پاییز فصل آخر است؛ سه گانهای از سردرگمیها
«نسیم مرعشی»، اولین رمانش را با وسواس و در حاشیهای امن نوشته است و این شاید مهمترین دلیل موفقیت رمانش باشد. امید که سبکِ خود را به تمامی در داستانهای بعدیاش دریابد و پاییز فصل آخر است سکوی پَرش او باشد به عمقِ وحی، اندیشه و قصه.

پاییز فصل آخر است؛ نسیم مرعشی، نشر چشمه، چاپ اول: زمستان ۱۳۹۳
«نسیم مرعشی» متولد ۱۳۶۲ فارغالتحصیل رشتهی مهندسی مکانیک با تجربهی روزنامهنگاری و انتشار چندین داستان کوتاه و بلند، اولین رمانش را در زمستان ۱۳۹۳ توسط نشر چشمه منتشر کرده است. رمانِ خوش اقبالی که در مدت کمتر از دو سال به چاپ دوازدهم رسیده است.
«پاییز فصل آخر است» در دو فصل تابستان و پاییز اتفاق میافتد. هر فصل شامل سه بخش یا به قول نویسنده سه تکه است با سه راوی؛ لیلا، شبانه و روجا. رمان اول مرعشی، داستانی اجتماعی است بر پایهی تکگویی های درونی راویها و بازگشت به گذشته که به تکرار در حین روایت اتفاق میافتد. بن مایهی داستان، متولدین دههی شصت هستند؛ جنگ، کنکور، مشکلات ازدواج و شغل، مهاجرت و سردرگمی و حیرانی این نسل در برابر آنچه جامعه برایشان رقم زده است. راویهای داستان، دختران ۲۸ سالهای هستند از سه نقطهی کشور؛ اهواز، تهران و رشت. لیلا از خانواده ای متمول و تحصیلکرده است. شبانه از یک خانوادهی کارمند با یک برادر عقب ماندهی ذهنی و روجا از یک خانوادهی بازاری متوسط الحال که پدرش را در کودکی از دست داده است. موقعیت مکانی هر سه آنها تهران است. داستان بافتی روان اما سُست دارد. زیرا تکگوییهای درونی راویها گاه چنان در روایت گذشته و شرح روزمرگیها غرق میشود که خصلت بارز «داستان» یعنی تعقیب حوادث در آن کمرنگ میشود. چرا که در این مفهوم تنها «زمان» عامل مهم است و اینکه چه اتفاقی افتاده و بعد چه اتفاقی روی خواهد داد. اما نسیم مرعشی در لحظاتی از داستان به کل عامل زمان را نادیده میگیرد و اندکی دچار تکرار میشود.
در پاییز فصل آخر است خبری از گرهافکنی و گرهگشایی نیست. داستان سراسر کشمکش شخصیتهاست با آنچه از کودکی گام به گام با آنها پیش رفته و رشد کردهاند و تا پایان داستان، پایانی بر این کشمکش نیست و راهحلی برای آن ارائه نمیشود. گویی هدفِ نویسنده درگیر کردن خواننده با دنیای واقعیِ در جریان است. انگار نویسنده قصد داشته مخاطب را با تصویرش در آینه روبرو کند و در این مهم بسیار موفق عمل کرده است و تحقق پیرنگ داستان را به خواننده وا میگذارد. زیرا علیرغم نبودِ گرهافکنی و گرهگشایی، خواننده در برخی از موارد داستان تا به نهایت دچار شک و تردید است. در واقع میشود گفت نویسنده به جای بیانِ روشنِ افکار، احساسات و حتی دادن سرِ نخهای بیشتر به خواننده از گذشتهی سه کاراکتر اصلی داستان، عزم خود را جزم کرده که به دانش و تجربهی خواننده اعتماد کند و برداشت و تصمیم مخاطبش را گشاده دستانه پذیرا باشد.نقطهی قوت داستان هم همین است. مرعشی، خیلی وارد بحثهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نمیشود. گذشتهی جوانان دههی شصت را با اشاراتی که راویها با بازگشت به گذشته دارند روایت میکند و باقی را به خواننده وا میگذارد. عجیب اینکه موفق میشود مخاطب را با خود همراه کند.
مرعشی وقایع را به درستی نظم بخشیده و با شرح روحیات هر کدام از کاراکترها، توقعِ واکنشها و حوادثِ رخ داده را در داستان برآورده میکند. پاییز فصل آخر است داستانی به شدت واقعگرا است و هرگز به خیال، علیرغم پایانِ بازش، اجازهی جولان نمیدهد. داستانی به غایت محتمل و مستدل است بی شک و شبههای در وجودِ واقعی و حقیقی لیلاها، شبانهها و روجاها. میشود گفت نویسنده شرح تقریبا دقیقی از واقعیت دختران همنسلش را به نمایش گذاشته است و از سرِ همین ملموس بودن است که نیازی به رجعتهای تاریخی در داستان احساس نمیشود. اتمسفرِ مسلط بر داستان اندوه است. اندوهِ ناتوانی در تغییر وضعیت موجود. خاطرات کودکی، حسرتها، ترسها، فقدانها که به روزگارِ کنونی نیز تسری یافته و گویی رهایی از آن ناممکن است.
«نسیم مرعشی»، اولین رمانش را با وسواس و در حاشیهای امن نوشته است و این شاید مهمترین دلیل موفقیت رمانش باشد. امید که سبکِ خود را به تمامی در داستانهای بعدیاش دریابد و پاییز فصل آخر است سکوی پَرش او باشد به عمقِ وحی، اندیشه و قصه.
مارال اسکندری
دیدگاه