سید رضا سید دانش

پائیز ۱۳۰۰

صد پاییز از آن پائیز سرد و سربی گذشت. از آن خزان گل سوزی که در هیأت زمستان آمده بود که دوره، دوره یخ‌بندان آزادی و آرمان‌خواهی و ایمان داشتن به‌حق و عدالت و عشق به مردمان زحمتکش و ستمدیده این دیارِ سبز بود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، سید رضا سید دانش، فعال فرهنگی و رسانه‌ای به مناسبت صدمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان جنگلی، دل نوشته‌ای را منتشر کرد.

صد پاییز از آن پائیز سرد و سربی گذشت. از آن خزان گل سوزی که در هیأت زمستان آمده بود که دوره، دوره یخ‌بندان آزادی و آرمان‌خواهی و ایمان داشتن به‌حق و عدالت و عشق به مردمان زحمتکش و ستمدیده این دیارِ سبز بود.

صد پاییز پیش‌تر، سردار جنگل، به محاصره قزاق‌ها افتاد و برای سربریده‌ی او جایزه گذاشتند…

اما سردار بزرگِ گیلانی ‌کجا وُ ترس از سربریده کجا …؟

او بود وُ اسبی وُ تفنگی وُ قطارِ فشنگی وُ دلی که برای خداوند و بندگانِ دربندِ او می‌تپید…

و میرزای رزمنده، میرزای عارف، میرزای روحانی، میرزای متجدد وُ دانشمند‌، به این حقیقت رسیده بود که باید عَلَمَ مبارزه با حکومتِ رضاخانی و بیگانگان را در جنگل‌های شیر پرورِ گیلان برافرازد و حقِ مظلومان را از ظالمان بستانَد …

و الحق که در این نبردِ نابرابر، فتوحات بسیار کرد و حکومت وُ حکومتی یان را، در برابر اِراده خود، عاجز گذاشت.

آری …در چنین ایامی، سردارِ تنها، در محاصره افتاده بود.

پیش‌تر از آنکه، به‌سوی کوه‌های پربرف عزیمت کند با یاران اتمام‌حجت کرد. آن‌ها را درماندن وُ رفتن مخیر گذاشت. ماندن در کنارِ او مرگ به دنبال داشت و رفتن، نجات بود وُ زندگی ی دوباره با زن و فرزندان و خانواده …

و این‌گونه بود که یاران، در تاریکی فرورفتند تا کسی چهره شرمسارشان را نبیند.

سردار، تنها ماند. در تاریخ است که گائوکِ – آلمانی اما او را رها نکرد وَ تا پایانِ عُمرِ کوتاهش که سراسر در مبارزه گذشت، پابه‌پایش تا ارتفاعاتِ ماسوله رفت. آنجا که در کولاکِ برف شبانه، غریب وُ بی زاد راه، گرفتار آمدند وُ دوشادوش هم به فیض عُظمای شهادت رسیدند تا امروز ما گیلانیان و ایرانیان به داشتنِ چنین سردارِ نام‌آوری که قلّه‌های ایثار و جوانمردی را فتح کرد افتخار کنیم.

بی‌گمان دیگر هرگز میرزایی نخواهد آمد. آن اسب وُ تفنگ وُ قطار فشنگ و کلاهِ نمدی وُ چوقای یگانه، برای همیشه به تاریخ پیوسته است؛ اما یاد وُ خاطره‌ی میرزای بزرگ تا همیشه، پُر شور وُ پُر نوا در دِل هر ایرانی وگیلانیِ غیرتمند،‌باقی خواهد ماند.

بیدین تو برف و بورانَ کوچی خان

جو خوفتَه شال، گومارانَ کوچی خان

دوباره تی اوخوانَ، سَربَدَن تو

باور خاطر تی یارانَ کوچی خان

سیدرضا سیددانش، فعال فرهنگی و رسانه‌ای

Share