ادعاها درباره ظرفیت بریکس گمراه کننده است | آمریکا از شیطان سازی چین دست بردارد
«اگر ایالات متحده اتحادهای خود را حفظ کند، روی خود سرمایه گذاری کند و از تحریکات غیر ضروری اجتناب کند، می تواند احتمال سقوط به جنگ سرد یا جنگ گرم با چین را کاهش دهد. اما برای تدوین یک استراتژی موثر، باید از تشبیهات تاریخی آشنا اما گمراه کننده پرهیز کرد.»
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، جوزف اس نای، استاد دانشگاه هاروارد و دستیار سابق وزیر دفاع آمریکا در تازهترین یادداشت برای پراجکت سیندیکیت نوشت:
رقابت قدرتهای بزرگ بین ایالات متحده و چین یکی از ویژگیهای مشخص بخش اول قرن حاضر است، اما توافق کمی در مورد چگونگی توصیف آن وجود دارد. برخی آن را «رقابتی پایدار» میخوانند که مشابه رقابت بین آلمان و بریتانیا قبل از دو جنگ جهانی قرن گذشته بود. دیگران نگرانند که آمریکا و چین مانند اسپارت (قدرت مسلط) و آتن (قدرت در حال ظهور) در قرن پنجم قبل از میلاد هستند: مقدر شده که با هم بجنگند.
البته مشکل این است که اعتقاد به اجتنابناپذیری درگیری میتواند نوعی پیش داوری را هم به پیش گوییهای ما درباره این دو کشور اضافه کند.
رقابت پایدار نیز یک اصطلاح گمراه کننده است. فقط به تمام مراحلی فکر کنید که روابط چین و آمریکا از زمان روی کار آمدن حزب کمونیست چین (CPC) در سال ۱۹۴۹ پشت سر گذاشته است:
در دهه ۱۹۵۰، سربازان آمریکایی و چینی یکدیگر را در شبه جزیره کره میکشتند.
در دهه ۱۹۷۰، پس از سفر تاریخی ریچارد نیکسون، رئیس جمهور ایالات متحده به چین، دو کشور همکاری نزدیکی برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی داشتند.
در دهه ۱۹۹۰، تعامل اقتصادی افزایش یافت و ایالات متحده از ورود چین به سازمان تجارت جهانی حمایت کرد.
تا اینکه پس از سال ۲۰۱۶ وارد فاز کنونی رقابت قدرتهای بزرگ شدیم، به طوری که یکی از مقامات آمریکایی چین را به عنوان یک «تهدید در حال افزایش» توصیف کرد؛ به این معنی که «تنها کشوری است که میتواند یک چالش سیستمی» برای آمریکا «از لحاظ اقتصادی، فنی، سیاسی، و از نظر نظامی» ایجاد کند.
اما حتی اگر رقابت پایدار به معنای درگیری خشونتآمیز نباشد، «جنگ سرد» چطور؟ اگر این اصطلاح به یک رقابت شدید طولانی اشاره دارد، ما در حال حاضر در یک رقابت هستیم. اما اگر این یک قیاس تاریخی باشد، مقایسه نامناسب است و خطر گمراه کردن ما را در مورد چالشهای واقعی که ایالات متحده از جانب چین با آن مواجه است، خواهد داشت.
ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی سطح بالایی از وابستگی متقابل نظامی جهانی داشتند، اما عملاً هیچ وابستگی متقابل اقتصادی، اجتماعی یا زیست محیطی نداشتند. روابط امروز چین و آمریکا در تمام این ابعاد متفاوت است.
برای شروع بحث، آمریکا نمیتواند تجارت و سرمایهگذاری خود را به طور کامل از چین جدا کند، بدون اینکه خسارت زیادی به خود و اقتصاد جهانی وارد کند. علاوه بر این، ایالات متحده و متحدانش نه با گسترش ایدئولوژی کمونیستی، بلکه توسط یک سیستم وابستگی متقابل اقتصادی و سیاسی که هر دو طرف به طور معمول آن را دستکاری میکنند، تهدید میشوند.
جداسازی نسبی یا «ریسک زدایی» در مورد مسائل امنیتی ضروری است، اما جداسازی کامل اقتصادی بسیار پرهزینه خواهد بود و تعداد کمی از متحدان ایالات متحده از آن پیروی خواهند کرد. کشورهای بیشتری چین را به جای آمریکا به عنوان شریک تجاری پیشرو خود در نظر میگیرند. سپس جنبههای زیست محیطی وابستگی متقابل وجود دارد که جداسازی راغیرممکن میکند. هیچ کشوری نمیتواند به تنهایی با تغییرات آب و هوایی، تهدید همه گیر یا سایر مشکلات فراملی مقابله کند. خوب و بد، ما در رقابت – همکاری با چین محبوس شدهایم و به استراتژی نیاز داریم که بتواند اهداف متناقضی را پیش ببرد. وضعیت چیزی شبیه به سیاست مهار در دوره جنگ سرد نیست.
رویارویی با چالش چین نیازمند رویکردی است که از اتحادها و سیستم مبتنی بر قوانینی که ایالات متحده ایجاد کرده است، استفاده کند. متحدانی مانند ژاپن و شرکای مانند هند داراییهایی هستند که چین از آنها محروم است. اگرچه مرکز ثقل اقتصاد جهانی در قرن گذشته از اروپا به آسیا منتقل شده اما هند، پرجمعیتترین کشور جهان، یکی از رقبای دیرینه چین است.
کلیشههای مربوط به «جنوب جهانی» یا همبستگی میان بریکسها (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) بسیار گمراهکننده هستند، زیرا رقابتهای داخلی را در این دستهها نادیده میگیرند. علاوه بر این، مجموع ثروت متحدان دموکراتیک غربی تا این قرن بسیار بیشتر از ثروت چین (به علاوه روسیه) خواهد بود.
برای موفقیت، استراتژی آمریکا در چین باید اهداف واقع بینانه را تعیین کند. اگر ایالات متحده موفقیت استراتژیک را تبدیل چین به یک دموکراسی غربی تعریف کند، احتمالاً شکست خواهد خورد. حزب کمونیست چین از دموکراسی غرب میترسد و چین آنقدر بزرگ است که نمیتوان با استفاده از قدرت نظامی، تغییر را به آن تحمیل کرد. نه چین و نه ایالات متحده خطری ماهیتی برای دیگری ندارند مگر اینکه در یک اشتباه گرفتار جنگ شوند.
بهترین تشبیه تاریخی، اروپای جنگ سرد پس از سال ۱۹۴۵ نیست، بلکه اروپای قبل از جنگ در سال ۱۹۱۴ است. رهبران اروپایی از آنچه که فکر میکردند یک درگیری کوتاه در بالکان است استقبال کردند، اما در عوض چهار سال وحشتناک جنگ جهانی اول را تجربه کردند. برخی پیش بینی میکنند که چین و آمریکا بر سر تایوان درگیر جنگی مشابه شوند.
هنگامی که نیکسون و مائو تسه تونگ در سال ۱۹۷۲ ملاقات کردند، نتوانستند در مورد این موضوع به توافق برسند، اما آنها یک فرمول تقریبی برای مدیریت آن تعریف کردند که تاکنون نیم قرن دوام آورده است: عدم استقلال قانونی تایوان وعدم استفاده از زور علیه این جزیره توسط چین. حفظ وضعیت موجود مستلزم بازدارندگی پکن و اجتناب از حمایت از استقلال قانونی تایوان است.
جنگ یک خطر است اما اجتناب ناپذیر نیست. ایالات متحده باید انتظار درگیریهای اقتصادی نه چندان جدی با چین را داشته باشد، اما اهداف استراتژیک آن باید اجتناب از تشدید تنش باشد؛ چیزی که آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده اخیرا آن را «همزیستی مسالمت آمیز» خواند. این به معنای استفاده از بازدارندگی برای جلوگیری از یک جنگ، همکاری در صورت امکان، استفاده از قدرت سخت و نرم ایالات متحده برای جذب متحدان، و به کارگیری تواناییهای داخلی برای رقابت موفقیتآمیز است.
هدف باید شکل دادن به رفتار خارجی چین از طریق تقویت اتحادها با آمریکا و نهادهای بین المللی باشد. برای مثال، کلید پیشبرد منافع ایالات متحده در دریای جنوبی و شرقی چین، ژاپن است، متحد نزدیکی که میزبان نیروهای آمریکایی است. اما از آنجایی که ایالات متحده همچنین نیاز به تقویت مزیتهای اقتصادی و تکنولوژیکی خود دارد، عاقلانه است که سیاست تجاری فعالتری در آسیا اتخاذ کند و به کشورهای با درآمد پایین و متوسط که مورد علاقه چین هستند، کمک کند.
نظرسنجیهای جهانی حاکی از آن است که اگر ایالات متحده فضای باز داخلی و ارزشهای دموکراتیک خود را حفظ کند، قدرت نرم بسیار بیشتری نسبت به چین خواهد داشت. سرمایهگذاری در قدرت بازدارندگی نظامی خود آمریکا مورد استقبال بسیاری از کشورهایی است که میخواهند روابط تجاری خود را با چین حفظ کنند، اما نمیخواهند تحت سلطه چین باشند. اگر ایالات متحده اتحادهای خود را حفظ کند و از شیطانسازی و تشبیهات تاریخی گمراه کننده اجتناب کند، «رقابت مشارکتی» با چین یک هدف پایدار خواهد بود.
دیدگاه