روایتی از زندگی تنها شهید روحانی ترور شهرستان رودسر
امام جمعه اسبق کلاچای گفت: مرحوم آیت الله محمدی گیلانی که از افتخارات گیلان بودند به حقیر فرمودند آقای رضایی در برخی جهات علمی از من جلوتر بودند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از تسنیم، خبر برگزاری یادواره روحانی شهید حاج عبدالحسین رضایی، تنها شهید روحانی ترور شهرستان رودسر ما را به خود آورد. شهیدی که تاکنون کمتر از او گفته و نوشته شده بود.
به جستجو در مورد زندگی شهید که پرداختیم در حد چند سطر چیزی نیافتیم و مظلومیت شهید بیشتر به چشممان آمد؛ با تأسی بر این فرمایش مقام معظم رهبری که «ادای حق بزرگ شهدا این است که راه آنها هرگز فراموش نشود» بر آن شدیم تا برای آشنایی با شهید با یکی از نزدیکان وی به گفتوگو بنشینیم.
یافتن یکی از نزدیکان شهید، کار چندان دشواری نبود زیرا سه فرزند ذکور این شهید عزیز از پزشکان حاذق کشور هستند و به ویژه یکی از آنها که از نخبگان حوزه فوق تخصصی قلب و عروق کشور و از افتخارات گیلان زمین است.
درباره پدر شهیدتان شهید عبدالحسین رضایی برایمان بگویید.
فرزند شهید رضایی: پدرم ۵ فروردین ماه سال ۱۳۰۶ در خانوادهای که از طرف جد پدری و خانواده مادری، روحانی و اهل علم بودند در «لیما گوابر» از منطقه اشکورات شهرستان رودسر متولد شدند.
پدرم از ابتدای جوانی وارد حوزه علمیه رودسر و سپس حوزه علمیه قم شدند و با آقایان آیت الله محمدی گیلانی و آیت الله محفوظی هم درس و هم حجره بودند. ایشان همچنین از شاگردان ممتاز امام خمینی(ره) بودند.
پدرم بعد از مدتی تحصیل در قم به رودسر بر میگردند و در سال ۱۳۳۲ ازدواج کرده و در یک ناحیه جنگلی اطراف کلاچای که فاقد هرگونه امکانات رفاهی بود ساکن میشوند و آن مکان بکر و جنگلی را با دست خودشان آباد میکنند.
لطفاً از زندگی و شخصیت و حالات پدر شهیدتان بیشتر برای ما بگویید.
خانه ما در منطقهای بدون آب و برق و امکانات اولیه رفاهی با جادهای سخت گذر بین روستای سلاکجان و بیبالان بود و فعالیت گروههای ضد انقلاب در آن ناحیه بسیار گسترده بود و حضور ایشان که مدرس اخلاق در سپاه رودسر بودند مورد توجه ضد انقلاب و منافقان قرار گرفته بود.
خیلی از دوستان به ایشان پیشنهاد میکردند که به شهر نقل مکان کنند اما ایشان ساده زیستی را برگزیدند و به کشاورزی در باغی سختگذر که امکان تردد اتومبیل به آنجا نبود میپرداختند و معیشت خانواده و زندگی را با فروش محصولات باغی و کشاورزی تأمین میکردند.
مردمداری و شجاعت این شهید بههم آمیخته بود و هیچ حائلی بین ایشان و مردم نبود و خانهشان هیچ حصاری نداشت زیرا نمیخواست از مردم جدا باشد.
حتی با وجود عناصر ضد انقلاب و تهدیدات آنها، داشتن سلاح را قبول نکرد و معتقد بود که محافظ داشتن و این تدابیر باعث میشود که مردم فکر میکنند از آنها جدا شدهام و میگفت من به کسی آسیبی نرساندم که بخواهند به من آسیب بزنند.
نظم و انضباط این شهید با توجه به زندگی در مکان نیمه جنگلی و فاقد امکانات بسیار جالب بود و در زندگی شخصی و خانوادگی با آموزههای ایشان به اصول تربیتی و اخلاقی پایبند بودیم مثلاً حق نداشتیم تا رسیدن میوهها به آنها دست بزنیم زیرا این کار را اسراف میدانستند و بر نعمت های الهی توجه ویژه داشتند.
توصیه ایشان به علم آموزی را همیشه بهخاطر داریم و در زمان حیات ما سه برادر و پنج خواهر همه را به تحصیل علم تشویق میکردند حتی ایشان برای خواهران که بهخاطر جو زمان شاه به مدرسه نرفتند در منزل شرایط تحصیل را فراهم کردند و براساس این تاکیدات سه برادر وارد علم پزشکی شدیم چرا که ایشان افقهای بالای علمی را همیشه برایمان ترسیم میکردند.
در شرایط پس از انقلاب که همرزمان و هم دورههایشان در مناسب مهم حکومتی حضور داشتندچرا ایشان در چنین موقعیتهایی نبودند؟
فرزند شهید رضایی: شاهدان در این زمینه زیاد گفتند که ایشان زندگی اینگونه در بطن مردم را برگزیده بودند و اینکه معتقد بودند در هر مکانی میتوان مفید و راهگشا بود و اینگونه بود که از بی بالان به آسمان بال گشود.
حتی امامت جمعه سلمان شهر به ایشان پیشنهاد شده بود و نپذیرفته بودند و این شهید بزرگوار درفضای غبار آلودی که آن روزها بر شهر حکمفرما بود به روشنگری در میان مردم منطقه که از مناطق منافق خیز آن زمان بود میپرداختند.
ایشان خانه محقر و باصفای روستایی خود را باغ بهشتی برای خود تعبیر میکردند و مهمان نوازی از خصوصیات این شهید بود و رفت و آمد خانوادگی نزدیکی با آیت الله گیلانی داشتند و با شخصیتهای تاثیرگذار انقلاب در ارتباط بودند.
حتی رئیس دادگاه رودسر مکرر بیان داشتند که ایشان با مسئولان دادگاه ارتباط میگرفتند و تاکید میکردند تا جایی که امکان دارد اعدام عناصر ضد انقلاب انجام نگیرد تا با تبلیغ و روشنگری هدایت شوند.
این از عطوفت و رأفت اسلامی ایشان نشأت میگرفت در حالیکه ایشان چندین بار کتباً تهدید به ترور شده بودند در سخنرانیهای خود بیان میکردند «این نامه را به دست من رساندهاند که من را ترور میکنند؛ بیایید مرا ترور کنید، از ترور من چه چیزی بهدست میآورید؟»
پدر شهیدمان با مناعت طبع از زندگی خود راضی بودند حتی تا پای قولنامه برای خرید مسکن در شهر پیش رفتند اما بهدلیل عدم توانمندی مالی موفق به خریداری ملک نشدند و این عدم حب دنیا تا آخرین روزهای حیات این دنیاییشان در وجودشان بود.
نحوه شهادت ایشان را چقدر بهخاطر دارید؟
فرزند شهید رضایی: من در زمان شهادت پدر ۱۱ ساله بودم و آخرین خاطرات من از ایشان در همان غروب، نگاه مهربان و پدرانه ایشان در ذهنم نقش بسته است.
وقتی سطر سطر درس «ایثار» را روی گلیم ساده منزل مشق میکردم، خانواده و بهویژه مادر شهید با شنیدن صدای تیر به سمت صدا شتافتند.
یکی از خواهرانم که ۱۶ ساله بودند، زودتر سر صحنه ترور رسید و دچار بهت و حیرت و شوک شد که متاسفانه بعد از سه هفته از این حادثه این دختر دردانه پدر، غم بیپدری و صحنه دیدن بدن خونین پدر را تاب نیاورد و از دنیا رفت و غم ما و مادرمان را صدچندان کرد.
به گفته یکی از روستاییان، پدرم خواب شهادت خود را دیده بودند و این را برای آن روستایی نقل کرده بودند که ایشان بعد از شهادت این راز را به ما گفت.
در غروب ۲۵ دی ماه ۶۱ پدر که برای تهیه دارو جهت برادرمان به خارج از منزل رفته بودند در راه بازگشت در یک خودروی اتومبیل پیکان کرایه در ۲۰۰ متری منزل در سر پیچی توسط نیروهای ضد انقلاب غافلگیر شده و به رگبار گلوله بسته میشوند.
چه یادها و خاطراتی از شهید برجای مانده است؟
فرزند شهید رضایی: توصیه اکید ایشان بر علم اندوزی بود و زمانی که برای بررسی وضعیت تحصیلیام به مدرسه میآمدند سراپا شوق از پنجره نظارهگرشان بودم.
یکی از اصطلاحی که ایشان داشتند «شب تحصیلی» بود که به ما توصیه میکردند شبهایی که صبح روز بعدش باید به مدرسه میرفتیم زود بخوابیم تا صبح با توان کامل برای درس خواندن برخیزیم و میگفتند امشب «شب تحصیلی» است.
در نحوه برخورد با فرزندان یکی از خاطرات دیگرم این است که یکی از خواهرانم مقید بودند افطاری ایشان را هر روز در طی ماه رمضان خودشان برای وی آماده کنند و پدر به پاس زحمات خواهرم در پایان ماه رمضان یک قطعه طلا بهعنوان هدیه به خواهرم دادند. احترام و محبت در رفتار عملی ایشان به وفور دیده میشد.
چه وصیت و یادگاری از ایشان به جای مانده است؟
فرزند شهید رضایی: ایشان وصیت کرده بودند که کتابهایشان که تعدادشان هم نسبتاً زیاد بود وقف کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی در قم شود. در نستعلیق خوش خط بودند و هر شب برای ما سرمشق میگذاشتند تا تمرین کنیم. در یادداشتهای این شهید گرانقدر به یک دستورالعمل اخلاقی برخورد کردیم که ایشان در شبی با خود عهدی بسته بود. این امر نشان از تلاش این مرد در خودسازی داشت.
پدر شهیدمان همچنین در ساختن مسجد بی بالان و جاده سازی آن مناطق نقش بسزایی داشتند.
در میان جستجوها برای بررسی ابعاد گوناگون زندگی شهید رضایی با حجت الاسلام والمسلمین هادی قدس امام جمعه وقت کلاچای به گفت وگو نشستیم.
چقدر شهید رضایی را می شناختید؟
حجتالاسلام قدس: روحانی شهید حجت السلام والمسلمین حاج شیخ عبدالحسین رضایی در سالهای حدود ۲۳-۱۳۲۲ بههمراه عدهای از جوانان آن دوره از جمله آقایان محمدی گیلانی، محفوظی، معصومی میرمحلهای، میرفندرسکی ماچیانی و تشکری برای درس روحانیت به رودسر رفته و در مدرسه روحانیه مرحوم حاج سیدهادی روحانی مشغول به درس شدند.
آن شهید مدت سه سال در رودسر ماندند سپس بههمراه برخی از دوستان روانه قم شدند و سال ۱۳۲۷ که حقیر برای معالجه خود به تهران و قم رفته بودم مرحوم شهید رضایی در قم مشغول کتاب لمعه و مطول بودند.
ایشان تا سال ۳۳-۱۳۳۲ با مشورت برخی بزرگان برای ارشاد و هدایت مردم به زادگاه خود اعزام شدند و در آن سال مرحوم شهید رضایی به درس خارج فقه و اصول مرحوم آیت الله العظمی بروجردی راه یافتند و درسهای مقدمه آیتالله شدن و مجتهد شدن را شروع کردند.
طبق برنامه امروز حوزه، پایه دهم شدند که اگر به زادگاه خویش باز نمیگشتند و درس را ادامه میدادند به درجه اجتهاد میرسیدند.
تسنیم: کدام ویژگی این شهید گرانقدر، بارز و شاخص بود؟
حجت الاسلام قدس: امتیازی که شهید رضایی نسبت به اکثر دوستانشان داشت در سه چیز بود. اول اینکه مشار الیه از خانواده روحانی بودند و منش و روش روحانیت را به ارث برده بودند و در روش آخوندی خیلی خوش سلیقه و پاکیزه و مؤدب به آداب روحانیت بودند. جدشان مرحوم آقا شیخ عبدالحسین رضایی اشکوری شخص ملایی بودند.
دوم اینکه سالها با مرحوم آیت الله شیخ عبدالصمد بیبالانی که از بزرگان اهل علم و دارای برکات نفسانی فاضلهای بودند ارتباط شاگردی داشتند و تهذیب اخلاق و جهاد با نفس را آموختند و سوم اینکه دارای استعداد عالی، خط بسیار خوب و اهل فکر و اندیشه والایی بودند.
مرحوم آیت الله محمدی گیلانی که از افتخارات گیلان بودند به حقیر فرمودند آقای رضایی در برخی جهات علمی از من جلوتر بودند.
این سه ویژگی و امتیاز سبب شد که دوستانش او را برای هدایت و بودن با مردم تشویق کردند و او راهی وطن خویش شد.
به سراغ سردار نظرعلی علیزاده رفتیم؛ از بنیانگذاران سپاه رودسر و از مسئولان وقت سپاه منطقه تا ابعاد ترور کوردلانه شهید رضایی برایمان روشن شود.
سردار لطفاً در مورد فاجعه ترور شهید رضایی و جزئیات آن بفرمایید؟
سردار علیزاده: تنها روحانی ترور از شهرستان رودسر حجت الاسلام والمسلمین عبدالحسین رضایی بودند که در غروب ۲۵ دی سال ۶۱ بهدست منافقین کوردل در شهرستان رودسر نزدیک منزل شخصی خود هدف رگبار گلوله قرار گرفتند و به آرزوی خود که شهادت بود رسیدند.
شهید رضایی از روحانیان شناخته شده در منطقه بودند که به تبلیغات و روشنگری میپرداختند و مسئولیت خاص حکومتی و دولتی نداشتند اما برای نیروهای بسیج و سپاه اخلاق و عقیدتی تدریس می کردند و مورد علاقه مردم و نیروهای حزب اللهی در منطقه بود.
منافقان یک سلسله ترورها را به سرکردگی «حسین عباسی» در منطقه انجام داده بودند که پس از ترور ایشان منطقه را ترک کرده و به تهران گریختند و در آنجا دستگیر شدند.
در کتاب «کارنامه سیاه» در بخش اعترافات حسین عباسی به این حادثه اشاره شده که این تیم با هدف ترور ایشان نیامده بودند و قرار بود شخص دیگری ترور شود اما زمانی که میخواستند ماشین حامل ایشان را بربایند پس از توقف خودرو، وی را شناسایی کرده، فرصت را مغتنم شمرده و با نهایت شقاوت این شهید عزیز را به شهادت رساندند.
ماجرای ترور شهید رضایی ما را به سمت شخصی که خود شاهد حادثه ترور بود سوق داد بنابراین با آقای بهمن مهرورز راننده ماشینی که حامل شهید بود تماس تلفنی برقرار کردیم و ایشان با لهجه شیرین محلی و با خوشرویی سئوالات ما را پاسخ گفت.
در روز ترور چه اتفاقاتی رخ داد؟
راننده اتومبیل حامل شهید رضایی: 200 متر مانده به منزل شهید رضایی بر سر پیچ، سه مرد که صورتشان را پوشانده بودند با اسلحه بر سر راه ما قرار گرفتند؛ شهید مظلوم با دیدن آنها سه بار بلند گفت: های، های، های؛ گویا همه چیز برایش روشن شده بود.
آنها سعی بر بیرون کشیدن شهید رضایی از ماشین داشتند که ایشان مقاومت میکردند و پیاده نمیشدند و نهایتاً در حالیکه یک پایشان بیرون از ماشین بود و یک پایشان داخل به سینه شهید سه گلوله شلیک کردند و ایشان را به شهادت رساندند.
دیدگاه