نقد و بررسی فیلم عصر یخبندان
هو العلیم چند روز پیش به اتفاق دو نفر از دوستان به تماشای فیلم عصر یخبندان ، نشستیم. فیلمی که هر سه نفر بعد از پایان آن متفق بودیم که از نظر ساخت و موضوع یکی از بهترین فیلم هایی است که در چند سال اخیر شاهد آن بوده ایم. عصر یخبندان چهارمین اثر فیلم […]
هو العلیم
چند روز پیش به اتفاق دو نفر از دوستان به تماشای فیلم عصر یخبندان ، نشستیم. فیلمی که هر سه نفر بعد از پایان آن متفق بودیم که از نظر ساخت و موضوع یکی از بهترین فیلم هایی است که در چند سال اخیر شاهد آن بوده ایم. عصر یخبندان چهارمین اثر فیلم ساز جوان« مصطفی کیایی» است. هر سه فیلم قبلی وی، بعد از ظهر سگیِ سگیِ، ضدگلوله و خط ویژه، فیلم هایی هستند متنی بر روایت و پرکشش، کششی که هرچند با کاستی در محتوا و طرح اصلی فیلم همراه است ولی مخاطب را تا انتها برای دیدن پایان آن بر صندلی سینما میناند. به بیان بهتر کیایی تلاش دارد نوعی از سینمای داستانگو را به مخاطب خود عرضه کند، روشی که چند سالی است کارگردان های جوان و خوبی مثل بهرام توکلی و خود مصطفی کیایی آن را دنبال کرده اند.
کیایی در سه فیلم قبلی خود نشان داد که میتواند یک روایت داستانی را به صورت غیر خطی و با گره-های فراوان و بعد گره گشایی در خط دیگر روایت، بیان کند. روشی که در عصر یخبندان به تکامل رساند. ساخت یک فیلم تلخ اجتماعی با موضوع حساسیت برانگیز خیانت، اعتیاد و قتل تلاشی است که جسارت انجام آن را کمتر کارگردانی میتواند داشته باشد. عصریخبندان داستان زنی است که به دلیل بی¬توجهی شوهر خود تصمیمی اشتباه میگیرد که این اشتباه بزرگ تم اصلی داستان را شکل میدهد. مهمترین ویژگی این فیلم این است که بیننده به سرعت وارد طرح اصلی داستان میشود و مادام که ابهامی در روایت داستان برطرف میشود ابهام دیگری به آن افزوده میگردد. البته کارگردان هوشمندانه و برای تحمل پذیر کردن فیلم تلخ خود و در اوج غم بار بودن سکانسهای فیلم، مخاطب را با دیالوگ¬هایی مواجه میکند که زهر تلخی فیلم را در کام او خنثی میکند. بار اصلی این مورد در فیلم بر عهده نقشی گذاشته شده که برادر کارگردان به خوبی آن را ایفا میکند.
در داستان فیلم عصریخبندان شاخه ها و عناصر فرعی دست به دست هم میدهند تا مفهوم اصلی را به مخاطب عرضه کنند. در این نوع از ساختار هیچ یک از روایت¬ها و خورده روایت¬ها بر دیگری پیشی نمی-گیرند و همه شخصیت های داستان تا حد ممکن زمان کافی برای ایفای نقش و طرح موضوع را دارند. به بیان ساده¬تر کارگردان با دوری کردن از روایت خطی به هر کدام از بازیگران خود زمان کافی برای ایفای نقش داده تا هرکدام از شخصیت ها روایت خود را از داستان بیان کنند. همین ویژگی مهم باعث شده تا فیلم یک شخصیت اصلی نداشته باشد و بار طرح موضوع و نتیجه گیری بر دوش همه شخصیت های فیلم باشد، به نحوی که نبود هرکدام از آنها روند داستانی فیلم را بهم خواهد زد.
با این که بن مایه اصلی فیلم در چند سال اخیر موضوع فیلم های بسیاری در سینمای ایران بوده است، اما کیایی توانسته از دام کلیشه ها در فیلم خود بگریزد که اگر این مهم روی نمیداد فیلم عصریخبندان به اثری معمولی و متوسط بدل میشد. مهمترین حربه کیایی برای رهایی از این بحران استفاده از ایده شکست زمان یا درهم آمیختگی توالی زمانی فیلم است. شکست زمان در این اثر توانسته تا حد بالایی برای ایجاد حس تعلیق در مخاطب مفید عمل کند، با این که میتوان با قدری تلاش ذهنی بیشتر ابهام های موجود در فیلم را برطرف کرد اما فیلم آگاهانه مخاطب را به سمت عدم قضاوت و تا حدی ترس از این قضاوت سوق میدهد.
البته عصریخبندان با توجه به تمام ویژگی های مثبتی که بیان شد، ایرادات اساسی نیز همراه خود دارد. یکی از مهمترین اشکالات در فیلم نامه این اثر است. فیلم با توجه به ریتم تند وجذابی که دارد مخاطب را با خود همراه میکند اما، یکی از اساسی ترین مشکلات فیلم نامه در عدم پرورش درست بعضی از شخصیت های داستان است که در حد تیپ باقی مانده اند. بیشترین نمود را میتوان در نقش آقازاده فاسد فیلم مشاهده کرد. بازی تکراری و بدون روح بهرام رادان نیز به این ضعف دامن زده است. این نقش نه کامل شده و نه قابل درک است و نوع بازیگری این نقش را قبلا از رادان در چند فیلم دیگر دیده ایم. مهمترین دلیل ترمیم این مهم بازی خوب و باورپذیر بازیگران دیگر است که خطاهای و کاستی های آن را می پوشاند و به باورپذیر شدن آن کمک میکند.
یکی دیگر از مشکلات فیلم این است که خیانت و اعتیاد به حدی عادی و همه گیر نشان داده میشود که بیننده با این سوال مواجه میشود که «آیا این موضوعات تا این حد فراگیر هستند؟» این نوع از روایت چندان قابل درک نیست، حتی اگر رسالت فیلم بیان این معضلات باشد. بهتر این بود که به دلیل بی میلی و سردی منیره با بازی مهتاب کرامتی نسبت به شوهرش بابک با بازی فرهاد اصلانی ، در حد چند سکانس با روایت خاص در دل شکست زمان، پرداخته میشد. اگر این خلأ در فیلم پر میشد مخاطب به سوالات مهم تری مثل: «چرا خیانت و چرا باید به جایی رسید که خیانت و اعتیاد راه حل مشکلات باشند؟» میرسید . که در این شرایط فیلم از آنچه که هست موفق تر مینمود.
یکی دیگر از نقاط تاریک فیلم استفاده زیاد و بی¬پرده کاراکترهای فیلم از کلمات زشت و رکیک است. تاجایی این مورد پیش میرود که انگار امری عادی و طبیعی است. این در حالی است که تمام این بی ادبی ها را میتوان با دیالوگ های مناسب تری اصلاح کرد، آن هم به گونه ای که به محتوای آن آسیبی وارد نشود. اما بزرگترین مشکل فیلم به اعتقاد نگارنده پایان بندی آن است . پایانی که با توجه به کلیت فیلم از جذابیت و قدرت کمتر برخوردار است. این تصور به وجود می آید که کیایی تلاش کرده پایان خوش و مورد انتظار مخاطب را انتخاب کند. در حالی که اگر ۴ دقیقه پایانی حدف میشد، شاید بهتر بود. البته با توجه به نوع ساختار فیلم میتوان نظرات متعددی در مورد آن ابراز کرد. در باب پایان بندی این اثر دوست و برادر خوش ذوق من، آرمان پورقربان، نظر متفاوتی دارد. او پایان خود فیلم را بهترین نوع پایان بندی میداند و مرگ آقازاده فاسد را نوعی انتقام جامعه از وی تلقی میکند. همین چند گانگی در نتیجه گیری از فیلم، توفیقی است که نمیتوان در هر فیلمی پیدا کرد.
در انتها باید عنوان کرد این فیلم در نقل و بیان آسیب¬های اجتماعی موفق عمل کرده و توانسته به زبان سینمایی و با بهترین نوع آن معضلات مهم اجتماعی را به مخاطب خود عرضه کند. موضوعاتی که در عین تلخی و گزندگی با ساختاری مناسب و جذابیت فراوان عرضه شده است. با توجه به همین اصل و سایر مسائل بیان شده عصریخبندان در سرگرم کردن مخاطب عام و رضایت مندی مخاطب خاص موفق است و دیدن این فیلم برای تمام طیف¬های فکری جامعه خالی از لطف نخواهد بود.
مرتضی یوسف پور
دیدگاه