حکومت بدنبال برچیدن بساط حاکمیت دوگانه است / اصلاحطلبان با همین روش ادامه دهند، حذف خواهند شد
یک فعال سیاسی اصلاحطلب تاکید کرد: سیاست ورزی، سازشکاری نیست، حتی تعاملی ملتمسانه با صاحبان قدرت نیست. سیاست ورزی، برنامه ریزی برای کسب قدرت سیاسی است و از طریق تقویت مؤلفههائی صورت میگیرد که امکان گفتوگو، تعامل، همفکری، ائتلاف و رقابت در بین همراهان و یا رقیبان سیاسی را فراهم میکند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از ایلنا، محمد نعیمیپور از تئوریسینهای اصلاحات معتقد است حکومت به این جمعبندی رسیده که حاکمیت دوگانه باید بر چیده شود تا در درون نظام تنش وجود نداشته باشد. حکومت میگوید من یک برنامهای دارم، درست است که انتخابات و مردم برای من اهمیت دارد، اما نباید انتخابات باعث شود که اصول اساسی مورد نظر دستخوش تغییر و تشکیک شود. این روش از سال ۹۸ اجرائی شده است. حاکمیت هم بارها و به انحاء مختلف میگوید، میخواهد قدرتش را تحکیم کند و بساط حاکمیت دوگانه را بر چیند میگوید اجازه نمیدهم نااهلان در ارکان حکومت راه پیدا کنند. از نظر آنها بخش عمدهای از خط امامیها و اصلاحطلبان نااهل هستند!
متن کامل گفتگوی با محمد نعیمیپور را میخوانید:
تلاش حداکثری منتقدان، مخالفان و یا حتی براندازان کم رونق شدن انتخابات است | برخی برای جلوگیری از اخراج یا خارج شدن از عرصه سیاست و قدرت میخواهند در میدان باشند و دیده شوند
ارزیابی شما از آرایش سیاسی احزاب و گروهها در آستانه انتخابات مجلس دوازدهم چیست؟
نعیمیپور: به نظر میرسد آرایش سیاسی در انتخابات پیش رو، دو بخش مهم و تأثیرگذار سیاسی دارد. بخش اول گروهها و جریاناتی هستند که در انتخابات شرکت کرده و برای افزایش مشارکت مردم در انتخابات تلاش میکنند یک دسته از این بخش؛ وفادار و ولایتمدار به جمهوری اسلامی هستند و برای آنها خطقرمزها خیلی اهمیت دارد. حتی بحثی به عنوان ادامه راه جمهوری اسلامی یا جانشینی برایشان روشن است و در این موضوع هم تبعیت میکنند. غلبه سیاسی با این دسته است.
دسته دوم از این بخش؛ گروهی هستند که فکر میکنند، باید به بعد از خطوط قرمز هم نظر داشته باشند و در آن عرصه، بازیگر باشند. بنابراین میتوان گفت برای آینده برنامه ریزی دارند و اهمیت میدهند که موقعیتشان چه خواهد بود تا پس از جانشینی تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند.
این دو دسته نقش پررنگتری از سایر مجموعههای سیاسی دارند. دسته سومی هم میتوان به این گرایش اضافه کرد که موجسوار، فرصتشناس و فرصتطلب هستند، چون تحلیل میکنند شرایط سیاسی به نفع گرایش سیاسی اصولگرا است، فعالیت انتخاباتی و رای آنها به نفع اصولگرایان خواهد بود، اما به هر حال از آن دو دسته متمایز هستند. این سه دسته در مجموعه اصولگرایان، دنبال انتخابات پرشور بوده و از آن استقبال میکنند.
گروه دیگری وجود دارند که از مسیر دیگری تأثیرگذار هستند. آنها منتقد نظام، مخالف و یا حتی برانداز هستند و عدمشرکت در انتخابات و حداقلیشدن مشارکت مردم برنامه اصلی انتخاباتی آنها است. لذا تلاش حداکثری این گروه کم رونق و رمق شدن انتخابات است.
مجموعه دیگری هستند که تأثیرگذاری کمتری دارند اما قابل تفکیک از سایر گروهها و دستهها هستند. این عده مایل هستند، در عرصه قدرت و سیاست کشور حتما حضور داشته باشند، برای آنها انتخابات و میزان مشارکت در آن، در اولویت نیست. حضورشان برای جلوگیری از اخراج یا خارج شدن از عرصه سیاست و قدرت است، میخواهند در میدان باشند و دیده شوند.
گروه دیگری هستند که تاثیرگذاری بالایی دارند اما در دسته بندیهای سیاسی جایی ندارند. آنها گروه خاکستری هستند و بخش عمدهای از مردم در این گروه قرار میگیرند. حضور یاعدم حضور آنها در انتخابات قدرت مانور سیاسی را به یکی از دو گروه سیاسی گفته شده، هدیه میکنند. این گروه انتخابات را از منظر سیاسی و جناحی نمیبیند، تحولات را رصد میکنند و شاید تا هفته آخر انتخابات هم تصمیم نگیرند. تاثیرگذاری سیاسی آنها به سیاست دولت، حکومت در قالب مسائل معیشتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وابسته است.
شما منتقد، مخالف و برانداز را در یک جریان سیاسی تعریف کردید.
نعیمیپور: به هیچ وجه. اما رویکرد کلی بخش عمدهای از هرکدام آنها، صرف نظر از مواضع سیاسی و چارچوبهای فکری، کم رونق شدن مشارکت در انتخابات است.
در حال حاضر موافقان شرکت در انتخابات، زمینه بروز و ظهور بیشتری دارند
در حال حاضر وزن کدامیک از این گروههایی که نام بردید بیشتر است؟
ببینید در حال حاضر قابل ارزیابی نیست. به نظر میرسد، موافقان شرکت در انتخابات، زمینه بروز و ظهور بیشتری دارند. اما گروه خاکستری است که مشخص میکند، جهتگیری و نتیجه انتخابات به کدام سو خواهد رفت. با توجه به ابهاماتی که هنوز وجود دارد، نمیتوانم نتیجه سیاسی غالب در انتخابات را پیش بینی کنم. اما میتوانم با قاطعیت بگویم، اگر سیاست حاکمیت به نحوی پیش برود که مردم یا آن گروه خاکستری به جمعبندی برسند که که ادامه دولت و حکومت شرایط بهتری را برای آنها رقم خواهد زد، مشارکت به نفع اصولگرایان و حاکمیت افزایش مییابد. اما اگر به این نتیجه برسند که منازعه، کشمکش و اصطکاک بین حاکمیت فعلی و مخالفان آن موجب بهرهمندی بیشتر خواهد شد، عدم مشارکت آنها به نفع مخالفان حاکمیت فعلی تمام خواهد شد. بنابراین باید منتظر ماند و روند تلاش دولت برای بهبود شرایط را رصد کرد.
اصلاحطلبان در این انتخابات تعیینکننده نیستند
اصلاح طلبان در این انتخابات در کدام سمت قرار دارند؟
نعیمیپور: به اعتقاد من اصلاحطلبان تعیینکننده نیستند و دلایل متعددی دارد. به دلیل اختلافاتی که وجود دارد، بخشی از اصلاح طلبان هم افزایش مشارکت در انتخابات را تبلیغ میکنند.
از نظر مردم مجموعه اصلاحطلبان دیگر توان ایجاد تغییرات را ندارند
شما به انتخابات گذشته اشاره کردید که اصلاح طلبان مورد استقبال مردم قرار نگرفتند. اما آنها میگویند کاندیدایی برای حضور در رقابتهای انتخاباتی نداشتیم؟ در انتخابات گذشته نه نفر را معرفی کردیم که هیچ کدام تایید صلاحیت نشدند. با این اوصاف، چه طور میتوانیم قضاوت کنیم که این گروه در میان مردم پایگاه ندارد؟
نعیمیپور: این موضوع را از دو منظر میتوان بررسی کرد. یک منظر این است که کاندیدای بخشی از اصلاحطلبان آقای همتی بود و با همه تلاشی که انجام دادند ایشان دو میلیون رأی آورد. یک بخشی هم گفتند ما کاندیدا نداریم اما بحث آنانعدم شرکت هم نبود. این گروه میتوانند ادعا کنند، معنای ۴۰ درصد شرکتدر انتخابات این است که حرف ما هنوز نافذ است. اما من این تعبیر را قبول ندارم و معتقدم که احساس کلی مردم این بود که مجموعه اصلاح طلبان دیگر توان اینکه بتوانند تغییراتی ایجاد کنند وجود ندارد.
اما یک وجه دیگر هم دارد و آن وجه این است که حاکمیت از سال ۱۳۹۸ به بعد به این جمعبندی قطعی رسید که انتخابات خوب است و هرچه پرشور و پرجمعیتتر باشد بهتر است. اما مشروط بر اینکه از نتیجه آن مطمئن باشیم. چون این اطمینان را میخواست بنابراین برای آنها درصد مشارکت اصل نبود. این بود که در درجه اول بتواند از آرایش سیاسی مجلس یا وضعیت ریاست جمهوری اطمینان پیدا کند. این هم یک موضوع خیلی مهمی بود که قطعا باید همه طرفها این موضوع را لحاظ میکردند. اگر لحاظ نکردند و روش دیگری را انتخاب کردند، نتیجهاش را دیدند که موفقیتآمیز نبوده است.
حکومت به این جمعبندی رسیده که حاکمیت دوگانه بر چیده شود و در درون نظام تنش وجود نداشته باشد
شما میگویید آنها به دنبال انتخاباتی هستند که نتیجه آن از قبل مشخص شده باشد و یکدستی را از قبل تضمین کند. آیا این مسئله باعث ایجاد افزایش شکاف و اختلافها بین نیروهای خودشان نمیشود؟
نعیمیپور: شما هنوز گویا باورتان نشده که جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی تبدیل شده است؟! اگر باورتان شد که این سؤال اصلا معنا ندارد. حکومت اسلامی میگوید من یک برنامهای دارم، درست است که انتخابات و مردم برای من اهمیت دارد، اما نباید انتخابات باعث شود که اصول اساسی مورد نظر دستخوش تغییر و تشکیک شود این روش از سال ۹۸ اجرائی شده. حالا شماهر چقدر بگوئید بد است، زشت است، مردم این را میگویند ما چنین نظری داریم، اثر ندارد آب در هاون کوبیدن است. حکومت به این بایدها و نبایدها و نصایح و دلسوزی وقعی نمیگذارد. حکومت به این جمعبندی رسیده که حاکمیت دوگانه بر چیده شود و در درون نظام تنش وجود نداشته باشد.
ایرانیان در همه ردههای سنی و شغلی خواهان اصلاح امور کشور هستند | مردم از ملاکهایی نظیر دیو بودن رقبای سیاسی و انتخاب بین بد و بدتر، عبور کردهاند
آیا این نگاه به کنار گذاشتن اصلاحطلبان از قدرت و محدود شدن فضا برای فعالیت آنها منجر نمیشود؟
یک اشکالی در کار ما اصلاح طلبان و هواداران اصلاح طلبی وجود دارد که ظاهراً نمیتوانیم مشی خود را تغییر دهیم. ادبیات سیاسی را متحول کنیم و نحوه استدلال و حتی گفتمان را تغییر دهیم. لذا همیشه و مکرر از طرف اصلاح طلبان از حکومت سؤال میشود، چرا استصواب در انتخابات اعمال میشود؟ و حاکمیت هم بارها و به انحاء مختلف میگوید، میخواهد قدرتش را تحکیم کند و بساط حاکمیت دوگانه را بر چیند میگوید اجازه نمیدهم نااهلان در ارکان حکومت راه پیدا کنند. از نظر آنها بخش عمدهای از خط امامیها و اصلاح طلبان نا اهل هستند!؟ از نظر حکومت این سوال بیمعنا است و بیاعتنا از آن عبور میکند.
اگر بنا بر سیاست ورزی شود، ادبیات سیاسی، خطابهها پند و اندرزها کنار گذاشته خواهد شد و بر اساس منطق سیاسی و توان و توازن قدرت سیاسی که قابل اندازه گیری است موضع گیری و ادعاهای سیاسی مطرح شود.
اگر بنا باشد اصلاح طلبان برای آینده سیاسی خود و حضور در عرصه قدرت از مبانی سیاست ورزی استفاده کنند، ناگزیر هستند در امر کشورداری و وجوه گسترده و پیچیده آن، اظهار نظر روشن و تخصصی داشته باشند، بطوری که همه سطوح مدیریتی، صاحبنظران، بروکراتها، تکنوکراتها تحولخواهان، اصلاح طلبان و حکومت و حاکمان متوجه توان ذهنی، علمی و عملی آنها برای حل مشکلات و تنگناهای کشور بشوند. راه، اذعان به توان و قدرت آنها برای تعیین مسیر رشد و توسعه کشور، توجه و نگاه دیگران به سمت آنها معطوف خواهد شد و جا پائی در عرصه قدرت نمایان میشود.
زمان کلی گوئی، تخریب وجهه رقبای سیاسی و تولید امواج سیاسی گذاشته است. دیگر این باور از دست رفته که با تغییر افراد در مسئولیتها، اوضاع کشور بهبود پیدا میکند. معتقدم هنوز توان بالقوه در سطوح استراتژی، سیاستگذاری، برنامه ریزی و خط مشیگذاری در میان اصلاح طلبان جوان، میانسال و سالخورده وجود دارد از آن مهتر این است که اکثریت جامعه ایران و ایرانیان در همه ردههای سنی و شغلی خواهان اصلاح امور کشور هستند و انتظار رشد، پیشرفت و شکوفائی ایران عزیز را دارند.
با توجه به حافظه تاریخی آنها، ملاک انتخاب آنها ارزیابی عملکرد و راستی آزمایی ادعاهای مدعیان است. از ملاکهائی نظیر دیو بودن رقبای سیاسی و انتخاب بین بد و بدتر، عبور کردهاند وجدان جمعی ایرانیان با شک و تردید و کثیری درباره انتخابات به یقین به این باور رسیدهاند که، دیو این جناح چو بیرون رود، معلوم نیست فرشتهای از جناح دیگر در آید!
اصلاحطلبان اگر با همین روش ادامه دهند، حذف خواهند شد | در عرصه سیاستورزی؛ بایکوت، کینه، مبارزه قهر آمیز، زیر پا گذاشتن امنیت و منافع ملی جایی ندارد
ما شاهد بودیم که برای حضور در انتخابات، جبهه اصلاحات اعلام کرد ما درباره انتخابات تصمیمی نداریم و برخی از بن بست سیاسی سخن گفتند آیا شما به این بن بست باور دارید؟ راه خروج از این وضعیت چیست؟
نعیمیپور: این بن بست سیاسی که مطرح کردید در بین سیاسیون به ویژه در بین اصلاح طلبان هم پذیرفته شده است. به تعبیر آقای خاتمی اصلاح طلبی در ایران به یک صخره ستبر و سخت برخورد کرده است. اما این بن بست حاصل روند و تاریخچهای است که اکنون اثر آن را میبینیم تبعات آنچه در گذشته رقم خورد، گرفتاری که در پیچیدگیهائی است که اکنون تصمیم گیری و حتی تصمیمسازی را سخت کرده است. به ویژه با نگاه و تحلیلی که از وضع موجود کشور میدهند که به همان سیاق گذشته است، کار سختتر هم میشود. آنها باید تصمیم بگیرند، نگاه، جهت گیری و خط مشی خود را تغییر دهند و تعریف دقیقی از سیاست ورزی ارائه کنند تا این تصمیم و اراده تحقق پیدا نکند که منجر به بازسازی و باز آفرینی قدرت سیاسی آنها شود، وضع به همین منوال و حتی بدتر از این خواهد شد. در عرصه سیاست و قدرت با دست خالی نمیتوان ادعائی داشت.
من مایل هستم به این روند اشاره کنم. ممکن است گفته شود مرور آنچه گذشته ملالآور است و گفتن آنچه که به تاریخ پیوسته چه حاصلی دارد؟ اما برای تصمیم گیریهای بزرگ باید به تاریخ و روندهای گذشته تکیه کرد. ریشه اصلاحطلبهای حال حاضر، حداقل میان رهبران و بزرگان آنان، تبعیت از امام و بیت ایشان بوده است و آنها در آن موقع اتکای مطلقی به امام داشتند، در صفبندیهای سیاسی هم خودشان را به عنوان بیت امام معرفی میکردند و زیر چتر سیاسی چنین موضوعی کنش و واکنش داشتند. این باعث میشود که ابتکار عملی در مسائل سیاسیشان نداشته باشند. نه اینکه اصلا نداشتند اما آن چتر حمایتی که برای آنان امنیت و خاطرجمعی ایجاد میکرد از خودشان ناشی نشده بود بلکه از امام و بیت ایشان ناشی شده بود.
در همان زمان آنها آمدند وارد یکسری صفبندیها، رقابتهای بین جریانات سیاسی شدند که موضعشان را ضعیفتر کرد. به طور مثال فکر میکنم اگر همان بحث امام و خط ایشان را خیلی قوی دنبال میکردند و نظریات امام را ادامه میدادند، به شکلی نمیشد که به یکباره جمهوری اسلامی حاصل از اندیشه امام به حکومت اسلامی حاصل اندیشه آقای مصباح یزدی تغییر پیدا کند!
به نظر من این اتفاق افتاد. چون وارد موضع گیری و دسته بندیهایی شدند که اتفاقات مهم سیاسی را به دنبال داشت یک مسئله دیگر آنکه در منازعات مبارزین و سیاسیونی که در زندان پهلوی بودند، در روند شکلگیری جمهوری اسلامی تاثیر جدی داشت و مشکلات عدیده بسیاری ایجاد کرد.
مثال خیلی ساده این است که جریان راست مجاهدین انقلاب که همه حرف این گروه این بود که با التقاطیون مماشات نمیکنند، به دنبال آن رفتند که جریان چپ را حذف کنند. بنی صدر و بعد از آن ارتباط وی با مجاهدین خلق که البته بحث مجاهدین از مسایل اساسی است که آن هم ریشه در اختلافات سیاسی درون زندان رژیم شاه داشت و در روند تندتر شدن گرایشان افراطی سیاسی و شکل گیری دستهبندیهای جدید تاثیر جدی گذاشتند. البته مجاهدین خلق (منافقین) برای خود برنامه داشتند و گروهی بودند که فقط خودشان را محق میدانستند که در کشور حکومت کنند و فکر نمیکردند، امام آنقدر نفوذ داشته باشد که همه برنامههای آنها را به هم بریزد.
ایرانیان مبارز علیه رژیم پهلوی که در خارج از کشور بودند نیز، وقتی به ایران آمدند سعی و تلاش کردند بگویند به دلیل آنکه ما مهارت بیشتری داریم باید اداره کشور در اختیار ما قرار بگیرد؛ یا حتی ممکن است بگویند یا حتی میگفتند روحانیون کشورداری بلد نیستند، اما ما یک کارهایی بلد هستیم که انجام دهیم. نماد این افراد را در آقای بنیصدر، جریانات ملی و مذهبی و نهضت آزادی میبینیم. این گروهها در این دستهبندیها ترکیب شده و راه اصلی خودشان را رفتند و به آنچه فضای انقلابی دیکته میکرد، توجه نکردند و لذا سیاست ورزی آنها از راه امام و حرکت انقلابی مردم بر انگیخته، زاویه گرفت.
به اعتقاد من، به همین دلایل و دلایل متعدد مشابه در درون حاکمیت و در بین نیروهای سیاسی مسلمان و وفادار به جمهوری اسلامی و امام شکاف سیاسی شکل گرفت و با عناوینی مثل بازاریها (موتلفه) و مترقی (چپها) و یا لیبرالها (غرب زدهها) – خط امامیها و همچنین انقلابی – حجتیه و در یک دستهبندی کلان تحت عنوان مذهبیون – مارکسیست و سکولارها، صف بندیهای سیاسی شکل گرفت.
به جای اینکه موضوعات اساسی مبنای جهت گیریها شود، مبارزات سیاسی – انتخاباتی، محور اختلافات شد و برای اثبات خودشان برای آنکه طرف مقابل را نقد کنند به منازعات سیاسی روی آوردند و حتی طوفانهای سیاسی که در کشور رخ داد مانع از حل این شکافها نشد. به هر حال خط امامیهای آن زمان به دلیل اختلافات با رئیس جمهور وقت و رهبری فعلی جمهوری اسلامی، ارتباط و تعامل سیاسی موثری نداشتند و فاصلهگذاری به وضوح دیده میشد.
طوفانهای سیاسی که گفته شد مانند ریاست جمهوری بنیصدر و اتحاد با مجاهدین خلق، مبارزه مسلحانه گروههای مختلف مارکسیستی در نقاط مختلف کشور که از روز اول حاضر نشدند به جمهوری اسلامی بله بگویند و مبارزه مسلحانه را در کردستان، ترکمنصحرا، بلوچستان حتی خوزستان ایجاد کردند.
این طوفانهای سیاسی که در اطراف کشور رخ داد و حتی جنگ عراق هم مانع این اختلافات نشده بلکه در جنگ هم تاثیر گذار شد و امام را مجبور به موضع گیری کرد. پس این موارد، خیلی مهم هستند و لذا به جای سیاست ورزی و استدلال، کینه ورزی جایگیری شد. این روش و منش مربوط به این طرف یا آن طرف نیست، یک طرف بازاری، راستگرا و اصولگرا نامیده شد و طرف دیگر خط امامی و انقلابی و به سرعت طرفین معطوف به مبارزه سیاسی، کسب قدرت و اخراج همدیگر از صحنه قدرت شدند. این روند باعث شد که تصمیم بگیرند، یک طرف اخراج شود و کنار گذاشته شود و طرف دیگر حاکم بلا منازع.
در یک شرایط حاد سیاسی، حکومت تصمیم گرفت که تکلیف خود را روشن کند و آن زمان بعد از انتخابات سال ۱۳۷۶ ریاست جمهوری و سال ۱۳۷۸ مجلس شورای اسلامی بود که نقطه عطف و چرخش در حاکمیت کلید خورد.
بنابر این نمیتوان بدون توجه به این تاریخچه و سوابق، گفت چرا اصلاح طلبان امروزی در بن بست سیاسی قرار گرفتهاند. یک موضوع خیلی مهم این است که بعد از رحلت امام، تغییرات عمیقی در ساختار واقعی قدرت ایجاد شد اما با وجود آن تغییرات عمیق، خط امامیها و اصلاح طلبها زبانشان را تغییر ندادند اینطور نیست که گذشته تمام شده است. چه کسی میتواند مدعی شود، آنچه در گذشته اتفاق افتاده تمام شده است؟
هویت طرفین منازعه ریشه در گذشته دارد و یکی از دلایلی که الان ایران و ایرانی گرفتار شده این است که کسی حاضر نیست گذشته را ببیند که چه اتفاقاتی افتاد تا روشهای درست شناخته و نتیجهای حاصل شود. این دعواها از زمان مشروطیت بود تا رسید به دوره رضاخان. دیگر کسی نمیآید بپرسد چرا اینطور شد. چرا زمانی که باید مشروطه را قدر میدانستند، قدرت را محدود و دست شاه را کوتاه کردند، مجلسی گذاشتند که به جای شاه تصمیم بگیرد، چرا باید دراین مجلس به این شکل اینقدر دعوا شود؟ چرا باید در فاصله ۷ تا ۸ سال، ۱۰ دولت تشکیل شود؟ این روند را دنبال نمیکنند. بنابراین باید تاریخ کاویده شود تا روشهای درست حاصل شود.
به اعتقاد من روش اصلاحطلبان تغییر نکرده و اگر با همین روش ادامه دهند، حذف خواهند شد. باید به منطق قدرت توجه کرد، نمیشود سیاستمدار رمانتیک بود. واقعیتهای قدرت سیاسی و تمسک به منطق قدرت را نمیتوان نادیده گرفت. اصرار و تاکید بر یک مشی و روشی سیاسی به اسم پایداری و پایمردی در مواضع سیاسی و ارزشی، راهگشا نیست.
تا بحث سیاست میشود به یکباره از ارزشها ادله میآوریم، تا از اقدامی ناخشنود میشویم، میگوییم که الگوی حکومت عدل علی (ع) را زیر پا میگذارید! آن حکومت مقتضیات خودش را داشت و این حکومت مقتضیات خودش را دارد. ما که حضرت علی نیستیم، اصلا مشابه ایشان نداریم، پس چرا قیاس میکنید؟ برای اینکه میخواهید فرار به جلو داشته باشید. بنابراین واقعیتها در ساختارها و شخصیتهای سیاسی حقیقی و حقوقی باید دیده شود.
شما میخواهید قدرت را به شما هدیه بدهند؟ عرصه قدرت محل هدیه دادن نیست! با وجود تغییرات عمیق در ساختار حقیقی و حقوقی و واقعی قدرت، اما روشها و مسیرهای اصلاح طلبانه تغیر نکرده و نمیکند.
به اعتقاد من نکته خیلی مهم این است که آنقدر سرگرم مسائل روز و شرایط بودیم که کمتر کسی را داشتیم تا بیاید با تدبیر و عنایت بگوید آقای هاشمی یک نگاه توسعهگرا دارد و این نگاه میتواند برای کشور و مردم مطلوبیتهایی ایجاد کند.
به این نگاه کردیم که قدرت آقای هاشمی بیشتر است پس باید در جهت محدود کردن قدرت ایشان پیش برویم و این نگاه به نفع جریانی شد که در گذشته با آن حرف داشتیم و طوری شد که در کابینه بعد توانستند خودشان را به آقای هاشمی تحمیل کنند و به این ترتیب ما به عنوان اصلاحطلبانی که الان مدعی توسعه ایران هستیم، یک اشتباه استراتژیک جدی کردیم. البته این از جانب آقای هاشمی هم بود که فکر میکرد آنقدر مسلط است که میتواند رهبری را هم اداره کند اما بعد از مدتی متوجه شد که اینطور نیست و رهبری میتواند ایشان را جهت بدهد. یعنی این نکات از موضوعات بسیار مهمی هستند که باعث شدند توازن قدرت سیاسی به نفع اصولگراها تغییر پیدا کند.
در سال ۷۶ مردم به استمرار وضعیت و استقرار حاکمان با این نگاه اعتراض داشتند و به جای اینکه به آقای ناطق نوری رأی دهند، به صندوق رای هجوم آورده و به آقای خاتمی رأی دادند. وگرنه خود آقای خاتمی و دوستانشان معتقد بودند که ما ۴-۵ میلیون رأی که بگیریم میتوانیم بگوییم حق تنفس و چاپ نشریات را داریم اما قدرت به شکل مفت و مجانی به دستشان آمد. نه اینکه زحمتی صورت نگرفت، اما یک تلاش جدی سیاسی هم انجام نشد.
اصلاحطلبان قدر این فرصت را ندانستند و روش آنها تکرار همان روش گذشته شد که با اتکا به اقبال افکار عمومی و یدک کشیدن جریان خط امامی و مسایل حاد سیاسی کشور، تغییرات ساختار قدرت بعد از رحلت امام را برنتافتند و کاملا غرق در مسائل و مشکلات روزمره شدند و آینده نگری به محاق رفت. حتی متوجه نشدیم که در این معادلات و آقای هاشمی، شخصیت متفاوتی است و با اصولگرایان نسبت کمی دارد و در انتخابات مجلس کاری کردیم که به آقای هاشمی لقب آقاسی دادیم. حتی بعد از این موضوع باز ما متوجه نشدیم که در این معادلات، آقای هاشمی یک شخص متفاوت نسبت به جریانات اصولگرا است. باز به همان مسیر ادامه دادیم و در انتخابات مجلس کاری کردیم که آقای هاشمی نفر سیام شد.
ما به سال ۸۴ رسیدیم. به نظرم در آن سال مشکل اساسی که به وجود آمد این بود که در این دوره ۸ ساله، تحلیلهایی که وجود دارد و با وجودی که به آن هم اعتراف شد، دو قوه مقننه و مجریه به اندازه ۳۰درصد هم قدرت را در دست ندارند و ۷۰ درصد قدرت در جای دیگر است اما احساس کردیم زورمان خوب است و میتوانیم در درون جناحهای اصلاحطلب وزنکشی کنیم و همین وزنکشی باعث شد که به طور غیرمنتظره آقای احمدینژاد بدون آنکه از قدرت افکار عمومی استفاده کند وسط بیاید. این موارد موضوعات خیلی مهمی هستند.
اما در انتخابات ۹۲ از آن انتخابات عبرت گرفتند و گفتند هرکسی میخواهد باشد، اما احمدینژاد و ادامه احمدینژاد نباشد.
به اعتقاد من انتخابات ۸۸ آن تیر خلاص بود. درسال ۸۸ طرف مقابل گفت یک فرصتی ایجاد شده و ما این جریان را نابود کرده و آنها را کاملا از صحنه خارج میکنیم و تمام میشوند. همین روش را هم در پیش گرفتند و به همین دلیل بود که بعضیها تعبیر کودتا را به کار بردند اما این کودتای جریانات تند و برخی اصولگرایان علیه جریان اصلاحطلبی بود.
از آقای هاشمی تا منتهی الیه اصلاح طلبان که جبهه مشارکت بود و مجاهدین انقلاب اسلامی بودند، تصمیم گرفتند سیاست ورزی را به مبارزه سیاسی تغییر دهند. این گردش خط مشی (استراتژی) علنی شد. طرف مقابل هم عریان گفت، مبارزه با شما را ادامه میدهم و از صحنه سیاسی ایران حذف خواهید شد.
طرف مقابل هم صحنه سیاستورزیاش به صحنه مبارزه سیاسی تغییر کرد و این روند ادامه داشت. اما یک مورد دیگر هم که خیلی مشخص است این بود که بخش عمدهای از هواداران اصلاحطلبان دیگر تلویزیون نمیدیدند و تلویزیون جمهوری اسلامی را دیگر قبول نداشتند و همه به تلویزیونهای فارسی زبان خارج از کشور از جمله بیبیسی و… که تازه وارد صحنه شده بود گرایش پیدا کردند که تا همین امروز هم صدا و سیما بایکوت است. اما سیاستورز این کار را نمیکند. او همه را رصد میکند و در آن رصدها تحلیل را راحت پیدا میکند.
این تاریخچه را گفتم که روشن شود چرا به اینجا رسیدیم؟! حالا که ما رسیدیم به سال ۱۴۰۲ همچنان باید همان روش را پیش ببریم؟ آیا مردم میپذیرند؟ مردم میگویند بله، ما زمانی به شما اقبال نشان دادیم و فکر کردیم شما کار متفاوت میکنید. اما به صحنه رفتید و گفتید نمیگذارند کار کنیم. به صحنه رفتید و دعوا شد. کاری هم که میتوانست انجام شود، انجام نشد و بعد هم کارهایی انجام دادید که روح و روان ما با شما همراه نشد.
معتقدم اگر هدف اصلی و کانونی ما ایران باشد، سیاست ورزی محور اصلی فعالیت سیاستمداران میشود. از سال ۸۸ تا به امروز سرسختانه به دنبال حذف افراد، گروههای سیاسی منتقد و دگراندیشان هستند و این حذف مستر در عرصهها ادامه دارد چرا دانشجوی ستاره دار بنیان گذاشته شد؟ چون میخواهند دانشجوی ۲۰ساله دانشگاهی خارج از کنترل حکومت، رشد عقلی، سیاسی و مدیریتی نداشته باشد. به تعبیری هر کس به اندازه بال مگسی بخواهد تصور کند که از قدرتشان میتواند بکاهد، تحمل نمیشود.
حکومت احساس میکند، همهجانبه عنان قدرت را در دست دارد و باور دارد که انواع اقدامات براندازانه داخلی و خارجی صورت گرفته و از ترامپ تا اسماعیلیون و دیگران تلاش کردند که حکومت و جمهوری اسلامی را ساقط کنند، ولی موفق نشدند، پس حکومت مستقر در ایران رویین تن شده است. لذا به صراحت میگویند، اگر براندازان طرحها و ترفندهای جدیدی در سر دارند، بسم الله اقدام کنند، ولی بدانند آزموده را آزمودن خطاست.
به اعتقاد من، انقلاب، براندازی، مبارزه سیاسی و هر روشی که مدعی تغییر رژیم باشد، بینتیجه و عبث خواهد بود و جز ضرر و از بین رفتن منابع ملی و انسانی، برای ایران و ایرانیان حاصلی نخواهد داشت. لذا سیاستورزی را توصیه میکنم با همه لوازم آن، سیاستورزی، سازشکاری نیست، حتی تعاملی ملتمسانه با صاحبان قدرت نیست. سیاستورزی، برنامهریزی برای کسب قدرت سیاسی است و از طریق تقویت مؤلفههائی صورت میگیرد که امکان گفتوگو، تعامل، همفکری، ائتلاف و رقابت در بین همراهان و یا رقیبان سیاسی را فراهم میکند.
در عرصه سیاست ورزی؛ بایکوت، کینه، مبارزه قهر آمیز، زیر پا گذاشتن امنیت و منافع ملی جایی ندارد. اخلاق سیاسی حداقلی بر سیاست ورز اجازه نمیدهد، تخریب رقیبان و مخالفان، شالوده برقراری بنای سیاستی باشد که آن را میپسندد. برای برقراری قدرت و سیاست مطلوب و جدید و نوظهور ضروری است، پیریزی و بنیانهای مستحکم تاسیس و احداث کرد تا دوام پیدا کند. هر سیاست یا استراتژی که بر ویرانههای قدرت و سیاستهای غلط گذشته بر پا شود، خیلی زود انحراف و اعوجاج جنبش در منظر ناظران هویدا میشود.
مثلاً اگر اکنون حزب یا گروهی وجود دارد که میخواهد برای آرمانها و برنامههائی که آنها را مطلوب برای کشور میداند، کسب قدرت کند و در عین حال نمیخواهد یا نمیتواند با قدرت حاکم تعامل کند و منتظر فرصت و بزنگاه است، باید به تقویت بنیههای فکری، نظری، سازماندهی و تشکیلات بپردازد، باید به درک صحیحی از خواستهها و آرزوهای اقشار مختلف جامعه برسد، باید بتواند با گروهها و اقشار جامعه تعامل کند، زبان آنها را بفهمد و آنها نیز بتوانند با او ارتباط برقرار کنند و احساس کنند که این حزب و گروه میتواند آنان را نمایندگی کند و پس از کسب قدرت راه و چاه را میشناسد و به قول خود عمل میکند.
البته بجز سیاست ورزی، گزینههای دیگری هم هست از جمله زندگی عادی و گذار عمر، خانه نشینی انفعال، فعالیتهای روشنفکرانه و منتقدانه و البته مبارزه سیاسی مسالمتآمیز و یا مبارزه قهرآمیز و انقلابی، لذا هر کس به میزان شناخت و درک خود راهی را انتخاب خواهد کرد. اما سیاستمدار دور اندیش اولاً هیچگاه صحنه سیاست را ترک نمیکند و ثانیاً کم هزینهترین مسیر را برای کشور انتخاب میکند.
نباید برای اصلاحطلبان انتخابات محل منازعه شود | درخواست بازگشت نیروی نظامی به پادگان با واقعیت سیاسی همخوانی ندارد
مسیر سیاستورزی اصلاح طلبان باید به چه شکلی باشد تا روش گذشته را تغییر دهند؟
نعیمیپور: در حال حاضر، اصلاحطلبان باید قبول کنند که زورشان نمیرسد و مولفههای قدرت را از دست دادند و باید آن را بازسازی کنند، بازسازی اینگونه است که نباید برای آنها انتخابات محل منازعه شود بلکه باید موقعیتی باشد برای اینکه در صحنه باشند و گشایشهایی ایجاد کنند. از این فضای انتخاباتی استفاده کامل کنند و نظرشان را بگویند. برای مثال فرهنگیان اقداماتی انجام دادند و توانستند بخشی از نارضایتی خود را عنوان کنند. فرهنگیان ما چه میخواهند؟ درباره نظام آموزشی، کتب درسی، مدارس غیرانتفاعی، فقر فرهنگی و… صحبت میکنند. ۲۰-۳۰ سوال است که جواب آن را میخواهند. بنابراین اگر ما مسائل اصلی و کلان خود را حل کنیم بقیه آن موارد هم خود به خود حل میشود. مگر یکی از دغدغههای امروز کشور، علی الخصوص جوانان، اینترنت، فضای مجازی و فیلترینگ نیست؟ اصلاح طلبان جواب روشن و مشخصی برای اینگونه مسائل و برای اقشار متنوع جامعه داشته باشند.
عرصه سیاسی و اجتماعی کشور ما طوری است که یک عده همواره مخالف تغییر بودند، ۳۰۰.۲۰۰ سال است که همیشه بخشی از روحانیت محافظه کار، از سنتها، حتی به غلط حمایت مطلق کرده، بطور مثال غذا خوردن با قاشق را جایز نمیدانسته و اکنون بخشی از آنان، اینترنت را جایز نمیدانند. اگر بناست اینگونه مشکلات، معایب و کج فهمیها بیان و آسیبشناسی شود، ضروری است که به راه حل رفع این نارسائیها از منظر یک کنشگر سیاسی- اجتماعی هم بپردازیم.
راهحلها وجمعبندی از موارد متعدد مشکلات و معضلات ملت و کشور میشود برنامه یک حزب یا گروهی که میگوید با وضع فعلی حکمرانی و کشور را از این نقطه تا مطلوب به چنین شاخصهای مطلوب میرسانم.
برخی متفکرین برجسته برای حل مساله رانت و فساد متعاقب آن، برای برخی کشورهای آفریقایی نظریه میدهند که نمیشود رانت و فساد را کاملاً حذف کرد اما میتوان راهحلهایی داد که این رانت به شکل متوازنتر توزیع شود تا وضعیت کشور و مردم افریقایی از فلاکت خارج شود، میگوید هزینه اقدام مستقیم برای از بین بردن رانت، نابودی منابع، منافع و نیروی انسانی بسیاری است که صاحبان قدرت و رانت از آن ابائی ندارند.
این واقعیت است که متفکرین جهانی هم به آن توجه کردند. ما به عنوان اصلاحطلب نباید به آن توجه کنیم؟ ما به آسانی میگوییم باید نیروی نظامی به پادگان برگردد. نمیشود و این با واقعیت سیاسی همخوانی ندارد. اینکه بگوئیم روابط با برخی کشورها بهبود پیدا کند، سیاست خارجی از بن بست خارج و مشکلات حل میشود، کفایت نمیکند، میپرسند چگونه و با چه روش حل میشود، ادعای خود را اثبات کنید.
مگر همه زحمات مذاکرات برجام بر عهده آقای دکتر ظریف و دکتر روحانی نبود که این کار بزرگ در تاریخ دیپلماسی ایران را رقم زدند و تحریمها برداشته شد؟ اما ترامپ آمد و آن توافقنامه مهم و تاریخی را پاره کرد پس ما باید چطور تضمین به مردم بدهیم؟ اینها را باید به مردم بگوییم یعنی اگر ۱۰۰ نفر از جمله تندروهای اصولگرا سوال کردند ما برای آنان جواب داشته باشیم. قانع میشوند یا نمیشوند. حرف باید طنین داشته باشد و متخصصین آن را میفهمند، پس اصلاح طلبان باید از فرصت انتخابات استفاده کرده و صحبت کنند. مسأله جوانان، فرزندآوری، بحث جمعیت بحث خیلی مهمی است. همینطور میبینیم فلانی این را گفته، ما منابع آن را از کجا بیاوریم؟ آب از کجا بیاوریم؟ جوانی جمعیت هم یک موضوع مهم است. چرا وقتی به یک نقطه میرسیم یکباره سکوت میکنیم؟
یک حرف محکم بزنیم که با تخصص، مغز، درایت و دانش است، با فامیل بازی و اعتماد به داماد و امثالهم، کار پیش نمیرود. بنابراین اگر نظام بخواهد باقی بماند، این بدیهیات را عملی کند، حکومت و کشورداری پیچیدهتر از آن است که با افراد بیتجربه و عامی، اما مورد اعتماد فلان آقای مدیر ارشد، اداره شود و به سرانجام مطلوب برسد.
لذا اصلاح طلبان اگر بخواهند احیاء شوند باید اصول کشورداری خود را و راه حل عبور را از این معضلات را با مردم، نخبگان و معتمدین مردم مطرح کنند، تا آنها بدانند و درک کنند که برنامه اصلاحطلبان برای اداره کشور مطلوب است تا امکان بازگشت آنان به عرصه قدرت و صحنه سیاست بتدریج فراهم شود.
مردم نسبت به جریانهای سیاسی در کشور بیاعتماد شدهاند و میگویند این افراد و گروهها نمیتوانند مطالبات ما را پیگیری کنند. چگونه باید این اعتماد بازسازی شود؟
نعیمیپور: نکتهای را بگویم مردم چه کسانی هستند؟ مردمی که من میشناسم؟ مردمی که شما میشناسید؟ مردمی که آنها میشناسند؟ در بکارگیری کلمه مردم کمی باید احتیاط کرد! اینکه مخاطب از این کلمه مردم اینگونه استنباط کند که در مورد ملت ایران صحبت میشود که کار پسندیدهای نیست. چون متاسفانه رایج شده که حرف خودمان را از قول مردم بگوئیم. واقعیت این است که معضلات و گرفتاریهای ایجاد شده و باز کردن این گرهها، برنامه، حوصله، صبر و هنر مدیریتی میخواهد. خیلیها بیاعتماد شدهاند، باید تامل و تعمق کرد که چگونه میتوان اعتماد آنان را جلب کرد.
من وقتی جوان بودم آرمانگرا بودم و به دنبال آرمانهایم میدویدم؛ جوان امروز به دنبال آسایش، رفاه و خیال راحت است و حتی برای او پدر، مادر و خانواده هم اهمیت ندارد! این را هم باید توجه کنیم. این موارد را باید اصلاحطلبان جواب بدهند؛ اصولگرا که به نوعی میگوید ما روشهای دیگر داریم اما میگوییم این راه به جایی نمیبرد. اگر آنها هم حاکمیت را میخواهند باید مشکلات را برای خودشان حل و فصل کنند وگرنه این مشکلات همینطور روی هم جمع شده و جایی سرریز میشود. اما این هم روش منحصر به فردی نیست که بنشینیم و صبر کنیم که چه زمانی این اتفاق بیفتد! میخواهید کنش داشته باشید؟ این کنشگری راه و روش دارد. لذا این موارد کاملا نشان میدهد، کنشی که میخواهیم تعریف کنیم چیست و باید با حوصله و یواشیواش بگذرد. الان جوانی که میگوید گور بابای قدرت، حکومت، امنیت، سلاح، ارتش میخواهیم چه کار؟ باید آرامآرام به او بگوییم که اگر بمب کنار خانهتان بخورد آن وقت میفهمید امنیت یعنی چه. قبول دارم تو برو هرطور دوست داری زندگی کن، مهاجرت کن، هرکاری میخواهی انجام بده، اما به اینها توجه کن. حتما او عقل دارد و میفهمد تا زمانی که امنیت دارد میتواند این کارها را انجام دهد، به محض اینکه امنیت مختل شود… شاهچراغ دوباره اتفاق خواهد افتاد. بنابراین این موارد جز نکات مهمی است که اصلاحطلبان میتوانند کاملا برای آن برنامهریزی کنند و تا بنیهشان از بین نرفته، از این فرصتها استفاده کنند.
آیا اصلاحطلبان از فرصت پیشثبتنام در انتخابات توانستند استفاده کنند؟
نعیمیپور: بعضیها ثبتنام کردند و بعضی ثبتنام نکردند. البته به نظر من اصلا این موضوع اهمیت ندارد.
ائتلاف بین اصلاحطلبان، متزلزل است
آیا با اعتدالیون میشود همانند دورههای گذشته ائتلاف کرد؟
نعیمیپور: من معتقد هستم در انتخابات گذشته بین اصلاح طلبان اعتدالیون ائتلافی وجود نداشت اگر فرض کنید اصلاح طلبان الان ۱۰ واحد توان دارند اعتدالیون نیم واحد هم توان ندارند. من مقصودم از اعتدالیون همان آقای روحانی و سپس کسانی که آمدند اعتدال را به وجود آوردند بود. اصلا ائتلافی وجود نداشته اما به ضرس قاطع عرض میکنم سال ۹۲ و ۹۶ آقای خاتمی، هواداران ایشان، اصلاحطلبان و غیره بودند که آقای روحانی را رئیسجمهور کردند. اگر نبودند که ایشان رئیس جمهور نمیشد و اعتدالیونی وجود نداشت. اما اتفاقی که افتاد، آقای روحانی با هر دو طرف اصلاح طلب و اصولگرا آنقدر بد برخورد کرد، که هر دو طرف از او فاصله گرفتند، تصور ایشان این بود که با همین گروه اعتدال و توسعه به نتیجهای مقبول و مطلوب میرسند. ائتلاف بستر و ساختار میخواهد. جبهه اصلاحات ساختاری برای ائتلاف بین اصلاح طلبان است، الان این ائتلاف بین اصلاح طلبان، متزلزل است.
برای حاکمیت هنوز درصد شرکت در انتخابات مهم است
اصلاح طلبان برای انتخابات پیش رو چه برنامهای دارند؟
اکنون دو دسته اصلی وجود دارد. یکی خواهان شرکت در انتخابات و دیگری خواهانعدم شرکت در انتخابات هستند، برخی از کارگزاران معتقدند باید در انتخابات شرکت کرده ولی برخی دیگر موافق نیستند. معتقدند دعوا نکنیم به آنچه هستیم و داریم بسنده کنیم زیرا میخواهیم در این کشور زندگی کنیم. یکسری میگویند، باید مقاومت کنیم تا گزینهای به ما تحمیل نشود. آنهایی که پیش ثبت نام هم نکردهاند، اگر تا اسفند ماه در این موضع باقی بمانند، باید استدلالی قوی ارائه کنند. معتقدم اگر کسانی فکر میکنند از صندوق انتخابات به طور معکوس هم میتوان سیاستورزانه استفاده کرد باید بتوانند مخاطبین خود را متقاعد کنند که اگر تحریم صندوق را مد نظر قرار دهیم کمتر از ۲۰ درصد مردم در کل کشور پای صندوق رای خواهند آمد.
این ۲۰ درصد معنا دارد وگرنه مشارکت با ۴۰-۵۰ درصد معلوم است، هر حکومتی به کار خود ادامه میدهد. اصلا بسیاری از حکومتها مشارکت بالاتر از ۵۰ درصد را هم ندیده اند. مگر اینکه فضای انتخاباتی دو قطبی غلیظی به وجود آید، که در ایران چنین شرایطی چند بار فراهم شده است. اگر تحلیل، توان سیاسی و نفوذ کلام آنان به گونهای باشد که درصد مشارکت در انتخابات را به نازلترین سطح برسانند، مشابه آنچه در زمان پهلوی بود، آنگاه سیاست ورزی آنان با استفاده از صندوق رای نتیجه بخش است.
البته باید برنامه داشته باشند تا در برابر فشارهای سیاسی- امنیتی مقاومت کند و تا روز انتخابات تاثیرگذاری خود را از دست ندهند. شاه اصلا برایش مهم نبود که یک درصد رای دهندگان در انتخابات شرکت میکنند یا بیشتر، مهم این بود که افراد مورد نظرش را در مجلس ببیند، با ۱۰ رای یا ۱۰۰ رای، کمتر یا بیشتر اهیمتی نداشت. برای حاکمیت کنونی هنوز درصد شرکت در انتخابات مهم است و لذا تمایل دارد نفر اول منتخبین در تهران حداقل ۵۰۰ هزار رای داشته باشد، آیا با روش قهر با صندوق، میتوان رای نفر اول تهران را به ۵۰ هزار نفر رساند؟ بنابراین کسانی که این روش را برمیگزینند، پاسخ سوالات مهمی را باید به خودشان و دیگران بدهند.
شرکت در انتخابات این دوره، مهم است
من از صحبتهای شما به این نتیجه میرسم که شما موافق حضور اصلاح طلبان در انتخابات هستید و ممکن است بعد از اعلام صلاحیتها از کسانی که تایید شدند حمایت کنید و اگر در تهران این فرصت فراهم نشد در شهرستانها به این نتیجه برسید که حداقل در مجلس آتی ترکیبی از این نیروها را داشته باشید درست است؟
نعیمیپور: معتقدم اینکه چه تعداد در مجلس نماینده داشته باشیم، اصلا اهمیت ندارد. اما شرکت در انتخابات این دوره، مهم است. لذا باید شرایط و موقعیت اصلاح طلبان تا یکماه مانده به انتخابات به دقت رصد شود، تا بهترین تصمیم ممکن گرفته شود.
انتخاب بین بد و بدتر دیگر جواب نمیدهد
ما اکنون شاهد یک دو قطبی میان جریان پایداری و اصولگرایان سنتی هستیم. این احتمال وجود دارد که اصلاح طلبان برای جلوگیری از ورود جریان پایداری به مجلس از معتدلین حمایت کنند؟
نعیمیپور: اصلاح طلبان به اندازه کافی، انتخاب ین بد و بدتر را تمرین کردند و دیگر این روش جواب نمیدهد. ضمن اینکه تمام کسانی که الان زیرچتر جمهوری اسلامی باب طبع آقای مصباح! قرار گرفتند، آنهایی که خیلی شجاع بوده و فکر میکنند بعد از خطوط قرمز هم میتوانند بازیگر باشند خیلی طول نمیکشد، حذف میشوند. بنابراین اعتقاد ندارم که دوقطبی وجود دارد. یک رقابت درونی است. آنهایی که در اردوگاه اصولگرایان عقل سیاسی داشته باشند، متوجه هستند که شرط بقاء آنها منوط به حرکت در جهت خطوط کلی، ترسیم شده است. یک وقت میگفتند اگر آقای طائب تغییر کند، چه میشود و چه نمیشود؟ هیچ چیز نشد. مگر پایداریچیها نمیخواستند، آقای قالیباف رئیس مجلس نباشد؟ اما تمام ۴ سال رئیس مجلس باقی ماند. اینطور نیست که هر کس یا ارادهای بگوید میخواهم رئیس قوه مقننه باشم و بشود. کار حساب و کتاب دارد!
حل و فصل مسائل سیاسی در داخل با یک نشست و برخاست، فعلا امکانپذیر نیست
ضرورت ورود یاران و نزدیکان امام به عرصه سیاست برای رایزنی با حاکمیت را چه طور ارزیابی میکنید؟
نعیمیپور: در شرایط و فضای سیاسی کنونی چنین اقداماتی امکانپذیر و مفید نیست. طبق روال گذشته آقایان در مواجهه با مسئولان باید نصیحت کنند، از بایدها و نبایدها حرف بزنند و یا اینکه به ارزشهای اسلامی، شیعی، ملی و یا نگاه امام خمینی به کشور و مردم اشاره کنند. اینگونه تحرکات سیاسی- خیرخواهانه از سال ۷۶ به بعد (و یا حتی قبل از آن) بارها و بارها صورت گرفته و بعد از سال ۸۸ به کرات امتحان شده است. ولی راهگشا نبوده و نخواهد بود. اینکه فکر کنند با یک نشست و برخاست، میتوان مسائل سیاسی داخلی را حل و فصل کرد، فعلا امکانپذیر نیست.
بعد از جنبش مهسا موقعیت حکومت و جمهوری اسلامی در دنیا تثبیت شد
زمان آن کی میرسد؟
نعیمیپور: واقعیت این است که به طور جدی دو استراتژی وجود دارد، یک استراتژی که پیشرفت، توسعه و موفقیت کشور را در گرو امنیت کشور میداند و رسیدن به این امنیت، بدون داشتن توان بازدارندگی و تبدیل شدن به قدرت نظامی در منطقه را ممکن نمیداند و در نتیجه توسعه و رفاه در گرو استراتژی امنیتی است. یک حرف مشخص و روشن میزنند و میگویند مبارزه با آمریکا و اسرائیل در راس برنامههای ما است. استراتژی دوم میگوید ما هم مثل قطر و امارات با دنیا خصوصا آمریکا و غرب مصالحه کنیم و به سمت بهبود اوضاع برویم. حاملان این دو استراتژی (نگاه) نمیتوانند و نمیشود، کنار هم بنشینند و همدیگر را قانع کنند. چه زمانی وقتش میرسد؟ وقتی که نگاه اول به این به این نتیجه برسد که دارد شکست میخورد و بگوید دیگران هم بیایند الان کمک کنند و آن وقت معادلات قدرت تغییر کرده است.
نگاه و استراتژی دوم از ۷۶ تا ۸۴ و از ۹۲ تا ۱۴۰۰ همه تلاش خودش را کرد، اما زورش به موانع سیاسی نرسید و اکنون در این مرحله هستیم که استراتژی اول حاکم است. در دوره اعتراضات سال گذشته موسوم به جنبش مهسا میگفتند، اتفاقاتی جدی و غیر منتظره رخ خواهد داد و در مدت کوتاهی حکومت ساقط میشود، اما این پیشبینیهای ناشی از هیجان زدگی غلط از آب درآمد و آنچه در عالم واقع محقق شد، تثبیت موقعیت حکومت و جمهوری اسلامی در دنیا بود.
اعتراضات این جنبش تا جایی ادامه پیدا کرد که خشونت آغاز شد، برخی معترضین دست به خشونت و حتی کشتار زدند، کشورهایی که با حکومت ایران مخالف بودند، متعارض و بعضاً تخاصم کردند، فکر میکردند زمان و موقعیت مناسبی فراهم شده، پس با همه توان رسانهای – تبلیغی، اطلاعاتی، سیاسی و دیپلماتیک خود وارد معرکه شدند.
اروپائیها ذوق زده بودند که تغییر رژیم در شرف وقوع است. وقتی گرایشات براندازانه داخلی و خارجی تلاش کرد، جنبش اجتماعی را به جنبش انقلابی و براندازانه تغییر دهد، بخش عمدهای از مردم معترض به اهداف براندازانه مشکوک و حساس شدند و لذا اعتراضات نیز کمتر از ۵ ماه فروکش کرد. پس از حدود یک سال از اعتراضات سال گذشته، چرا حکومت میتواند مذاکره کند تا پولهای بلوکه شده را آزاد و زندانیان را مبادله کند. ضعف حکومت است یا ضعف اروپا و آمریکا؟ هیچکدام، طرفین حکومت مستقر و با ثبات دارند پس برای منافع خود تلاش، مذاکره و توافق میکنند. موضوع اساسی این است که تغییرات در نحوه اداره کشور به این سادگی و راحتی نیست. استراتژی حاکم در کشور تا اطلاع ثانوی، تقویت بنیه نظامی و تبدیل شدن به قدرت برتر در منطقه غرب آسیا است.
طرفین پوپولیسم را رد میکنند، اما همواره از سیاستهای پوپولیستی تبعیت میکنند | افکار عمومی و خواست مردم از مولفههایی است که میتواند قدرت را مهار و یا جابجا کند
آیا این دو نگاه میتواند در جایی به هم برسند؟ آیا اصلاح طلبان توانستند زبان مشترکی پیدا کنند تا از طریق ارتباط با دنیا بتوانیم به اهدافی که آنها میخواهند برسند؟
نعیمیپور: آقای ظریف در دوره ریاست جمهوری آقای روحانی، تمام هدفش این بود که روابط ایران با دنیا خصوصا آمریکا را اصلاح کند. حتی مستقیم با وزیر امورخارجه آمریکا، مذاکرات طولانی انجام داد. اما نهایتاً نتیجه مورد نظر حاصل نشد. طرفین این دو نگاه نمیتوانند همدیگر را قانع کنند و نهایتا اصلاحطلبان میتوانند بگویند، این مسیری که شما میروید به سمت خود براندازی است. البته سالهاست این را به حکومت یادآوری میکنند. اما آنها در پاسخ میگویند که ما روز به روز قدرتمان بیشتر میشود. گفته میشود مردم ناراضی و کلافه هستند و اوضاع در حال انفجار است، میگویند بله! مشکلاتی است اما حل میشود.
اصلاح طلبان بارها و بارها و حتی در دورهای که در قدرت بودند گفتند باید قیمتها واقعی و درست شود، قیمتها باید به اقتصاد کشور علامت بدهند. در برنامههای سوم و چهارم توسعه کشور حداکثر تلاش شد تا قیمتها به تدریج اصلاح و بحرانهای اقتصادی کشور کاهش یافته و از بین برود.
حکومت الان به قیمت از دست دادن موقعیتش در افکار عمومی مردم، آمده این قیمتها را تغییر داده است. ارز ۴۲۰۰ تومانی را ۳۰هزار تومان کرده است. اصلاحطلبها به او میتازند چون فکر میکنند اینجا یک نقطهضعفی است که اگر آن را بگیرم میتوانم بر افکار عمومی تأثیر بگذارم. زبانش نمیچرخد بگوید آفرین که شهامت این کار را حتی به قیمت سرنگونی داشتید. یعنی اصل بر این است که مبارزهای عجیب، غیرعقلانی و کینه توزانه ادامه پیدا کند. همه به دنبال مقصر جلوه دادن طرف دیگر هستند و راهی برای برون رفت از این وضعیت ارائه نمیشود. ظاهراً تنها راهشان حذف کردن و حذف شدن است.
برای مثال، حکومت و دولت مستقر به این نتیجه میرسد که قیمت سوخت باید منطقی و واقعی بشود، مثلا قیمت سوخت آزاد از ۳۰۰۰ تومان به قیمت خوب مثلاً ۱۵۰ هزار تومان برسد. اگر شهامت این کار را داشته باشد، شخصاً آن را تقدیس میکنم. به اندازه من و تو میفهمند که این کار چقدر سخت و پر ریسک است اما میگوید برای نجات اقتصاد کشور و منابع آن باید این کار را انجام داد. ولی با مخالفت اصلاح طلب منادی اصلاح قیمتها، روبرو میشوند و از مردم میخواهند جلوی حکومت را بگیرند به خاطر این سرسختی و مواضع معارضگونه، اصلاً در اصول هم حاضر به توافق نیستند، اگر نکتهای را بتوانند علیه یکدیگر استفاده کنند، دریغ نمیکنند. طرفین پوپولیسم را رد میکنند، اما همواره از سیاستهای پوپولیستی تبعیت میکنند.
در دوره اول ریاست جمهوری آقای خاتمی، مخالفین ایشان در بین متدینین و از فراز منابر به دروغ میگفتند، اصلاح طلبان دین ندارند، چرا مومنین را از اصلاح طلبان میترساندند؟ چون به هر طریقی میخواستند آنها را در نزد افکار عمومی بیاعتبار و در نتیجه آنها را از صحنه سیاست حذف کنند. من خودم با اشخاصی مواجه شدم که میپرسیدند، تو نماز میخوانی؟ مگر اصلاح طلب نیستی؟ تا کی این روشهای مخرب ادامه پیدا میکند؟ بعضیها فکر میکنند، اگر همه مردم ناراضی باشند و یا ناراضی بشوند، شورش همه جا را میگیرد و مشکلات کشور حل میشود. این تصور غلطی است. در دورهای از سلطنت رضا شاه میگفتند «همه مردم ناراضی، فقط رضا (شاه) راضی است» اما حکومت وی ادامه پیدا کرد تا بیگانگان فرمان تبعیدش را صادر کردند.
افکار عمومی و خواست مردم یکی از مولفههائی است که میتواند قدرت را مهار کند و یا جابجا کند. زمان محمدرضا شاه هم اکثریت قریب به اتفاق مردم ناراضی بودند و فقط خواص وابسته به دربار ابراز رضایت میکردند، اما چرا پس از ۳۷ سال انقلاب شد و جابجایی قدرت صورت گرفت. چون علاوه بر نارضایتی اکثریت مردم از رژیم پهلوی، رهبری امام خمینی، سازماندهی و تشکیلات اجماع بین مخالفان شاه برای سرنگونی وی و امثالهم باعث شد قدرت سرکوب ساواک حداقلی شود، ارزشهای نظام پهلوی به یکباره نه تنها بیارزش بلکه ضد ارزش شود، فضای بین المللی نیز به این نتیجه رسید که به روش شاه، منافع غرب تامین نمیشود و بهتر است با روش مسالمتآمیز و با هدایت و کنترل ارتش شاهنشاهی تغییری در ساخت قدرت حاصل شود و با آمدن بختیار و خروج شاه از ایران، ناآرامیها متوقف و راه حل بهتری اتخاذ شود.
این همه شک، تزلزل و اختلاف نظر برای نجات رژیم سلطنتی پهلوی در اردوگاه امریکا، غرب و شاه و از طرف دیگر استحکام رهبری از خود گذشتگی مردم و شور و هیجان انقلابی در جبهه انقلاب اسلامی امکان جابجائی قدرت را فراهم کرد. پس همه مولفههای موثر، فعال و کارآمد بودند تا اقتدار حکومت پهلوی فرو ریخت و جمهوری اسلامی مستقر شد. مولفه رضایتمندی مردم و مشروعیت مردمی برای تغییرات در عرصه قدرت لازم است اما کافی نیست.
دیدگاه