«مردی در تبعید ابدی»/وقتی حکمت و کلام را ، اهل دل ، به قدر غزل نمی خواهند
اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا «مردی در تبعید ابدی» روایتی است از زندگانی فیلسوف بزرگ ایرانی «صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین» که با قلم توانای نادر ابراهیمی به زببایی هر چه تمامتر به تصویر کشیده است و مخاطب در همان ابتدا متوجه می شود که این کتاب با سایر کتبی که خوانده است تفاوت دارد.
«مردی در تبعید ابدی» روایتی است از زندگانی فیلسوف بزرگ ایرانی «صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین» که با قلم توانای نادر ابراهیمی به زببایی هر چه تمامتر به تصویر کشیده است و مخاطب در همان ابتدا متوجه می شود که این کتاب با سایر کتبی که خوانده است تفاوت دارد.
زنده یاد نادر ابراهیمی در مورد قابلیت داستانی شدن زندگی بزرگان می گوید:« اگر ما متعهدانه و مؤمنانه به زندگی بزرگانمان نزدیک شویم و پرده از رخسار زندگی آنها برداریم و کاری کنیم که نسلهای جوان، با این بزرگان، تجدید پیمان کنند و راه آنان را بشناسند و بدانند که به بزرگی رسیدن، امری ممکن و مقدر است ، من معتقدم قطعا باید این کار را کرد»
صدر الدین محمد شیرازی، حکیم، عارف، محدث و مفسر بزرگ شیعه در سال ۹۷۹ یا ۹۸۰ (نهم جمادی الاولی) هجری قمری در شیراز به دنیا آمد.و در سن شش سالگی به همراه پدرش خواجه ابراهیم قوامی که از سیاستمداران آن دوره بود به قزوین رفته و در آنجا آموزش مقدماتی را طی کرد.
ملاصدرا در قزوین با دو دانشمند و نابغه بزرگ جهان اسلام، یعنی شیخ بهاءالدین عاملی (شیخ بهایی) و میرداماد آشنا می شود و پای درس آنها می نشیند.گفتنی است ملاصدرا بیشترین بهره خود را در فلسفه و عرفان از میرداماد گرفت و همواره از او به عنوان « مرشد کامل» و استاد حقیقی خود نام می برد و نادر ابراهیمی نیز در جای جای کتابش چندین بار به این مساله اشاره کرده است.
صدرالمتألهین در طول عمر خود با نامهربانی های زیادی رو به رو می شود بطوریکه آنقدر تحت آماج مخالفان قرار گرفت که حکومت با خواست علمای وقت به دلیل بدعت گذاری در دین رای به تبعید او از اصفهان داد.
فیض کاشانی , فیاض لاهیجی , ملاحسین تنکابنی و حکیم آقاجانی از معروف ترین شاگردان ملاصدرا هستند.
ناگفته نماند از حضرت امام خمینی به عنوان حکیم صدرایی یاد می کنند و ایشان در شرح چهل حدیث، ملاصدرا را فخر شیعه معرفی و او را چنین لقب میدهد: «و جناب محقق فلاسفه و فخر طایفه حقه، صدر المتألهین، رضوان اللّه علیه»
بخش زیبایی از این کتاب را با هم می خوانیم:
زاهدی گفت: « جسارت است در پیشگاه مرشد کامل [شاه عباس صفوی]؛ اما نکته یی ست که ناگفته ماندنش به زیان دین است و به زیان حامی بزرگ دین؛ شاه کبیر ! این ملّا محمد صدر ، پاک چشم نیست.نامحرمان را نگاه می کند ؛ چنانکه یکی از دختران حقیر که تمام در حجاب است و جز دو دیده چیزی در معرض دید ندارد ، گواهی خواهد داد که این ملا ، در بازار طلافروشان ، جمله یی در مدح چشمان اش گفته است.»
– به خویش نبوده ام اگر چنین کردم.خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد.
در نظر پاک ، بی نظری هست.ما در رخ خوبان جهان ، خوبی حق می بینیم.ما هرگز دست به ناپاک نیالوده ایم و دل به ناپاک نسپرده ایم.اصفهان شما چیزی از شیراز ما کم ندارد که حافظ ، در ستایش آن گفته است:
شهری ست پر کرشمه و خوبان ز شش جهت…
– زبان حافظ ، زبان کنایت است.
– نگاه ما هم نگاه اشارت است.
-حافظ چنانکه همه می دانند ، قرآن کریم را یکسره از بر بوده است.
– البته نه آنگونه که بنده ی حقیر ، ملّامحمد صدر؛از برم. بنده بر یک آیه ی مبارک قرآن تفسیر نوشته ام به اندازه ی تمام دیوان حافظ. اگر حکمت و کلام را ، اهل دل ، به قدر غزل نمی خواهند ، این گناه ملّا محمد صدر نیست، گناه اهل دل است- پدر جان !
دیدگاه