درسهایی از آیت الله محفوظی

روزی سوال کردم معیار القاب روحانیون چیست؟ فرمودند ما که الان به کمتر از «آیتالله العظمی» قانع نمیشویم

آیت الله العظمی محفوظی شیفته القاب نبود. در فضای مجازی فیلم کوتاهی را دیدم که وقتی از طرف مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای ضبط خاطرات ایشان راجع به انتخاب رهبری در سال۶۸ خدمتشان رسیده بودند، وقتی مجری فرمود «خدمت آیت الله العظمی محفوظی هستیم» ایشان فرمود «عظمی را حذف کنید»!

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، نخستین دقایق بامداد چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۳هجری خورشیدی بود، که هنوز نخوابیده بودم، تلگرام را نگاه کردم؛ که دیدم کانال تلگرامی«عالمون» که گاهی خبرهای دسته اول راجع به علما مینویسد، خبر سفر ابدی فقیه مجاهد آیت الله حاج شیخ عباس محفوظی را درج نموده بود.

 امیر حیات بینی در جماران نوشت: آری آیت الله محفوظی نیز پس از یک دوره بیماری دنیای فانی را بدورد گفت و دیگر جسم ظاهری و سیمای دلنشین او در میان دوستان و کسانش نیست. هرچند به مصداق کریمه‌ی «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» بازگشت همه به سوی خالق حیات و ممات است، ولی گویا روزگار عهد کرده است که جمع دوستان و آشنایان را که خالق خاطره‌هایی برای یکدیگراند، پراکنده سازد و قلب و جان هرکدام را مبتلای اندوه فراق کند.

و این سرنوشت محتوم همه‌ی ما فرزندان آدم ابوالبشر(علی نبینا و آله و علیه‌السلام) است، خواه آن را خوش بداریم و خواه آن را قانونی تلخ! این جاست که سخن زرین امیر سخن  و فضائل علی(علیهالسلام) به ذهن خطور میکند که «إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُنَادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ»(نهجالبلاغه، حکمت۱۳۲) خدای را فرشته‌ای است که هر روز ندا دهد بزایید برای مردن و بسازید برای خراب شدن! و سعدی شیرین سخن هم چه زیبا فرموده است که:

دو بیتم جگر کرد روزی کباب              که میگفت گویندهای با رَباب

بسی تیر و دی و ماه و اردیبهشت      برآید که ما خاک باشیم و خشت

دیر یا زود رفتن و به تدریج یا ناگهانی رفتن شاید همگی تفاوتهای صوری باشد، چون بنا بر رفتن است؛ اما آنچه مهمتر است، چگونه رفتن است، از آنجهت که بنای آخرت بر جاودانگی است و رجعتی در کار نیست.

گر چه معمولاً جدایی دوستان، اقوام، اساتید، شاگردان و هر کسی که به نوعی وابستگی هایی با دیگری دارد، از کسان خویش سخت است؛ ولی در این میان، از دست رفتن برخی افراد که به نوعی از انواع منشأ تحولات مثبتی در جامعه اند یا دارای خصال پسندیده انسانی اند و خاطرات نیکی از خود به یادگار گذاشته اند، تلخی و سختی مضاعفی دارد؛ که پژواک رفتن آنان مضراب اندوهی است که گاهی ناله از نهاد دوستانشان بر میآورد.

رسم دنیا در همین است آن که آمد رفتنی است                 بعد رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی است

عمر و جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولی         شیشهی عمر گرانم عاقبت بشکستنی است

و برخی دانشمندان دین از این دسته اند؛ که چه زیبا بیان میکند زندان بغداد موسی بن جعفر (سلام الله علیه) عظمت ضایعه فقدان چنین بزرگانی را:

«إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ اَلْمَلاَئِکَهُ وَ بِقَاعُ اَلْأَرْضِ اَلَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اَللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ اَلسَّمَاءِ اَلَّتِی کَانَ یُصْعَدُ أَعْمَالُهُ فِیهَا وَ ثُلِمَ ثُلْمَهٌ فِی اَلْإِسْلاَمِ لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ لِأَنَّ اَلْمُؤْمِنِینَ حُصُونُ اَلْإِسْلاَمِ کَحُصُونِ سُورِ اَلْمَدِینَهِ لَهَا»

با از دست رفتن چنین نخبگانی که یا تکرارنشدنی اند و یا تکرار آنها آسان نیست، بر زندگان وظایفی می آید که در میان آن وظایف، بیان خصال انسانی، علمی، ایمانی، اخلاقی و تعبدی آنان از بسیاری از موارد دیگر مهمتر به نظر می آید. وقتی بیان مبارک و زرّین امیر سخن علی (ع) درباره دانشمندان را میخوانیم که «العُلَماءُ باقونَ ما بَقِیَ الدَّهرُ، أعیانُهُم مَفقودَهٌ، و أمثالُهُم فِی القُلوبِ مَوجودَهٌ»(نهجالبلاغه، حکمت۱۴۷) در ظاهر استنباط ما از مراد آن بزرگوار آن است که «إخبار» از اراده خداوند متعال بر زنده نگه داشتن یاد و نام دانشمندان در نظام تکوین است، ولی اگر گوش جان را به دقت بسپاریم شاید مراد آن حضرت، «إنشاء» و امر به بازماندگان برای باقی داشتن یاد و خاطره دانشمندان باشد.

 از طرفی در اخبار و معارف دین هم چنین به ما توصیه شده است که نه تنها از همه افراد- صرفنظر از آیین، نژاد، زبان و …- بلکه از همه موجودات، درس بگیریم و روایات «خُذِ الحکمه» بیانگر همین مطلب هستند؛ حال اگر آن درس از یک دانشمند، آن هم دانشمندی دین، و آن هم دانشمند دینی که عامل به علم خویش نیز باشد، فضل آن شاید غنی از توصیف باشد.

با ذکر دو مقدمه فوق، مناسب میدانم در این مقال نکاتی چند از خاطراتم از آیت الله محفوظی(ره) را بر صفحه کاغذ بنگارم و قلم را لختی در نگارش خاطراتم از او بر صفحه دفتر بچرخانم؛ إنشاءالله هم ادای دینی باشد از زحمات او-گرچه شاکر حقیقی خدای متعال است- و هم تبیین سیره صالح آن روحانی متدین الگویی باشد برای خوانندگان گرامی؛ که به قول بیهقی «این جهان گذرنده را خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم و پس یکدیگر میرویم و هیچکس را اینجا مقام نخواهد بود. چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند».

پیش از آن که ادامه مطلب را بنگارم، متذکر میشوم که ارتباط حضوری نگارنده با آن فقیه فقید چند باری بیش نبود، اما گاهی تلفنی با ایشان در ارتباط بودم، به ویژه در شب چهارم شعبان که سالگرد تولد ایشان بود.

۱- نامگذاری

روزی در سالگرد میلاد مولی الموحدین علی(علیه سلام) در روز ۱۳رجب در معیت ایشان از دفترشان پیاده به سمت مسجد فاطمیه که ایشان در آنجا اقامه جماعت داشتند، میرفتیم که یک روحانی همراه فرزند نوجوانش نزد ایشان آمد و گفت حاج آقا این پسر ما روز ۱۳رجب به دنیا آمد و اسمش را «علی» گذاشتیم. حاج آقا هم فرمود «منم ۴ شعبان به دنیا آمدن و اسمم را عباس گذاشتند».

ممکن است خواننده در اینجا بپرسد خب این پدیده‌ا‌ی مرسوم در میان متدینان است، به ویژه در گذشته؛ و ذکر آن چه پیامی دارد؟ که در جواب عرض میکنیم که در روایات دینی ما یکی از حقوق فرزند بر والدین را گذاردن نام نیکو بر وی دانسته اند«حَقُّ الوَلَدِ علَى الوالِدِ أن یُحَسِّنَ اسمَهُ ، و یُحَسِّنَ أدَبَهُ ، و یُعَلِّمَهُ القرآنَ»(نهجالبلاغه،حکمت ۳۹۹)؛ اما متأسفانه امروزه در جامعه کمی از این دستور دینی فصله گرفته ایم، تا آن جا که برخی نه تنها از اسمی دینی، بلکه از اسمی نیکو و دلنشین ملی یا نام بزرگان نیکنام وطنی هم فاصله گرفته اند. از باب نمونه نگارنده باری شاهد بود کسی از یکی از بستگان معنا یا فلسفه نامگذاری پسرش را پرسید، مادر بچه گفت «در تابوی مغازهای در بین جاده این اسم را دیدم!». پس باید اینگونه خاطرات را گفت تا در این کسادی بازار دین، این سنتهای نیکو فراموش نشوند.

البته سیاهنمایی نکنیم؛ اکنون نیز «محمد» در صدر محبوبترین نام در میان اسامی نوزادان ایرانی است و وقتی به عنوان یک دبیر لیست اسامی دانش آموزان یک کلاس را نگاه میکنم، هنوز هم در اکثر نامگذاریها غلبه با اسامی مذهبی است.

۲- در دسترس بودن

از جمله خصال نیکوی آیت الله محفوظی(ره) حضور در مسجد برای اقامه نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا بود؛ و جالب آن بود که مسیر دفتر تا مسجد را علیرغم کبر سن پیاده عصازنان طی میکردند و اگر کسی مسئله ای داشت در این مسیر میتوانست با ایشان مطرح کند.

نیز در همین راستا به خاطر دارم که ایشان شخصاً تلفن منزل را جواب میدادند. این جاست که از این سیره صالحه ایشان به یاد توصیه امام رضا(ع) به فرزند گرامی اش امام جواد(ع) می افتیم: «یا أَبا جَعفَرٍ، بَلَغَنی أَنَّ المَوالیَ إِذا رَکِبَت أَخرَجوکَ مِنَ البابِ الصَّغیرِ، فَإِنَّما ذلِکَ مِن بُخلٍ مِنهُم؛ لِئَلَّا یَنالَ مِنکَ أَحَدٌ خَیراً، وَأَسأَلُکَ بِحَقِّی عَلَیکَ لا یَکُن مَدخَلُکَ وَ مَخرَجُکَ إِلّا مِنَ البابِ الکَبیرِ…»(مکاتیبالأئمه علیهمالسلام، جلد‌‌۵، صفحه۲۶۰ – الکافی، جلد‌۴، صفحه۴۳) ای پسرم، به من خبر رسیده است که خدمتکاران تو را از درب کوچک خانه بیرون میبرند، زیرا بخل دارند که از ناحیه تو خیری به کسی برسد. تو را به حقی که بر گردنت دارم، هنگام وارد شدن به خانه و خارج شدن، از درب بزرگ رفت و آمد کن.

۳- تواضع

فراموش نکرده ام که دانش آموز مقطع متوسطه بودم و شاید هنوز دیپلم هم نگرفته بودم، که در مسیر رفتن از دفتر تا مسجد با ایشان همراه شدم. در طی مسیر صحبتهای مختلفی به میان آمد و ایشان با تواضع پاسخگوی من نوجوانان آن روز بودند. از جمله پرسیدم آیا شورای نگهبان الان در مسائل فقهی طبق نظر آقای خامنه‌ای عمل میکند؟ که فرمودند: بله. همچنین پرسیدم آیا در جلسات جامعه مدرسین شرکت میکنید؟ فرمودند نه. چند سوال دیگر هم پرسیدم، که ظاهراً برای شان جالب بود که یک نوجوان چه اطلاعاتی از فضای آخوندی دارد. آخر سر فرمودند «پسر مگه تو لری یا قمی؟!» گفتم البته حاج آقا در بین لرها هم آخوندهای بزرگ بوده اند، از جمله آشیخ علیمحمد نجفی بروجردی. فرمودند از شاگردان آقای قاضی بوده اند. قدم زنان به مسجد رسیدیم، در حیاط مسجد هم از ایشان مسئله‌ای راجع به اقتدای مسافر در نمازجماعت پرسیدم، که با حوصله پاسخ دادند و پاسخ دادن به مسائل ساده شرعی را خلاف شأن خود ندیدند و به دیگری محوّل نکردند.

باز به خاطر دارم روزی تلفنی مسئله ای را راجع به اشتباه در رعایت ترتیب بین چپ و راست در غسل ترتیبی که در رساله مرحوم آیت‌الله بهجت ظاهراً در دو مسئله جداگانه به صورت متعارض مطرح شده بود، از ایشان پرسیدم. با کمال تواضع فرمودند «باید جامع المسائل را دید» و این جاست که به یاد مروی شریف از امیرالمومنین(ع) میافتیم: «لایَستَحیِی العالِمُ إذا سُئلَ عمّا لا یَعلَمُ أن یَقولَ: لا عِلمَ لی بِهِ» (المحاسن، ج۱، ص۲۰۷) هرگاه از عالمی سؤالى شود که پاسخش را نمی‌داند، از این که بگوید: «پاسخش را نمى‌دانم»، شرم نکند. جالب آن بود که شاید چند روز بعد بود که ایشان اشتباهی به تلفن همراه بنده زنگ ردند و ظاهراً فرمودند تماس گرفته بودید؟ وقتی متوجه شدند که جدیداً تماسی نداشته ام، متواضعانه و به دور از تعینات نفسانی عذرخواهی فرمودند.

در موردی مشابه به خاطر دارم روزی در مسجد فاطمیه(س) یک نفر از نمازگزاران-که شاید خادم مسجد بود- درباره روشن کردن کولر یا پنکه با ایشان مشورت کرد، که ایشان فرمود«من را در نظر نگیرید».

آری شاعر چه زیبا فرموده است:

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

۴- شیفته نبودن به مرجعیت و القاب

مرحوم آیت الله بهجت – طبق نقل آیت الله محفوظی و نیز آقازاده شان آقای شیخ علی بهجت برای نگارنده – در زمان حیاتشان احتیاطاتشان را به مرحوم آیت الله حاج شیخ علی صافی گلپایگانی ارجاع داده بودند. یک بار تلفنی از آیت الله محفوظی سوال کردم که آیا آیت الله علی صافی هم برای ارجاع احتیاطاتشان کسی را معرفی کردند؟ که ایشان فرمودند بله. ولی وقتی پرسیدم چه کسی را؟ از کسی نام نبردند و قرار شد از دفتر آیت الله بهجت سوال کنم. روز بعد وقتی با دفتر آقای بهجت تماس گرفتم، از حاج آقای خورسندی– که از پاسخگویان مسائل شرعی در آن جا بودند- در این رابطه سوال کردم، که فرمودند خود ایشان- یعنی آیت الله محفوظی- را معرفی کرده اند؛ و ضمناً وقتی از آقای خورسندی پرسیدم شما درس آقایان وحید و محفوظی را هر دو رفته اید، کدام یک را ترجیح می دهید؟ فرمودند آقای محفوظی را.

خاطره دیگری هم راجع به زهد آیت الله محفوظی در این زمینه دارم و آن این که روزی حضوراً از ایشان سوال کردم معیار القاب روحانیون چیست؟ فرمودند ما که الان به کمتر از «آیتالله العظمی» قانع نمیشویم. ضمناً حکایتی را هم در این زمینه فرمودند که «آیت الله بهجت می فرمود بعد از قضیه تحریم تنباکو وقتی آخوند خراسانی به میرزای شیرازی لقب «حجت الاسلام» را داد، مثل توپ صدا کرد». و بعد بدون ذکر نام فرمودند یک آقایی را به تلویزیون دعوت کردند، مجری به او گفت «حجت الاسلام»؛ دفعه‌ی بعد که از او دعوت کردند، قبول نکرد و گفت به من نگفتی «آیت الله»!

در فضای مجازی نیز فیلم کوتاهی را دیدم که وقتی از طرف مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای ضبط خاطرات ایشان راجع به انتخاب رهبری در سال۶۸ خدمتشان رسیده بودند، وقتی مجری فرمود «خدمت آیتالله العظمی محفوظی هستیم» ایشان فرمود «عظمی را حذف کنید»!

اینجاست که روایت منقول از پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) را به یاد میآوریم «إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی اَلدِّینِ، وَ زَهَّدَهُ فِی اَلدُّنْیَا»(الأمالی(للطوسی)، جلد۱، صفحه۵۲۵) هرگاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد او را در دین فقیه و آگاه گرداند و به دنیا بی اعتنایش کند.

۵- احتیاط در حکم و عدم احتیاط در موضوع

با این که تا جایی که نگارنده میداند، نظر خلاف مشهور در میان فتاوای ایشان تقریباً نادر بود و یکی از شاگردان ایشان در رابطه با تقید ایشان به عدم خرق اجماع  نقل کرده بود که ایشان در درس طهارتشان، با این که دلیلی بر نجاست اهل کتاب نداشتند، اما حکم به طهارت آنان را خلاف اجماع دانستند و به نجاست آنان فتوا دادند؛ اما جالب است که  شبی از ایشان پرسیدم یک نفر گفته است که احکام اسلام-معاذالله- برای ۱۵۰۰ سال پیش بوده است و الان به درد […] میخورد؛ آیا چنین شخصی مرتد است؟ فرمودند خیر. پرسیدم آیا شما در همه زمینه ها نظرتان چنین باز است؟ فرمودند ما حکم الله را میگوییم.

شاید- و شاید- بتوانیم بگوییم ایشان در مقام افتا و صدور حکم شرعی، اهل احتیاط بودند ولی در مقام تطبیق بر موضوع چندان سختگیر نبودند.

۶- تبلیغ و نشر معارف دین

آیت الله آقای  دکتر سیدمصطفی محقق داماد(دامت برکاته) در مقایسه بین دو مکتب قم و نجف، یکی از تمایزات بین این دو را «برونگرا بودن قمی‌ها» دانسته‌اند و حضور بزرگان این مکتب را در عرصه منبر و تبلیغ شاهدی بر این مدعا دانسته‌اند.

فقیه مجاهد مرحوم آیت الله محفوظی نیز – گرچه مدت کوتاهی در درس اساتید و اساتین علمی نجف زانوی تلمذ به زمین شده بود، اما عمده تحصیلات وی در قم بود – در این عرصه از قافله عقب نمانده بود و ضمن نوشتن کتب فقهی مستدل، به تألیف برخی کتب غیرفقهی نیز که علاوه بر طلاب، مورد استفاده عامه مردم نیز باشند، اقدام نمودند که «امام حسین و عاشورا»، «جوان و اصول عقاید»، «اندیشه های بنیادین در علم خلق»، «عرفان و عبادت» از جمله آنها است و آخرین اثر مطبوعشان در این زمینه نیز «تفسیر محفوظ» است که شامل تفسیر تعدادی از سوره‌های جزء ۲۸ قرآن  شریف و حاصل دست‌نوشته‌های ایشان در دروس تفسیرشان در زمان تبعیدشان به رفسنجان در زمان حکومت اعلی حضرت همایونی است.

ناگفته پیداست که  حوزههای علمیه طبق آیه شریفه «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»، دو رسالت علمی را برعهده دارد، که ابتدا «تفقه در دین» و سپس «انذار قوم» یعنی همان تبلیغ است؛ که در حقیقت باید گفت دومی ثمره اولی است.

از طرفی تألیف کتب علمی تخصصی در هر زمینه‌ی علمی مخاطبان محدود و خاصی دارد، اما اگر صاحب دانشی کتبی درخور استفاده عامه مردم نیز در رابطه با معلومات خویش به یادگار بگذارد، علاوه بر ایفای نقش هدایتی خویش، إنشاءالله زکات علم خویش را نیز به مستحقان آن رسانده است.

در این زمینه بد نیست  این مطلب را هم راجع به تدوین کتابهای آیت‌الله محفوظی متذکر گردم که دال بر تواضع و قدرشناسی آن فقید است. آقای ابوالفضل طریقه دار میفرمودند «مرحوم آیت الله محفوظی متن پیاده شده نوار تعدادی از سخنرانیهایشان را به من دادند که به صورت کتاب تدوین و ویرایش کنم. بعداً که کار تدوین تمام شد و در قالب کتابهای«عرفان و عبادت» و «امام حسین و عاشورا» به چاپ رسیدند، آقای محفوظی روزی در میان جمع علما برای قدرشناسی از من متواضعانه فرمودند: این آقای طریقه دار من را رستم داستان کردند!»

این نوشتم یادگاری تا بماند روزگاری               گر نباشد روزگاری، این بماند یادگاری

غیب نمیدانم! ولی شاید  زبان حال آن روحانی خلیق از نوشتن برخی مطالبش چنین باشد:

روزی فلک هر آینه بر من جفا کند

در زیر خاک بند بندم جدا کند

یا رب نگهدار تو ایمان هرکسی

کین خط من بخواند و بر من دعا کند

شاعر عرب هم چه زیبا گفته است:

یلوح الخطُّ فی القرطاس دهراً                       و کاتبُه رمیمٌ فی التراب

روزگاری خط بر کاغذ نوشته میماند، در حالی که نویسنده‌اش در خاک باشد.

چون قلم بدین جا رسید، در این جا این خاطره را که قبلا هم در بعضی مقالاتم نوشته‌ام و چاپ شده است، بی ارتباط نمیدانم که شبی در نوجوانی به خطبه‌های نمازجمعه خرم‌آباد که به وسیله فقیه مجاهد آیت‌الله آشیخ عباسعلی صادقی(رحمهالله تعالی علیه) ایراد میشد، گوش میکردم که ایشان فرمودند بعد از مرگ انسان اعمالش منقطع و پرونده عملش بسته میشود، مگر از سه چیز که یکی از آنها علمی است که برای مردم مفید باشد. بعد آقای صادقی میفرمود «اگر کسی از دنیا برود و شاگردان یا کتابهایش در دنیا باشند و مردم از آنها سود ببرند، در حقیقت او از دنیا نرفته است». إنشاء الله مرحوم محفوظی هم از این قبیل باشد!

هرگز نمیرد آن که زنده شد دلش به عشق                          ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

دوز با آنتی‌ویروس پادویش + ضدباجگیر
مشاهده

إنشاءالله امروز که جسم محفوظی در میان ما نیست، ولی کتابهای او در کتابخانه‌ها هستند، در عالم برزخ مشمول این مروی نبوی باشد:« قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِی ثَلاَثَ مَرَّاتٍ قِیلَ لَهُ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ اَلَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی» که رسول اکرم(ص) سه بار فرمود خدایا جانشینان مرا بیامرز؛ گفته شد جانشینان شما چه کسانیاند؟ فرمود کسانی که بعد از من میآیند و احادیث مرا روایت میکنند.

۷- ولایت‌فقیه

از جمله بحثهای مفصل و تقریباً پرسابقه در میان فقهای شیعه در طول قرون متمادی، مسئله ولایت فقیه و حدود آن است. مرحوم آیت‌الله محفوظی نیز در این زمینه کتابی نوشته بودند، هرچند میفرمودند خودم هم یک نسخه از آن را ندارم.

روزی حضوراً خدمت ایشان عرض کردم که آیت‌الله جوادی آملی در کتاب «ولایت‌فقیه، ولایت فقه و عدالت» پیرامون نظارت بر رهبری از سوی نمایندگان خبرگان و تأیید نامزدهای خبرگان از سوی شورای نگهبان و انتصاب فقهای شورای نگهبان از طرف رهبری، فرموده‌اند: «البته در مرحله بقا، توهّم محذور دور و مانند آن خالی از مورد نیست»؛ که آیت‌الله محفوظی فرمودند «این اشکالی است که سابقاً مخالفین میگفتند»؛ بعد پرسیدم آیا اشکالشان وارد است؟ فرمودند «وارد که هست!»

خاطره دیگری هم در این زمینه از ایشان دارم و آن این که شبی در جلسه سخنرانی هیئتی در شهرمان شرکت کردم، که سخنران روحانی مراسم برای اثبات ولایت مطلقه فقیه به روایت مشهوری- که احتمالاً «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ» بود- استناد کرد؛ تلفنی از آیت‌الله محفوظی پرسیدم که آیا در مبحث ولایت مطلقه فقیه از این روایت استفاده میشود؟ فرمودند خیر استفاده نمیشود.

۸- محبت اهلبیت

 در سال ۱۳۹۵ در ایام زیارت اربعین، عبور بدون گذرنامه از مرز و ورود به خاک عراق تاحدودی آزاد بود، ولی برخی شبهه حرمت شرعی آن را به دلیل منع قانونی آن مطرح میکردند. وقتی در این رابطه تلفنی از آقای محفوظی پرسیدم، فرمودند «بگویید با امام حسین طرف نشوید. قبلاً دست میدادند، میرفتند زیارت. بروید!».

یک بار هم تلفنی پرسیدم در روز هفتم صفر هم شهادت امام حسن مجتبی(ع) و هم میلاد امام کاظم(ع) نقل شده است، با شادی کنیم یا روضه برویم؟ فرمودند آیت‌الله بهجت میفرمود روضه بگیرید و ذکری هم از فضائل موسی بن جعفر بشود.»

۹- تدبیر

در این زمینه ۲ خاطره از ایشان دارم: در دفتر ایشان آقای محترمی از پاسخگویان مسائل شرعی بودند، که در عین تسلّط بر مسائل، اما تندخو بودند. شبی-که ظاهرا شب ۱۷ربیع الاول بود- تلفنی برای پرسش مسئله ای شرعی با منزل آیت‌الله محفوظی تماس گرفتم و ضمناً نسبت به اخلاق آن آقا هم به ایشان مطلبی را  گفتم، که آیتالله محفوظی فرمودند دیگران هم در این رابطه گفته‌اند. بعد ضمن بیان برخی فضائل خانوادگی و شخصی آن آقا فرمودند :«خمیرمایه اش خشک است». البته بعد هم از حسن خلق حاج آقای خورسندی( یکی از دیگر از مسئله گویان دفتر ) سخن به میان آمد. این خاطره درس عبرتی است برای مدیران یک مجموعه که اگر ارباب رجوعی منتقد رفتار سازمانی یکی از همکاران و زیر دستان وی شد، نباید حمایت بی‌چون و چرا از همکار را پیشه ساخت و از طرفی باید ارباب رجوع را قانع کرد و گاهی یک عذرخواهی هم چون آبی بر آتش، قضیه‌ای را خاتمه میدهد.

مطلب دیگر آن که یکی از مصادیق احترام و محبت به رسول اکرم(ص) و اهلبیت(ع)، تکریم فرزندان آنان است؛ تا جایی که از رسول اکرم(ص) نقل شده است: «[أَکْرِمُوا] أَوْلَادی، الصَّالِحُونَ‌ لِلَّهِ وَ الطَّالِحُونَ‌ لِی»(شعیری، محمد بن محمد، جامعالاخبار، ص ۱۴۰) فرزندان مرا گرامی بدارید؛ خوبان را به خاطر خدا، بدان را به خاطر من. شبی شاهد بودم که یک روحانی سید که قبلاً برای دریافت کمکی مالی برای معالجه چشم به آقای محفوظی مراجعه کرده بود، نزد ایشان آمد و ایشان به یکی از اعضای دفتر فرمود: آن پاکت را بیاور؛ پاکت را به آن سید دادند و به ایشان فهماندند که پاکت را اینجا باز نکن. این حرکت در عین‌حال که نشان‌دهنده‌ی احترام به سادات بود، یادآور توصیه معروفی است که بر کتمان صدقه دلالت دارد، و از طرفی شأن اهل علم را نیز حفظ نمودند.

۱۰- موعظه

از جمله امور نیک و ممدوحی که هنگام تشرف به محضر بزرگان باید به یاد داشت، غنیمت شمردن محضر آنان و طلب توصیع از آنها است؛ تا جایی که رسول اکرم(ص)- که خود عقل کل است- از جبرئیل موعظه خواست.

چند باری به خاطر دارم از آیت‌الله محفوظی توصیه‌هایی خواستم، یک بار در سال ۱۳۹۱در ایامی که در دانشگاه فرهنگیان قبول شده بودم، در مسجد فاطمیه(س) موعظه‌ای از ایشان خواستم، که فرمودند در آنجا به زنها نگاه نکنید. یک بار هم تلفنی جویای احوال ایشان شدم و موعظه‌ای خواستم؛ فرمودند بچه‌های تان را خوب تربیت کنید.

شبی نیز خودم در مسجد فاطمیه شاهد بودم که تعدادی جوان-ظاهرا از یکی از شهرهای خوزستان- محضر ایشان رسیدند، و با این که احتمالا بدون گرفتن وقت قبلی هم آمده بودند، اما آن عالم فقید با اخلاص و صفایی که داشتند، با زبانی ساده آنها را موعظه کردند و نداشتن وقت – که بهانه بسیاری از معنونین است – و نیز لزوم هماهنگی قبلی را مانع ندانستند! فاعتبروا یا اولی العنوان!

البته بد نیست به عنوان یک تجربه این نکته را متذکر شوم ای کاش امثال نگارنده که گاهی حضوری یا تلفنی موفق به ارتباط با بزرگان دانش و جهاد و اخلاق میشوند، حداقل رئوس مطلب مطروحه در دیدارها را بنگارند تا به بوته ی فراموشی سپرده نشوند که «الانسان محل النسیان».

دو نکته پایانی

 در اینجا یاد مینمایم از همولایتی محترممان آقای سیدمهدی حسینی دورود که گاهی به مناسبتهای مختلف از طرف مجله حریم امام یا سایت جماران از آیت‌الله محفوظی مصاحبه میگرفتند و منشأ نشر معارف میشدند و نیزد یادنامه‌ای را راجع به حیات آن بزرگوار در زمان حیات ایشان گردآوری نمودند که در شماره۲۲۵ مجله حریم امام به تاریخ۲۴ تیرماه۱۳۹۵ چاپ شد. علی الله اجرُه.

نکته‌ی دیگر وقتی خبر ارتحال آیت‌الله محفوظی در کانال «خبرهای فوری» منتشر شد، نگاهی به اظهارنظرهای افراد در ذیل آن انداختم که برخی نامناسب بود، در حالی که شاید اصلاً ایشان را هم نمیشناختند! و فقط صرف روحانی بودن را برای استحقاق آن مطالب، کافی دانسته بدند!

به عنوان یک معلم که با نسل جوان در ارتباطم، باید بگویم چه بخواهیم، چه نخواهیم، تصور بخشی از جامعه- به ویژه نسل جوان- نسبت به قشر روحانی و طلبه همین است؛ اما سوال آن که آیا فکری اساسی برای خشکاندن و اصلاح این بدبینی‌ها- نه تنها حذف گویندگان آنها- شده است؟ یا فقط بگوییم تأثیر تبلیغات است؟!

اما آخرین نکته، آیت‌الله محفوظی(رضوان‌الله علیه) با تمام صفا و مجاهدات علمی و سیاسی‌اش که پاره‌ای از آنها ذکر شد، دنیا را بدرود گفت و به سرای باقی شتافت؛ گرچه خاطراتی از ایشان در فضای مجازی و تلویزیون گفته یا نوشته شد، ای کاش مجموعه خاطرات کامل ایشان هم ضبط شده بود و در زمان حیاتشان منتشر میشد.

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم           که تا ناگه زهمدیگر نمانیم

عزیزان جان فدای دوست کردند           ددی بگذار ما هم مردمانیم

چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن         رخم را بوسه ده اکنون همانیم

 شعر معروفی در پایان ماه مبارک رمضان زمزمه می شود:

« رمضان میرود، ای کاش صفایش نرود/ سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود»

که ما در این جا باید بگوییم:

« محفوظی میرود، ای کاش صفایش نرود/ سحر و جهاد و تبلیغ و وفایش نرود»

Share