لبخند می زدی و جهان جان تازه داشت

آخرین سطرهای نانوشته؛ به یاد خبرنگاران پرپر شده ایرنا و ایسنا

مدیر کانون فرهنگی هنری صبا نوشت: تور رسانه ای و مقصد دور افتاده کانی سیب … نداوت و تاریکی وهم انگیز تونل زآب، تلنگری است تا کم کم بی کفایتی و بی مسئولیتی مدیرانی که ضعفهای خویش را پشت بهانه تحریم ها پنهان کرده اند،پ یش قلم نویسای جوانان تحریریه هویدا شود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، سعید نیاکوثری، مدیر کانون فرهنگی هنری صبا در یادداشتی نوشت:

قلم بود و دفترچه های کوچکی که صفحه سفید خود را پیش دنیای بزرگ ذهن و اندیشه هایشان سینه می گشود تا زخم های ناتمام جغرافیای ترک خورده ارومیه و حسرت حیات در رگهای نیمه خشک نیزارهایی که چشم به راه مرغان وحشی دیده گانشان سوده از تفتیدگی آفتاب بود را به تصویر کشند.

هرم هوا و تیغ های آفتاب آغازین روزهای تیرماه، گویی که سایه های بلند عصر را با غروب غم انگیز خورشید سالهای کوتاه عمرشان پیوند می زند.

تور رسانه ای و مقصد دور افتاده کانی سیب … نداوت و تاریکی وهم انگیز تونل زآب، تلنگری است تا کم کم بی کفایتی و بی مسئولیتی مدیرانی که ضعفهای خویش را پشت بهانه تحریم ها پنهان کرده اند،پ یش قلم نویسای جوانان تحریریه هویدا شود.

خطر بی پروا سایه به سایه با آنها همگام شده است. تیر قضا در چله تقدیر، اما قناب بی تدبیری، تیر مرگ را در کمان خطر نهاده و کبوتر سپید بال آرزوها را نشانه رفته است تا پیش هنگام تر از شاهین قضا ،پنجه های مرگ را در تن نحیف و خسته آنها فرو بَرَد ومرغ آمالشان را در پیچ و خم جاده های نامناسب کوهستانی در سراشیبی دره های مرگ، بر پیکره ستبر صخره های اندوه بکوبد و تور سپید خوشبختی را به طوفان حادثه سپارد تا در غروبی محزون و دلگیر، گلبرگهای نازک دختران بهار زیر سنگینی زمخت پاره آهن ها پرپر شود و داغ سیاه حسرت بر سپیدی شال تازه عروسی بنشاند که لباس خوشبختی را با نگین مهر آراسته و خونچه های عقد را با هزار شوق و امید بر سفره نکاح گسترده و اینک گیسوان سیاهش،آغشته به سرخی خون است و حلقه های کمند آرزوهایش در دست طوفان فراق…

تیم های امدادی،به سرعت بر سر صحنه آمده اند… مصدومان، به بیمارستان ها منتقل شده اند.

با همکاری مردم محل غول آهنین مرگ از کف جاده برداشته شده، اما فضا پر از بغض و اندوه مرگ دو دختر جوان است و افکار پریشان در جستجوی پاسخ یک سئوال مشترک: تکرار تا به کی؟ مهشاد و ریحانه با مرگی که نمی توان گفت تقدیر است و نه می توان گفت حادثه از فضای مطبوعات پر کشیدند.

قلمهایی که آماده نگارش راز مرگ حیات در تالاب های ارومیه بودند، اکنون در فراق دو یار مطبوعاتی ،در اندوه دو تازه بهار پرپر شده، درتفسیر پرواز بی هنگام دو پرستوی بیقرار، در حسرت دو شادی چهره در نقاب خاک نهفته و در اندوه ماتم دو گل تازه شکفته بر دفتر بهار، سطر سطر صفحه های خیال را با قلم ناباوری لبریز سکوت سرشار از فریاد می کنند.

ایسنا و ایرنا، بار سنگین از دست دادن دو خبرنگار جوان را بر دوش می کشند. داغ نخبگانی که سحر قلم زیبایشان و گیرایی نوشتارهایشان بر صفحه های مطبوعاتی، مخاطبان را ساعتها مجذوب قلم نویسایی میکرد که برای بیان دردهای مردم آنسوتر از پوسته های کتمان تا قلب حقیقت گام بر می داشتند و بی پروا تنها به تعهد رسانه ای خویش می اندیشیدند.

هر چند سالهای عمرشان کوتاه و تاریخ شناسنامه هایشان گواه بر جوانی داشت اما شکوه قلمشان حکایت از بزرگی اندیشه و ژرفای خردی داشت که با آموخته های علمی و تحصیلات عالیه دانشگاهی در هم آمیخته و مثنوی احساسشان را با غزلواره های حقیقت زینت می بخشید و دریغا که خود قربانی تساهل بی مسئولانه برخی مدیرانی شدند که گویی هنوز به عمق فاجعه ی برآمده از بی کفایتی شان پی نبرده اند تا حداقل به اندازه مرهمی، داغ سنگینی که بر دل خانواده ها و آبی بر آتش اندوه بی پایان خبرگزاری ها، قلمی به تاسف بنگارند و زبانی به تَعَذُّر بگشایند و شرمگین از سطرهای نانوشته، صفحه های به خون آغشته و تلخی حادثه ای باشند که سکوت دره های نقده را در هم شکست و شکیب کوهستان قلعه پیرانشهر را فرو ریخت.

مهشاد و ریحانه دو ستاره درخشان مطبوعات کشور به آسمان ابدیت پیوستند اما هنوز جاده های نا مطمئن، مسئولان بی تعهد، آقازاده های پنت هاوس نشین و مالک جت، وزیران نا لایق و نامحمود وزارت راه که در فریب سکوت و لفاظی خود چشم به راه مهشاد و ریحانه های دیگری هستندکه معصومانه بهار آرزوهایشان به داس اجل پرپر شود و میوه آرزوهایشان بر درخت انتظار فرسوده گردد اما بابک زنجانی به جای دور زدن تحریمها و بیت المال را دور زنند.

Share