سرلشکر موسوی در برنامه دست خط:

آمریکایی‌ها پیغام دادند یک نقطه را می‌زنیم اما شما جواب ندهید!

فرمانده کل ارتش گفت: آمریکایی‌ها پیغام دادند که ما یکی می‌زنیم و دیگر کاری نداریم، شما هم کاری نداشته باشید تا این دعوا تمام شود اما ما گفتیم یکی بزنید ۱۰ تا می‌زنیم؛ این را مطمئن باشید.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا  برنامه دستخط این هفته با حضور امیر سرلشکر سید عبدالرحیم موسوی فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران به مناسبت هفته دفاع مقدس پخش شد.

امیر سرلشکر موسوی متولد ۱۳۳۸ در قم، حدوداً ۶۰ ساله است و کسی است که پله‌های رشد را مرتب و منظم طی کرده است؛ سال ۵۸ وارد ارتش جمهوری اسلامی شده و ۸ سال دفاع مقدس را در جبهه‌های حق علیه باطل حضور داشته است.  امروز او جزو یکی از برترین افراد در حوزه عملیات و راهبردهای نظامی در دنیاست. کسی که هم از امروز و هم از گذشته در عرصه دفاع مقدس حرف‌ها و گفتنی‌های فراوانی دارد.

*سلام، خیلی خوش آمدید.

علیکم‌السلام و رحمه‌الله. خیلی ممنون و تشکر. خدمت ملت بزرگ ایران هم عرض سلام دارم.

*خیلی خوشحال هستیم که در خدمت شما هستیم و ممنون که با همه مشغله این وقت را در اختیار ما گذاشتید. چقدر ما الان آماده هستیم؟ جمله‌ای از شما خواندم که چند بار روی این تاکید کردید ما در خواب هم باید آماده عملیات باشیم.

بله. وظیفه ارتش جمهوری اسلامی ایران و سایر نیروهای مسلح، هرکدام ماموریت‌های خاص خود را دارند، دفاع از نظام و استقلال کشور، حدود و ثغور کشور عزیز ایران است. بنابراین آنچه فکر می‌کنیم تهدیدات ماست، اشراف کامل داریم و برای یک مقابله احتمالی آن احتمالات مختلف یا سناریوهای مختلف را آماده کرده‌ایم و برای همه‌اش فکر و طرح تنظیم کرده‌ایم. بنابراین نگرانی‌ از اینکه یک تقابل احتمالی صورت بگیرد نداریم ضمن اینکه به وعده خداوند که به نیروی مدافع حتماً پیروزی را عطا می‌کند، ایمان کامل داریم.

*آقای رئیس‌جمهور سفری به تاجیکستان داشتند، رئیس‌جمهور روسیه و امیر قطر را آنجا دیده بودند، به ایشان پیغام از سوی امریکایی‌ها داده بودند که می‌خواهند به صورت نقطه‌ای حمله کنند و چند نقطه ما را بزنند. بعد به سرعت آمریکایی‌ها عکس‌العملی دیدند که غلاف کردند و خیلی هم توضیح داده نشد. صلاح‌ می‌دانید توضیح بدهید که چطور شد و چه چیزی از نیروهای مسلح ما دیدند که آنقدر راحت صرفنظر کردند؟

تا جایی که به ما مربوط است، فرمانده معظم کل قوا وقتی یک مطلبی را بیان می‌کنند که این به ما مربوط است، ما باید سریع خودمان را برای آن شرایط آماده کنیم. از جمله فرمایشات حضرت آقا این بود که دوران بزن در رو گذشته است. یکی این مطلب است، یعنی بلافاصله بعد از این تدبیر – چون ما نظامی‌ها اینها را به عنوان فرمان و تدبیر تلقی می‌کنیم – خود را برای این آماده کردیم که اگر ضربه‌ای زده شد حتماً ضربات متقابل وارد شود، به نحوی که او نتواند خودش را از این درگیری خلاص کند.

*آنها این را می‌فهمند.

بله. اصطلاحاً گرفتن دست اوست ولی رها کردن دست او نیست، یعنی این دوران گذشته است. ممکن است ورود دست او باشد، اما خروجش دیگر دست او نیست. ابتکار عمل در آنجا دست ماست که زمانی که تشخیص دهیم به این درگیری خاتمه می‌دهیم. به نظرم می‌رسد حرفی که شما بیان کردید این بود که مثلا یکی می‌زنیم و دیگر کاری نداریم.

*و شما هم جوابی ندهید.

بله، شما هم کاری نداشته باشید تا این دعوا تمام شود. گفتیم یکی بزنید ۱۰ تا می‌زنیم. این را مطمئن باشید. حرف ما به عنوان نظامی‌ها این بود که ما فرمان را دریافت کردیم و موظف هستیم، این فرمان را اجرا کنیم. هر دشمنی یکی بزند، ما ۱۰ تا می‌زنیم. به نظرم می‌رسد این به آنها منتقل شده بود و آنها می‌فهمند که ما جدی هستیم.

*هدف قرار گرفتن پهپاد امریکایی در همین پازل تعریف می‌شد؟

برای ما فرقی نمی‌کند که متجاوز چه کسی باشد. هر هواپیمایی که با نیت تخاصم یا با شکلی که از او احساس هجوم و تخاصم و ضرر کنیم، بخواهد از مرزهای ما عبور کند، قطعاً با آن برخورد خواهیم کرد؛ البته قاعده و قانون دارد. ابتدا اخطار می‌دهیم. نه اینکه تنها در این مورد باشد، بلکه ده‌ها نوار مکالمه اخطار به هواپیماها را داریم از جمله هواپیماهای آمریکایی که همه ثبت شده و موجود است.

زمانی اگر لازم شد می‌توانیم همه را در اختیار رادیو و تلویزیون بگذاریم که اینها را پخش کند و جالب است که شما ببینید که ان کسی که این اخطار را می‌دهد چه کسی است. این خیلی برای شما جالب‌تر است. یک جوان مثلا ۲۶-۲۵ ساله با درجه ستوانی است که وقتی هواپیما می‌آید، به آن اخطار می‌دهد که به مرز ما نزدیک می‌شوید و چه کسی هستید و می‌گوید من هواپیمای فلان هستم. خودش را چیز دیگری معرفی می‌کند. بلافاصله بدون کوچک‌ترین مکث به آن می‌گوید هواپیمای U2 آمریکایی که از فلانجا می‌آئید، به مرز جمهوری اسلامی نزدیک می‌شوی دور شو!

خود این شناخت فوری و استحکام کلام که خیلی جالب است، که برای من هم جالب بود و وقتی به آنجا رفتم آن افسر را تشویق کردم، به خاطر استحکام و اراده و عزمی که در کلام این جوان هست، خود همین باعث می‌شود که بگوید ما روی مسیر فلان از مرزهای شما دور می‌شویم. ما اخطار و هشدار می‌دهیم و به آنها می‌گوییم که کجا هستند. ممکن است هواپیمایی دچار خطای انسانی شود و نداند کجا است.

*این مربوط به ۳۰ نظامی آمریکایی می‌شد که پنهان کردند؟

آن هم هست؛ از این اتفاقات زیاد می‌افتد. اصلا اگر فقط فعالیت‌های پدافند هوایی قرار باشد بازگو شود، باید یکی از این شبکه‌هایتان را اختصاص به پدافند هوایی دهید، چون این همه پرواز که به صدها پرواز می‌رسد، از فضای این کشور و مرزهای این کشور عبور می‌کنند، از مرزهای دریایی و هوایی و خشکی دائم عبور می‌کنند و هر کدام در یک سقف پروازی و هر کدام با یک مبدا و مقصدی و با یک شماره معرفی هستند و یک محموله‌ای هم دارند که اعم از مسافر یا بار است. همه اینها عبور می‌کنند و تمام اینها روی نمایشگر مرکز فرماندهی عملیات پدافند هوایی موجود است و یکی از اینها آنی که باید باشد، نباشد بلافاصله واکنش نشان می‌دهیم. مانند همین موردی که شما اشاره کردید.

یعنی هواپیما باید ثبت شده باشد که از کجا می‌آیم و چه نوع هواپیمایی هستم و چه معرفی دارم و از چه مسیری می‌روم و در چه سقفی می‌روم و با چه سرعتی می‌روم و چه آدم‌هایی در هواپیمای من هستند، نه اینکه اسم‌ها را بیان کند ولی نوع افراد را بیان کند مثلاً مسافر عادی هستند و مقصد کجاست و چه زمانی فلان نقطه شما عبور می‌کنم. یکی را جابجا بگوید سیستم پدافند هوایی ما هشدار می‌دهد و می‌گوید این کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه دارد.

این هواپیمایی که آمده بود، وقتی معرف خود را گفت مسافران را چیز دیگری معرفی کرد، برخلاف آنچه که ما بنا بر اطلاعات خودمان داشتیم. بلافاصله سیستم هشدار داد و آنها را نشاندند و دیدند خودشان را درست معرفی نکرده بودند و بارها هم این اتفاق رخ داده است. چند مورد تابحال خبری شده است. یک تعدادی خبری نمی‌شود و تعدادی برمی‌گردند، یعنی به محض اینکه به آنها می‌گویند شما این نیستید برمی‌گردند. بارها شاهد بودیم و حتی یکبار من به تصادف برای یکی از بخش‌های راداری برای بازدید رفته بودم، همان زمان چنین اتفاقی رخ داد. وقتی به آن هواپیما گفتند آن هواپیما برگشت. این است که نمی‌توانیم با کسی تعارف داشته باشیم، در مورد آن هم این اتفاق افتاد.

بعد از این همه اخطار، وقتی از مرز عبور کند هر کسی باشد، برای ما فرقی ندارد؛ از مرز عبور کند ابتدا روی او قفل می‌کنیم و او متوجه می‌شود، یعنی هواپیما متوجه می‌شود که یک سامانه‌ای می‌خواهد به این شلیک کند. اگر بعد از اینکه این کار را کردیم تغییر مسیر داد، خب آن همانی است که می‌خواهیم و اگر تغییر مسیر نداد، می‌زنیم و با کسی تعارف نداریم.

*سر قضیه پهپاد امریکایی چه هم‌افزایی بین شما و سپاه صورت گرفت؟

مقداری را اجازه بدهید بماند؛ مقداری از آن هنوز از طبقه‌بندی خارج نشده است اما کلاً شبکه پدافند هوایی یک شبکه یکپارچه است که تعداد زیادی سامانه‌های مختلف با هم کار می‌کنند تا یک اتفاق نهایتاً رخ می‌دهد.

*درست است که گفته می‌شد برخی از کشورهای رقیب آمریکا پیغام فرستادند و خواستار این بودند که بخش‌های از این پهپاد را ببینند تا برای کارهای خودشان باشد؟

طبیعی است. ما هم این کار را می‌کنیم. این چیز خیلی پیچیده‌ای نیست. می‌خواهند بدانند آنهایی را که خودشان اطلاعات نداشته‌اند چگونه است. این یک تبادل اطلاعات در تمام حوزه‌ها است که بین کشورهایی که با هم ارتباطاتی دارند و سعی می‌کنند از این چیزها مطلع شوند و ما هم این کار را می‌کنیم.

*فرموده بودید در بحث تجهیزات نظامی مهم‌ترین مسئله خودکفایی در ساخت و بکارگیری ترکیبی و ابداعی است که سبب شده ایران را به یکی از قدرت‌های ناشناخته جهان تبدیل کند. قدری می‌توانید این را باز کنید؟

تا جایی که بشود توضیح می‌دهم. ما اولاً یک کشور منحصر به فرد از نظر نیروی نظامی هستیم. یعنی ترکیب ارتش و سپاه که من به این ترکیب مقدس می‌گویم، یک مجموعه بدون روزنه برای کشور ما ایجاد کرده است، یعنی کاملاً مکمل است. خب وقتی می‌نشینیم در جلسات بازی جنگ متعدد فکر می‌کنیمکه باید چه کنیم در همین که بهترین نوع ترکیب را انتخاب می‌کنیم که چه سلاحی را کجا و با چه روشی و چه کسانی بکار بگیرند و قبل از اینکه اقدامی صورت گیرد و بعد از اینکه اقدامی صورت بگیرد، اینها آن ترکیب پیچیده و مبهم برای دشمن را ایجاد می‌کند.

یک بخشی از آن موضوع پهپاد را گفتم برای بعد بماند، به این چیزها مربوط می‌شود که این ترکیب چطور بکار گرفته شد. این را باید بگردیم، بهترین ترکیب از نظر ترکیب سلاح با روش‌ها، از نظر ترکیب توانائی نیروی انسانی با سلاح و با روش‌ها، از نظر ترکیب سلاح با روش‌ها و نیروی انسانی و محل جغرافیایی منتخب برای درگیری، از نظر انتخاب بهترین نقطه دشمن برای زدن موفق‌ترین ضربه، همه را محاسبه کنیم آن وقت آن یک جمله‌ای که هست، شکل می‌گیرد و یک مواردی دیگری که وجود دارد.

*در جای دیگر درباره دفاع مصطلح و همه جانبه فرموده بودید که دفاع مصطلح در یک جبهه مشخص جنگ و با یک دشمن مشخص است و دفاع همه‌جانبه را اشاره کردید ورای مرزهای جغرافیایی است. الان در دفاع دومی هستیم؟

بله.

*دشمن هم می‌داند ما در دفاع دوم هستیم.

بله. جنگ ما هم اینجوری است، یعنی الان تهدید ما هم الان با ما همینطور عمل می‌کند. او هم دارد یک ترکیبی از مولفه‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی، اجتماعی، فرهنگی را اجرا می‌کند که در دل اینها هم عملیات روانی وجود دارد، یک مجموعه‌ای از اینها را علیه ما اعمال می‌کند و واقعیت این است که در حال درگیری نظامی به معنای مصطلح نیستیم ولی در حالت جنگ هستیم. الان رودررو با هم سرشاخ می‌شویم و ما هم باید همینطور دفاع کنیم.

ما هم باید در مقابله با یک جنگ ترکیبی یا با هجوم همه‌جانبه که فقط بخش نظامی آن فعال و روشن نیست، پیدا نیست، ما هم باید آنطور عمل کنیم؛ یعنی باید همه مولفه‌های قدرت خود اعم از مولفه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، جغرافیایی و نظامی را پای کار بیاوریم و با یک مجموعه روبروی دشمن بایستیم.

*در جغرافیای امروز جهان فرمانده‌ای با این جامعیت نداریم. در تاریخ هم به جز معصومین (ع) نداشته‌ایم. حرف من از طریق مطالعات راهبردی اثبات و بسیار هم منتشر شده است.

بله؛ درباره حضرت آقاست. شاید فرصت بیشتری این موضوع بطلبد. ما اندیشمندان نظامی بسیاری داریم که نظریه‌های خوبی داده‌اند، اما تقریباً هیچ کدام از اینها وصل به منبع وحی، یعنی آموزه‌های دینی، قرآن و کلام معصومین (ع) نبوده‌اند. یک چیزهایی بود که خودشان به تجربه و مطالعه و یا با استعداد ذاتی به دست آورده بودند اما فرمانده معظم کل قوای ما آنچه که برای ما صادر می‌فرمایند برآمده از آموزه‌های دینی است که وصل به کلام وحی است.

بسیاری از صاحبان اندیشه نظامی، در زندگی‌نامه حرف‌های خوبی زده‌اند ولی از آنها بپرسید یک روز در یک گروهان بوده‌اید؟ یا آرپی‌جی دست گرفته‌اید؟ زمانی که من شرق کشور بودم، فرمانده منطقه شرق کشور بودم، ایشان یک ۵ – ۶ خط برای شرق فرمانی را داده بودند و اگر لازم شد و از طبقه‌بندی خارج شد بیان می‌کنم، همان زمان که این فرمان را خواندم شاید تشبیه خیلی مودبانه‌ای نباشد، ولی وقتی این را خواندم گفتم مثل این است که ۲۰ سال در این منطقه فرمانده گردانی کرده و فرمانده اطلاعات این منطقه بوده و بعد در سطوح عالی هم فرمان داده است. اینطور دقیق ایشان موارد مربوط به اینجا را برای ما ریز نوشته است که چه کاری باید انجام دهیم.

در جلسات مشاوره نظامی جالب است، غیر از اینکه کسی این را در عمل دیده باشد، متخصصین ما گاهی کم می‌آورند.

*اگر رژیم صهیونیستی کوچک‌ترین خطایی مختار ایرانی ۲۵ سال فرصت او را به سرعت برق تمام خواهد کرد. اخیراً هم در قم صحبتی در این زمینه کرده بودید.

بر اساس سنت تاریخ و راهی که آنها پیش گرفته‌آند و بر اساس وعده‌های خداوند این اتفاق می‌افتد و حضرت آقا فرمودند ۲۵ سال آینده را نخواهد داد. ممکن است ۵ سال دیگر یا دو سال دیگر یا ۷ سال دیگر باشد، اما ۲۵ سال آینده را قطعاً نخواهد دید. آن جمله برای این بود که آنها قدری خط و نشان کشیده بودند که اینطور و آنطور می‌کنیم و حرف من این بود که به هر حال حداکثر ۲۵ سالی وقت دارید و از این ۲۵ سال استفاده کنید و زندگی‌تان را کنید. (می‌خندد)

اگر یک وقت دست از پا خطا کنید ما ناگزیر هستیم این ۲۵ سال را کوتاه‌تر کنیم. اشاره هم به داستان قرار و مدار امان‌نامه‌ای بود که مختار به ابن سعد داد و همان زمان که به آن ایراد گرفتند و گفتند چرا به این امان‌نامه دادید، گفت به این پایبند نمی‌ماند.

*خبرهایی آمد که برخی از کشورهای منطقه می‌خواهند رزمایش مشترک با رژیم صهیونیستی در آب‌های خلیج فارس و دریای عمان برگزار کنند؛ آیا این به قطعیت می‌رسد؟ عکس‌العمل ما چه خواهد بود؟

بعید می‌دانم صهیونیست‌ها جرأت این کار را داشته باشند. ممکن است به صورت نمادین و سمبلیک انجام دهند. مثلا در همین ماجرای ائتلاف گفته بودند ما هستیم ولی اطلاعاتی هستیم! این یعنی ما هم هستیم و اسم ما را در لیست خود بنویسید. بعید می‌دانم جرات کنند اینجا وارد شوند. خلیج فارس خانه ماست. ما به خانه خودمان اجازه نخواهیم داد یک رژیمی مانند رژیم صهیونیستی بخواهد آنجا فعالیتی انجام دهد.

*وضعیت فناوری‌های ما در ارتش و پیشرفت‌های نظامی که داشتیم نسبت به سالیان قبل چطور است؟ اگر بخواهیم با زمان جنگ مقایسه کنیم اصلاً قابل قیاس نیست و حتی دهه‌های گذشته را چطور می‌بینید؟

واقعاً جنگ و این تحریم و محاصره اقتصادی برای ما یک نعمتی بود. واقعاً یک نعمت بود. اینکه می‌گویم کسی فکر نکند ما به استقبال جنگ و تحریم و محاصره اقتصادی می‌رویم (می‌خندد)، اما اینها باعث شد ما بگردیم و نخبگان خود را پیدا کنیم و همه را جمع کنیم و هر کسی به اندازه سر سوزنی فکر ابداع و اختراع، کشف دارد، در یک مجموعه جمع کنیم. همه نیروهای مسلح اینطور بوده و تنها ما نیستیم. بدانیم که کسی به ما کمک نمی‌کند الا خودمان و خداوند!

مثلاً تا این ۱۰ سال پیش واقعاً به جد دنبال این بودیم فلان سلاح را از فلان کشور بخریم و بگیریم و اگر این را نداشته باشیم فلانجا فلان خلاء را داریم. اینها را داشتیم. الان هیچ نگرانی از این بابت نداریم. بله، دنبال این می‌رویم که این سلاح و آن سلاح را بخریم ولی اینکه فکر کنیم اگر این سلاح را آن کشور به ما نداد ما باید رو به قبله دراز بکشیم، اصلا اینطور نیست. یعنی پیشرفته‌ترین سلاح‌های مورد نیاز برای روش دفاع خودمان…

مثلاً کسی بگوید شما از پیشرفته‌ترین سلاح‌ها صحبت می‌کنید آیا ناوشکن جماران از ناو هواپیمابر فلان پیشرفته‌تر است؟ برخی فکر می‌کنند ما اینها را نمی‌دانیم، نمی‌دانیم این چقدر است و آن چقدر است و این چه کار می‌کند و آن چه کار می‌کند. (می‌خندد). ولی ما نیازی نداریم که ناو هواپیمابر داشته باشیم. برای دفاع از کشور خود آنچه را که نیاز داریم، می‌سازیم. مثلاً در قدرت برتر بودن برخی جاها از ما سوال می‌کنند، من متوجه می‌شوم و می‌گویم شما فکر کردید ما ریاضی بلد نیستیم و فرق ۱۰ و یک را نمی‌دانیم یا نمی‌توانیم توان نسبی رزمی طرفین را محاسبه کنیم؟ همه اینها را بلد هستیم و می‌دانیم اما با مجموعه عوامل تاثیرگذار روی توانائی کشور ما می‌گوییم در مقابل هر مهاجمی قطعاً برنده میدان خواهیم بود و قطعاً در مقابله با ما شکست خواهند خورد.

وقتی همه این عوامل را جمع می‌کنیم که برخی از اینها وزن مانند یکدیگر ندارند. فرض کنید در پوشش راداری در زمان دفاع مقدس و چندین سال بعد از آن متکی به رادارهایی بودیم که از بیرون وارد شده بود و اینها به اندازه کافی نبود. اگر با یک کشور درگیر می‌شدیم همه را متمرکز بر آن کشور می‌کردیم و آن مرز را پوشش می‌دادیم. ولی الان اینچنین نیست. الان پوشش ما چندلایه است. یعنی شما اگر یک زمانی تشریف بیاورید، من شما را در اتاق عملیات می‌برم و دایره‌های پوشش راداری را نگاه کنید با رنگ‌های مختلف نشان داده می‌شود شاهد هستید یک جایی یک طیفی از رنگ‌ها وجود دارد. معنی این طیفی از این رنگ‌ها این است که اینجا رادارهای متعدد دارند پوشش می‌دهند، علاوه بر سایر سامانه‌های کشف است چون فقط رادار نیست.

*یک نکته دیگری بیان کنم که الان به لحاظ نیروی هوایی، زمینی و دریایی ما چطور رشد کرده است و آیا همسان است یا یکی بالاتر از دیگری است؟

نیروهای ما در مقایسه با همدیگر؟

*بله.

خیلی نمی‌توان با هم مقایسه‌شان کرد چون جنس آنها یکی نیست، ولی اصل همپا بودن را رعایت می‌کنیم. الحمدالله رب العالمین الان خوب است، یعنی سطح همه نیروهای ما سطحی است که می‌توانند از پس ماموریت‌های خود بربیایند. شاید سوال شما این باشد، یک جاهایی قدری فناوری‌اش دورتر از آن چیزی است که تا الان به آن رسیده‌ایم، قدری سخت‌تر است. به نظرم می‌رسد شاید منظور شما ساخت هواپیما باشد.

*یکی نیروی هوایی بود و یک جمله معروفی درباره نیروی دریایی دارید که گفتید در این مدتی که امیر سیاری بودند، یک زلزله ۸ ریشتری در نیروی دریایی اتفاق افتاد و پیشرفت وسیعی رخ داد. آیا همین جهش را در نیروی هوایی داریم، داشتیم یا خواهیم داشت؟

اتفاقی که در نیروی هوایی این است که چیزهایی که الان دارند، حتماً برای سازنده اگر یک زمانی با اینها مقابل شوند تعجب‌آور خواهد بود. چون اینها تقریباً پوسته همین مانده و در داخلش همه چیز تغییر کرده است. بسیاری از چیزهایی که از گذشته در اینها بوده به روز شده و تغییر کرده، الگوریتم‌ها همه جابجا شده است. نوع استفاده از آن عوض شده و سلاح‌ها همه عوض شده و رادارها عوض شده و نوع کارکرد آنها تغییر کرده و تاکتیک‌ها کلا تغییر کرده است و با هم متفاوت هستند.

ولی این در ساخت هواپیما مثلاً همپای با ساخت شناور پیش نرفته‌ایم. در شناور ناوشکن و زیردریایی، نمی‌دانم تا الان در یکی از اینها فرصت کردید بروید یا خیر …

*در ناوشکن رفتم ولی در زیردریایی نرفتم.

اینها یک دنیایی از فناوری هستند. اگر ما به اندازه‌ای که آنجا فعالیت کرده بودیم اینجا هم فعالیت می‌کردیم اینجا هم پیشتر از این بودیم که الان هستیم اما در سال‌های اخیر خیلی خوب عمل شد. این هواپیمای «کوثر» و پشت سر آن چند نمونه دیگر وجود دارد که یکی یکی پیدا خواهد شد…

*گفتید تا ۵ سال آینده خبرهای خوبی از نیروی هوایی می‌شنوید.

ان‌شاالله. نیروی هوایی ما جهش مورد نظری را که شما قدری دغدغه آن را دارید، پیدا خواهد کرد.

*میزان تاثیری که دیپلماسی انتخابی در کشور بر اقتدار نظامی می‌گذارد، چقدر است؟

معمول ما نظامی‌ها این است که می‌گوییم قدرت نظامی دنباله‌رو و پشتوانه قدرت سیاسی است. یعنی قدرت سیاسی با پشتوانه قدرت نظامی است که می‌تواند در مقابل بیگانگان محکم حرف بزند. اگر یک ملتی نتواند از خود دفاع کند در عرصه سیاسی آن نماینده ما یا بخش ما نمی‌تواند از آن کشور دفاع کند و مجبور است امتیاز بدهد، مجبور است باج بدهد، اما در نهایت این قدرت نظامی دنباله‌روی قدرت سیاسی است؛ رهبران عالی یک کشور تصمیم می‌گیرند که این قدرت نظامی چه کاری را انجام دهد و چه کاری را انجام ندهد. یک رابطه اینچنینی را برای قدرت نظامی و تعامل آن با قدرت سیاسی قائل هستیم.

*اگر بخواهیم وضعیت اخیر را مثال بزنیم اتفاق و هم‌افزایی که بین این دو خوب شد، در ذهن مردم مانده است، قضیه نفت‌کشی بود که از جمهوری اسلامی انگلیسی‌ها گرفتند و هم تلاش‌های دیپلماتیک را شاهد بودیم و هم اینکه یک اقدام به موقعی که برای گرفتن نفت‌کش انگلیسی در اینجا بود. چقدر این هم‌افزایی در این کار کمک کرد؟

اصل موضوع یک مسئله حقوقی بود و نباید اینطور می‌شد، منتهی چون آن طرف شروع کردند سیاسی کردند، قدرت دیپلماسی ما هم به میدان آمد و مقابله کرد وگرنه واقعیت این است که یک شناوری از آن سوی دنیا اینجا آمده و از کنار دیوار خانه ما دارد عبور می‌کند، اصل قاعده «عبور بی‌ضرر» را رعایت نمی‌کند و به اخطارها هم توجه ندارد و آن کاری که نباید در دریا انجام دهد انجام می‌دهد بنابراین پلیس راهنمایی آن کشور به این می‌گوید از این خط ممتد نباید دور بزنید و نباید عبور کنید و نباید سبقت بگیرید، بنابراین باید جریمه شوید. به ضابط خود در آن دریا که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، می‌گوید این متخلف را بگیرید و بیاورید تا برابر قانون با آن برخورد کنیم.

ممکن بود در گذشته بر اساس اصل مهمان‌نوازی و اصل مدارا کسی قدری از این خط اینطرف‌تر بیاید و فضولاتی هم در آب دریا بریزد و یا یک جایی قاعده‌ای را رعایت نکند و ما حداکثر اخطاری بدهیم و بگوییم رعایت کنید و اینجا نایستید، ولی وقتی آن اتفاق افتاد ما هم طبق قانون عمل کردیم. سازمان بنادر ما گفته است از یان جایی که باید بروید نمی‌روید، ما به شما اخطار می‌دهیم. اگر سرجایتان رفتید که هیچ، اگر نرفتید می‌گوییم شما را بگیرند و بیاورند که اینچنین شد. آنها که سیاسی کردند قدرت سیاسی ما هم پای کار آمد والا اصل یک موضوع حقوقی ساده بود.

*از ابتدا هم معتقد بودم بزرگ‌ترین خسارت برجام مشروعیت بخشیدن به نشستن پشت یک میز و مذاکره با آمریکایی‌ها است، اما بزرگ‌ترین سود برجام اثبات چندباره عدم پایبندی آنها به تعهدات است.

اول این را بگویم که من سیاسی نیستم، من سرباز هستم؛ یعنی این حرف‌هایی که بیان می‌کنم حرف‌های شخصی من است. موضع‌گیری سیاسی نیست و حرف‌های شخصی من است. واقعاً به اینها هیچ اعتمادی نمی‌توان کرد. به هیچ قراری پایبند نیستند و اصلاً نمی‌توان با اینها نشست و یک چیزی را امضا کرد و برای آنهایی که به ایستادگی و مقاومت جمهوری اسلامی امید بستند، برای آنهایی که جمهوری اسلامی را نگاه می‌کنند و الگوی خود قرار داده‌اند و امید دارند به اینکه این راهی است که سرانجام ما را به آن نقطه مطلوب می‌رساند، برای آنها ناراحتی و کسالت ایجاد می‌کند. این باور شخصی من است. سیاسی هم نیستم و سرباز هستم. برخی مواقع از من می‌پرسند و من می‌گویم «طُغای مرد جنگ است و سیاست نمی‌داند»، از کس دیگری این را بپرسید. (می‌خندد).

*متولد ۱۳۳۸ در قم هستید.

بله.

*پدر چه کاره بودند؟

هم مغازه داشت و هم یک کارگاه ریسندگی داشت.

*شما هم کمک می‌کردید؟

کمک نمی‌کردیم شاگردی می‌کردیم. تقریباً از ۶ سالگی در این کارگاه کار می‌کردم.

*مادر در قید حیات نیستند.

بله. از دنیا رفتند.

*خدا رحمتشان کند؛ چه سالی ازدواج کردید؟

سال ۶۱ ازدواج کردم.

*یعنی تقریباً ۲۳ سالگی می‌شود.

بله.

*چطور با حاج خانم آشنا شدید؟

سنتی بود. یعنی آنها شناسایی می‌روند و بعد انتخاب می‌کنند. اول اینطور بود دیگر. مشخصات را می‌گویند و وقتی در مورد کسی همه مشخصات که از نظر نوشتنی درست درآمد، آن زمان همدیگر را می‌بینند.

*مهریه چقدر بود؟

این بماند.

*خطبه عقد را چه کسی خواندند؟

مرحوم حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی خواندند. خیلی بزرگواری کردند تشریف آوردند یعنی قرار بود ما خدمت ایشان برویم، ولی ایشان تشریف آوردند و در خانه یکی از نزدیکان ما خطبه را خواندند. الان حدود ۴۰ سال است که ما را تحمل می‌کند و تمام هم نشده و همینطور ادامه دارد، چون سرنوشت زندگی و خدمت ما اینطور بود.

*از بچگی به نظامی‌ شدن فکر می‌کردید؟

نه، اصلاً.

*شغل مورد علاقه شما چه بود؟

من دوست داشتم معلم بشوم. الان هم به خاطر همین معلمی را رها نمی‌کنم.

*الان هم استاد دانشگاه هستید.

بله. از ۲۰ و چند سال پیش سر کلاس می‌روم. معلمی را دوست دارم و علاقه من به معلمی بود. شاید مثلاً بگویم دو سه چیز با همدیگر روی هم سوار شد و این اتفاق افتاد که نظامی شدیم. یکی‌اش دعایی که همچنان دنبال من هست و دست از سر من برنمی‌دارد و یکی هم این بود که اولین بار که شهید فلاحی را دیدم، به شدت مجذوب شخصیت شهید فلاحی شدم.

*کجا دیدید ایشان را؟

نماز جمعه تهران؛ فروردین یا اردیبهشت ۵۸ بود که سخنرانی داشت. به شدت شخصیت ایشان روی من تاثیر گذاشت، یک بار هم مناظره‌ای در تلویزیون بود که … به نظرم جا داره واقعا صداو سیما یک مستندی از ۳۰ ماه کار شهید فلاحی بسازد. شهید فلاحی یک مدیر واقعا جهادی بود که من یک جزوه‌ای از ۳۰ ماه مدیریت جهادی شهید فلاحی نوشته‌ام.

ایشان هم شرایط محیطی و هم شرایط شخصی مدیر جهادی را داشت. ایشان یک شخصیت استثنایی و خاص بود. واقعا جا دارد که صدا و سیما یک مستند از شهید فلاحی بسازد که به ماها هم یادآوری شود که اگر در جایی به بن بست گیر می‌کنیم، بدانیم که بن‌بستی وجود ندارد.

*دو فرزند و دو پسر دارید؟

بله.

*یکی در کار عمران و آزاد است و دیگری هم استاد دانشگاه در دانشگاه امام حسین (ع) است.

بله.

*یعنی یک ارتشی به سپاه یک نیرو تحویل داده!

بله.

*چطور شد؟

بالاخره هر کدام هر جایی که فکر می‌کنیم می‌توانیم برای این کشور و انقلاب کاری کنیم انجام می‌دهیم و فرقی ندارد. الان من هم آقا بفرمایند این لباس را عوض کنید و آن لباس را بپوشید همین کار را می‌کنم.

زمان جنگ هم اگر قرار بود کسی برود در سپاه کاری انجام دهد، لباسم را عوض می‌کردم و بادگیر می‌پوشیدم و می‌رفتم.

شاید برای شما جالب باشد که در عملیات بیت‌المقدس ۵ فرمانده یک واحد سپاه بودم. هرجا که انقلاب نیاز داشته باشد، کار می‌کنیم برای ما فرقی ندارد.

*نوه هم دارید؟

بله، یک نوه کوچولو دارم که همه عشق ماست. (می‌خندد).

*مدرک مربیگری فوتبال و هم مدرک داوری فوتبال دارید.

مدرک داوری فوتبال دارم ولی مربی‌گری، تجربی است و مدرک ندارم.

*به فوتبال علاقه‌مند هستید؟

بله. ورزش مورد علاقه است و تقریباً قبل از این که به دانشگاه بیایم وقتم را فوتبال می‌گرفت.

*قرمز یا آبی؟

حالا این بماند.

*بگویید. اشکالی دارد؟

بله. (می‌خندد)

*سر شهرآورد حرص و جوش می‌خورید؟

حالاها نه، ولی برای بازی‌های تیم ملی واقعاً نمی‌توانم تماشا کنم. الان هم نمی‌توانم. دچار استرس شدید می‌شوم و نمی‌توانم. شاید برای شما جالب باشد که زمان بازی ایران و استرالیا دانشجوی دافوس بودیم. در سالن تلویزیون را گذاشتند که همه ببینند، من که فوتبالیست بودم و این همه علاقه‌مند بودم به سالن نرفتم. بیرون قدم می‌زدم چون نمی‌توانستم. الان هم همینطور هستم.

*بازی می‌کردید در کدام پست بودید؟

تقریباً همه پست‌ها را بازی کردم و حتی در بازی رسمی یک بار دروازه‌بان هم شدم، ولی بیشتر هافبک وسط بودم.

*جایی گفته بودید ما نتوانسته‌ایم ۸ سال دفاع مقدس را در عرصه هنر و فیلم خوب نشان دهیم.

بله. خیلی دوران دفاع مقدس حرف دارد؛ اصلاً یک عرصه‌هایی‌اش که بکر بکر است.

اگر من خودم می‌توانستم این چیزی که به شما پیشنهاد دادم برای شهید فلاحی حتماً یک چیزی می‌ساختم؛ چون واقعاً نیاز داریم. حتی مدیران جامعه نیاز دارند ببینند او چطور توانسته از یک ارتش با آن وضعیتی که تحویل گرفت، این نیروی زمینی را تبدیل به ارتشی کند که عملیات ثامن‌الائمه (ع) را انجام دهند و در سطح جبهه از دالامپر تا اروند پخش شوند و گسترش یابند و مستقر شوند و یک هدایت واحد داشته باشند.

*در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ در دانشگاه افسری بودید.

بله.

*تهران بودید.

بله.

*آن بمبارانی که شد …

ما سر نماز بودیم. از مسجد بیرون آمدیم، دیدیم هواپیماها عبور کردند و معلوم شد آمدند فرودگاه‌ها را بمباران کردند و در واقع رسماً جنگ شروع شد، چون جنگ از مدت‌ها پیش غیررسمی شروع شده بود و تبادل آتش شده بود، ولی رسماً جنگ این زمان شروع شد.

*درست است که برخی می‌گویند به خاطر همین که از چند ماه قبل عراق تجاوز را شروع کرده، برخی می‌گویند به دلیل انسجامی که ارتش آن زمان نداشت، برخورد قاطع صورت نگرفت که این اتفاقات منجر به جنگ شد. این تعبیر درست است؟

نه. ارتش بازوی اجرایی است. خود ارتش که تصمیم‌گیرنده نیست ولی در سطوح راهبردی باور نمی‌کردند که می‌خواهد جنگ شود. شاید منظور این باشد که اگر شورای عالی دفاع آن زمان می‌گفت آیا ارتش می‌توانست به سراسر مرز را بگیرد؟ این حالا جای بحث دیگری است.

با توجه به این که در جاهای مختلف از جمله کردستان درگیر بود و بسیاری از یگان‌های ارتش دچار مشکلاتی شده بودند، از نظر تجهیزات و از نظر آموزش و از نظر سازماندهی و از نظر فرماندهی مشکلاتی داشتند. اینکه هر روز ضدانقلاب علیه آنها تظاهرات می‌کردند، در همین خیابان دکتر شریعتی فعلی می‌آمدند و جلوی در ستاد مشترک می‌نشستند و اجازه نمی‌دادند اینها سر خدمت خود بروند. آیا می‌شد چنین کاری را بکنند؟ چقدر می‌توانستند موفق شوند؟ این بحث دیگری است، ولی قطعاً اگر به اینها می‌گفتند واحدهایی که کمتر دست برده بود می‌توانستند اینها را سریع‌تر برسانند، شاید مقدار زیادی این وضعی که پیش آمد، ایجاد نمی‌شد و بهتر می‌توانستند دفاع کنند.

*مدنظر من این بود که از دانشگاه افسری اولین بار جنگ را دیدید چقدر صحنه جنگ با آن چیزی که در دانشگاه آموزش گرفتید، تفاوت داشت؟

یک چیزهایی واقعا متفاوت بود؛ یعنی خیلی چیزها را ما در جنگ یاد گرفتیم سنگری را که فقط به درد رزم می‌خورد آموزش دیده بودیم. سنگرهایی که به درد این بخورد که از آن به عنوان جان‌پناه استفاده کنید و این موقعیت را داشته باشید که بجنگید، ولی قرار نیست ۸ سال در این سنگر بجنگید و یک زمانی باید در جایی استراحت کنید. یک سنگر با گونی ساخته بودیم. ۶-۵ گونی روی هم گذاشته بودیم و ۴-۳ تراورس روی این گذاشته بودیم و عرض حدود یک و نیم متر بود و طول دو متر بود. سه نفر دیده‌بان بودیم. یکی باید در دیدگاه می‌بود و دو نفر استراحت می‌کردیم و بعد جابه‌جا می‌شدیم.

اولین شب را به یاد دارم. اولین شب که رفتم و یک ربع تا نیم ساعت جابجا شدم، دیدم نمی‌توان در این خوابید. بیرون آمد یک پتو انداختم و روی این پتو رفتم و به نظرم می‌رسد تازه خوابم برده بود که فرمانده یگان زرهی آمد که چرا اینجا خوابیدید، از اینجا بلند شوید. اینجا خمپاره می‌آید و من گفتم اگر اینجا بخوابم احتمالاً خمپاره می‌آید، احتمالاً نزدیک من می‌خورد، احتمالاً به من می‌خورد، احتمالاً شهید می‌شوم. گفت بله. گفتم باور کنید وجداناً اگر در آن سنگر بخوابم حتماً تا صبح می‌میرم. (می‌خندد). برای خودمان چنین چیزی درست کرده بودیم. آن هم اجازه نداد و گفت اجازه نمی‌دهم اینجا بخوابید.

*چقدر سپاه و ارتش در ۸ سال دفاع قدس با هم هماهنگ بودند؟

بستگی دارد، زمان فرق می‌کند. آن اوایل که تازه شده بود یک نوعی از نظر فرهنگی دچار مشکل بودند و اندک اندک، این اتفاقات طور دیگری نمود پیدا کرد و بعد به این نتیجه رسیدند که باید با هم کنار بیایند، چون می‌خواهند با هم بجنگند و کم کم این اختلافات را کنار گذاشتند و در یک دوره زمانی هماهنگی‌ها به اوج خود رسید و بهترین نوع هماهنگی در آن مدت زمان بود.

بعدها من فهمیدم چرا حضرت امام در پیام تبریک فتح خرمشهر اینقدر روی مبادا غرور پیروزی‌ها شما را بگیرد و این آفت‌ پیروزی‌ها است، تاکید داشتند. کلاً در هر جایی از جنگ از «من» سخن گفتیم گوش ما را پیچاندند. این تاریخ جنگ است.

*آخر جنگ این شد که ارتش جداگانه عملیات می‌کرد و سپاه جداگانه عملیات می‌کرد؟

بله. بعد از اواخر دوران شهید صیاد بود که گفتند خرجمان را از هم جدا کنیم البته این طور نبود که به هم بی‌نیاز باشند، باز هم از هم استفاده می‌کردند. سپاه نیروی هوایی نداشت، هوانیروز نداشت، توپخانه به اندازه مورد نیاز نداشت. نیروی دریایی مانند این نیروی دریایی که باشد را نیاز داشت و کمک می‌کردند. در واقع می‌توان گفت در جنگ هیچ عملیات انفرادی نداشتیم. انفرادی به آن معنا که هیچ چیزی از ارتش آنجا نباشد و یا هیچی از سپاه این طرف نباشد.

*در جایی گفته بودید ۲۱ شهریور سال ۶۷ یکی از تلخ‌ترین و در عین حال درس‌آموزترین روزهای تاریخ جنگ تحمیلی است. در مورد جریان نفوذ مطلبی بیان کرده بودید.

بله. مباحث آخر جنگ بود، آن اتفاقاتی که رخ داد، یعنی فکر می‌کنم چیزی که پذیرش قطعنامه را به معنای نوشیدن جام زهر قدری تسریع یا تسهیل کرد، شاید آن اتفاقات تلخ بود. اگر آن اتفاقات رخ نمی‌داد شاید اینطور نمی‌شد.

*قدری واضح‌تر این اتفاق تلخ را بیان می‌کنید؟

به هر کجا که زدند، گرفتند؛ غیر از کردستان که آن هم واقعاً به نظرم کار خدا بود. آدم‌ها یک هشیاری داشتند ولی بیشتر این کار خدا بود. چون یک اتفاق عجیب آن روز افتاد که کردستان این حادثه برایش پیش نیامد. امیر دادبین آن زمان فرمانده لشگر بود. ایشان سراغ امیر صادقی می‌روند که فرمانده توپخانه لشگری بود. به او می‌گوید یک دور بزنیم و ببینیم چه خبر است. بدون اینکه هیچ آثاری باشد. آنها بالای ارتفاعاتی می‌روند که … می‌گویند. می‌بینند یک واحد خیلی سنگینی از طرف عراق از جای دوری برای خودش دارد می‌رود. نه به طرف اینها می‌آید و نه هیچ چیزی، فقط می‌رود.

وقتی تمرکز می‌کنند می‌بینند یک لشگری دراد می‌رود که سه راه حزب‌الله را ببندد. سه‌راهی دزلی. یعنی مریوان را با لشگر ۲۸ و با همه فرماندهی‌ها در کیسه کند و درش را ببندد. آن زمان اتفاقاً من افسر تطبیق آتش بودم. آنجا نشسته بودم و در گردان ما افسری به نام ستوان داورزنی بود. به او میگویند آتش کنید و روی سر اینها بریزید. او می‌گوید باید از فرمانده خودم اجازه بگیرم. می‌گویند من فرمانده لشگر هستم و او قبول نمی‌کند و می‌گوید اجازه من دست فرمانده لشگر نیست. از آنجا این امیر صادقی به من گفت بگویید بزنند. ما هم همه توپخانه‌ها را حاضر کردیم و همه آتش کردن را شروع کردند و بین اینها فاصله افتاد و اینهایی که از آتش سمت راست افتاده بودند را تیپ مریوان به فرماندهی امیر ولی‌الله یزدانی به اسارت گرفتند و بقیه هم عده‌ای لت‌وپار شدند و عده‌ای هم فرار کردند و رفتند. اگر آن روز امیر دادبین این تصمیم را نمی‌گرفت، شاید کردستان هم همینطور می‌شد یعنی آنها تقریباً به هر جایی زدند، جلو رفتند.

*آن زمان بخاطر این بود که ضعیف شدیم و نیرو نداشتیم. نیرو کم داشتیم یا اینکه استراتژی و راهبرد درستی نداشتیم؟

خیلی عوامل در آن دخیل است و می‌تواند این هم باشد و ضمن اینکه آنها هم سال به سال قوی‌تر شده بودند. ما به مرور زمان به دلیل از بین رفتن تجهیزات و جایگزین نشدن آنها ضعیف شدیم. در دوران جنگ در واقع از ذخیره استفاده کردیم و هرچه از بین رفت، از بین رفت و چیزی جایگزین آن نشد اما آنها به ۵۰ لشگر رسیدند.

*به نظر شما پذیرش قطعنامه کار درستی بود؟

من الان قرار است درباره تدبیر حضرت امام قضاوت کنم؟

*به عنوان کسی که در جنگ بودید و عرصه جنگ را دیدید.

من اصلاً نمی‌توانم درباره تدبیر فرماندهی معظم کل قوا قضاوت کنم.

*خیلی‌ها به این نقد دارند و می‌گویند برخی امام (ره) را در جایی قرار دادند که امام مجبور به پذیرش این شد.

من یک خاطره برای شما تعریف کنم، بد نیست. یک بار سر موضوعی در زمان فرماندهی امیر سرلشگر صالحی، یک فرمانی از حضرت آقا آمد که ما داشتیم – من را هم امیر صالحی مامور کرده بود که این کار را انجام دهم – ما داشتیم حدود یک الی دو ماه تلاش می‌کردیم برعکس این شود. انتظار ما این بود دستوری عکس این بدهند. به جای اینکه بگویند به راست بروید بگویند به چپ بروید.

حضرت آقا آن چیزی را که میل ما نبود، دستور دادند و بعد امیر صالحی اجرای این دستور را به من ابلاغ کرد و من هم چشم گفتم و وقتی از در می‌خواستم بیرون بروم، من را صدا کرد و گفت ناراحت شدید؟ من بلافاصله گفتم فرمان حضرت آقا اگر تلخ هم باشد برای من شیرین است. امیر صالحی گفت شما اصلاً نمی‌فهمید. فرمان حضرت آقا اصلاً تلخ نیست که برای تو شیرین باشد. شما متوجه نمی‌شوید. (می‌خندد). یعنی ما اینطور بار آمدیم که اصلاً درباره اینکه آن تصمیمی که حضرت امام گرفتند را قضاوت کنیم، به خودمان این اجازه را نمی‌دهیم.

*جواب خیلی زیبایی است؛ یعنی جوابی است که ناشی از حس نظامی‌گری و ولایت‌مداری است. بعد از جنگ تا ۵ سال در مواضع خودتان بودید؟

من تا سال ۷۰ تا اردیبهشت ماه مریوان بودم و اردیبهشت ۷۰ گیلانغرب رفتم و تا شهریور ۷۰ در مواضع توپخانه در گیلانغرب بودم؛ مواضعی که حالت جنگ داشت. آنجا بودیم ولی آموزش‌ها و آمادگی‌ها و دیده‌بانی و اشراف اطلاعاتی بود. شهریور ۷۰ برای دوره عالی رسته‌ای رفتم و بعد دانشگاه افسری آمدم، ولی بقیه بودند.

* در جایی گفته بودید در مورد پیوستگی سپاه و ارتش و اینکه اجازه نمی‌دهید این پیوستگی را هیچ کسی بهم بزند. دشمن خارجی را کار ندارم که قطعاً کار می‌کند ولی در داخل کسانی را داریم که بخواهند شیطنت کنند و این پیوستگی را سست کنند؟

ببینید، عدم آگاهی همه جا هست و شیطان از من هم ناامید نیست. بالاخره اتفاقاتی می‌افتد که گاهی همه ماجرا را نمی‌دانیم یا واقعاً کسی یک جایی اشتباهی کرده است؛ من جایی اشتباهی کرده‌ام و اگر همین صحبت من را به برادران سپاه منتقل کنند ممکن است ناراحت شوند. ممکن است همین دلخوری مقدمه نقار شود یا عکس این اتفاق ممکن است رخ دهد، بنابراین ما در درون حتماً کسانی را داریم که شیطنت می‌کنند و برخی مواقع خودمان هم اشتباه می‌کنیم. ناخودآگاه آدمی آلت دست شیطان می‌شود.

*باید دشمن و فضای مجازی را از مرزهای فکری خانواده‌ها بیرون کنیم. فکر می‌کنید چطور بتوانیم این کار را انجام دهیم؟

خیلی کار داریم. حالا ما در ارتش می‌گوییم، در تمام عرصه‌ها، از جمله در ارتش من این را می‌گویم که به آموزه‌های دینی خودماان برگردیم، یعنی اگر به آموزه‌های دینی خود برگردیم در این عرصه هم موفق می‌شویم دشمن را ناکام بگذاریم. در عرصه واقعی ما یکی از منکرات، غیبت است. وظیفه ما در مقابل غیبت چیست؟

در فضای مجازی هم به این آموزه دینی بازگردیم. غیبت، غیبت است، چه در فضای واقعی باشد و چه در فضای مجازی باشد. ما چه تکلیفی داریم؟ نمی‌خواهم اینجا احکام شرعی درس بدهم، ولی وظیفه ما در مقابل تهمت در جامعه چیست؟ آیا دفاع از مومن جزو تکالیف ما نیست؟ در فضای واقعی وظیفه ما نیست؟ اگر هست در فضای مجازی هم وظیفه ماست. به اینها باید گفت که این آتش است که وارد خانه می‌شود و این آتشی که وارد جان شما می‌شود، برگردیم به آموزه‌های دینی می‌توانیم در مقابل این هجوم بایستیم. همان چیزی که به اسم بصیرت اجتماعی می‌دانیم. بصیرت فرهنگی یکی این است و ابعاد مختلفی دارد.

*از فضای فرهنگی راضی نیستید؟

با آنچیزی که باید باشد قدری عقب هستیم.

*دشمن امروز بیش از هر چیز بر حوزه فکری و محاسباتی و عزم و اراده ملی مردم و مسئولان متمرکز شده و به دنبال فریب راهبردی از طریق اخلال در محاسبات و تصمیم‌گیری تصمیم‌گیران کشور است.

بله. همین طور است.

*شما این را بیان کردید.

بله. آنچیزی که می‌تواند باعث ایستادگی و مقاومت و باور به پیروزی ما شود، محاسبات و اراده ماست. اگر آن محاسبات را برهم بریزد یعنی دستگاه محاسباتی ما را دچار اشتباه کند، آن چیزی که برای خیلی‌ها اتفاق افتاده است.

*یعنی الان هم این خطر ما را تهدید می‌کند؟

بله؛ حتماً این هست. تا روزی که این نظام سلطه‌ به زیر کشیده نشده، این خطر ما را تهدید می‌کند؛ مگر اینکه از این راه آنقدر برود که پشیمان شود و ببیند، به جایی نمی‌رسد و از یک راه دیگر برود.

*آقای امیر موسوی چرا در خانه نیاوران نرفت که مخصوص فرماندهان ارتش بود؟

اولاً خانه من خوب بود و برای من کفایت می‌کرد. این خانه‌ای که الان در آن ساکن هستم، خانه معاونت طرح و برنامه نیروی زمینی است.

*یعنی از زمانی که در معاونت طرح و برنامه بودید…

بله. آن زمان که معاونت طرح و برنامه‌ نیروی زمینی شدم این خانه را به من اختصاص دادند، منتهی مدت ماندن من در معاونت طرح و برنامه‌ خیلی کوتاه بود. زمانی این خانه را رفتم نشستم که رئیس ستاد مشترک شده بودم. همان جا نشستم. این برای من کفایت می‌کند و زیادی هم هست. ضمن اینکه آن خانه ظرفیت داشت بتوان با آن گره بزرگ‌تری را باز کرد.

*و شما باز کردید؟

بله. خدا کمک کرد و آن را تهاتر کردیم و الان در شهرک شهید قرنی تعداد قابل توجهی خانه می‌سازیم که برای افراد دیگر قابل استفاده است.

*چند خانه می‌سازید؟

هر کسی می‌خواهد برود و ببیند.

*قیمت هم نمی‌گویید که چقدر فروختید؟

این هم باز تبعات خاص خودش دارد.

*احتمال دارد از این نوع کارها باز هم انجام دهید که برای برنامه ۵ ساله معیشت کارکنان…

بله. این را شروع کرده‌ایم.

*جالب بود که آقا در حکم شما هم آوردند.

بله. ما کارهای زیادی را شروع کردیم.

*سوال آخر من بیشتر تشکر است که دستمریزاد به شما و نیروهای شما است در دو حادثه‌ای که برای مردم به وجود آمد، یکی در سرپل‌ذهاب و کرمانشاه بود و دیگری در سیل بود که ارتش در کنار دستگاه‌های دیگر خیلی قدرتمندانه وارد شد. فکر می‌کنم خود شما حداقل ۴-۳ سفر در این ایام در مناطق سیل‌زده داشتید. راضی بودید؟ بر اساس آنچه چیده بودید انجام شد؟

بله. کاری که دوستان ما باید انجام دهند بارها اعلام کردیم دست همه را آنها را می‌بوسم که اینطور صادقانه و بی‌ریا و با تمام وجود در این ماجرا وارد شدند، اما دل ما می‌خواهد آب در دل مردم ما تکان نخورد.

یعنی وقتی می‌بینیم یک کسی که خانه او خراب شده و ما نمی‌توانیم کاری برای او انجام دهیم، انگار هنوز دل ما آرام نیست یا وقتی می‌بینیم در زلزله یک خانواده‌ای عزادار شده‌اند، همه آن شیرینی به موقع رسیدن برای ما تلخی می‌شود. از اینکه آن چیزی که از عزیزانم در ارتش جمهوری اسلامی ایران خواسته بودم بهتر از آن چیزی که فکر می‌کردم انجام دادند، از این بابت هم خدا را شکر می‌کنیم و هم از دوستان خود تشکر می‌کنیم اما از اینکه بگوییم از سیل و زلزله بیرون آمدیم و از خودمان راضی هستیم، حقیقتاً الان وقتی در تلویزیون می‌بینم برخی جاها دچار مشکل هستند، هنوز غصه می‌خورم و می‌گویم ایکاش ما می‌توانستیم در این حوزه هم کاری برای این مردم انجام دهیم.

*چندین بار دیدم به دولت اعلام آمادگی کردید.

بله. هر کاری برای هر کسی از دست ما بر آید انجام می‌دهیم. الان هم آتش‌سوزی‌هایی که می‌شود خیلی خبر آن پخش نمی‌شود. یک کاری که کردیم این است که بلافاصله همان ابتدا تمام ارشدهای نظامی مناطق‌مان را جمع کردیم و دو دوره مدیریت بحران در دانشگاه جنگ برای اینها گذاشتیم. فرماندهان ما کاملاً با این موضوع آشنا شدند، مانند عملیات‌ها که توجیه می‌شوند.

*یعنی از قبل پیش‌بینی کردید.

بله. بعد یکسری اختیارات می‌خواستند و من این اختیارات را دادم. چون الان اینطور است که فرض کنید در خودرویی که خیلی معروف شد، آن افسر ما خم شد که خانم بالا برود، فرمانده آنجا اجازه ندارد این خودروهای رزمی را از پادگان خارج کند و ببرد مگر اینکه از من اجازه بگیرد. منتهی در چنین شرایطی من این اختیار را به فرمانده محلی واگذار کردم.

*که تصمیم بگیرد.

گفتم چون من آنجا نیستم و نمی‌دانم باران، سیل، زلزله و غیره چه کرده است. آنجا با تمام اختیارات فرمانده کل تصمیم می‌گیرند این کار را در کمک به مردم انجام دهید. این اتفاق خوبی است که در ارتش از نظر تحرک و واکنش سریع بودن افتاده است. یگان‌ها واکنش سریع به خصوص نیروی زمینی الان همگی روپا و صد درصد با آمادگی کار می‌کنند و این جای شکر دارد.

*خیلی سپاسگزارم. خیلی محبت و بزرگواری کردید. من خوشحال شدم این وقت را به ما دادید و یکی از افتخارات برنامه «دست‌خط» شد که در خدمت یک فرمانده ارتش بسیجی که لقب شماست، بودیم. ان‌شاالله موفق باشید.

خواهش می‌کنم.

*من خداحافظی می‌کنم و به رسم «دست‌خط» پایان برنامه با دست‌خط امیر سرلشگر موسوی به پایان خواهد رسید.

«انقلاب اسلامی ایران، انقلابی است که امید را در دل حق‌طلبان و مظلومان عالم زنده کرد، مستضعفان عالم را متحد کرد. امید و اتحاد خدایی است و ناامیدی و تفرقه، وسوسه شیطان است. از درگاه خداوند بزرگ می‌خواهیم ما را در پیمان سربازی خود با ملت بزرگ ایران مستدام بدارد و از همه دست‌اندرکاران برنامه مفید و موثر دست‌خط به سهم خود تشکر می‌کنم و برای‌تان توفیق بیشتر آرزو دارم».

Share