هادي نوري

اعتدال را باید بعنوان یک «راه سوم» در سیاست ایران دید نه نقابی برای پنهان کردن مواضع اصلاح طلبی

این نوشتار از یک داعیه اصلی دفاع می کند:اینکه اعتدال را باید بعنوان یک «راه سوم» در سیاست ایران دید نه یک روش ساده یا نقابی برای پنهان کردن مواضع اصلاح طلبی. این ادعا از آن جهت مطرح می شود که دو جناح سیاسی اصلی کشور، یعنی اصول گرایان و اصلاح طلبان، در حال حاضر […]

nooriاین نوشتار از یک داعیه اصلی دفاع می کند:اینکه اعتدال را باید بعنوان یک «راه سوم» در سیاست ایران دید نه یک روش ساده یا نقابی برای پنهان کردن مواضع اصلاح طلبی. این ادعا از آن جهت مطرح می شود که دو جناح سیاسی اصلی کشور، یعنی اصول گرایان و اصلاح طلبان، در حال حاضر از حضور اعتدال گرایی بعنوان یک نیروی اجتماعی سوم و مستقل در فضای سیاسی ایران ناخشنود هستند. از دیدگاه اصول گرایان، اعتدال گرایی نقابی است که برخی از اصلاح طلبان بر چهره زده اند تا تحت لوای آن بتوانند به فعالیتهای اصلاح طلبانه خود ادامه دهند یا با آن بتوانند روابط تیره خود را با حاکمیت بهبود بخشند و بواسطه آن دوباره به درون ساختار قدرت باز گردند. از منظر اصلاح طلبان، اعتدال گرایی همان اصلاح طلبی است که در روش تغییر سیاسی و نحوه اداره جامعه اندک تفاوتی با آنها دارد. «اعتدال بیشتر بعنوان یک روش مدنظر است نه یک نظریه یا اندیشه. روشی برای تحقق یک اندیشه یا نظریه. روشی در برابر روش افراطی». اصلاح طلبان فکر می کنند که اهداف اعتدال گرایان با اصلاح طلبان یکی است اما در نحوه انجام و تحقق آن اهداف با هم تفاوت دارند. اینکه اعتدال گرایی با روشی واقع گرایانه تر، منطقی تر و محافظه کارانه تر حرکت می کند و کمتر آرمانی می اندیشد.
دیدگاه دو جناح سیاسی اصول گرایی و اصلاح طلبی درباره اعتدال گرایی، برغم تفاوت های ظاهری شان، در یک چیز با هم اشتراک دارند و آن نادیده گرفتن اصالت و استقلال جریان اعتدال گرایی است. در واقع، هر دوی آنها اعتدال گرایی را صورت دیگری از اصلاح طلبی می بینند که نه اندیشه تازه ای دارد و نه می تواند به یک نیروی اجتماعی سوم در جامعه سیاسی ایران تبدیل شود. اصول گرایی چون نگاه منفی به اصلاح طلبی دارد، حال که اعتدال گرایی را هم شکل دیگری از اصلاح طلبی می بیند به نفی آن می پردازد و می گوید «اگر اعتدال حد وسط حرکت کردن باشد که به معنای فرصت طلبی و مغازه دو نبش داشتن است … و اگر اعتدال همان اسلام باشد که می شود اصول گرایی» و دیگر نیازی به اعتدال نیست. اصلاح طلبی نگاه مثبتی به اعتدال دارد اما شاید می خواهد اعتدال را تنها در حد نردبانی برای بازگشت مجدد خود به قدرت ببیند. در حالی که می بینند اعتدال گرایان به مثابه یک نیروی سوم عمل می کنند. اصلاح طلبان سابق اکنون مستقل شده اند و می خواهند خود به تنهایی تصمیم بگیرند.
دو دلیل برای ناخشنودی و مقاومت دو جناح سیاسی اصول گرایی و اصلاح طلبی از حضور اعتدال گرایی به مثابه یک نیروی مستقل قابل تصور است:
1. کاهش احتمال کسب قدرت: زمانی که دو جناح سیاسی اصلی در کشور وجود داشته باشد مانند نظام های سیاسی ریاستی (همچون ایالات متحده امریکا)، این امکان در عمل وجود دارد که برای هر ۸ سال یک جناح سیاسی از طریق انتخابات به قدرت برسد. اما وقتی جناح سیاسی سومی به نام اعتدال گرایی شکل بگیرد احتمال به قدرت رسیدن دو جناح سیاسی دیگر به هر ۱۶ سال می رسد. بنابراین، طبیعی است که شما خواهان شکل گیری یک نیروی سیاسی رقیب برای خود در فضای سیاست نباشید چون شانس شما را برای کسب قدرت کاهش می دهد. اگر واقع بینی پیشه کنیم، نگرانی دو جناح اصول گرا و اصلاح طلباز پیدایش جریان اجتماعی اعتدال گرایی طبیعی و منطقی بنظر می رسد.
2. کاهش پایگاه اجتماعی: حضور اعتدال گرایی باعث ریزش نیروی دو جناح اصول گرایی و اصلاح طلبی می شود. در حال حاضر، اعتدال دارد از نیروهای معتدل اصول گرا و اصلاح طلب تغذیه می کند تا با در کنار هم قرار دادن آنها به یک نیروی اجتماعی سوم دست پیدا کند. این کار در عمل باعث کوچک شدن حجم نیروی اجتماعی دو جناح اصول گرا و اصلاح طلب می شود و وزن اجتماعی آنها را پایین می آورد. در حالی که یکی از معیارهای قدرت احزاب و جناحهای سیاسی میزان وسعت پایگاه اجتماعی (تعداد نفرات نیروی اجتماعی پشتیبان) آنها است.نیروی هر دو جناح اصول گرایی و اصلاح طلبی از طیف های معتدل و تندرو تشکیل شده استو وقتی نیروی معتدل آنها از آنان کسر می شود هر دو جناح دچار مشکل می شوند. البته این کار ممکن است به انسجام درونی آنها کمک بکند چون تنوع درون گروهی کاهش می یابد و نیروها یکدست تر می شوند، اما دو مشکل جدی هم برای آنها ایجاد می کند: نخست، با از دست رفتن بخش منطقی و معتدل یک جناح سیاسی قدرت در اختیار نیرویهای رادیکال و تندرو آن قرار می گیرد که کنار آمدن با آنها کار سخت و هزینه بری است. دوم، از قوه ابداع و خلاقیت آن جناح سیاسی کاسته می شود. محیط سیاسی متغیر است و به راه حل های متفاوت در فضاهای متفاوت نیاز دارد. اما وقتی یک جناح سیاسی تنها به یک طرح بسنده کند توانایی خلق راه حلهای لازم برای برون رفت از بن بست های مختلف را از دست می دهد.
این مقاومت ها در برابر شکل گیری جریان اعتدال بی تأثیر نخواهد بود. در این راه، چالش اصلی اعتدال گرایی در انسجام درونی آن خواهد بود. جمع کردن دو طیف معتدل اصلاح طلبی و اصول گرایی کار آسانی نیست. فضای سیاسی کنونی ایران به دو اردوگاه متخاصم تبدیل شده که هر کدام دیگری را فاقد مشروعیت می دانند. اصول گرایان اعتقاد دارند که اصلاح طلبی فاقد مشروعیت در ساختار قدرت است. اصلاح طلبان معتقدند که اصول گرایی فاقد مشروعیت مردمی است. بنابراین، فضای دو قطبی خیر و شر در سپهر سیاست ایران تشکیل شده که تغییر آن کار دشواری است و می بایست در درازمدت انجام شود. با این همه، می توان در کوتاه مدت به تلطیف آن پرداخت و بستر را برای تغییر این فضای سیاسی دو قطبی مهیا نمود. این بستر با حضور جریان اعتدال گرایی شکل می گیرد اگرچه بر خود جریان اعتدال گرایی هم اثر گذار خواهد بود و باعث ایجاد تنش هایی در درون آن می شود.
با این همه، مزیت و ضرورت حضور اعتدال گرایی بعنوان یک نیروی اجتماعی سوم در جامعه سیاسی ایران چیست و اعتدال چگونه می تواند بستر تغییر فضای سیاسی ایران را مهیا کند؟در اینجا، دو دلیل برای ضرورت حضور نیروی اجتماعی اعتدال گرا مطرح می شود که معطوف به دو جناح سیاسی اصلی کشور است:
1. تکثر سیاسی: این دلیل معطوف به دیدگاه اصلاح طلبان است. نفس حضور یک نیروی اجتماعی سوم، چه با عنوان اعتدال باشد یا هر عنوان دیگر، می تواند به تقویت «تکثر سیاسی» بعنوان یکی از مشخصه های اصلی دموکراسی کمک بکند. پروژه اصلی اصلاح طلبی تحقق توسعه سیاسی بود. توسعه سیاسی در اندیشه اصلاح طلبان به معنای عینیت یافتن دو شاخص رقابت سیاسی و مشارکت سیاسی بود. در این مورد، می توان به دیدگاههای حسین بشیریه و سعید حجاریان (چانه زنی از بالا و فشار از پایین) اشاره نمود. این دو شاخص از سوی رابرت دال، نظریه پرداز سیاسی امریکایی، برای تعریف دموکراسی درنظر گرفته شده اند که نام آن را «پلیارشی» می گذارد. دال نظریه پرداز اصلی رویکرد کثرت گرایی سیاسی در جامعه شناسی سیاسی است. ویژگی اصلی کثرت گرایان اعتقاد به تنوع و تکثر در جامعه است و می گویند که این امر ریشه در طبیعت آدمی دارد. وجود گروههای اجتماعی متعدد و متکثر اساس دموکراسی است و باعث ثبات سیاسی و تعادل طبقاتی در جامعه می شود چراکه سیاستگذاری بر پایه جمعبندی علایق مختلف صورت می گیرد. بر این اساس، حضور اعتدال گرایی بعنوان یک نیروی اجتماعی سوم در جامعه سیاسی ایران مهر تأییدی بر اندیشه تکثر و رقابت سیاسی مورد نظر اصلاح طلبان خواهد بود و یکی از اصلی ترین شعارهای اصلاح طلبی را محقق خواهد نمود. این رو، هر قدر اصلاح طلبان در جهت تقویت اعتدال گرایی برآیند، در واقع دارند برای تحقق شعار اصلی اصلاح طلبی می کوشند و هر قدر که نسبت بدان بی تفاوت یا بی مسئولیت باشند، در واقع نسبت به جریان اصلاح طلبی بی تفاوتی نشان می دهند چراکه از این وجه اعتدال گرایی در راستای اصلاح طلبی گام می نهد.
2. نقش تعادل بخش:این دلیل معطوف به دیدگاه اصول گرایان است.اصول گرایان مدعی هستند که حفظ و بقای نظام برای آنها از هر چیز دیگری مهمتر است و خود را نگاهداران نظام سیاسی ایران می دانند. در این زمینه، اعتدال گرایی بعنوان یک نیروی اجتماعی سوم در حد واسط دو جناح سیاسی اصلی کشور قرار می گیرد و با ایفای نقشی حایل به نوعی ضربه گیر نظام سیاسی ایران خواهد بود. این کارکرد توسط جورج زیمل، جامعه شناس آلمانی، توضیح داده شده است. زیمل به گروههای دو نفره و سه نفره اشاره می کند و می گوید حضور یک عامل به ظاهر بی اهمیت مانند نفر سوم می تواند در عمل تغییر کیفی مهمی ایجاد کند. «گروه دو نفره به دو عضو سازنده خود وابسته است و فقدان هر کدام از آنها می تواند گروه را نابود نماید». اما ورود عضو سوم می تواند امکانات تازه ای از کنش را در گروه ایجاد کند که یکی از آنها ایفای نقش «داور» میان دو عضو پیشین و دیگری ایجاد «ائتلاف» در داخل گروه است. از این جهت، حضور نیروی اجتماعی سومی تحت عنوان اعتدال گرایی می تواند با کاستن از افراط گری ها باعث تخفیف تنش هایی شود که ممکن است باعث از هم گسیختگی نظام سیاسی ایران شوند. حضور نیروی سوم اعتدال گرا می تواند به نوعی میزان کننده نظام سیاسی باشد و باعث ایجاد تعادل در نظام سیاسی گردد. بدین ترتیب، در مواقع بحرانی کشور به بن بست نمی رسد و همیشه راه حل سومی وجود دارد. برای مثال، دو جناح سیاسی اصول گرایی و اصلاح طلبی پس از انتخابات ۱۳۸۸ وارد منازعه ای جدی با همدیگر شدند. اصول گرایان معتقد بودند که اصلاح طلبان فاقد پایگاه قدرت هستند و دیگر مشروعیت رسمی ندارند. اصلاح طلبان هم معتقد بودند که اصول گرایان فاقد پایگاه مردمی هستند و مقبولیتی نخواهند داشت. نه اصول گرایان می توانند رأی اکثریتی مردم را بدست آورند و نهاصلاح طلبان را به ساختار قدرت راه می دهند. در چنین شرایطی، حضور جریان سیاسی سوم می تواند کشور را از بن بست خارج کند و امکان شکل گیری فضای گذار سیاسی رامهیا سازدتا زمان برای حل مسایل مطرح میان دو جناح اصول گرا و اصلاح طلب وجود داشته باشد. در غیر این صورت، نتیجه کار قهر سیاسی اصلاح طلبان و خروج آنان از نظام سیاسی خواهد بود و اصول گرایی هم به سمتی خواهد رفت که بجای مشروعیت مردمی به مکانیسم های دیگر کسب قدرت خواهد بیاندیشید.
در مجموع، شکل گیری نیروی اجتماعی سومی بنام «اعتدال گرایان» در کوتاه مدت به ضرر دو جناح سیاسی اصول گرایی و اصلاح طلبی خواهد بود و از قدرت سیاسی و پایگاه اجتماعی آنان خواهد کاست، اما در درازمدت به نفع هر دوی آنها خواهد بود چون از یک طرف، با تحکیم فضای تکثر سیاسی باعث تضمین حضور هر کدام از نیروهای سیاسی در فضای قدرت خواهد بود و از طرف دیگر، با ایفای نقش میانجی می تواند باعث ایجاد تعادل و ثبات در نظام سیاسی ایران گردد.

دکتر هادی نوری
18 / ۵/ ۱۳۹۳

پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

 

Share