالبدی نیاز به برنامهریزی دارد. همانطور که در توسعه فیزیکی کالبدی، نیاز به یک سری محرک داریم در توسعه اجتماعی باید این محرکها در راستای یک سناریوی برنامهریزی شده وجود داشته باشد.
به شکل یک مثال موردی صحبت کنیم در اعلمالهدی این اتفاق نیفتاد.
حال اگر بخواهیم در پیادهراه بافت مرکزی آن جوابی که میخواهیم بهدست آوریم قطعا باید چنین برنامهریزیهایی صورت پذیرد. ویژگی این محرکها ریشه در فرهنگ و هویت خود شهر داشته باشد و در تاریخ ما ردپایی از آن اجزا وجود داشته باشد. ما معتقدیم رشت جز اولین شهرها بوده است، ولی شهرهای دیگر در دورانی که ما غافل بودیم شهر اولینها را به نام خودشان مصادره کردند. اما ما میدانیم شهر رشت به واسطه نوع ارتباطی که با مرکز استان گیلان، و گیلان به عنوان دروازه ایران به سمت اروپا داشته و آن تبادل فرهنگی که با کشورهای مختلف در حوزهی آسیای مرکزی و اروپا داشته است، به نحوی شاید زودتر از جاهای دیگر ایران با پدیده زندگی مدرن و مدرنیته مواجهه شد. اما در طول زمان به واسطه تغییرات ناخواسته و ناشی از سوء برنامهریزی و عدم برنامهریزی که در شهر اتفاق افتاد، این اجزا را از دست داد. اما جامعه مشخصات و تمایلات خودش را حفظ کرد.
امروز اگر ما بخواهیم در واقع این تاثیر و توسعه را در جامعه ایجاد کنیم باید به نحوی همان ردپاهایی که در روح و حافظه تاریخی این شهر وجود دارد، دوباره پررنگ و احیا بکنیم. برای افزایش سرعت این تحول باید بخشی از جامعه را مورد هدف قرار بدهیم که بر محیط اطراف خودش تاثیرگذار باشد و همافزایی ایجاد کند و اساساً بتواند زایش این تفکر در محیط تسری بدهد.آن جامعه در تمام تحولات اجتماعی، قشر متوسط جامعه را دربر میگیرد. در شهر رشت با پدیدهای مواجهه هستیم که طبقه متوسط اجتماعی جامعه ما به نحوی کلانتر و گستردهتر از طبقه متوسط اقتصادی ما است. پس الزاما برنامهریزیهای ما نمیتواند در جهت جذب و جلب طبقه متوسط اقتصادی مفید باشد. چون بخشی با گستردگی بیشتری در بافت اجتماعی متوسط ما دیده میشود. پس محرکهای توسعه اجتماعی ما باید ریشه در فرهنگ و تاریخ و گذشته ما داشته باشد و طبقه متوسط ما را که بخشی از تحصیلکردهها، از هنرمندان و فرهیختگان و نخبگان در حوزههای مختلف اجتماعی تحت تاثیر قرار بدهد. و بتواند یک جریان فزاینده با شتاب مناسب را در جامعه ما ایجاد بکند در راستای مشارکت با آنچه توسعه کالبدی این شهر با آن چیز که میخواهد باشد.
با توجه به رشته تحصیلیتان در بخشی ظاهراً غیرفرهنگی است ولی خیلی خوب است که شما الزامات فرهنگی اجتماعی را برایش تعریف میکنید. شهر رشت به حاطر هویت فرهنگیاش معروف بوده است. اما مردم این شهر به از دست دادن هویت فرهنگی خود واکنشی نشان ندادند، ولی نسبت به کلنگ خوردن در یک خیابان واکنش نشان میدهند. نسبت به بسته شدن سینما هیچ واکنشی – چه مثبت چه منفی – نشان ندادند و این برای شهر رشت که هویت فرهنگی داشته، خوب نیست.
من در رشته برنامهریزی تحصیل کردهام. برنامهریزی مدرن اساساً از جامعهشناسی نشات میگیرد. اساس برنامهریزی حمل و نقل که رشته تخصصی بنده است دو تا کلمه equality وequity است. ما قرار است برای ایجاد فرصتهای برابر برای استفاده از سیستم سختافزاری شهر برنامهریزی کنیم. این به معنای آن نیست که الزاماً تنها از یک چیز استفاده کنیم.
تعریفی که دنیا از عدالت اجتماعی میکند این است که هر فردی به اندازه داشتههای خود بتواند بخشی از زیرساختهای موجود در شهر بتواند استفاده کند. مثلاً من باید بتوانم نسبت به کسی که پول بیشتری نسبت به من دارد به اندازه پولی که در جیبم است از یک سیستم مناسب و متناسب حمل و نقل استفاده کنم. او میتواند از یک ماشین مدرن استفاده کند و من از یک سیستم حمل و نقل همگانی با قیمت مناسب اما باکیفیت مناسب؛ تا بتوانیم هر دو یک مسیر مشترک را طی کنیم.
اما دنیا به طرزی باور نکردنی به منی که پول کمتری در جبیم هست، اولویت میدهد. چون این را اساس پایداری در توسعه میداند. میگوید من به توسعه پایدار اولویت میدهم. اگر کسی میخواهد که از وسیله نقلیه تکسرنشین استفاده میکند و آلودگی بیشتری به شهر تحمیل میکند با کسی که از وسیله نقلیه عمومی استفاده میکند، در اولویت یکسان نیست.
کسانی که از وسیله نقلیه همگانی استفاده میکنند و میخواهند منابع شهر و کره زمین را حفظ کنند و کمتر به آن آسیب بزنند، در در اولویت اول قرار دارند.
بنابراین میبینید که در پشت چراغ قرمز یک بنز آخرین مدل و اتوبوسی همزمان به چراغ قرمز برسند در دنیا اولویت با وسیله حمل و نقل عمومی است و ماشین بنز آخرین سیستم، پشت چراغ قرمز میایستد.بنابراین بحث جامعهشناسی اساس رشته تحصیلی اینجانب است. رشتههای مهندسی در حالت تخصصی چون برای رفاه مردم کار میکنند باید شناخت کافی نسبت به جامعهشناسی داشته باشند.
شهر رشت به یقین اولین تماشاخانه مدرن ایران را داشته است و با بررسی در ۵۰ سال پیش میبینیم ما بیش از ۲۰ ستاره در آسمان هنرهای تجسمی داشتیم. در طول زمان متاسفانه از تعدد افرادی که در حوزهی هنر تاثیرگذار بودند متاسفانه کاسته شده و طبیعتاً به همان اندازه تمایل به استفاده از آن خروجیهای هنری کاهش یافته؛ همان بحث عرضه و تقاضا است که قابل پیشبینی است. اما چرا شهر ما به این نقطه رسیده است؟ ریشهاش قطعاً تحولات اقتصادی و اجتماعی بوده که در طول ۵۰ سال در شهر و استان ما اتفاق افتاده است.
به هرحال شهر ما و استان گیلان و حتی استانهای شمالی، بیشترین تاثیر را از جریان اصلاحات ارزی و تمایل عمومی به زندگی شهری و ترجیح زندگی شهری به زندگی روستایی را پذیرفته است. بنابراین بافت اجتماعی ما در طول زمان تحت تاثیر چنین تمایلی قرار گرفته و باعث شده درصد کمتری از جامعه ما تمایل به استفاده از محصولات فرهنگی داشته باشند و این کاهش تقاضا متاسفانه کاهش عرضه را هم به همراه داشته و این باعث شده در طول زمان به نقطهای رسیدیم که حساسیت جامعه روی اتفاقات فرهنگی از حساسیت ما روی اتفاقات کالبدی پایینتر است.
اگر هم دقت بکنید متوجه میشوید که ما نسبت به شرایط کالبدی هم یک نوع اینرسی سکون نگران کنندهای هم داریم که نسبت به هر نوع تغییری واکنش منفی نشان میدهیم.
شاید بهتر است وارد بحث دلایل آن نشویم ولی خروجی آن همان چیزی است که در شهر چوب لای چرخ توسعه بوده است. من دلایل عدم توسعه در یک مقطع زمانی را اقتصاد نمیدانم. دلیلش را صرفاً عدم بهکارگیری متخصصین نمیدانم. من از جمله کسانی هستم که بزرگترین عدم توسعه در شهر رشت را عدم مطالبهگری میدانم که ریشهاش در عدم مشارکتجویی و یک نوع بیتفاوتی ناشی از انتقاد و عدم آگاهی بوده است.
به اعتقاد من بزرگترین معضلی که در توسعه این شهر میبینم معضل فرهنگی و اجتماعی است. اگرچه هر کدام از دلایل دیگر نیز سهمی در این حوزه دارند.
و اعتقاد دارید در این پروژههای توسعه شهری به این بخش توجه ویژهای بشود؟
قطعاً باید اینگونه باشد. در واقع پیوستهای فرهنگی و اجتماعی به نوعی میتواند ضامن موفقیت طرحهای عمرانی باشد که در این شهر دارد اتفاق میافتد.
اگر بخواهیم دوباره به ویژگی محرک اجتماعی برگردیم این است که باید از هویت و تاریخ شهر نشات گرفته اما در فرم و ساختار امروزی و مدرن صورت پذیرد و جامعه مشخصی را که جامعه متوسط اجتماعی است هدف قرار بدهد.
پروژههای فرهنگی و اجتماعی پروژههایی است که میتواند بیشترین تاثیر را روی طبقه متوسط اجتماعی بگذارد؛ پروژههایی که به نوعی با هنر و تمایل شخصی که این طبقه دارند ارتباط پیدا میکند که به نظر من بخشی هنر و محصولات هنری و فرهنگی است و بخشی به کیفیت زندگی برمیگردد. زیرا برای ما کیفیت زندگی به شدت اهمیت دارد و اتفاقاً این تمایل ما برای کل کشور و حتی دنیا جذاب است. امروز هر کسی به رشت میآید اولین چیزی که جذبش میکند مردم ما هستند و بیشتر آن بخش از مردم که شیکپوش و خوشبرخورد و خوشغذایی هستند. ریشه این ویژگیها در فرهنگ ماست و پیشینهای دارد که برای ما بسیار باارزش است. و در نتیجه هر کاری بخواهیم انجام دهیم باید کیفیت را در آن در نظر بگیریم. این را مثلاً ما در پروژه BRT داریم مشاهده میکنیم.
یکی از آسیبهایی که BRT میتواند ببیند این است که روی سیستم کار شود، ولی کیفیت به آن داده نشود. ناوگان آن با کیفیت و لوکس نباشد. ما نیز به این مساله پی بردیم و در برنامهریزیها به آن توجه کردیم. اما فعالیتهای مرتبط با کیفیت زندگی دو خروجی به ما میدهد. یکی غذا؛ کیفیت غذا و خوراکی که در زندگی و پیشینه ما بود و قابل عرضه به دنیاست و به همین واسطه پیگیری شد و در یونسکو رشت به عنوان شهر خلاق خوراکشناسی ثبت شد؛ این یک ویژگی فرهنگی پسندیده است، وگرنه مورد توجه یونسکو قرار نمیگرفت.
دومین شاخه از کیفیت زندگی به صنعت مد و لباس است برمیگردد. نباید فراموش کنیم که ما در شهری زندگی میکنیم که روزی نام بهترین خیابان آن با «شیک» بود. این خیابانی است که پدربزرگهای ما در مورد آن میگویند که با هر لباسی به آن نمیرفتند، بلکه افرادی در آن تردد داشتند که به طور مثال حتماً کفشهای خود را واکس میزدند و کلاه به سر میکردند.
اگر بخواهیم در رابطه با پروژههای مرتبط با حوزه هنر در بافت مرکزی بحث کنیم یکی از محرکهایی که روی آن بحث شده و الزاما باید موانع آن برطرف شد و با فشار بیشتری روی آن کار شود تا همزمان با پیادهراه آن نیز افتتاح شود و به نتیجه برسد، موزه هنرهای معاصر ماست.
در این موزه ۷۰ اثر از بزرگترین هنرمندان معاصر این مملکت که صاحب ۲۲ اثر، رشتی و گیلانی هستند، به نمایش گذاشته خواهد شد. این آثار سالهاست در این شهر خریداری شده و امروز قابلیت دسترسی دارد و باید زیرساختهایی فراهم کنیم که این آثار را به شهر خودمان که جایگاه اصلی آن است برگردانیم و در قالب یک مجموعه فرهنگی بتوانیم به مردم رشت و به کشور و به هر کسی که به این شهر میآید عرضه کنیم، چون یک اتفاق افتخارآمیز است. احیای اجزای فرهنگی و تاریخی در مرکز بافت شهر مثل تماشاخانه و سینما به صورت پررنگی دیده شدهاند و بازآفرینی این لکههای مشخص میتواند اتفاق مهمی باشد.
یکی از انتقادهایی که به نهادهای فرهنگی شده این است که همواره در پاسخ به نیاز به کار فرهنگی، به کالبد فیزیکی جدید پرداختهاند. به عنوان مثال ایجاد یک سینمای جدید با احیای سینما انقلاب متفاوت است. در سینما انقلاب و تماشاخانه یک حافظه تاریخی وجود دارد که آنها را از کالبد فراتر میسازد. به همین دلیل است که به نظر میرسد احیاء این مکانها در اولویت بالاتری نسبت به ساخت یک ساختمان جدید قرار بگیرد. شما اینطور فکر نمیکنید؟
نوستالژی در عین حالی که میتواند یک بعد پیشبرنده باشد میتواند در توسعه اجتماعی یک مانع نیز باشد. آنچه شما میفرمایید قطعاً حرکت هوشمندانهای است و همانطور که گفتم در هر آنچه قصد انجام دهیم باید ردپایی از هویت ما وجود داشته باشد. اما ممکن است در یک ساختار مدرن و امروزی عرضه شود. من لکههایی را مثال میزنم: سینما سعدی، تماشاخانه تاریخی شهر رشت که البته ساختار آن کمی متفاوت است یا سینما ۲۲ بهمن که در زمان خود یک ساختار بسیار مدرن داشت و اگر امروز عکس آن در دهه ۴۰ را مشاهده کنید متوجه میشوید که ما ندرتاً چنین ساختمان مدرنی به عنوان سینما در کشور داشتیم. حال اگر بخواهیم به احیای آن اجزاء بپردازیم علاوه بر اینکه آن برند فرهنگی شهر را مجدداً احیا میکنیم – چون آغاز به کار یک برند در مقبولیتش تاثیرگذار است- از یک خسران بزرگ نیز جلوگیری کردهایم. عدم انجام این کار نشاندهنده این است که ما درک درستی از کلماتی نظیر برندسازی، هویت یا محرک توسعه اجتماعی نداریم. قطعاً فرمایش شما صحیح است. اگر بخواهیم در بافت مرکزی کاری انجام دهیم باید ریشهها و ردپای آن در همان بافت دیده شود، چون در این صورت میتوانیم آن را به عنوان یک کار افتخارآمیز به دنیا معرفی کنیم.
البته برخی نیز این انتقاد را وارد میکنند که کار شهرداری عمرانی است پس چرا در این زمینهها دخالت میکند.
من فکر میکنم اگر فردی معتقد است که وظیفه شهرداری عمرانی است، او اساساً پدیده شهر و شهرداری را نمیشناسد، چراکه حداقل در کشور ما شهرداریها بیش از ۲۰ سال است که به طور مشخص در حوزهها فرهنگی اجتماعی ورود کردند. سالها است که این اتفاق در شهر اصفهان و تهران افتاده است.
حتی خود شهرداریها سالن سینما دارند.
همینطور است. من فکر میکنم بخش عمدهای از جامعهی ما یا حداقل آن طبقه متوسط به این نقطه رسیدهاند که شهرداری یک نهاد صرفاً عمرانی و خدماتی نیست. اتفاقاً شهرداری به عنوان بزرگترین و تأثیرگذارترین نهاد عمومی غیردولتی در مباحث اجتماعی فرهنگی مطرح بوده و اساساً یک نهاد کاملاً اجتماعی است. اگر دقت کنید متوجه میشوید که ما هیچ نهاد اجتماعی مشابه این نهاد در کشور نداریم که با مشارکت مالی و اقتصادی خود مردم شهرها را میسازد. یک مدل بسیار خوب است که در ابعاد کوچکتر به شکل NGOها بروز پیدا میکند. بنابراین اساساً وظیفه شهرداری در کنار پروژههای عمرانی تعریف و اجرای ملزومات اجتماعی و فرهنگی شهر است، در غیر این صورت آن پروژهها محکوم به شکست هستند.
آیا شورا به این موضوع توجه دارد که این ابعاد فرهنگی شرط لازم و حتی کافی فعالیتهای عمرانی مرکز شهر هستند؟
قطعاً همینطور است و در بسیاری از موارد نیز با گفتمان و تعامل پیش خواهد رفت. اما تا جایی که من نسبت به همکاران محترم خود شناخت دارم میدانم که برآیند تفکرات و مطالبات همکارانم این نیست که شهرداری الزاماً نهادی باشد که موظف به جمعآوری زبالهها یا چراغانی شهر است. همین که شهرداری سازمانی عریض و طویل به نام سازمان فرهنگی دارد موید این است که این نگاه از چند سال پیش که این سازمان تشکیل شد به وجود آمد. امروز نیز فقط کافی است نگاهی به شهرها بزرگ کشور بیندازیم تا این مسئله را به وضوح ببینیم.
به نظر من نگرانی که گاهی در جامعه مبنی بر کشمکش بین شهرداری و شورا میبینیم شاید به آن بزرگی که مردم احساس میکنند، نیست. طبیعی است که به سبب حفظ منافع شهر و مردم بین شهرداری و شورا تنشها و اختلاف نظرهایی ممکن است در پارهای از زمان به وجود آید. خود بنده نیز در بسیاری از مواقع نسبت به خیلی از موارد انتقاد دارم، اما نحوهی ابراز این انتقاد ممکن است متفاوت باشد. بنده معتقد هستم روند انتقاد باید گام به گام باشد. از لحاظ قانونی نیز همینطور است به طوری که گام اول میتواند تذکر شفاهی باشد سپس نگرانی به صورت کتبی مطرح میشود و پس از آن اگر توجیحات یا گزاراشات مناسبی دریافت نشد یا مراحل پایانی که شاید فاجعهآمیزترین مراحل برای شهر باشد طرح سوال، به خطر انداختن امنیت اجتماعی، پایداری و ثبات مدیریت شهری است.
این ثبات برای شما اهمیت ویژهای دارد که همواره به آن اشاره میکنید.
قطعاً همینطور است، چراکه ثبات از عناصر حیاتی شهر است. اما میخواهم به مردم این را عرض کنم که با همهی انتقادات و اختلاف نظرهایی که وجود دارد، اتفاقاً ارتباط بین شهرداری و شورای اسلامی شهر رشت ارتباط بدی نیست و بین این دو ارتباط و تعامل خوبی برقرار است که اگر این تعامل و ارتباط وجود نداشت مرکز شهر هرگز نمیتوانست این تحولات را تجربه کند. مطمئن باشید همکاران محترم ما افراد قدرتمندی هستند و اگر یک عضو شورا مخالفت عمده و کلانی با اجرای یک طرح داشته باشد قدرت کافی برای ممانعت از اجرای آن طرح را دارد. آنچه مطرح یا شنیده میشود عموماً ابراز نگرانی نسبت شیوه طرح است که این نگرانی برای بنده و همهی ۱۵ عضور شورا وجود دارد. اما در مورد کلیات اختلاف نظری وجود ندارد، چون عملکرد شهردار بر اساس بودجهای است که خود ما تصویب کردهایم، بنابراین مواردی که مطرح میشود بیشتر مسائل شکلی بوده و با نحوهی عملکرد یا زمان آن مرتبط است. از اینرو آنچه دیده میشود ممکن است الزاماً آنچه هست، نباشد.
آیا این امکان وجود دارد که با تاکید بر فعالیتهای فرهنگی به نحوی بخشی از طبقه پایین جامعه را با طبقه متوسط همراه کند و طبقه متوسط را گسترش دهد؟
به نظرم آنچه ما باید بر آن متمرکز شویم تحریک و تشویق طبقه متوسط به مشارکت است که باید از طریق برنامهریزی و تعریف مجموعهای از پروژههای اجتماعی انجام پذیرد. نظیر همان موزه هنرهای معاصر یا احیای تماشاخانه یا سینما سعدی و همینطور راهاندازی موزه اسناد در کتابخانه ملی که اولین کتابخانه ملی کشور است یا راهاندازی موزه پست و چاپارخانه در ساختمان پست و احیای هتل ایران که میتواند مانند هتل شاه عباسی اصفهان یک هتل بسیار لوکس و خاص باشد که قدمت ۱۰۰ ساله دارد. کجای کشور یک هتل صد ساله را که پتانسیل هتل شدن داشته باشد میتوان پیدا کرد؟
این طرحها آوردههای اقتصادی نیز به همراه خواهند داشت؟
قطعاً خروجی این فعالیتها به طور مستقیم، اقتصادی است.
اما از فرهنگ و گردشگری، درست است؟
بله، با تعریف شهر رشت به عنوان یک مقصد گردشگری میتوان از فرهنگ و گردشگری نتایج اقتصادی گرفت. اما بنده به شدت فکر میکنم یکی از چیزهایی که باز هم باید بر آن متمرکز شویم موزه مد لباس و تعریف رشت به عنوان یک مرکز در این حوزه است. این پتانسیل در رشت وجود دارد که با تکیه بر تمایل به شیکپوشی و شیک زندگی کردن در رشت بتوانیم حداقل توجه شهرهای ایران را به سمت صنعت مد و لباس در چارچوب اسلامی و فرهنگیمان جلب کنیم.
بله، در اسلام نیز انسانها به آراستگی تشویق شدهاند اما برخی این دو مورد را در منافات با هم میبینند.
نه، قطعاً اینطور نیست. آن طور که مطرح شده بزرگان دینی ما نیز همگی برای آراستگی، عطر خوش و آراستگی صورت به اندازهی آراستگی سیرت ارزش و اهمیت قائل بودند. طبیعتاً فردی را پیدا نمیکنید که شلخته بودن یا داشتن ظاهر غیر آراسته را یک ارزش بداند.
نظرتان در مورد تاثیر برگزاری جشنوارههای فرهنگی چیست؟
همانطور که گفتم بزرگترین سرمایه ما در شهر رشت، انسان است. به نظر من در این شهر هیچ چیز ارزشمندتری از خود مردم آن وجود ندارد. پیادهراه، ساختمان و هر آنچه فکرش را بکنید ممکن است ارزشمند باشند، اما برای دنیا و هر گردشگری که این شهر را دیده - همانطور که کتابهایی که در مورد شهر رشت و استان گیلان نوشته شده آمده- بیش از هرچیزی ویژگیهای افراد و توسعهیافتگی افراد در زندگی شخصیشان جذاب و جالب بوده است. بنابراین اگر ما امروز به دنبال یک دستمایه مناسب برای تعریف کردن شهر رشت به یک برند هستیم، بیش از هرچیز باید برخود ویژگیهای شخصی شهروندان رشتی تمرکز کنیم. مثالهایی از این ویژگیها عبارتند از تمایل به فرهنگ و هنر که متأسفانه مقداری تحت تأثیر عدم عرضه محصولات فرهنگی و هنری و عدم حمایت از عرضه کنندگان قرار گرفته است، تمایل به نوع پوشش و تغذیه، تمایل به شاد زندگی کردن که در این شهر بسیار پررنگ است، تمایل به بیدار بودن در شبها. من فکر میکنم همین شبهای روشن و زندهای که در رشت وجود دارد و شما در بسیاری از نقاط شهر میبینید که تا سحر خدمات رسانی انجام میشود در کمتر شهری در کشور ما وجود دارد. در بسیاری از شهرهای ایران اگر ساعت ۱۰ شب به خیابان بروید انگار که خاک مرده پاشیدهاند و هیچ کس در خیابان نیست، در حالی که شما میتوانید در ساعت ۳ صبح در رشت یخدربهشت یا غذای بسیار خوبی میل کنید. به نظر من ما باید به این بخش به طور ویژه توجه کنیم. یکی از بهترین کارهایی که میتوانیم انجام دهیم تعریف zone (منطقه) مشخص است که میتواند همین پیادهراه فاقد محدودیت زمانی برای ایجاد شببازارهایی باشد که در دنیا مطرح است. در تهران نیز بازارهایی که از ۱۰ شب تا ۶ صبح فعالیت دارند راهاندازی شده است. اگرچه تسری این مسئله به کل شهر میتواند با نگرانیهای مرتبط با سلامت اجتماعی و امنیت همراه باشد، اما در صورت کنترل آن در یک محدودهی جغرافیایی مشخص و بهبود همراهی و همدلی بین نهادهای مختلف که هم اکنون نیز وجود دارد میتوان به مردم امکان دهیم تا به طور امن و در یک بستر اجتماعی مناسب از این ویژگی اجتماعی بهرهمند شوند که خود این مسئله میتواند یک محرک اجتماعی و اقتصادی برای توسعه باشد. محصول همهی مباحثی که عرض کردم طبیعتاً آوردههای مستقیم و غیرمستقیم برای شهر ما خواهد بود که انشالله میتواند فاز به فاز در مراحل بعدی در شهر ما اجرا شود.
دیدگاه