در هزارتوی جنگل سرخ

نهضت جنگل و جبهه‌بندی بین‌المللی؛ از عثمانی تا روس و انگلیس

در تابستان سال ۱۳۰۰ خ (۱۹۲۱ م) درحالی‌که سردار سپه مکرراً درخواست صدور اجازه برای تصفیه قوای جنگل را داشت روتشتاین سفیر وقت شوروی در ایران، با تمام قوا کوشش می‌کرد دولت روسیه را وادار کند زودتر عمل انقلاب گیلان خاتمه داده شود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، در بخشی از گزارش عباس نعیمی – کارشناس ارشد جامعه‌شناسی که آذرماه ۹۵ در سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر شده به “جبهه‌بندی بین‌المللی” در برخورد با نهضت جنگل پرداخته شده است.

در این گزارش آمده:

واقعیت آن است که فهم تأثیرپذیری جنبش جنگل از فضای بین‌المللی و تشخیص و چرایی موافقان و مخالفان آن زمانی امکان‌پذیر خواهد بود که بر فضای خاورمیانه درگیر جنگ اول جهانی نظر داشته باشیم. حضور سه کشور روسیه، انگلیس و عثمانی به شکل مستقیم در ایران آن دوره به چشم می‌خورد، ضمن اینکه آلمان هم در کنار عثمانی و متحدانشان در جنگ حاضر است. با فهم مواضع هریک از این دولت‌ها و نوع حرکت سیاسی‌شان در پازل سیاست بین‌الملل می‌توان تمییز داد که دولت‌های متحد در پی برهم‌زدن چیدمان نفوذ دولت‌های متفق بودند که این نکته درخصوص ایران هم صادق بود، بنابراین درک این نکته آسان خواهد بود که انگلستان و روسیه در پی حفظ منافع استعماریشان در ایران حامی دولت مرکزی دست‌نشانده باشند و آلمان و عثمانی از نیروهای مخالف دشمن مشترک همچون جنگل حمایت کند. آشکار است که چنین حمایتی لزوماً به دلیل همدلی و دیدگاه متجانس نمی‌توانسته باشد، بلکه منافع و شرایط بین‌المللی حکم می‌نموده است.

از دسته موافقان، از آنجاکه عثمانی درگیر جنگ با روس‌ها بود، وقتی شنید جمعیتی در ایران ظاهر شده است که به نام اتحاد اسلام با روس‌ها نبرد می‌کند به پاس همدردی با برادران همکیش، و به منظور غنیمت‌شمردن فرصت در جهت سد راه پیشروی روس‌ها، بر آن شد که با تهیه اسلحه و مهمات به ایشان کمک کند. حسین افندی به نمایندگی از انور پاشا فرمانده ارتش عثمانی که اصالتاً اهل تبریز بود مأمور انتقال اسلحه به جنگل شد. سلطان علی‌اکبرخان کلیائی (سیاهپوش) هم مأمور حمل یک عراده توپ  برای جنگلی‌ها بود. حسین افندی توانست محموله را در بیجار تحویل نمایندگان جنبش دهد، ولی سیاهپوش دستگیر شد. هدیه انور پاشا عبارت بود از ۳۰۰ قبضه تفنگ و تعداد معتنابهی فشنگ، یک‌ساعت بغلی، یک جلد قرآن و یک کشمیر مرصع که از طلا بود و روی تیغه‌اش این جمله حک شده بود «ایران مجاهد سری میرزا کوچک خانا هدیه اولیور »(فخرایی، ۱۳۵۷: ۹۱). حسین افندی به اتفاق تعداد دیگری از افسران عثمانی در کنار جنگلی‌ها به نبرد مشغول شدند و در این مسیر کشته شدند.

این حمایت‌های ترکان طبیعتاً بی‌‌چشمداشت نبود، آنها در موارد مختلف تلاش داشتند برای کوچک‌خان خط‌مشی معرفی کنند، به‌طوری‌که وی بیزاری خود را از رفتار آمرانه ترکان در جلسه دیدار با سرگرد آر. اس. اوکشات (Maj. R. S. Oakshott) در ۲۴ اکتبر ۱۹۱۸ (۳ آبان ۱۲۹۷) پنهان نداشت و فرستادگان عثمانی را که برای فتح پایتخت به ستایش او می‌پرداختند دست به سرکرد و به آنان گفت «اختلاف‌های خود را با انگلیسی‌ها حل کرده و کاملا ً بی‌طرف است»(شاکری، ۱۳۸۶: ۱۷۷ـ۱۷۶). درواقع این مواضع مستقل کوچک‌خان از ترک‌ها در گزارش‌های انگلیسی‌ها نیز تأیید شده است. در اردیبهشت ۱۲۹۷ و حین نامه‌پراکنی ناخشنودانه عبیدالله با کوچک‌خان، مک لارن(Mclarren) گزارش داد که باوجود حضور ملایان طرفدار ترکیه در صفوف جنگلی‌ها، میرزا مطلقاً از پذیرفتن افسران و سربازان ترک به صفوف نیروهایش خودداری کرد. این امر ملایان را بر آن داشت تا در ۱۶ مه (۲۷ اردیبهشت) دست به سوء‌قصد نافرجامی علیه جان وی بزنند که به مرگ چندین تن انجامید(همان :۱۷۷).

پس از آتش‌بس هم نوری پاشا نماینده‌ای نزد کوچک‌خان فرستاد تا او را به اتحاد جمهوری نوبنیاد آذربایجان تشویق کند. احتمالا ً به آن خاطر که برادرش انورپاشا در پی حکومت بر آنجا بود، ولی کوچک‌خان همه پیشنهادها را رد کرد، احتمالاً به آن خاطر که  به واسطه تعلقات ملی‌اش طرح بزرگ ترکان که تشکیل یک امپراتوری پان‌ترک شامل تمام آسیای مرکزی و قفقاز و افغانستان و نیز ایالت آذربایجان و حتی مناطق شمالی ایران بود را نمی‌پسندید.

درباره آلمان‌ها اگرچه در برخی روایت‌ها به ارتباط تنگاتنگ ایشان با جنگل ادعا شده است، اما از واکاوی اسناد و مرور گزارش‌های دیپلمات‌های آلمان چنین امری به‌دست نمی‌آید و صرفا ً ارتباطی حتی کمتر از ترک‌ها را تصویر می‌کند. البته می‌دانیم آلمان‌ها که در بروز انقلاب بلشویکی در روسیه سهمی درخور داشتند به تقویت ملی‌گرایان ایران می‌پرداختند. به نظر می‌رسد حضور آلمان‌ها در جنگل بیشتر امری غیرمنظم و بدون طراحی قبلی بوده است.

زومر(Sommer) در گزارشی در ۱۲ اوت ۱۹۱۷ (۲۲مرداد ۱۲۹۶) از «مهمان‌نوازی» کوچک‌خان برابر افسران اتریشی که پس از تشکیل دولت میانهرو کرسنکی از اسارت روس‌ها گریخته بودند خبر می‌دهد. رفتن  این افراد به سمت جنگل احتمالاً بایستی به خاطر شهرت ضد روس میرزا بوده باشد. گزارش کاملاً  تصریح می‌کند که کوچک‌خان از این افسران خواسته بود که در کوهستان‌ها بمانند و رزمندگانش را آموزش دهند. سفارت اتریش از این امر اطلاع نداشت تا آنکه افسران یادشده درصدد کسب اجازه برای ماندن برآمدند. (همان: ۱۷۰). گزارش‌های اسرای غیرنظامی آلمانی که از روسیه گریخته و از طریق گیلان به سرزمین عثمانی رفته بودند نیز حاکی از آن است که تا قبل تابستان ۱۹۸۸ تماسی بین جنگلی‌ها و آلمان‌ها برقرار نشده بود، به‌طوری‌که طی تابستان ۱۲۹۷ که جنگلی‌ها در نبردی دشوار با انگلیسی‌ها قرار داشتند گزارش‌های آلمانی‌ها «اتحادی نامشروط» را بین جنبش جنگل و آلمان پیش‌بینی می‌کرد. با آنکه شواهد از حس بی‌اعتمادی کوچک‌خان نسبت به آلمانی‌های اردویش خبر می‌دهد گویا نگاه وی با شکست‌خوردن از انگلیس و امضای معاهده صلح تغییر کرده بود، چرا که یکی از افسران آلمانی‌اش سروان ودیگ(Wedig) را نزد ژنرال فون‌کرس(Fon Kress) در تفلیس اعزام کرد تا درخواست تجهیزات نظامی کند (همان: ۱۷۱)

به نظر می‌رسد در جرگه موافقان جنگل علاوه بر عثمانی و آلمان باید از انقلابیون روسی تا قبل انقلاب ۱۹۱۷ نیز نام برد که البته برخی از این موافقت‌ها بعد از انقلاب هم به چشم می‌خورد، برای نمونه باوجود کارشکنی‌ها و ریشخندهای جناح چپ و بلشویک‌های انقلاب جنگل و کمونیست‌های عدالتی با جناح ملی و مذهبی جنبش جنگل، که از آنها باعنوان جنگل نام می‌بریم، جبهه‌ای از بلشویک‌های روسی با کوچک‌خان همراهی داشتند و حتی کودتای علیه جنگل را برنمی‌تافتند. از این دست می‌توان به راسکولنیکف(Raskolnikov) رئیس نیروهای روس‌ها در دریای خزر اشاره داشت که اجرای مرام کمونیسم را برای ایران جایز نمی‌دانست و مشی میرزا را تأیید می‌کرد. سرژو ارژو نیکیدزه (Sergo Ordgonikidze) کمیسر عالی قفقاز هم چون در مشروطیت با کوچک‌خان همکاری داشت و وی را به‌خوبی می‌شناخت او را در شناخت روحیات ایرانی و پیش‌بردن انقلاب ارجح می‌دانست. دکتر نریمان نریمانف هم که در صدر شورای حکومت جمهوری آذربایجان که احساسات مذهبی نیز داشت با کوچک‌خان اظهار نزدیکی می‌‌کرد و در انجام خواسته‌های او حداکثر کوشش را داشت (گیلک، ۱۳۷۱: ۳۰۸).

اما درباره مخالفان عرصه بین‌المللی، اگرچه انگلستان به‌واسطه عوامل داخلیش بر سر راه حرکت‌های ملی نظیر جنبش جنگل همواره مانع‌تراشی می‌کرد، ولی نخستین درگیری نظامی این دو جبهه به دوران وثوق‌الدوله برمی‌گردد که نیروهای روسیه سفید به واسطه انقلاب ۱۹۱۷ قصد بازگشت به کشورشان را داشتند. پس از خروج اولین سری نیروهای روس زیر نظر جنگل، نیروهای ژنرال بیچراخف(Bicherakhov) که یک روس ضدبلشویک افراطی بود قصد عبور از گیلان را به همراه نیروهای انگلیسی نمود تا به نبرد انقلابیون چپ برود. با مخالفت کوچک‌خان و شورای اتحاد اسلام نسبت به عبور انگلیسی‌ها و بی‌نتیجه‌ماندن مذاکرات کار جنگ بالا می‌گیرد که طی آن شکست سنگینی ازسوی نیروهای انگلستان که مسلح به توپخانه سنگین، اتومبیل‌های زره‌پوش و نیروی‌هوایی بودند به جنبش جنگل تحمیل می‌شود. پس از شکست قوای جنگل در منجیل که دلیل عمده‌اش تفاوت کیفیت سلاح‌ها و نفرات طرفین بود و تخلیه رشت و انزلی و عقب‌نشینی به‌سوی فومنات، جنگ‌های چریکی و غیرمنظم آغاز شد که دو ماه به طول انجامید.

عدم‌توانایی دو طرف در غلبه بر یکدیگر که مبتنی بر قوت انگلیسی‌ها و مؤتلفین بود، آنها در جنگ‌های منظم و توان جنگلی‌ها در جنگ‌های نامنظم و نیز قحطی آن دوران و فشار بد جنگ بر مردم، جنگلی‌ها را قانع به امضای معاهده صلح کرد. اکنون راه قزوین ـ رشت ـ انزلی در رفت‌وآمد نیروهای انگلیسی قرار داشت، ولی اداره امور به جنبش واگذار شده بود. به هر حال انگلیسی‌ها می‌دانستند که جنگل در صلح با ایشان پایدار نخواهد ماند و این گره کور به این آسانی برایشان گشوده نخواهد شد، بویژه که پیش از این، تبلیغات ضدانگلیسی آنها، تحریم اجناس انگلیسی و بانک شاهی ایران را که تحت نظارت بریتانیا بود و نیز دستگیری کنسول مک‌لارن توسط جنبش را به یاد داشتند، بنابراین یک رویکرد چهار وجهی را با استفاده از روش «چماق و نان قندی» طرح کردند: ۱ـ مذاکره با کوچک‌خان  ۲ـ جذب سران جنگل با اختلاف‌انگیزی و دعوت آنها به تسلیم ۳ـ برقراری حکومت وحشت در گیلان توسط یک والی بیرحم ۴ـ تقویت دشمنان محلی جنبش.

مذاکرات بی‌نتیجه ماند و در عمل جنگلی‌ها به اقدام‌های خود علیه سیاست‌های انگلستان ادامه می‌دادند، اما جذب رهبران تا حدی حاصل شد، چرا که آنها با روش اختلاف‌انگیزی توانستند حاجی‌احمد را از میرزا و جنبش جدا کنند. آنها در برقراری حکومت وحشت هم با حکمرانی سردار معظم کامیاب بودند و با وعده وعید حکومت مناطق سران ایلیاتی و رقبای محلی جنگل را علیه آن ترغیب کردند. هنگامی‌که توانستند جنگل را با کاستن نیروها و افزودن مخالفان به شرایط ضعف بکشانند تاکتیک نهایی را به اجرا گذاردند. آنها در یک حمله فراگیر که ترکیبی بود از نیروهای انگلیسی، قزاق و ایلات تحت رهبری امیر عشایر و امیرمقتدر در طوالش از غرب و سپهسالار در مازندران از شرق، به کل تشکیلات سیاسی ـ نظامی جنبش را نابود کردند، به‌طوری‌که تنها میرزا و چند نفر انگشت‌شمار یارانش باقی ماندند. عوامل داخلی انگلستان در ایران هم بیشترین کوشش خود را در تقبیح جنگل و تحقیر میرزا کوچک جنگلی به‌کار گرفتند تا به این وسیله در حذف او از ذهنیت اجتماع مؤثر باشند. روزی وی را حقوق‌بگیر انگلیس معرفی می‌کردند و روز دیگر متحد بلشویک‌های «بی‌خدا».

مخالفت انگلستان با جریان ملی و مذهبی حاکم بر جنبش که درواقع سیاستگذار اصلی جنبش هم بود در دوران تأسیس جمهوری هم ادامه یافت. آنها کوشیدند با جذب شوروی و نوشتن پیمان‌نامه همکاری، آنها را از حمایت جنبش منصرف کنند که درنهایت با اعزام سردار سپه برای برچیدن انقلاب گیلان به پایان رسید.

اما قرارگرفتن روسیه در نسبتش با جنبش جنگل به سه دوره قابل تفکیک است: ۱ـ دوره روسیه تزاری که در مخالفت جنگل علنی اقدام می‌کرد ۲ـ دوره تز انقلابی روسیه شورایی ۳ـ دوره تز «نپ» روسیه شورایی و پیمان سه‌جانبه با ایران و انگلستان.

درباره دوره روسیه تزاری عملاً سند و گزارشی مبنی بر دیدگاه‌های حکومت مذکور در مورد به جنبش وجود ندارد و تنها دیدگاه‌های دو تن از مقام‌های تزاری ساکن ایران، یعنی نیکیتین(Nikitin)و مارچنکو(Marchenko)موجود است که به آنها خواهیم پرداخت. نیکیتین کنسول روسیه در رشت سه سال پیش از جنایت‌های سال‌های ۱۹۱۲ـ۱۹۱۱ در شمال ایران بود و نیز در مذاکرات خروج نیروهای بیچراخف حضور داشت. او که انتقادهایی نسبت به استراتژی روسیه تزاری در ایران داشت، جنبش جنگل را به رهبری انقلابیون ملی صلاح می‌دانست که دولت مرکزی تهران از آن واهمه داشت، زیرا برپایه احساسات میهن‌دوستانه بود. او همین‌طور تصریح داشت که شهرت کوچک‌خان به ورای مرزهای ایران نفوذ فزاینده‌ای داشته است و اینکه او امید و جلوه شکوه «دموکراسی» برای عناصر میهن‌دوست ایران بود (شاکری، ۱۳۸۶: ۱۵۵). البته تناقضاتی هم در گزارش او به‌چشم می‌خورد، ازجمله اینکه درحقیقت جنبش جنگل ثروتمندان را ثروتمندتر و فقرا را فقیرتر کرده بود. نیکیتین، میرزا را مردی «ساده» و «آرام» می‌شناساند، اما کسمایی را مردی «آزمند» توصیف می‌کند که از جنگل برای پرکردن جیب‌هایش بهره برده است. مارچنکو برخلاف نیکیتین کوچک‌خان را عامل آلمان‌ها می‌دانست و مدعی بود آلمان انقلاب را به ایران آورده است، با این حال میرزا را یک «ماجراجوی هوشمند، با روحیه‌ای سرزنده، مبتکر و عزمی آهنین و بسیار آگاه از کشور و مردمش» معرفی می‌کند. مارچنکو که یک تزاری شدیداً عصبانی از انقلاب بلشویکی بود مجاهدان جنگل را «راهزنان وجیه» مسلح به سلاح روسی و آکنده از نفرت به انگلستان توصیف می‌کند (همان: ۱۵۷ـ ۱۵۶).

روسیه تزاری به بیان ساده‌تر به واسطه منافع اقتصادی‌اش و تحقق وصیتنامه پطر برای دسترسی به آب‌های گرم خلیج‌فارس در ایران حضور داشت، یعنی آنچه جنبش در رویارویی با آن ظهور یافته بود، بنابراین مخالفت آن با حکومت جنبش مورد بحث کاملاً آشکار و بدیهی است چنانچه در نبردهای دوسال نخست پدیداری جنگل شاهد آنیم. اما با روی‌کارآمدن حکومت انقلابی در روسیه که ادعای حمایت از ملل شرق و قشر محروم و طبقات کارگر و پرولتاریا را بر پیشانی داشت کورسوهای امید ازسوی شمال بود که بر جنگل می‌تابید. این چهره انقلابی روسیه شاخص دوره دوم است که به سبب آن‌که در زمره مخالفان جنگل قرار نمی‌گیرد خارج از بحث کنونی ماست.

اما روسیه چهره سوم با دو وجه: ۱ـ پیمان‌نامه همکاری سه‌جانبه بین دولت‌های شوروی ـ ایران ـ انگلستان ۲ـ برنامه‌های جدید اقتصادی (نپ)  قابل تشخیص است. برخلاف مواضع انقلابی اولیه مسکو، رژیم شوروی به زودی به سطح مذاکرات دیپلماتیک حکومت ـ حکومت بازگشت و سیاستی دوگانه را در پیش گرفت که بیانیه‌های پرشور انقلابی را در کنار چارچوب‌های معمول دیپلماسی قرار می‌داد. آرای لنین در زمینه جنبش‌های انقلابی و تحولات سیاسی مستعمرات متأثر از رادیکال‌های بلشویک چندین‌بار تغییر کرد، با این همه تصویب دو مجموعه از تزها در کنگره دوم کمینترن رویکرد دوگانه‌ای را احیا کرد که ویژگی نگرش انگلس به مستعمرات به شمار می‌رفت. همین دوگانگی بود که امثال جنبش جنگل را به قربانگاه کشاند. در این سیاست یک بام و دو هوای مسکو اگر چه «بورژوازی» یک «طبقه پیشرو» محسوب می‌شد و نیز نقش «اشرافیت پوسیده فئودال» را ایفا می‌کرد با این حال خود را رهبر مبارزه ملی علیه امپریالسیم نشان می‌داد. در واقع دولت «انقلابی» شوروی آماده بود تا راه را از هر نظر هموار کند، بدون آنکه به صفوف آن بپیوندد! قرارداد تجاری انگلیس ـ شوروی از میوه‌های همین درخت بود که براساس آن می‌بایست «هر طرف از تعهد به انجام اقدامات خصمانه علیه طرف دیگر و… از انجام هر نوع تبلیغ رسمی مستقیم یا غیرمستقیم علیه نهادهای تابع امپراطوری انگلیس یا جمهوری روسیه شوروی از هر تلاش نظامی یا دیپلماتیک یا هر اقدام عملی یا تبلیغاتی برا ی تشویق ملت هر کشور در آسیا به هرگونه اقدام خصمانه علیه منافع… انگلیس… امتناع ورزد» (شاکری، ۱۳۸۶: ۳۴۴ـ۳۴۳). این در واقع مفهوم همان «نپ» بود که لنین تدوین کرده بود.

در تابستان سال ۱۳۰۰ خ (۱۹۲۱ م) درحالی‌که سردار سپه مکرراً درخواست صدور اجازه برای تصفیه قوای جنگل را داشت روتشتاین سفیر وقت شوروی در ایران، متناسب با سیاستگذاری دولت متبوعش در عین آنکه به ارسال نامه برای سران جنبش مبادرت کرده و کلانترف (Kalantarov)را به رشت می‌فرستاد با تمام قوا کوشش می‌کرد دولت روسیه را وادار کند زودتر عمل انقلاب گیلان خاتمه داده شود (گیلک، ۱۳۷۱: ۴۷۲) که درنهایت نیز مؤثر افتاد و بلندترین جنبش سیاسی ـ اجتماعی ایران معاصر با مرگ چهره کاریزماتیکش، یعنی کوچک‌خان و تسلیم‌شدن دیگر نیروها و فراری‌شدن عناصر جریان چپ جنبش به‌سوی روسیه شورایی پایان یافت.