واپسین معتدل ;چگونه مهدی افتخاری به مردم رسید؟
حضور جدی افتخاری پوسته دو قطبی همیشگی منطقه را شکافت. التهاب بازی رفته رفته اوج می گرفت. شهروندان مردد با امید به هوایی تازه به نامزد تازه نفس ملحق می شدند. با وجود خلأ منابع مالی آنچنانی و هزینه تراشی های معمول کاسبکارانه، موج پا گرفته بود. صدای مردم لحظه به لحظه رساتر می شد
واپسین معتدل ;چگونه مهدی افتخاری به مردم رسید؟
شنیدم که عاشوری پر امید/که رأیش به مجلس همیشه سفید
یکی نطق بسته و خاموش داشت/به دل اندرون او سر داغ داشت
بغرید بهروز فر سال پیش/چو سردار و فرمانده سخت کیش
نهایت وکیلان همه یک به یک صف شدند/ز شورای ناظر صفت رد شدند
در آن بین همی قرعه انداختند/کت « افتخاری» بر مجلس بر آویختند
اعتدال و میانه روی در قاموس ایرانی نشان دیر پایی نداشته است. در ادبیات فارسی هم یا صدای چکاچک شمشیرهای شاهنامه گوش نواز بوده و یا رندی های به سکوت آمیخته حافظ دلها را درنودیده است. در هر صورت بی اعتنا به پندهای خردمندانه سعدی، آموزه های معتدل گلستان و بوستان عملأ در حاشیه زندگی ایرانیان جای داشته است.
صدای”افتخاری” هم در ابتدا ناله ای نحیف بود و چندان جدی گرفته نمی شد و زمزمه های درگوشی حاکی از کنار رفتن او به نفع دیگر نامزدها می داد. نه تن صدای قوی بهروزی فر یا نماینده اصولگرای وقت از او ساطع می شد و نه ندای اصلاح طلبانه و البته نومیدانه جماعتی و میرزایی از او بگوش می رسید و نه حتی آوای ناباورانه و ضعیف اعتدال استاد تازه به عرصه آمده هم.
فرزند افتخاری شهید که در آغاز به رسم سنت دیرین محافظه کاری این مرز و بوم «مستقل»خوانده می شد به هنگام نواخته شدن زنگ پایان انتخابات، طی پر رنگ شدن ملاقاتش با هاشمی چندان از ذم افراطی گری و ضرورت نیاز جامعه به تعادل و حاکمیت قانون گفت و گفت تا در نهایت ردای «اعتدال» را بر قامت او دوختند.
حال اینکه واژگان سیاسی چون اصولگرایی، اصلاح طلبی، اعتدال و…چه معنایی در شهری با خلقیات قبیله ای و حاشیه نشین قدرت طلب سودجو می دهد، بماند!
آن هنگامی که در برابرش نشسته بودم و از او در باره خودش و هدفش و پدرش می شنیدم هنوز چند صباحی تا استارت خوردن انتخابات باقی مانده بود.
رجبی با هیاهوی بسیار در شفت داشت گرد و خاک به پا می کرد. جاه طلبی مشهود او و البته بنیه مالی قابل توجه اش، حتی چشمان ناظران خاص سایه نشین فومنی را هم گرد کرده بود بطوریکه ظاهرأ به حلقه او پیوسته و همراه با او شب گردی های نامحسوس چرب و نرمی را آغاز کرده بودند. تحلیل شان ساده بود: او رد صلاحیت خواهد شد، دم را غنیمت است! کافه نشینان عرصه مبارزات بومی آگاهانه بر روی اسب مرده شرط بسته بودند و خود را در حالتی برنده این لاتاری پر و پیمان می دانستند!
دکتر نوری دانش آموخته جدید الورود عرصه سیاسی فومن با مشی و منش حزبی و با رویایی بزرگ، همراهانی سالم و صدیق اما اندک و با اهداف ملی، آرام آرام با نشریه اش (راه سوم) پیش می آمد. او چهره متفاوت و غافلگیر کننده عرصه سنتی فومن بود که به رغم هشدارهای مشفقانه ناصحان فرهیخته بابت عدم ورود به چنین رقابت غیر استانداردی، تا به آخر از تصمیم اش عدول نکرد. فردی با اتکای بر شایستگی های شخصیتی و علمی که طبیعتأ کفاف چنین آوردگاهی را در نخستین حضور نمی داد.
میرزایی و جماعتی با سابقه نمایندگی در ادوار گذشته و پشتوانه طرفدارانی پر حرارت و قابل اعتنا با در نظر گرفتن احتمال قوی رد صلاحیت از طرف شورای نگهبان، نومیدانه و بی رمق و کورمال کورمال به اینسو و آنسوی شهر و روستا سرک می کشیدند. به یقین حضور قطعی آنها می توانست تمام محاسبات و مناسبات موجود را به هم ریخته و تحت الشعاع خویش قرار دهد. اما رنگ رخساره و گره های پیشانی شان تداعی کننده آن بود که اینان تیری در تاریکی بیش نیستند و به انتظار آنها نشستن، انتظاری عبث است. از همین رو سمت و سو ها به طرف معادلات واقعی پیش می رفت.
عملکرد اصولگرایان طیف موسوم به حزب الله بالا محله فومن را اما باید از شگفتی های این دوره انتخابات به حساب آورد. چند پارگی، تکثر آراء و گزینه های منتخبی که به آن رأی دادند، سکوت نسبی و فعالیت خاموش آنان در عرصه عمومی و نیز عملکرد قاطع و بیطرفانه در هیئت نظارت که تقریبأ غافلگیر کننده بود، تحلیل جداگانه ای را می طلبد.
کاندید شفتی (موسویان) ابتدأ صرفأ یک تسویه حساب شخصی با مراد سابق و دشمن امروز بود. اما هر چه رستاخیز انتخاب نزدیکتر می شد با ضربان گرفتن نبض قومیت و به وجد آمدن انگاره شفت_فومن، موسویان جان گرفت و توانست نظر خواص و اهالی شفت را جلب نماید. ایده و سورپرایز جذاب او وکیل شفتی بود، در این وسط آنچه از میان رخت بر می بست و بسرعت رنگ می باخت، آمال و اهداف ملی و حقوق بر زمین مانده اجتماعی بود.
اما جالبترین بخش داستان یعنی لیدر ها! و فعالان انتخاباتی حاشیه گزین و حاشیه ساز با تئوریسین ها و پیادگان خود از همه سنخ کارگر، بازاری، مطبوعاتی، ورزشی و…از مدتها قبل پیش خوری پیشه ساخته بودند و با تکاپو و تحرکات سنگین از جلسات مخفی تا حضور غیر مستقیم و با هدف در فضای مجازی، اردوگاههای مختلف نامزدها را می نوردیدند و با سبک و سنگین کردن و خط کشی های حرفه ای به سمت یارگیری نهایی می کردند، درخواست ها و پیشنهادها مسلسل وار از راه می رسیدند، لابی کردن حجم ترافیکی سنگینی را تجربه می کرد. لابد با توجه به نقش” واسطگی” که نمایندگان در مجلس ایفا می کنند (بین دولت و ملت)، این طایفه نیز همان وظیفه دلالی را در مبارزات میان رقبا بازی می کردند. آنچه در این معرکه تعیین کننده بود وزن سنتی و محفلی افراد و گروهها بود و نه اتیکت های غلط انداز با مارک اصلاح طلبی و… آنها بزعم خویش رگ خواب مردم و نامزدها را در دست داشتند. در این میان میرزایی و جماعتی با سرنوشتی معین، مد نظر این معرکه گیران بازار خورده نبودند. میدان انتخابات شکل بنگاههای لاتاری و معاملاتی را به خود گرفته بود. اخلاق و ارزش های معنوی و انسانی و مسئولیت اجتماعی با فاصله زیاد عرصه را به رقیب مادی و سود انگار باخته بودند. در این بین تک صداهای دردمندانه و روشنگرانه در بطن همهمه و غوغاسالاری و شانتاژ موجود گم شده و پژواک آن در گرداب پوپولیسمی مبتذل خاموش می گشت. داد و ستد در بازار انتخابات داغ و داغ تر و نرخ ها بالا و بالاتر و فشار و استرس فزونی می یافت.
این در حالی بود که دو نامزد دیگر (مهدی افتخاری و دکتر نوری) با کیسه تهی و البته (شاید) بی اعتقاد به این روند، درگیر بله هیأت نظارت بودند. شنیده های درز داده شده از ساختمان واقع در میدان چهار دختران چندان امیدوار کننده و باب میل نبود و آنها استرس شدیدی را تحمل می کردند. شنیده ها به طنز تلخی مانند داشت. معتدلین دولتی در استان نه تنها داد اصلاح طلبان شناسنامه دار را در آورده بودند بلکه معتدل های شهرهای حاشیه ای را از دست محافظه کاری های محفلی خود به تنگنا و چالشی سخت انداخته بودند. از مرکز استان به زیر مجموعه اش در فومن چراغ سبز زده بودند تا برای نامزد اصولگرای قدرتمند آستین بالا بزنند. در این راستا حتی کارمند ارشد فومنی فرمانداری هم به گزینه های معتدل فومنی ها پشت کرده بود!
القصه! چرخ نظارتی ها چرخید تا اینکه در نهایت قرعه شانس به نام افتخاری رقم خورد و او خسته با کورسویی از امید و در تنگنای وقت، گام به مرحله نهایی نهاد. بعضی گمانه ها این حضور را ماحصل و حاکی از ترفند آقای خاص! می دانست و بعضی دیگر نتیجه لابی هاشمی. در هر صورت با پشت سر گذاردن خوان کمیته اخلاقی! و صادر شدن کارت بازی برای افتخاری، چیدمان و ترکیب بازی کلأ عوض شد. نامزدها دیگر نیاز به سیستم ها و استراتژی جدیدی داشتند. با تغییر چیدمان، بهروزی فر ناگهان خود را در وضعیت آچمز یافت. کاندید پر امید که تقریبأ خود را برنده بازی فرض می کرد با این تغییر به موضع دفاعی فرو رفت. با با رو شدن لژیونر و تک خال جدید انتخابات، آرایی را که بهروزی فر بر روی آن حساب ویژه باز کرده بود با شیب و تبی تند به سوی سبد افتخاری پر می کشید، همچون روحی که از کالبد انسانی بگریزد. در لحظه شعله فروغ بهروزی فر فروکش کرد.
با ایجاد حلقه موتلفین و پیوستن میرزایی با آن پشتوانه و انبوه هواداران و اعتبار حاصله از رد صلاحیت و نیز همراهی خاکسار، بازیگر کهنه کار و آشنا با معادلات بازی بومی به تیم افتخاری، نطفه موج اولیه حول روحانی جوان بسته شد.
دکتر نوری هم بعد از شوک ناباورانه عدم احراز، هاج و واج در وسط معرکه بپا شده با نیم نگاهی به حزب، نیم نگاهی به گروه و حلقه دوستانش و نیم نگاهی به نامزدهای باقی مانده، در تردید تصمیم خویش این پا و آن پا می کرد تا اینکه در نهایت با حضور میرزایی و خاکسار در منزل پدری اش، به اصرار آنان و دعوت افتخاری لبیک گفت و به حلقه موتلفین پیوست. آمدن دکتر واقعأ آمد داشت، هم قدرت و مشروعیت حامیان افتخاری را افزایش داد و هم اینکه او را با آن تیپ دانشگاهی و نگاه مدرن غریب در جامعه ای قبیله ای، به تمامی تعرفه کرد.
حضور جدی افتخاری پوسته دو قطبی همیشگی منطقه را شکافت. التهاب بازی رفته رفته اوج می گرفت. شهروندان مردد با امید به هوایی تازه به نامزد تازه نفس ملحق می شدند. با وجود خلأ منابع مالی آنچنانی و هزینه تراشی های معمول کاسبکارانه، موج پا گرفته بود. صدای مردم لحظه به لحظه رساتر می شد. شوق انگاره فومنی وقتی با حمایت رسمی و نسبتأ دیر هنگام حزب اعتدال همراه گشت، مشروعیت و اعتماد بنفس دو چندانی به حامیان بخشید. اینک سه اصولگرا در برابر نامزد معتدل صف کشیده بودند. عاشوری و بهروزی فر با تم و شکاف قومی طالش_گیلک و موسویان با زمینه و شکاف بومی شفت_فومن. بومرنگ افتخاری از طرف هر کس و یا هر نهادی پرتاب شده بود اکنون برگشته و به مثابه بختک بر پیشانی سه اصولگرای فوق فرود آمده بود. حالا دیگر پول هم نمی توانست تضمین چندانی برای رقبای عقب مانده به همراه آورد. بعدها روایت هایی حکایت شدند مبنی بر اینکه بسیاری می ستاندند اما به وقت رأی دادن، افتخاری می نوشتند. عجب طنز و معرکه دیدنی شده بود، معرکه انتخابات هفت اسفند!
البته در عرصه رقابتی با ویژگی های قومی و سنتی کاندیدایی که از فرصت زمانی و امکانات و اقتدار لازم برخوردار باشد، بی تردید چارچوب و چیدمان مورد نظرش را در منطقه و در دل نهادها، سازمان ها، شوراهای محلی و…از شهر گرفته تا دل روستاها ترتیب خواهد داد. مخصوصأ اگر از بنیه مالی کافی و شجاعت و نفوذ بایسته برخوردار باشد! چنین فردی از یکسال قبل تر حتی اعضای شوراهای مصلحتی غیر اصولگرا را نیز فرا خواهد خواند، حتی شده با ارباب جرایده جلسه خواهد گذاشت و آنان را به مجلس تقنینی در تهران و یا دیگر صنوف را به مجلس تفریحی در کیش خواهد برد!!!
الغرض ! اگر چه بهروزی فر علی رغم تحرکات مناسب و حامیان قدرتمند در سایه که حسابی برایش مایه گذاشتند، بازنده بزرگی بود اما افتخاری هم با تمام توصیفات ذکر شده، برنده کامل و قاطعی نبود و طی معادلاتی چند که ماه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند و حتی رأی خاموش های عرق فومنی هم به صحنه آمدند، بصورت ناپلئونی و با تک ماده به پایان خط رسید.
عاشوری اما میدانی را واگذار کرد که در تصورش هم نمی گنجید. او که خود را تکنیسین انتخابات قلمداد می کرد، الحق از کارت های برنده بیشمار و سازماندهی شده ای هم بهره می برد. سازماندهی زیرکانه ای از طیف های گوناگون بومی، قومی و نهادی که حتی صاحبان قلم و فعالان فضای مجازی و شبه احزاب و گروهها را نیز تدارک دیده بود. او که همچون پدرخوانده ای مقتدر و اسپانسری متمول خانواده گسترده ای را به زیر چتر خویش گرد آورده بود ناگهان کارت هایش را یکایک در حال ریزش دید. تقدیر عاشوری آنجا بسته شد که موج اولیه افتخاری، غافلگیرانه از هر سو با پیوستن دشمنان قسم خورده اش همراه گشت. در کنار ائتلاف بزرگ، شکافی که بین طالش زبان ها طی دوگانه عاشوری_بهروزی فر ایجاد شد و با چکیده هایی چون روحی تقویت گشت و نیز آرای قابل توجهی که موسویان از سبد رقبا جدا کرد از جمله عوامل تکمیل کننده پازل پیروزی افتخاری بود.
علی القاعده اینک دیگر شاه مهره هفت اسفند مشخص شده است. اینکه معادلات اطراف روحانی جوان فومنی در آینده چگونه رقم خواهد خورد به عملکرد و تصمیمات آتی او باز خواهد گشت و باید اذعان داشت که هیچ تضمینی وجود ندارد. آنچه قطعی است اینست که مردم با هیچ کس عقد اخوت ابدی نبسته اند چنانکه با عاشوری نبستند. شرایط ناپایدار منطقه ای و معادله قومیت_پول در غیاب رقابت شفاف حزبی هر اتفاق پوپولیستی دیگری را در آینده محتمل می سازد.
با سقوط دون کارلئونه فیلم پدر خوانده فرزندی از جنس خودش به موقعیت پدر تکیه داد، در بیه پس اما مردم معتقدند که انگار رابین هودی ظهور کرده است!
آیا خدا مکری اندیشیده است!
اکبر نوری
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه