کافه کتاب «دیارمیرزا»

از «احترام به تصمیم اول» تا «ایستادن پای آدم تک خطا»; تو کار قیدار پشیمانی راه ندارد

اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا تو کار قیدار پشیمانی راه ندارد.قیدار هیچ وقت پشیمان نمی شود…من همیشه به تصمیم اول، احترام می گذارم.تصمیم اولی که به ذهن ت می زند، با همه ی جان گرفته می شود.تصمیم دوم، با عقل و تصمیم سوم با ترس…از تصمیم اول که رد شدی، باقی اش مزه ای ندارد.

قیدار-رضا امیرخانی

اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا نسل جوان کتابخوان ما با آثار رضا امیرخانی نویسنده جوان و خوشفکر کشور آشنایند.از مهندس جوان فارغ التحصیل دانشگاه امیرکبیر تاکنون چندین اثر داستانی و غیرداستانی به چاپ رسیده است و آخرین کتاب او رمان «قیدار» نام دارد که توسط نشر افق در سال ۹۱ منتشر شد و همانند دیگر آثار امیرخانی با استقبال خوب مخاطبان توانست در همان سال ۹۱ که کتاب به چاپ رسیده بود به چاپ هفتم برسد.
رضا امیرخانینا گفته نماند رمان «قیدار»، برگزیده‌ی جایزه‌ی کتاب فصل ارشاد و همچنین برگزیده بخش انقلاب و دفاع مقدس سیزدهمین جایزه ادبی شهید غنی پور شده است.

علاوه بر مخاطبان در میان منتقدان و سایر نویسندگان نیز رمان «قیدار» با استقبال خوبی مواجه شد بطوریکه سیدمهدی شجاعی از نویسندگان صاحب سبک کشورمان در یادداشتی خطاب به امیرخانی پس از چاپ این رمان می نویسند:«اغراق نیست اگر بگویم که جای این رمان، در ادبیات داستانی امروز خالی بوده است و قیدار با اقتدار و افتخار این جای خالی را پر کرده است. رمانی که در خشکسالی و برهوت ادب و جوانمردی و مروت، خبر از چشمه سار زلال عیّاری و فتوّت بیاورد و با محمل پرداختن به صنف و طیفی ناشناخته و نپرداخته ، به احیای ارزشهای مشرف به انقراض بپردازد… خلق رمان قیدار، خدمت به زبان و ادب پارسی است، چه از لحاظ مکتوب و ماندگار کردن بخشی از ادبیات شفاهی و چه از حیث ابداع عبارات و افزودن ترکیبات تازه به گنجینه مکتوب فرهنگ و ادب این سرزمین.»

امیرخانی در توضیح خلق این اثر می گوید: «واقعیت این است که طرح «قیدار» از تصویر استقبال تختی و همراهی او با یکی از بستگان که در سال ۱۳۴۵ قصد سفر حج را داشته بود، شکل گرفت و اگر در داستان شخصیت قیدار با تختی ارتباط پیدا می‌کند، به خاطر وجود بن‌مایه‌های این تصویر در شکل‌گیری قیدار است. ابتدا قصدم این بود که «قیدار» را به دهه ۸۰ بیاورم، ولی منصرف شدم و آن را به دهه ۵۰ بردم»

« قیدار » حکایت گارژدار تهرانی است که همنشین مردانی چون تختی بوده و جوانمردی و حمایت از مظلوم را از اهل بیت آموخته است و به همین دلیل است که درب گاراژ قیدار به روی همه باز است.

«مرسدس ِ کوپه ی کروک آلبالویی رنگ» , « تاکسی فیات , کبریتی ِ دویست و دو» ,«اسب اینترنشنال», « موتور وسپای فاق گلابی», «هجده چرخ ِ اتاق دار» , « پلیموث ِ کورسی ِ سیب فروش ها»,«الف – هشتاد و پنج ِ عینکی ِ شیشه شکسته »,« گاومیش دوازده سیلندر» , «براق , مرکبی آسمانی , سپیدرنگ ,با گوشی لرزان و…» عناوین ۹ فصل قیدار هستند که در هر فصل از آن به بیان روایتی از بخش های مختلف زندگی قیدار می پردازند.

امیرخانی معتقد است زبان فارسی برای زنده ماندن نیاز به ابداع واژه های جدید دارد بنابراین یکی از خصوصیات امیرخانی که توانسته او را از سایر نویسندگان متمایز کند استفاده او از واژگان جدید و رسم الخط متفاوت است.بطوریکه عنوان کتاب های امیرخانی و عناوین فصول آثار او همواره برای خوانندگان تازگی دارد و در خود متن کتاب هم شاهد واژگان جدید هستیم که ابداعی خود امیرخانی است.

اگرچه فعالیت های اجتماعی امیرخانی طی این سال ها هرگز ترک نشده و شاهد سخنرانی او در «تدتاک صنعتی‌شریف»و یا سفر او به همراه «کاروان برادری»به سیستان و همچنین حضور او در «کاروان زائران صلح سوریه» بوده ایم اما هیچ چیز جای نوشته های امیرخانی را نمی گیرد. متاسفانه پس از خلق «قیدار» رضا امیرخانی کتاب دیگری ننوشته است و طرفداران او به جد مشتاق خواندن اثر دیگری از او هستند.به قول امید مهدی نژاد« از من به او که شعر رهایش نمی‌کند/برگرد; طرح قافیه این بار سهم ماست»

در پایان چند بخش زیبا از کتاب را باهم می خوانیم.قیدار-رضا امیرخانی

* تو کار قیدار پشیمانی راه ندارد.قیدار هیچ وقت پشیمان نمی شود…من همیشه به تصمیم اول، احترام می گذارم.تصمیم اولی که به ذهن ت می زند، با همه ی جان گرفته می شود.تصمیم دوم، با عقل و تصمیم سوم با ترس…از تصمیم اول که رد شدی، باقی اش مزه ای ندارد…
بگذار وعظ کنم برای تکه ی تنم.من به این وعظ مثل کلام خود خدا اعتقاد دارم.فقط به یک چیز در عالم موعظه ات می کنم ، تصمیم اول را که گرفتی ، باید بلند شوی و بروی زیر یک خم اش را بگیری…تنها یا با دیگران توفیر نمی کند.باید بلند شوی و فن بزنی…بی چون و چرا…بعد از فن زدن,می نشینی و به‌ش فکر می کنی و دور و برش را صاف می کنی… (صفحه ۳۰)

* قیدار سرش را می گیرد به سمت شهلا و به ابروهاش گره می اندازد و اخم می کند.بعد آرام می گوید:زیاد تو زندگی خطا کرده ام،خیلی بیشتر از تو؛برای همین با آدم خطاکار راحت ترم.آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد پشیمان شده باشد ، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزده…این حرف سنگین است…خودم هم می دانم.خطا نکرده ،تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آک بند درآمد،فلزش معلوم می شود،اما فلز خطا کرده رو است،روشن است ،روشن است…مثل این کف دست،کج و معوج خط ش پیداست.از آدم بی خطا می ترسم ، از آدم دو خطا دوری می کنم ،اما پای آدم تک خطا می ایستم.(صفحه ۳۱)

اما آخرین صفحه «قیدار»را شاید بتوانیم جان مایه کلام امیرخانی بدانیم .آنجا که وی می نویسد:

* این کتاب نوشته نشد تا نامی از قیدار باقی بماند…که خوشا گم‌ نامان!

نوشته شد تا اگر روزی در خیابان بودید و راه می رفتید و گرفتار ِ پنطی و نامرد شدید، امیدتان ناامید شد، بعد یک هو پیش پای تان پیکانی یا بنزی ترمز زد و مردی چارشانه با موهای جوگندمی پیاده شد…

نوشته شد تا اگر روزی در بیابان، بنزین تمام کرده بودید و امیدتان ناامید شده بود، بعد جیپ ِ شه بازی یا هامر اچ دویی ایستاد و از سمت شاگرد، زنی شلنگ و چارلیتری داد دست تان تا از باکش بنزین بکشید…

نوشته شد تا اگر روزی در هر گوشه ای از این عالم، مردی دیدید که دوان دوان یا لنگان لنگان، از دور دست می آمد…

تمام قد از جا بلند شوید و دست به سینه بگذارید…تا در افق دور شود…با گام هایی که هرکدام به قاعده یک آسمان است…

 گزارش از:سینا هوشمند

Share