کتایون خسرویار:

فیفا گفت باید مربی آینده ایران شوم | کیروش تمرینات دختران را تماشا کرد

دختری که در ۱۷ سالگی گام در سرزمینی گذاشت که پیش از آن نمی‌دانست کجای جهان است، یک هفته پس از اقامت در تهران تصمیم عجیبی گرفت و به همه امکانات و شرایط مطلوبی که در آمریکا داشت دست رد زد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از مهر، درست در سال‌هایی که خبری از فوتبال زنان در ایران نبود، دختری ۱۷ سالِ متولد آمریکا برای شناختن زادگاه پدری‌اش به ایران آمد. هدفش سفری کوتاه و دیدن ایران بود اما درست در شبِ بازگشتش به آمریکا با شهرزاد مظفر ملاقاتی انجام می‌دهد که ماحصل آن می شود لغو سفر به آمریکا و انتخاب تیم ملی فوتبال بانوان ایران.

تیمی که قرار بود برای نخستین بار پس از انقلاب اسلامی شکل بگیرد و آینده‌ای مبهم در انتظار آن بود. اما کتایون خسرویار که فوتبال را به صورت حرفه ای در آمریکا (کشوری که در حال حاضر رنکینگ یک فیفا در فوتبال زنان را در اختیار دارد) آموخته بود به درخواست شهرزاد مظفر پاسخ مثبت داد تا فوتبال زنان ایران را در شروع راه همراهی کند.

کتایون خسرویار پس از خاطرات تلخی که در انتخابی المپیک لندن به همراه تیم ملی تجربه کرد به دوران بازیگری خود پایان داد و مربیگری را برای ادامه راه و کمک به فوتبال زنان انتخاب کرد. او موفق شد مدرک A را از فیفا کسب کند و فیفا از او به عنوان مربی آینده ساز فوتبال بانوان ایران نام برد. خسرویار در حال حاضر سرمربی تیم زیر ۱۹ سال دختران ایران است و امید بسیاری به آینده تیمش دارد تا حدی که هدفش را حضور تیم در جام جهانی زیر ۲۰ سال عنوان کرد.

به بهانه حضور تیم ملی در مرحله دوم رقابت‌های مقدماتی قهرمانی آسیا، کتایون خسرویار مهمان شد و در گفتگویش نکات جالبی درباره علاقه و اهمیت کی روش به تیم ملی فوتبال بانوان، درخواست فیفا از او برای ساختن فوتبال زنان ایران، ظرفیت لژیونر شدن سه ملی پوش، حمایت دانشگاه انگلیس از او برای حضور در تیم ملی، سردرگمی در آمریکا و هدفی که ایران به او نشان داد مطرح کرد.

* در ۵ سالگی ۶ کیلومتر پا به پای پدرم دویدم

متولد آمریکا هستم و از ۵ سالگی فوتبال را آغاز کردم. پدرم همزمان سه ورزش شنا، دوچرخه سواری و دو و میدانی را انجام می داد،. خواهر بزرگترم در تیم ایالت حضور داشت و خود را برای حضور در المپیک جوانان مهیا می کرد. در آمریکا هر ماه یک تورنمنت خانوادگی برگزار می کنند تا کل اعضای خانواده با هم در آن فعالیت داشته باشند، نخستین ماراتن را به همراه پدرم حضور داشتم که ۵ سالم بود و حدود ۶ کیلومتر پابه پای او دویدم و از آنجا پدرم متوجه شد می توانم ورزشکار شوم. عاشق دویدن بودم و فوتبال یک رشته جدید برای من بود. در آمریکا فوتبال بانوان رشته بسیار مهمی است و در همه ایالت ها صدها تیم فوتبال زنان وجود دارد.

* حضورم در فوتبال برای فامیل عجیب بود

به نزدیک ترین تیم باشگاهی خانه ملحق شدم و فوتبال را آغاز کردم اما هیچ شناختی نسبت به فوتبال نداشتم. کم کم عاشق فوتبال شدم. هر روز در تمرینات حضور داشتم. ۵ سالگی برای شروع اصلا زود نبود، حتی در تیم کودک ۴ ساله داشتیم. با همان تیم بزرگ شدم و تمایلم برای پیشرفت بسیار زیاد بود.

در آمریکا، خانواده‌های ایرانی‌، هندی‌ و چینی‌ بسیار برروی تصمیمات فرزندان تاثیرگذار هستند به خصوص در تحصیل و ورزش. پدرم فشار بسیاری بر روی من و دو خواهرم برای ادامه تحصیل داشت با این تفاوت که ما را برای ورزش نیز حمایت می کرد و این برای سایر فامیل عجیب بود که چرا ما به عنوان دختر به سمت فوتبال برویم. به خانواده گفتم عاشق تحصیل هستم اما می خواهم در کنارش فوتبال را نیز ادامه دهم. مدرسه ای که برای تحصیل انتخاب کردم شرایط سختی برای گزینش داشت و از هر دو هزار نفر یک نفر پذیرفته می شد که موفق شدم.

پیش از من  خواهرم در این مدرسه تحصیل می کرد و موفق شدم مراحل خواهر بزرگترم را ادامه دهم. در مدرسه باید سه رشته ورزشی را انتخاب می کردیم که فوتبال، هاکی روی چمن و دو و میدانی را  انتخاب کردم و در هر سه نیز موفق شدم. در کنار مدرسه‌های ورزشی در تیم های ورزشی ایالت و استانی نیز حضور داشتم یعنی در طول یک سال با ۵ تیم مختلف و ۵ مربی متفاوت تمرین می کردم و این شرایط سختی بود.

از بچگی فوتبال حرفه ای را آغاز کردم، حرفه ای به این معنا که تمام مراحل زندگی تحت تاثیر قرار می گرفت، حتی ساعت خواب. هدف من حضور در تیم ملی بود اما هنوز تیم ملی خودم را انتخاب نکرده بودم.

* در ۱۷ سالگی با یک ساک کوچک و تنها وارد ایران شدم

سال ۲۰۰۵ برای نخستین بار با یک ساک کوچک و در حالی که اصلا نمی دانستم ایران در کجای جهان واقع شده راهی ایران شدم. هیچ شناختی از ایران نداشتم، فقط می دانستم پدرم با یک زبان عجیب و غریب صحبت می کند که اصلا متوجه نمی‌شوم. ۱۷ سال داشتم که به تنهایی وارد ایران شدم.

سال قبل از ورودم به دانشگاه بود و می دانستم اگر در این زمان به ایران نروم دیگر نمی توانم چرا که بعد از ورود به دانشگاه مشغول تحصیل و فوتبال خواهم شد و هیچ زمانی برای آن پیدا نخواهم کرد. دانشجویانِ آمریکایی فقط یک هفته در طول یک سال استراحت دارند بنابراین گفتم بهترین زمان برای رفتن به ایران است.

وقتی وارد فرودگاه مهرآباد شدم چیزی راجع به حجاب نمی‌دانستم، در آمریکا به دلیل رنگ موهای عجیب و غریبم بین دوستانم معروف بودم. هیچ شناختی نسبت به فرهنگ ایران نداشتم به همین دلیل با شرایط بسیار متفاوت ظاهری وارد ایران شدم. همان روز یک خانم ایرانی در فرودگاه به من گفت بعد از گذشت یک ماه شرایط فرهنگی ایران را درک خواهی کرد و من متوجه شدم حق با او بود.

* نمی‌دانستم در ایران خبری از فوتبال زنان نیست

در آمریکا فامیل بسیاری نداشتیم چرا که آنجا همه مشغول تحصیل و کار هستند. اما در ایران به یک باره با تعداد زیادی از فامیل مواجه شدم که به غیر از پدربزرگ و مادر بزرگ شناختی نسبت به بقیه نداشتم. همه چیز برایم عجیب بود، نخستین شب حضورم در ایران تا ساعت ۵ صبح بیدار بودیم، از قبل نسبت به نان بربری بسیار شنیده بودم اما فامیل برای من پنکیک آماده کرده بودند! که به آنها گفتم پنکیک را هر روز می خورم لطفا به من بربری بدهید(با خنده).

در آمریکا  به صورت حرفه ای فوتبال بازی می کردم و نمی دانستم که در ایران خبری از فوتبال و تیم ملی نیست. در روزهای نخست حضورم در ایران برخلاف نگرانی پدرم تمرینات دوی خود را در خیابان های تهران شروع کردم و هیچ مزاحمتی برای من پیش نیامد. چند روز نیز شروع به تمرینات روپایی کردم و این بسیار برای همسایه‌ها عجیب بود. زمین فوتبال کوچکی در کنار خانه پدربزرگم وجود داشت که من آنجا به تنهایی شروع به تمرین کردم و رفته رفته تعداد تماشاگرانی که تمریناتم را نگاه می کردند بیشتر شد، حرکات نمایشی یک دختر فوتبالیست برای همسایه‌ها عجیب بود.

* پیشنهاد حضور در تیم ملی فوتسال را نپذیرفتم

چند روزی از حضورم در ایران می‌گذشت، خبری از فوتبال نبود و یکی از آشنایان به من پیشنهاد تمرین در تیم فوتسال را داد، بدون اینکه شناختی راجع به فوتسال داشته باشم بر سر تمرینات حاضر شدم. فقط برای تمرین و حفظ آمادگی جسمانی در سالن فوتسال حاضر شدم در حالیکه انتخابی تیم ملی بود و این موضوع را نمی‌دانستم. پس از یک هفته تمرین از فدراسیون تماس گرفتند و اعلام کردند برای تیم ملی انتخاب شده‌ام و اصلا تمایلی به حضور در فوتسال نداشتم. آن زمان یک مربی خارجی در ایران حاضر بود که گفت کاملا متوجه شده است که فوتسالیست نیستم  و فوتبال را نیزبسیار خوب آموخته‌ام اما می‌تواند فوتسال را به من بیاموزد. پیشنهاد را نپذیرفتم چرا که قرار بود به آمریکا برگردم و فقط برای حفظ آمادگی جسمانی در تمرینات فوتسال حاضر شده بودم و هیچ تکنیک فوتسالی نیز بلد نبودم.

* به خاطر تیم ملی فوتبال زنان ایران به آمریکا بازنگشتم

شب قبل از بازگشتم به آمریکا شهرزاد مظفر با من تماس گرفت و قرار ملاقاتی را در آکادمی با حضور خانواده ام گذاشت. مظفر برایم توضیح داد که قرار است اولین تیم ملی فوتبال بانوان ایران بعد از انقلاب را تشکیل دهیم و تو باید در آن حضور داشته باشی. چند بار به مظفر تاکید کردم فوتبال روی چمن منظور شماست(با خنده). در آن لحظه نمی دانستم چه تصمیمی بگیرم فقط به یاد دارم که آن شب برای بازگشت به آمریکا سوار هواپیما نشدم. به خاطرتیم ملی فوتبال زنان ایران رفتنم به آمریکا را کنسل کردم.

مظفر بسیار خوب شرایط را برای من توضیح داد. دو ساعت با من صحبت کرد و توضیح داد که بانوان ایران از کجا فوتبال را آغاز کرده‌اند و هدف گذاری در آینده چیست. با صحبت‌های مظفر انگار که آینده خود را تصور کردم. شرایط برایم در آمریکا بسیار عالی بود و بهتر از آن نمی توان تصور کرد اما زمانیکه فردی تو را نصیحت می کند و برای انجام یک کار بزرگ به تو احتیاج دارد، باید درخواست کمکش را بپذیری.  تنها ۱۷ سال داشتم اما به طور کامل صحبت‌های مظفر را درک می کردم، همین برایم کافی بود که با صحبت‌های مظفر ۲۰-۱۵ سال آینده خود را مقابل چشمانم دیدم.

با خانواده‌ام صحبت کردم و همه به شدت با من مخالفت کردند اما  بر روی تصمیم خود ماندم و گفتم تا چند ماه دیگر ۱۸ ساله خواهم شد و دیگر نیازی به اجازه شما ندارم(با خنده). همیشه به حرف پدر و مادرم گوش می دادم و برای اولین بار بود که قاطعانه و محکم به خانواده گفتم هدفم ماندن در ایران است و آنها از تصمیمم بسیار شوکه شدند.

* تاریخ سازی در فوتبال بانوان ایران را آغاز کردیم

 در روزهای ابتدایی حضورم در اردوی تیم ملی بدون حجاب وارد زمین شدم، برای همه عجیب بود و گفتند که باید با حجاب وارد شوم. خیلی برایم سخت بود و تصور نمی کردم که بتوانم از پس آن برآیم. با خودم گفتم اگر هم تیمی‌هایم می توانند با حجاب بازی کنند، پس منم می‌توانم و تفاوتی بین ما وجود ندارد. بازیکنان از سراسر ایران در اردو حضور داشتند، با لهجه های مختلف صحبت می کردند و من نیز تنها کلمات کلیدی زبان فارسی را می دانستم. آن زمان شرایط و امکانات بسیار با امروز متفاوت بود، بهتر بگویم که با حداقل ترین امکانات، فوتبال را آغاز کردیم.

کفش و توپ فوتبال اصلا معنایی نداشت اما از اینکه همه در تلاش بودند تا با کمترین امکانات فوتبال بازی کنند، تمرین کنند و اردوها را پشت سر بگذارند بسیار خوشم آمد. پتانسیل دختران فوتبالیست ایرانی را دیدم و از نزدیک شاهد بودم که چقدر فوتبال برای آنها اهمیت دارد. در واقع ما تاریخ سازی در فوتبال بانوان را آغاز کردیم. در جایی که همه می گفتند در جمهوری اسلامی فوتبال معنی ندارد و زنان نمی توانند، گفتیم نتوانستند معنا ندارد.

شاید سطح کمی پایین باشد اما با تلاش و پشتکار می توانیم به سطح حرفه ای برسیم. تنها فوتبالیستِ حرفه‌ای در تیم ملی بودم و موفق شدم سطح تیم را ارتقا دهم، همین باعث ایجاد انگیزه در سایر بازیکنان تیم ملی شد تا در کار خود پیشرفت کنند. یکی از خصوصیاتم این است که کارهای نشدنی را انجام دهم. هیچکس در فیفا و آسیا تصور نمی کرد تیم ملی فوتبال زنان ایران با حجاب اسلامی بتواند فوتبال بازی کند. این نکتهِ بسیار مهمی بود، ما فوتبال را آغاز کردیم و حال در تلاش برای ارتقای رنکینگ هستیم و به جرأت می توانم بگویم اگر این روند ادامه دار باشد تا سه سال آینده می توانیم تیم تاپ آسیا شویم.

* مسئولان دانشگاه انگلیس برای حضورم در تیم ملی ایران حمایتم کردند

در یکی از  دانشگاه‌های انگلیس در مقطع فوق لیسانس مشغول به تحصیل بودم که متوجه شدم تیم ملی فوتبال ایران قرار است در مرحله دوم رقابت‌های انتخابی المپیک ۲۰۱۲ لندن حضور داشته باشد. چند ماهی بود که به دلیل آسیب دیدگی تمرین نکرده بودم، از دانشگاه تقاضای  مرخصی کردم تا در تیم ملی ایران حاضر شوم. مسئولان دانشگاه از تصمیمم بسیار خوشحال شدند و به همین دلیل حمایت‌های خوبی نیز به عمل آوردند، حتی فیلم‌ کلاس‌های درس را برایم ارسال کردند تا هیچ کمبودی را احساس نکنم. برای مسئولان دانشگاه بسیار عجیب بود که در آمریکا متولد شده‌ام، در دانشگاه انگلیس تحصیل می‌کنم اما تیم ملی فوتبال ایران را انتخاب کرده‌ام. به همین دلیل همه جوره حمایتم کردند. آن دوران مریم ایراندوست هدایت تیم ملی را برعهده داشت، شناختی نسبت به او واعضای تیم ملی نداشتم. فقط مظفر را می شناختم به همین دلیل اعتمادی نیز وجود نداشت پس ابتدا با احتیاط جلو آمدم و کم کم مطمئن شدم که باید در تیم ملی حضور داشته باشم و رفته رفته اعتماد به وجود آمد.

* به خاطر حجاب از مسابقات انتخابی المپیک لندن حذف شدیم

 برای حضور در مرحله دوم رقابت‌های انتخابی المپیک ۲۰۱۲ لندن عازم اردن شدیم. روز مسابقه مسئول بحرینی در رختکن حاضر شد و اعلام کرد تیم ایران دلیل حجاب اجازه حضور در مسابقات را ندارد. اصلا متوجه منظور زن بحرینی نشدم و به آماده شدنم برای حضور در زمین ادامه دادم که ناگهان متوجه گریه کردن بازیکنان تیم ملی شدم موضوع را از آنها پرسیدم که همزمان ایراندوست آمد و اعلام کرد به دلیل حجاب نمی‌توانیم در مسابقات شرکت کنیم.

یک تیم به طور کامل از رقابت‌ها حذف شد و اصلا شرایط خوبی نبود. دلیل کار مسئولان را متوجه نشدم، تیم ایران در مرحله اول رقابت‌ها با حجاب شرکت کرده بود و هیچ مشکلی وجود نداشت. نمی دانم چه اتفاقی افتاد و در این مرحله فیفا اجازه حضور با حجاب را نداد. شرایط خوبی نبود، من تحصیل در انگلیس را رها کرده بودم و سایر بازیکنان نیز مدت ها بود که از خانواده و همسران خود دور بودند. شاید شرایط من از همه بازیکنان بهتر بود. به محض بازگشت به انگلیس تماس های مختلفی از اردن داشتم و از طرف پادشاه اردن خواسته شد تا در کمپینی برای متقاعد کردن فیفا شرکت کنم که زنان مسلمان و باحجاب بتوانند در مسابقات شرکت کنند. پیشنهاد را پذیرفتم و آن زمان تازه متوجه شدم که تعداد زیادی از  ایرانی‌ها در اقصی نقاط دنیا حضور دارند که از حذف شدن تیم ملی در رقابت‌ها ناراحت شده بودند.

* باید تصمیم مهمی برای ادامه راه می‌گرفتم

بعد از حذف تیم ملی از رقابت‌های انتخابی المپیک ۲۰۲۰ با وجود تمام مشکلاتی که پیش آمد و آسیب دیدگی که برایم رخ داد، باید بین بازیگری و مربیگری یکی را انتخاب می‌کردم. باید تصمیم می‌گرفتم، به موضوعات مختلفی  فکر کردم از جمله اینکه به عنوان بازیکن تلاش بسیاری کرده‌ام تا در تیم ملی کشورم بازی کنم اما به یکباره تیم را به دلیل حجاب حذف و تمام زحمات به باد رفت. از پنج سالگی فوتبال را آغاز کرده بودم حال زمان تصمیم بود. اگر می خواستم به عنوان بازیکن ادامه دهم ممکن بود باز هم موانعی برای حضور تیم در رقابت ها به وجود آید. این را نیز بگویم که  برای حضور در تیم تگزاس انتخاب شده بودم. می توانستم که به این تیم بازگردم اما مدام یک چیزی در وجودم  مرا به انتخاب تیم ایران صدا می زد.

* فیفا گفت باید مربی آینده ایران شوم

بالاخره تصمیم خود را گرفتم، مربی گری را برای ادامه کار انتخاب کردم و این بهترین تصمیمم بود. از ۲۴ سالگی شروع به کار مربیگری کردم مدرک C را دریافت و تا سن ۲۷ سالگی موفق شدم مدرک A را از فیفا دریافت کنم. همان زمان فیفا به من اعلام کرد هر کاری که لازم باشد انجام می دهیم و تو باید مربی آینده ایران شوی. فیفا تمام هزینه‌هایم را پرداخت کرد، به تمام کشورهای دنیا سفر و با بهترین مدرس‌ها کلاس داشتم. چند سال پرفشار را در کلاس های مربی گری گذراندم.

* از زمان حضور ساکت تمرینات در کمپ شماره یک آغاز شد

از عید ۹۷ هدایت تیم جوانان را بر عهده گرفتم. پیش از آن در تیم های زیر ۱۴ و ۱۶ سال به عنوان کمک مربی حضور داشتم و به صورت جدی کار خود را در تیم جوانان آغاز کردم. از زمان حضور ساکت تمرینات خود را در کمپ شماره یک آغاز کردیم، بهترین امکانات و شرایط تمرینات برای تیم ملی مهیا شد و در حال حاضر زمین مصنوعی و زمین چمن شماره یک در اختیار تیم دختران است. زمین چمن مصنوعی تجارت خوبی است اما نمی دانم چرا کسی به سراغ آن نرفت که چمن وارد کند و زمین های فوتبال بسازد زیرا اصلا وجود ندارد، حتی برای تیم مردان نیز زمین وجود ندارد.  فوتبالم را در آمریکا  آغاز کردم و آنجا آکادمی‌های پیچیده ای دارد که حدود ۲۰ زمین فوتبال در آن‌ها وجود دارد و از این چمن‌های مصنوعی تجارت خوبی را در آمریکا برپا کرده  است.

* کی روش تمرینات دختران را تماشا کرد

حضور کی روش برای تیم‌های فوتبال بانوان بسیار خوب بود. سال گذشته نخستین بار بود که کی روش را دیدم و چون اسپانیایی بلد بودم ابتدا با او اسپانیایی صحبت کردم، بعد فارسی و سپس انگلیسی. کی روش بسیار از تیم بانوان حمایت کرد. زمانی که تیم ما تمرین داشت کی روش از بیرون تمرینات را تماشا می کرد و پس از پایان تمرین نکات مثبت و منفی را به من می گفت. کی روش حتی مرا نصیحت و مدیریت می کرد و نکات کلیدی بسیاری به من آموخت.

به هر حال من ۳۱ سال سن دارم و باید تجربه بسیاری کسب کنم و هر چه انسان‌های باتجربه تر از تجربیات‌شان بگویند به نفع من خواهد بود. کی روش هر بار که از کنار زمین ما رد می شود، می ایستاد و با هم کمی صحبت می کردیم و سپس می رفت. او نسبت به تیم بانوان بی تفاوت نبود. بهترین اتفاق زمانی بود که تیم فوتبال بزرگسالان همزمان با تیم ما اردو داشت و بازیکنان تیم ملی تمرینات تیم ما را تماشا می کردند، تا به حال ندیده بودم بازیکنانم این چنین با سرعت بدوند و این آنطور دقیق پاسکاری و سانتر انجام دهند.

به کی روش گفتم همیشه اردوهایمان را همزمان برگزار کنیم چرا که ما دو بازی خود با تیم اردن را پیروز شدیم و این به خاطر حضور بازیکنان تیم ملی بر سر تمرینات تیم ما بود و این تاثیر بسیار مثبتی روی تیم ما گذاشت. در ایران هر چقدر بیشتر دیده شوی بهتر کار می کنی، باید روی این موضوع بسیار کار و در سطح کشور شفاف تر شود. دیده شدن تاثیر بسیاری بر روی عملکرد بازیکنان دارد چرا که بیشتر به فکر ارتقا خود هستند تا پیشرفت کنند و بهتر دیده شوند.

* راه را به بازیکنانم نشان می‌دهم ادامه مسیر با خودشان است

به خاطر آینده بازیکنان ایران برنامه‌ای بسیار حرفه‌ای و کنترل شده در اردوها حکم فرما کرده‌ام. چیزی که در بین ایرانی‌ها بسیار محسوس است مشغول شدن ذهن آنها یک روز قبل از رقابت‌های مهم است. تنها کافی است یک مطلبی را در رسانه‌ها و فضای مجازی بخوانند، همین کافی است تا ذهنشان درگیر شود. البته اینگونه نیست که موبایل‌هایشان را جمع کنم. اعتمادی بین من و بازیکنانم وجود دارد و قرار است از ساعت ۱۰ شب به بعد موبایل‌ها خاموش شود و همه بازیکنان این کار را انجام می دهند. تا جایی که بتوانم برای پیشرفتشان کمک خواهم کرد. نمی خواهم بازیکنانم فقط فوتبالیست شوند بلکه می خواهم در پست‌های مختلف چه خارج و چه داخل ایران موفق شوند چون آنها آینده‌های ایران هستند. من تنها اینجا هستم تا راه را به آنها نشان دهم، بقیه مسیر با خودشان است.

* در ایران متوقف نشده‌ام

چند سال پرفشار را پشت سر گذاشتم و یکی از جوان ترین مربیان حاضر در کلاس‌ها بودم. انسان‌های بزرگی مانند مدیرکل بانوان کنفدراسیون آسیا و بهترین بازیکن دنیا در کلاس‌های مربیگری حضور داشتند و بسیار از آنها آموختم. هر آنچه را که آنجا آموخته‌ام در ایران پیاده می کنم. در ایران متوقف نشده‌ام، هرچند ماه یک بار در سمینارها و کنفرانس‌های مختلف شرکت می کنم تا روز به روز دانشم را بیفزایم. فوتبال تنها توپ زدن در زمین نیست و باید برای ادامه مسیر برنامه و نقشه داشته باشی. به تاریخچه آغاز فوتبال که بر می گردیم، متوجه می شویم که در دوران جنگ از فوتبال برای صلح استفاده کرده‌اند، فوتبال مانعی برای ادامه جنگ شد و کشورها شروع به برگزاری بازی فوتبال با یکدیگر کردند. فوتبال دقیقاً مانند ارتش است. همانطور که در ارتش نظم بسیار قابل اهمیت است، در فوتبال نیز باید آن را پیاده کنیم. در زندگی شخصی نیز روال به همین صورت است.

* روحیه جنگندگی در بازیکنان تهرانی وجود ندارد

درباره نبود بازیکنان تهرانی بسیار فکر کرده‌ام. شاید در تهران فوتبالیست بسیار زیاد باشد اما آن روحیه جنگندگی در آنها وجود ندارد. نمی دانم چرا، اما برخلاف امکانات بسیاری که در تهران وجود دارد، اما بازیکنان خوبی پیدا نمی شود و شهرستانی ها از آنها خیلی بهترند. چندین بار اعلام کرده‌ام که بازیکنان خوبِ تهرانی خود را معرفی کنند اما وجود ندارد. شاید نزدیکترین استان به تهران، البرز باشد که دو بازیکن در تیم ملی دارد. از شیراز، اصفهان و سنندج بازیکنان بسیار خوبی در تیم ما حضور دارند. باز هم  اعلام می کنم اگر بازیکنان تهرانی صدایم را می شنوند بیایند و در تست های تیم ملی شرکت کنند.

* به دور افتاده ترین نقاط ایران برای کشف استعدادها خواهم رفت

در ایران بازیکنان با انگیزه‌ی بسیاری وجود دارد منتهی کسی نیست که دست آنها را برای ادامه راه بگیرد و راه را به آنها نشان دهد. این بزرگترین مشکل ما است. به تنهایی نمی توانم بازیکنان را پیدا کنم. نیاز به یک کمیته داریم تا هم به مربیان، جذب استعدادها را بیاموزد و هم خود، بازیکنان را جذب کنند. نیاز به چنین کمیته ای حس می شود. خودم به شخصه گاهی در استان‌های مختلف ایران حاضر می شوم تا بتوانم بازیکنان را پیدا کنم. بسیاری از بازیکنان تیم ملی را اینگونه یافته ام. سفرهایی به تبریز، اراک و حتی کیش، هرمزگان و قشم برای کشف بازیکن داشته‌ام. به عجیب ترین مکان‌ها می خواهم بروم تا مطمئن شوم بازیکنی جا نمانده است. از استان‌های بزرگ، مربیان با من تماس می گیرند اما ممکن است در نقاط دور افتاده  بازیکنانی باشند که کسی آنها را نبیند. در حال حاضر ۲ بازیکن از جنوب کشور در تیم ملی داریم که تصورم این است می توانیم بازیکنان بیشتری از مناطق جنوبی در اختیار داشته باشیم به همین دلیل اواخر ژانویه به جنوب، بندرعباس، بوشهر، خوزستان خواهم رفت. در طی چهار روز  یک اردوی بزرگ برگزار می‌کنم تا بازیکنان بااستعداد را کشف کنم. مطمئن هستم که بازیکنان بسیار خوبی می توانم کشف کنم.

* فیفا و کنفدراسیون آسیا فشار می‌آورند

فدراسیون تمرکز بسیاری برروی تیم‌های ملی بانوان دارد چرا که هدف، حضور همه رده‌های سنی فوتبال بانوان در مرحله نهایی رقابت‌های قهرمانی آسیا است. برنامه‌ام برای تیم جوانان مشخص است. دو بازی تدارکاتی در ایران و حضور در یک تورنمنت بین المللی برنامه حال حاضر است و ممکن است دیدارهای تدارکاتی بیش‌تر شود. در سنندج بدون اطلاع قبلی و به صورت ناشناخته در استادیوم حاضر شده‌ام و رقابت‌های لیگ  را تماشا کردم. دو بازیکن جدید در سنندج دیده‌ام که نخستین تجربه لیگ آنها بود. استعدادهای خوبی در ایران داریم اما روند استعدادیابی بسیار کند است و این بسیار آزاردهنده است. آسیا و فیفا مدام فشار می آورند که وقت آن رسیده تا ایران با وجود بازیکنان خوبی که دارد در مراحل پایانی رقابت‌های قهرمانی آسیا شرکت کند. ما نباید روند آماده سازی تیم ملی را متوقف کنیم. در رده جوانان به خوبی در حال پیشروی هستیم و به آینده بسیار امیدواریم.

* عبدی و حبیبی دلشان برای تیم ملی فوتبال زنان می تپد

۹۰ درصد شانس صعود از مرحله دوم رقابت‌ها را داریم و ۱۰ درصد باقیمانده را برای این می گذارم چون ممکن است بازیکنان این قضیه را جدی نگیرند. برنامه‌هایم  را می دانم و به همراه عبدی روی آنها کار کرده‌ام. اگر بازیکنان تمایل به صعود داشته باشند ۱۰ درصد به آنها بستگی دارد. حضور عبدی در کنار تیم بسیار خوب است. خیلی برایم جالب است که دو مرد ایرانی که در سطح بالایی از فوتبال قرار دارند (حبیبی و عبدی) در کنار تیم ملی فوتبال بانوان حضور داشته باشند در قبال نتایج تیم نیز حساسیت نشان دهند.

شاید اگر هر مرد دیگری در کنار تیم بود به این اندازه حرص و جوش نمی خورد و فقط از سکوها  بازی تیم را تماشا می کرد. اما عبدی و حبیبی بسیار برای تیم اهمیت قائل هستند و دلشان برای تیم ملی فوتبال بانوان می تپد. این دو انگیزه بسیاری دارند و این انگیزه را به من انتقال می دهند. دائماً در حال کار کردن برای پیشرفت فوتبال بانوان هستند و من نیز تلاش خود را بیشتر می کنم تا این هدف تحقق یابد. حبیبی و عبدی اصلا چنین تصوری را ندارند که چون آنها مرد هستند باید تصمیم نهایی را بگیرند. همیشه به من مشاوره می دهند و دائماً با هم در حال انجام کار هستیم. هدف ما این است که همه چیز را به سمت تکنولوژی پیش ببریم.

عبدی در حال آموزش انتقال برنامه های تیم ملی در یک نرم افزار است تا کار برای ما در ادامه راحت تر شود. در واقع هم در حال گذراندن دوره آموزشی هستم و هم در تیم ملی فعالیت می کنم. مطمئن هستم هیچ مرد دیگری چنین کاری را انجام نمی داد. عبدی باید بسیار حمایت شود. هدفم حضور تیم جوانان در جام جهانی زیر ۲۰ سال است. کار بسیار سختی در پیش داریم اما اگر پشتکار قوی داشته باشیم می توانیم و برای تحقق این هدف برنامه چیده‌ام. اگر بازیکنان با قدرت ادامه دهند خواهیم توانست.

* خدابخشی، فیضی و بنی طالبی قابلیت لژیونر شدن دارند

زهرا خدابخشی، غزاله بنی طالبی و مرضیه فیضی قابلیت لژیونر شدن را دارند. این سه بازیکن که نام بردم شاید در لیگ اروپا بتوانند بازی کنند. در حال حاضر افغانستان بازیکنان لژیونر زیادی دارد چرا ایران نتواند این کار را انجام دهد. حدود ۷-۸ بازیکن افغان لژیونر هستند. تمرکز افغانستان و هدف گذاری آنان بر روی بازیکنان بسیار از ایران بیشتر است.

پرسش و پاسخ های کوتاه؛

* غذای مورد علاقه: قرمه سبزی با لوبیای چشم بلبلی به همراه ته دیگ و بربری را بسیار دوست دارم و می توانم با آنها زندگی کنم. آبگوشت و کباب هم خورده ام اما هیچ چیز به پای قرمه سبزی نمی رسد.

* تیم مورد علاقه: رئال مادرید

* بازیکن مورد علاقه: راموس؛ چون در اسپانیا تمریناتم طوری بود که راموس در زمین کنار ما تمرین می کرد و او برای من همیشه الگو بود. زمین های تمرین ما کنار هم بود با این گروه بالا آمدم. فیگو نیز بازیکن مورد علاقه ام است.

* تحصیلات: فوق لیسانس مهندسی شیمی در نفت و گاز رشته بسیار سختی است.

* فعالیت های دیگر: مدیر شرکت نفت و گاز در ایران هستم. شرکت خودم را دارم اما به دلیل اینکه مشغله هایم در تیم ملی بسیار است فردی در آنجا کارها را پیگیری می کند. حدود ۱۰ نفر در آنجا کار می کنند. شرکت استارت آپ نفت و گاز است و اولین شرکت در دنیاست. چون در آنجا خیلی حضور ندارم کمی کارها کند پیش می رود. خانواده ما بسیار به صنعت نفت کشور کمک کرده است. تصفیه خانه های مختلفی را با تکنولوژی های خودمان در ایران ساختیم. عاشق ایرانیم و هر طور که بتوانیم به ایران کمک می کنیم چون ایران کشوری است که مرا نجات داد. در آمریکا فردی بودم که می دانستم به کجا می روم اما سردرگم بودم. در واقع ایران هدف را به من نشان داد. همه به من می گویند  چرا در ایران هستی و پاسخ من به آنان این است که شما چرا در ایران هستید و  اگر می خواهید به آمریکا بروید.

* شیرین ترین خاطره ورزشی: زمانی که ۱۲ سالم بود برای تیم استان انتخاب شدم و این یکی از بهترین حس هایم بود. دومین حس خوبم زمانی بود که برای تیم ملی تست دادم که پیش از سفرم به ایران بود و بعد از آن به عضویت تیم ملی ایران درآمدم و دیگر آن انتخابی را فراموش کردم. خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاد چون اگر آن زمان برای آن تیم انتخاب می شدم دیگر نمی توانستم در آن تیم ملی ایران حاضر شوم.

* تلخ ترین خاطره ورزشی: تلخ ترین خاطرات ورزشی ام چندین مورد است که در ایران اتفاق افتاد. زمانی که هم تیمی هایم  پشت من حرف های بدی زدند که می‌توانست منجر به خط خوردنم از تیم ملی شود اما خوشبختانه توانستم از خودم دفاع کنم تا از تیم ملی اخراج نشوم. متأسفانه در ایران کسی که در مقابل افراد حسادت می کند برای پیشرفت تلاش نمی کند بلکه رقابت ناسالمی انجام می دهد و می خواهد فرد مورد نظر را بکشد و زندگی را از او بگیرد. متاسفانه این اتفاق از سوی نزدیک ترین دوست و هم اتاقی ام رخ داد.

در دوران مربیگری نیز شاید تلخ ترین اتفاق در سفر به ازبکستان برایم رخ داد. جایی که ترکیبی از دو تیم بزرگسال و جوانان شرکت کردند. شرایط متفاوت بود. برخی از بازیکنان بزرگ و جوان با هم تنش داشتند. مدیریت آنها برایم کمی دشوار بود و چند تن از بازیکنان بزرگسال نیز می خواستند مرا اذیت کنند حتی برخی از آنها هم تیمی‌های سابق من در تیم ملی بودند. دلیل این کار را نمی دانستم و متوجه نیز نشدم چرا که قرار نبود نه من جای آنها را بگیرم و نه آنها جای مرا.

Share