آغاز هفته دولت/شهادت سید علی اندرزگو
به گزارش دیارمیرزا : هفته اول شهریور ماه هر سال؛ یعنى، فاصله شروع ماه شهریور تا سالروز شهادت دو تن ازدولت مردان دلسوز وایثارگر، شهیدان رجایى وباهنربه عنوان هفته دولت نامگذارى شده است.
به گزارش دیارمیرزا :
وقایع ملی ۲ شهریور — ۲۴ Aug — شانزدهم شوال
۱ – شهادت سید علی اندرزگو (۱۳۵۷ش)
در روز ۲ شهریور ۱۳۵۷ حجتالاسلام سیدعلی اندرزگو از فعالان مبارزات مسلحانه با حکومت پهلوی در درگیری با ماموران ساواک به شهادت رسید.
سیدعلی اندرزگو در رمضان سال ۱۳۱۸ هجری شمسی در بازارچه گمرک خیابان شوش تهران دیده به جهان گشود. پدرش سید اسدالله اندرزگو بنا بود اما بعد از ورشکستگی به خردهفروشی روی آورد. سیدعلی کودکی خود را در همان محله گذراند و با پایان تحصیلات ابتدایی به دلیل مشکلات معیشتی، ترک تحصیل کرد و در دوازده سالگی در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد. از آنجایی که به علوم دینی علاقه وافری داشت، پس از فراغت از کار روزانه، تا پاسی از شب در مسجد هرندی دروس فقه و اصول میخواند.
سیدعلی در نوجوانی با مجتبی نواب صفوی آشنا شد و تحت تاثیر شخصیت وی قرار گرفت و این باب آشنایی وی با تشکیلات فداییان اسلام را گشود. وی با شیوه مبارزاتی فداییان احساس نزدیکی کرد و اینچنین بود که در سن ۱۸ سالگی گام به عرصه مبارزه با رژیم پهلوی گذاشت. اندرزگو در جریان قیام ۱۵ خرداد، یکی از فعالان شکلدهنده تظاهرات بود و به دلیل تلاشهایش مورد تقدیر امام خمینی قرار گرفت.
اندرزگو پس از واقعه ۱۵ خرداد، در همان رابطه، برای نخستین بار دستگیر شد و تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و با اینکه در زیر شکنجه بیهوش شده بود، به روایت اسناد ساواک لب از لب نگشود. وی پس از آزادی از زندان با صادق امانی و دیگر افرادی که از سابق میشناخت ارتباط برقرار کرد و وارد شاخه نظامی هیاتهای موتلفه اسلامی شد.
در همین دوران بود که اعضای موتلفه تصمیم به ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت گرفتند. اندرزگو هم به همراه دیگر افراد شرکت کننده در این ترور (محمد بخارایی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیکنژاد و حاج صادق امانی) در مراسم تحلیف منصور شرکت کرد و اولین نفری بود که دست روی قرآن گذاشت و سوگند یاد کرد که تا آخرین قطره خون خود نسبت به نهضت و آرمانهای اسلامی آن وفادار بماند.
سیدعلی جوان که ۱۹ سال بیشتر نداشت، در این عملیات مسوولیت کند کردن حرکت اتومبیل منصور را در محدوده بهارستان برعهده داشت تا محمد بخارایی بتواند با دقت عمل او را از پای در آورد. وقتی اندرزگو با موفقیت وظیفه خود را انجام داد، منصور به ناچار در نزدیکی مجلس از اتومبیل پیاده و عازم مجلس شد و همین امر فرصتی فراهم آورد که شهید بخارایی از این موقعیت استفاده کرده و او را با گلوله مورد اصابت قرار دهد. پس از این حرکت، اندرزگو برای اطمینان از مرگ منصور، خود را به او رساند و گلوله دیگری در مغزش خالی کرد و به سرعت متواری شد. سیدعلی از آن به بعد زندگی مخفی اختیار کرد و مخفیانه در قم زندگی و تحصیل علوم حوزوی را ادامه داد.
رژیم پهلوی که از یافتن وی مایوس شده بود، او را غیابا محاکمه و به اعدام محکوم کرد. پس از مدتی، توسط ساواک شناسایی شد اما توانست فرار کند و خود را مخفیانه به عراق رساند و با امام از نزدیک دیدار کرد؛ وی پس از بازگشت به ایران، روزها با لباس مبدل و با نامهای مستعار به شهرستانهای مختلف مسافرت میکرد و به فعالیتهای تبلیغی مشغول میشد و شبها نیز در نزد ادیب نیشابوری به توسعه معلومات میپرداخت و همزمان، طلاب دیگر را نیز از اطلاعات علمی و مبارزاتیاش بهرهمند میکرد. او در مشهد چندین خانه عوض کرد و همان زمان پنهانی به سفر حج رفت. در سفری دیگر که عازم انجام حج عمره شده بود، خود را به نجف اشرف رساند و بار دیگر به دیدار امام رفت و از آنجا برای دیدار با مبارزان کشورهای دیگر و افزودن بر دانستههای علمی رهسپار سوریه و لبنان شد.
اندرزگو در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت، به قم رفت و با اسامی مستعار مجددا سرگرم فعالیتهای انقلابی شد و هرگاه فرصتی پیش میآمد با سخنرانیهای پرشور خود در شنوندگان تاثیر بسزایی میگذاشت و آنان را به تحرک وا میداشت. همین سخنرانیها باعث شد وی دوباره شناسایی شود. ناگزیر به تهران آمد و در محله چیذر سکنی گزید.
در همین دوران بود که ازدواج کرد و یک سال و نیم در یک اتاق اجارهای زندگی با همسرش را آغاز کرد. افراد زیادی به عنوان میهمان به منزل وی رفت و آمد میکردند که بعدها معلوم شد تحت آموزش وی قرار میگرفتند. وی به مرور زمان بر وسعت فعالیتهای انقلابیاش افزود و برای اینکه شناسایی نشود، منزلش را مرتب عوض میکرد.
در سال ۱۳۵۱ شمسی، یکی از دوستان وی دستگیر و در زیر شکنجه علیه وی اعتراف کرد و ساواک با استفاده از سرنخی که به دست آورده بود، درصدد دستگیری اندرزگو برآمد اما او بار دیگر توانست از دست ساواک بگریزد و به قم برود. در قم مجددا با نام مستعار و با ظاهری دیگر، اتاقی اجاره کرد و مشغول فعالیت شد و با گروههای مبارز مسلمان به برقراری ارتباط پرداخت و برای آنها پول، اسلحه، مهمات و امکانات فراهم کرد. بار دیگر، ساواک موفق به شناسایی محل زندگی او شد و این بار نیز، وی از معرکه گریخت و با نامی دیگر و در لباسی مبدل، خود را به مشهد رساند و در آن شهر با حجتالاسلام عباس واعظ طبسی (تولیت فعلی آستان قدس رضوی) تماس گرفت و با کمک وی توانست همراه همسرش و به طور پنهانی از طریق زابل و زاهدان به افغانستان فرار کند. وی در افغانستان تنها یک ماه دوام آورد و نتوانست دور از مبارزه باشد، بدین ترتیب مخفیانه خود را به مشهد رساند.
ابوالحسن سپهرنیا، دکتر حسینی، شیخ عباس تهرانی، ابوالحسن نحوی، سیدابوالقاسم واسعی، محمدحسین جوهرچی و… تعدادی از نامهای مستعاری بود که اندرزگو از آنها بهره برد. او در طول سالهای مبارزه از ۲۴ شناسنامه و همچنین گذرنامههای گوناگون استفاده کرد.
وی پس از بازگشت به ایران همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی تصمیم به حذف فیزیکی شاه گرفت. اینچنین بود که در یک برنامه ۶ ماهه، رفت و آمدهای شاه را تحت نظر گرفت تا بتواند با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین، هدف خود را پیاده کند. بنابراین دست به کار شد تا به کمک شخصی در داخل کاخ سلطنتی به این مهم دست یابد اما قبل از آنکه نقشه خود را عملی کند به دام مأموران ساواک افتاد.
بر اساس اسناد باقیمانده از ساواک و دیگر شواهد قطعی سیدعلی اندرزگو، در ۱۹ ماه مبارک رمضان مصادف با دوم شهریور ۱۳۵۷ در درگیری مسلحانه با نیروهای ساواک کشته شد. وی در حالی که راهی منزل یکی از دوستانش بنام حسن صالحی بود، در محاصره مأموران ساواک قرار گرفت. مأموران ابتدا او را از ناحیه پا زخمی کردند. در این فرصت، اندرزگو که نقش بر زمین شده بود، با خوردن کاغذهای حاوی شماره تلفن دوستان و نزدیکانش و آغشته کردن بقیه مدارک به خون خود و نابود کردن آنها، مانع از آن شد که نشانی کسی به دست ساواک بیفتد. وی سپس بار دیگر با تیراندازی بسوی ماموران ساواک به مقاومت پرداخت تا اینکه با شلیک پی در پی گلولههای آنها به شهادت رسید و در قطعه ۳۹ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. از اندرزگو ۴ فرزند به نامهای مهدی، محمود، محسن و مرتضی به یادگار مانده است.
۲ – آغاز هفته دولت
هفته اول شهریور ماه هر سال؛ یعنى، فاصله شروع ماه شهریور تا سالروز شهادت دو تن ازدولت مردان دلسوز وایثارگر، شهیدان رجایى وباهنربه عنوان هفته دولت نامگذارى شده است علت اینکه هفته دولت در سالگرد شهادت دو تن از شریف ترین فرزندان این ملت؛ شهید رجایى و شهید باهنر قرار داده شده است، این استکه این دولت نخستین دولت مکتبى بود که پس از حاکمیت لیبرالها بر کشور، عهدهدار اداره آن گردید و در آن دوره بحرانى، نهایت تلاشخویش را به طور صادقانه در خدمت به آرمانهاى مقدس انقلاب به کاربرد، تا بتواند ضربات ناجوانمردانهاى را که توسط آنان بر انقلاب واردشده بود جبران نماید از همه مهمتر، تعهد آن دولتمردان نسبت به مکتب و خط پویاى امام بود تا آنجا که جان خویش را بر سر آن نهادند و ازاین رو خون سرخ شان براى همیشه، پشتوانه این انقلاب و الگوى همه دولتمردان پس از آنان گردیدیکى از ویژگیهاى دولت، در همه جا، اقتدار است منتها فرق دولتها در ریشههاى این اقتدار قرار دارد دولتهاى آمریکا و شوروى و غیره، ریشهاقتدار خود را از سازمانهاى جاسوسى، سلاحهاى پیشرفته اتمى و غیره مىگیرند؛ ولى در نظام جمهورى اسلامى ایران، دولت مجموعهاىمتشکل و هماهنگ و نشأت گرفته از اراده ملت است که به قصد تحقق بخشیدن احکام الهى اسلام، در جهت خدمت به آحاد مردم، کمر بستهاست.
چرا که حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتى و سلطهگرى فردى یا گروهى نیست، بلکه تبلور آرمان سیاسى ملتىهمکیش و همفکر است که در روند تحول فکرى و عقیدتى، راه خود را به سوى هدف نهایى؛ یعنى، حرکت به سوى اللَّه مىگشایداز این رو، در نظام اسلامى، موقعیت و مقام دولت، وسیلهاى براى تفاخر و غرور و قدرتنمایى نیست، بلکه اهرمى است براى رشد و اعتلاىفرهنگى، سیاسى، اقتصادى و راهگشاى ایجاد جامعه اسلامى و مآلاً، نیل به سعادت و آسایش واقعى و دستیابى به ارزشهاى والا وجهانشمول اسلامىبنابراین، معیار ما در ارزیابى کیفى دولتها صرفاً نه فقط بر مبناى تأمین هر چه بیشتر رفاه اقتصادى و یا رشد و گسترش تکنولوژى و یا بسط وتوسعه روابط سیاسى قرار داده شده، بلکه تعقیب و تحصیل مجموعه مسائل و موضوعات یاد شده در پرتو تعالیم حیاتبخش اسلام و گامنهادن در مسیر عزت، شرافت، کرامت انسانى و درک منزلت واقعى انسان، به عنوان جانشین و خلیفه خدا در زمین، سنگ محک و وسیلهآزمون دولت و دولتمردان است ولى از این نکته نیز غافل نمانیم که معیار و ملاک فرهنگ حاکم بر جهان، در معرفى دولتها، عمدتاً بر محورفعالیت هاى قتصادى ورفاهى مىچرخدفرهنگ حاکم بر جهان، چون با عینک رفاهى که بر چشم دارد، به سراغ دولتها مىرود، طبعاً از پشت همان شیشه و قهراً با دیدى یک بعدى،چهره و بدنه دولتها را مورد نقد و در معرض دید و تماشاى جهانیان قرار مىدهدبر این اساس، معرفى و بازگویى کارهاى انجام شده توسط دولت و در معرض دید و افکار عموم قرار دادن آن، نه به عنوان یک هدف، که به مثابهوسیلهاى در جهت تنویر افکار عمومى از خدمات دولت و نیز خنثىسازى حرکت و توطئههاى موذیانه عوامل پیدا و پنهان استکبار جهانى درمشوّه و مخدوش نمودن چهره دولت، امرى ضرورى و اجتناب ناپذیر استبه فرموده رهبر انقلاب حضرت آیهاللَّه خامنهاى – مدظلهالعالى – مسؤولان کشور، امروز از حمایت ملت فداکار خود به عنوان یک سرمایهعظیم برخوردارند و این چیزى است که در هیچ نقطهاى از دنیا وجود ندارد و از طرف دیگر، این مردم شایسته خدمتگزارى هستند و اگرمسؤولان ما بتوانند خدمات خود را به اثبات برسانند، افتخار بزرگى را به دست آوردهاندضمن تبریک این موفقیتها به ریاست محترم جمهورى و هیأت دولت و آرزوى موفقیت روزافزون براى آنها، امیدواریم مردم شهیدپرور ما باحمایت گسترده و همکارى با دولت محبوب خویش، مسؤولان را در ارائه خدمات بهتر و پیروزىهاى چشمگیرتر یارى رسانند.
۳ – شهادت شهید سیدکاظم کاظمی(۱۳۶۴ش)
در سال ۱۳۳۶ در بخش آرادان شهرستان گرمسار کودکی از سلاله پاک نبیاکرم (ص) پا به عرصه هستی نهاد: شهید سیدکاظم کاظمی. پدرش مردی کشاورز و زحمتکش بود که شش سال بعد مجبور شد به شهر گرگان مهاجرت نماید. سیدکاظم از همان دوران کودکی همدوش پدر به کار و فعالیت پرداخت. در اوج جوانی، کتابخانه کوچکی بهنام حر را تأسیس کرد و بسیاری از کتب مذهبی ممنوع را جهت استفاده علاقهمندان در آن قرار داد اما متأسفانه ساواک خیلی زود به این مسئله پی برد و او را دستگیر نمود. سیدکاظم پس از اخذ مدرک دیپلم و گرفتن معافیت سربازی، به تهران مهاجرت نمود و به آموختن نقشهکشی ساختمان روی آورد. وی زمانی که در سازمان تربیت بدنی استخدام شد، بار دیگر در فعالیتهای سیاسی شرکت نمود و توسط ساواک بازداشت شد. سید در سال ۱۳۵۵ش در آزمون سراسری دانشگاه پذیرفته شد اما بهعلت داشتن پرونده سیاسی، دولت از تحصیل او در ایران ممانعت بهعمل آورد. سیدکاظم چندی بعد به آمریکا مهاجرت کرد و در رشته مهندسی مکانیک ادامه تحصیل داد.
او در این کشور ابتدا در سمت معاون انجمن اسلامی ایالت و مدتی بعد در سمت مسئول انجمن به افشاگری ماهیت رژیم منحوس پهلوی پرداخت و دو مرتبه توسط مأموران آمریکایی دستگیر شد. در سال ۱۳۵۸ش کاظمی به ایران بازگشت و پس از طی دوره آموزش عالی به عضویت نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. وی در همین زمان به جبهههای غرب رفت. او در این مأموریت ضمن تجربه رزمی، اطلاعات بسیاری درمورد مبارزه با ضد انقلاب به دست آورد. وی بار دیگر در یکی از رشتههای علوم انسانی پذیرفته شد و تلاش خود را مصروف مبارزه با استکبار جهانی در دانشگاه نمود. سپس بههمراه برادران سپاه، واحد اطلاعات را با تشکیلات منسجمی بنیان نهاد و ضرباتی محکم بر ستون حزب توده زد. کاظمی در این زمان مسئولیت معاونت سیاسی – امنیتی استاندار سیستان و بلوچستان را بر عهده گرفت و عازم جبهههای نبرد شد. سید چندی بعد به فرماندهی اطلاعات و عضویت در شورای عالی فرماندهی سپاه منصوب گشت. سرانجام در سحرگاه دوم شهریورماه سال ۱۳۶۴ هجری شمسی همزمان با سالروز شهادت امام محمد باقر (ع) در منطقه طلائیه (مجنون) قایق سید مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت، چند ثانیه بعد پیکر بیجان او در میان نیزارهای هور وصالی سرخ را به تصویر کشید. شهید سیدکاظم کاظمی بدینترتیب بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ در سن ۲۸ سالگی عاشورایی گشت و پیکر پاکش بر روی آب به سجده افتاد.
۴ – درگذشت محقق و مترجم معاصر استاد «محمد پروین گنابادی» (۱۳۵۷ ش)
استاد محمد پروین گنابادی در سال ۱۲۸۲ ش به دنیا آمد و از کودکی فراگیری علم را آغاز کرد. وی پس از استفاده از محضر ادیب نیشابوری در مشهد، به معلمی روی آورد و مدتی نیز به فعالیتهای سیاسی پرداخت. استاد گنابادی از سال ۱۳۲۸ از طرف وزارت فرهنگ، مأمور بررسی کتابهای درسی شد و همزمان، پس از آشنایی با علامه علی اکبر دهخدا به جرگه همکاران او در تهیه و تنظیم لغتنامه پیوست. از جمله آثار استاد گنابادی میتوان به ترجمه مقدمه ابن خلدون، تصحیح کشف الاسرار میبُدی و تاریخ بلعمی و تألیف پرورش اراده، اندیشهها و فن مناظره اشاره کرد. وی سرانجام در دوم شهریور ۱۳۵۷ در ۷۵ سالگی درگذشت.
وقایع میلادی ۲ شهریور — ۲۴ Aug — شانزدهم شوال
۱ – مرگ «فردریک نیچه» فیلسوف شهیر آلمانی و واضع نظریه ابرمرد (۱۹۰۰م)
فردریک ویلْهِلْمْ نیچه، فیلسوف معروف آلمانی در ۱۶ اکتبر ۱۸۴۴م در لایْپْزیک آلمان به دنیا آمد و از چهار سالگی به خواندن و نوشتن پرداخت. خانواده نیچه همه از کشیشان پروتستان بودند. با این حال، او از الهیات و مسیحیت رویگردان شد و وارد دانشگاه گردید. نیچه پس از چندی با فلسفه یونانی آشنایى یافت و در ۲۴ سالگی به استادی دانشگاه بال برگزیده شد. وی روحی بسیار حساس و فکری متزلزل داشت و تنها اراده و غریزه را دارای اصالت میدانست. نیچه در جوانی با افراد سرشناسی دوستی و مراودت داشت اما پس از چندی از همه دوستان برید و در گوشه انزوا به ایجاد آثار و فلسفه ادبی خود پرداخت. نیچه در فلسفه پایههای تازهای نهاد. او معتقد بود اخلاق معنا ندارد و هر کس، نوعی اخلاقیات را برای نجات و پیروزی خودش در این دنیا پیش میگیرد. در هر حال، همه، خود را میپرستند و این یک قانون طبیعی است. بنابراین بشر باید پرستش خویش را به اوج خود برساند. وی معتقد بود که مردم دنیا دو دستهاند: یکی زیردستان و دیگر بالادستان و خواجگان. اصالت و شرف متعلق به خواجگان است و آنها غایت وجودند و زیر دستان، ابزار و وسیلهای برای اجرای اغراض ایشان هستند. ترقی دنیا و بسط زندگی انسان، به وسیله بزرگان و خواجگان و سرداران صورت میپذیرد که معدودند. نیکی و راستی و زیبایى، امور حقیقی و مطلق نیستند.
آنچه حقیقت دارد این است که همه کس خواهان توانایى است و میخواهد زندگی خود را بالا ببرد. همچنین با طرح نظریه اَبَرمرد، معتقد بود که غایت وجود، پیدایش مرد برتر یا ابرمرد است و ترتیب زندگانی و اصول اخلاقی باید چنان باشد که مرد برتر ظهور کند. نیچه بر این اعتقاد بود که تقدس و شفقت با روح مهاجم مرد برتر ناسازگار است و باید تا دیر نشده است، اندیشه دموکراسی را نابود ساخت. او توصیه میکرد که خطرناک باش و چنان زندگی کن که گویى در حال جنگ هستی. نیچه برای ایجاد یک مرد برتر عنوان میکرد که باید میلیونها نفر از مردم پوشالی و ناتوان را نابود کرد تا یک ابرمرد به وجود آید. نیچه در افکار فلاسفه و صاحب نظران قرن بیستم، تاثیر و نفوذ فراوانی نهاد. میکروب مرگآور فلسفه وی، به بسیاری از اَبَرمردهای کذایى قرن بیستم سرایت کرد و اندیشههای نژادپرستانه فراوانی را شکل داد، به طوری که بسیاری از دیکتاتوریهای معاصر، حواریون نامقدس نیچهاند. نیچه دارای آثار مهم و متعددی میباشد از جمله کتاب چنین گفت زرتُشت، که نیچه در آن اغراض و عقاید خویش را به صورت افسانهای درآورده است که قهرمانش زرتشت است. رؤیای جنونآمیز نیچه، محصول مغزی بیمار بود چرا که خویشتن را حتی از مسیح(ع) نیز بزرگتر میدانست و آثار خود را، بزرگترین موفقیتِ عالم ادب در تمام اعصار میپنداشت. ده سال آخر عمر نیچه در بیماری و بحران جسمی و روحی سپری شد تا اینکه در بیست و چهارم اوت ۱۹۰۰م در پنجاه و شش سالگی درگذشت.
۲ – آغاز قیام «دیوار ندبه» در بیت المقدس (۱۹۲۹م)
دیوار نُدبه، در غرب مسجد الاقصی، محل عروج حضرت محمد(ص) در شب معراج، میباشد و به همین دلیل برای مسلمانان از اهمیتی دینی و تاریخی برخوردار است. با این حال صهیونسیت های افراطی که بعد از صدور اعلامیه بالفور در ۱۹۱۷ زمینه را برای اشغال بیتالمقدس و فلسطین، مساعد میدیدند، به فراهم آوردن دستاویز، جهت عملی نمودن خواسته های شوم خود پرداختند. از یک هفته قبل از آغاز قیام دیوار ندبه، صهیونیستها که با حمایت انگلیس در حال اشغالِ تدریجی فلسطین بودند، تحرکاتی را علیه مسلمانان آغاز کردند تا آن که در روز ۲۴ اوت ۱۹۲۹م، فلسطینیهای خشمگین، علیه صهیونیستها قیام کردند. این قیام به سرعت به شهرهای دیگر فلسطین گسترش یافت و انگلیسی ها که از خشم مردم وحشت کرده بودند، در فلسطین حکومت نظامی اعلام کردند. از آن پس، صهیونیستهای مسلَّح، پلیس و ارتش انگلیس به مدت یک هفته به مقابله شدید با فلسطینیها پرداختند و در نهایتْ قیام مذکور پس از کشته و مجروح شدن صدها تن، موقتاً آرام شد. پس از قیام دیوار ندبه، حاکمان انگلیسیِ فلسطین، بیش از هشتصد فلسطینی را در دادگاه محاکمه و محکوم کردند.
۳ – روز ملی و استقلال «اوکراین» از اتحاد جماهیر شوروی سابق (۱۹۹۱م)
روسیه از اواسط قرن هفدهم میلادی، اشغال اوکراین که تحت تصرف لهستان بود را آغاز کرد و تا پایانِ قرن هجدهم، بخش اعظم خاک این کشور را تحت سلطه خود درآورد. پس از انقلاب کمونیستی شوروی، اوکراین استقلال یافت، اما در سال ۱۹۲۲م به عنوان یکی از جمهوریهای شوروی به این کشور ملحق شد. البته اوکراین از آن زمان تا استقلال خود، از حق رأی در سازمان ملل برخوردار بود. تا سالهای پایانی دهه ۱۹۸۰م، تحرکات استقلال طلبانه در اوکراین چندان قوی نبود. اما با آغاز روند استقلالطلبی در جمهوری های شوروی، اوکراین نیز خواستار استقلال شد و سرانجام در ۲۴ اوت ۱۹۹۱م به آن دست یافت. اوکراین با بیش از ۶۰۳ هزار کیلومتر مربع مساحت، در ساحل دریای سیاه واقع شده و در همسایگی کشورهای روسیه، روسیه سفید، لهستان، اسلواکی، مجارستان و رومانی قرار دارد. پایتخت اوکراینْ کِیف نام دارد و جمعیت این کشور در حدود ۵۱ میلیون نفر میباشد که اکثریتِ آنان، ملیت اوکراینی داشته و از تیره نژادی سفید هستند. با توجه به رشد منفی جمعیت در این کشور، پیشبینی شده است تا سال ۲۰۲۵ جمعیت این کشور تا مرز ۴۵ میلیون نفر کاهش یابد. مذهب مردم اوکراین مسیحیت و عمدتاً از پیروان آیین ارتدوکس میباشند. واحد پول این کشورْ هریونیا و زبان رسمی آنها اوکراینی است. نظام سیاسی حاکم بر اوکراین جمهوری چند حزبی با یک مجلس قانونگزاری است. ۲۴ اوت، همزمان با روز استقلال اوکرایْن، به عنوان روز ملی این کشور نیز گرامی داشته میشود.
۴ – تولد پی یر کوری دانشمند و فیزیکدان فرانسوی (۱۸۵۹م)
پی یر کوری دانشمند و فیزیکدان فرانسوی درپاریس به دنیا آمد. او از کودکی استعداد شگرف خود را درعلوم ریاضی آشکارساخت. ازاین رو با جدّیت بسیاربه ریاضی و فیزیک پرداخت. پی یرکوری درمدتی کوتاه ازمکتشفان بزرگ دنیای فیزیک و شیمی شد. پی یرکوری درسال۱۸۹۸میلادی به اتفاق همسرش مادام کوری فیزیکدان برجسته موفق به کشف رادیوم و پلوتونیوم شد.
۵ – درگذشت «شارْلْ سِنْت بوو» ادیب و منتقد برجسته فرانسوی (۱۸۶۹م)
شارْلْ آگوستین سَنْت بوو، منتقد، شاعر و رماننویس فرانسوی در ۱۵ فوریه ۱۸۰۴م در یکی از خانوادههای قدیم شمال فرانسه به دنیا آمد و در نوجوانی به پاریس رفت. وی تحصیلات پزشکی خود را رها کرد و به راه ادبیات کشیده شد و با آنکه بعدها عقیده ضد مذهبی یافت، زندگی فکری و معنویش به طور عمیقی تحت تاثیر محیط مذهبی خانواده و مدرسه قرار گرفته بود. سَنْت بوو در ۱۶ سالگی به خواندن آثار نویسندگان رمانتیک علاقه یافت و چیزی نگذشت که به سبب هوش و استعداد زودرس و به سبب تحصیلات جدی و عمیقی که در زبان و ادبیات فرانسه انجام داده بود، به شناختن تاریخنویسان و متفکران قرن گذشته شوق فراوان نشان داد و در نتیجه به سوی اصول منطقی تحلیل و تحقیق روحی و فکری سوق داده شد. وی در ۲۰ سالگی اولین مقالههای انتقادی خود را انتشار داد. سَنْت بوو در این دوره، جنبههای اساسی شخصیت خویش را آشکار کرد، یعنی ادراک امور مربوط به تحلیل روانی و معنوی و اعتماد به روشهای علمی و ایمان به تاثیر عالم مادی بر زندگی فکری که بعدها همه آنها را در نقد ادبی به کار برد، چنانکه در اولین دیوانهایش نظیر زندگی و تسلیها، انعکاس یافت. با وجود این، سَنْتبوو تا آن حد شاعر نبود که بتواند همه احساسهای خود را به صورت شعر واقعی عرضه کند. او در سالهای بعد اثری بدیع و ممتاز درباره تاریخ انتقادی شعر و تئاتر فرانسه در قرن شانزدهم انتشار داد.
بدین طریق مبحث تازهای در ادبیات کشور فرانسه گشوده شد و سَنْت بوو با اثر بدیعش یکی از عصرهای بسیار مهم شعر فرانسه را به جامعه شناساند. او همچنین با انتشار کتاب گفتارهای دوشنبه در یازده جلد، خوانندگان را در جریان آخرین کتابهای منتشر شده و مشهورترین آثار ادبی عصر قرار داد. به وسیله این اثر بزرگ، تصویر شاعران و نویسندگان قدیم و جدید پیش چشم ظاهر میشود، همچنین این کتاب، گواهی است، بر اندیشهها و هنر تحلیلی سَنْت بوو، که علاوه بر مدارک مربوط به نویسندگان و شاعران، منعکس کننده اوضاع و احوال اجتماعی هر دوره نیز میباشد. سَنْت بوو استاد غیرقابل انکار نقد است. وی بیش از آثار، به خود نویسندگان و مردان ادب توجه داشته، زندگی افراد را بیشتر مورد تحلیل و بررسی قرار داده و میان اثر و زندگی خصوصی نویسندگان و شاعران و محیط اجتماعی آنان، رابطه نزدیک برقرار کرده است. از اینرو، تحلیل روانی در نقد ادبی سَنْت بوو مقام اصلی را داشته است، اما نمیتوان گفت که وی در نقد هرگز دچار لغزش نشده و نظر شخصی را دخالت نداده است. بارها دیده شده که گروهی را نادیده گرفته و درباره نبوغ و قریحه گروه دیگر، راه مبالغه پیموده است. در هر حال، سَنْت بوو فرمانروای مطلق حکومت ادب زمان خود بود و با خطوط کوتاه و خلاصه، بیانیه خود را درباره آثار دیگران صادر میکرد. دیگر آثار او عبارتند از: مکاتبات در شش جلد، نقد ادبی و تصویر بزرگان ادب در شش جلد و تصویرهای زنان مشهور. شارل آگوستین سَنْت بوو سرانجام در ۲۴ اوت ۱۸۶۹م در ۶۵ سالگی درگذشت.
۶ – مرگ «لئو پولْدْ بیسْمارْکْ» صدراعظم پروس معروف به «صدر اعظم آهنین» (۱۸۹۸م)
پرنس اوتوفون ادوارد لئوپولْدْ بیسْمارکْ، در اول آوریل ۱۸۱۵م در خانوادهای قدیمی در پروس (آلمان) به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات خود، در ۳۲ سالگی در پارلمان پروس به عنوان یک نماینده ضد سلطنتی شناخته شد. وی در سال ۱۸۵۹ به عنوان سفیر کبیر پروس به سنپترزبورگ در روسیه و سپس پاریس رفت و پس از آن برای احراز مقام وزارت امور خارجه و ریاست کابینه، به پروس فراخوانده شد. پس از مراجعت به پروس و به دست گرفتن قدرت توسط بیسمارک، وی به قصد تشکیل امپراتوری نیرومند آلمان، با اتریش جنگی به راه انداخت و کلیه امیرنشینهای منطقه را با پروس متحد ساخت. بیسمارک در جنگ یک ساله ۱۸۷۰م بین فرانسه و آلمان، با قدرت کلام و نفوذ سخن خویش سربازان آلمانی را تشویق کرد و باعث پیروزی نهایى آلمان شد. بعد از این پیروزی، بیسمارک به عنوان صدر اعظم آلمان انتخاب گردید و در حدود دو دهه سال در این مقام از گردانندگان اصلی سیاست اروپا بود. او مردی متکبر و مستبد بود و به اکثریت و اقلیت پارلمانی و آزادی مطبوعات و دستههای سیاسی و حوزههای مذهبی، عقیده نداشت.
بیسمارک حل و فصل قضایای سیاسی و رفع اختلافات و مشکلات را در میان خون و فولاد جستجو میکرد که به همین جهت، او را صدر اعظم پولادین یا آهنین نام نهادهاند. وی در سیاست داخلی، علاوه بر تدوین یک سلسله قوانین برای اداره امپراتوری وسیع آلمان که تمام اروپا را به وحشت انداخته بود، برای از میان بردن قدرت کاتولیکها، احکامی سخت بر ضد آنها صادر نمود، با این حال در این امر موفق نشد و به صلح با پاپ مجبور گردید. بیسمارک کارهای زیادی در زمینه آبادانی آلمان انجام داد که ملی کردن راه آهن، تشکیل ارتش نوین، تجدید نظر در قوانین، جلوگیری از تجمع سرمایهها و مبارزه با کمپانیهای عظیم سرمایهداری از آن جملهاند. بیسمارک در حدود ۲۰ سال در مقام صدر اعظمی آلمان، این امپراتوری را اداره کرد و تحول عظیم اجتماعی در آلمان ایجاد نمود. اتوفون لئوپولد بیسمارک سرانجام در حالی که در اواخر عمر از کار برکنار شده بود، در ۲۴ اوت ۱۸۹۸م در ۸۳ سالگی درگذشت.
وقایع قمری ۲ شهریور — ۲۴ Aug — شانزدهم شوال
۱ – مهاجرت علمای تهران به ری،معروف به مهاجرت صغری (۱۳۲۳ق)
در اثر فراگیر شدن ظلم و فساد و فقر و قحطی، در اواخر سلطنت مظفرالدینشاه قاجار، علما که از وضع موجود به شدت رنج میبردند، جهت اصلاح اوضاع و فشار به دولت، تصمیم به مهاجرت از تهران به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام در شهر ری گرفتند. این سفر که در ۲۲ آذرماه ۱۲۸۴ش برابر با شانزدهم شوال سال ۱۳۲۳ هجری قمری صورت گرفت، به مهاجرت صغری شهرت یافت و در ابتدا شامل دو هزار نفر بود. پس از چند روز، به تعداد متحصنین افزوده گشت و از ده هزار تن فراتر رفت. وعاظ و خطبا دائماً بر منبر رفته و از استبداد حکومت عینالدوله صدراعظم وقت، سخن میگفتند و خواستار تشکیل عدالتخانه میشدند. مظفرالدینشاه با مشاهده وخامت اوضاع، درصدد حل قضیه برآمد. شاه قاجار سرانجام با خواسته آنان که تأسیس عدالتخانه در کلیه شهرهای ایران، اجرای قوانین اسلام در سراسر کشور، عزل موسیو نوژ رئیس بلژیکی گمرک ایران و نیز عزل علاءالدوله حاکم ظالم تهران، موافقت نمود. این تحصن سرانجام در ۲۲ دی ۱۲۸۴ش به پایان رسید و با ادامه مبارزه توسط علما و مردم، مظفرالدینشاه مجبور شد فرمان مشروطه را در چهاردهم مردادماه ۱۲۸۵ش امضا کند.
۲ – وفات علامه مامقانى ، از علمای بزرگ امامیه (۱۳۵۱ق)
عبدالله مامقانی معروف به علامه مامقانى و فاضل مامقانى؛ عالم امامى، فقیه اصولى، مرجع تقلید، رجالى، محدث و ادیب بود. وی از بزرگان علماى امامیه و حاوى فروع و اصول بود. اصلش از مامقان آذربایجان است. علامه مامقانى در ربیع الاول ۱۲۹۰ق در نجف اشرف چشم به جهان گشود. در پنج سالگى شروع به فراگیرى قرآن کرد. صرف و نحو و مقدمات و سطوح فقه و اصول را در محضر پدرش و شیخ هاشم ارونقى ملکى و شیخ غلامحسین دربندى و شیخ حسن میرزا (م۱۳۱۳ق) فراگرفت تا در فقه و اصول سرآمد شد. در ۱۳۰۸ق به حوزه درس اصول استدلالى و در ۱۳۰۹ق به حوزه درس فقه استدلالى پدر بزرگوارش راه یافت و «تقریرات» هر دو درس خارج را نگاشت. قوه استنباط و اجتهاد وى بارها از طرف پدرش تأیید شد و او را به دریافت اجازه مفتخر کرد.
آنگاه وى خود به تدریس و تحقیق و تألیف پرداخت و شاگردان بسیارى بر گردش جمع شدند. او از پدرش روایت کرده و شیخ محمد حرز نیز از وى روایت کرده است. علامه عبدالله مامقانی که مرجع تقلید بسیارى از مردم آذربایجان بود، در شانزدهم شوال سال ۱۳۵۱ هجری قمرى در نجف اشرف درگذشت و در جوار حضرت على (ع) به رحمت حق پیوسته در مقبره والدش که داراى گنبد و قبه عالى است، به خاک سپرده شد. • از آثار علامه مامقانى میتوان به این آثار اشاره کرد: «اجابه السئوال»؛ «ارشاد المستبصرین»؛ «ازاحه الوسوسه»؛ «تحفه الصفوه»؛ «تحفه الخیره»؛ «تنقیح المقال فى علم الرجال» (در سه مجلد بزرگ، که مشهورترین و مهمترین تألیف اوست)؛ جوابات «المسائل البصریه»؛ جوابات «المسائل البغدادیه»؛ حاشیه بر «العروه الوثقى»؛ «الدر المنضود فى صیغ الایقاعات و العقود»؛ «مرآه الکمال فى الآداب و السنن» (و ترجمه فارسى آن)؛ «سراج الشیعه فى آداب الشریعه»؛ «الفوائد الطبیه»؛ «کشف الاستار فى تکلیف الکفار بالفروغ»؛ «هدایه الانام فى حکم مال الامام»؛ «مجمع الدرر» معروف به «اثنى عشریه»؛ «مناهج الیقین».
منبع: معاونت پژوهش خبرگزاری تسنیم
دیدگاه