یادی از سردار قهرمان گیلان:

شهیدی که امام خامنه ای او را قهرمان نامید+تصاویر

به گزارش دیارمیرزا: ای قهرمان خوب دلتنگی های من، این روزها در موسم رویش شقایق ها، در زایش بنفشه کوهساران و بهار شکفتن، آنجا که عندلیبان نغمه سرایی می کنند و ندای نوروز سر می دهند و طلیعه عید باستانی پرتو افشانی می کند و آفتاب زندگی بر دل های خسته مان می تابد و زمین جانی دوباره گرفته وشکوفه های درخت سیب همسایه درخت سپیدار شده اند، در این شهر شلوغ زیر حجم آتش دنیایی، دلتنگ نغمه ای از عالم شهادت شده ام.

شهید املاکی شما، که توی میدان جنگ شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود. بسیجی بغل دستش ماسک نداشت، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش! قهرمان یعنی این…

 

به گزارش دیارمیرزا حسین املاکی! ای قهرمان خوب دلتنگی های من، این روزها در موسم رویش شقایق ها، در زایش بنفشه کوهساران و بهار شکفتن، آنجا که عندلیبان نغمه سرایی می کنند و ندای نوروز سر می دهند و طلیعه عید باستانی پرتو افشانی می کند و آفتاب زندگی بر دل های خسته مان می تابد و زمین جانی دوباره گرفته وشکوفه های درخت سیب همسایه درخت سپیدار شده اند، در این شهر شلوغ زیر حجم آتش دنیایی، دلتنگ نغمه ای از عالم شهادت شده ام. خوب می دانم که بار گرانی بر زمین گذاشته ای و اینک منِ تنها دیگر خاکریزهایم سست شده و نگران هدف والایت هستم که نکند امانت دار خوبی نباشم. حسین جان! صدای مرا می شنوی؟ امروز تشنه مهربانی تو هستم و از تو می خواهم در این هنگامه سال جدید، دستان خسته ام را بگیری تا همگام با تو زائر آسمان و دیار ملکوت شوم و جرعه جرعه شهود از دست زندگان جاوید بنوشم. چه کنم که دل کویری ام به زلال چشمانت دخیل بسته و حکایت قهرمانی را از نگاه نافذت ترجمه می کند. حسین جان! ای که نام زیبایت سفینه عروج دل های عاشق به دیار آینه و آفتاب است، مرا دریاب که دل دریایی من، بی تو مرداب است.

 

 

*هدیه شب عاشورا

در شب عاشورای سال ۱۳۴۰ در روستای «کولاک محله» از توابع شهرستان «لنگرود» در خانواده کشاورز، زحمتکش و مذهبی، نوزاد پسری دیده به جهان گشود که او را «حسین» نامیدند. تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم در رشته بهداشت در زادگاه خود ادامه داد. در سال ۱۳۵۸ همزمان با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد سپاه شهرستان «لنگرود» شد.

 

 

*فرمانده محور یکم واحد اطلاعات و عملیات تیپ ۲۵ کربلا

چند روز پس از آغاز جنگ تحمیلی به همراه اولین نیروهای اعزامی استان «گیلان»، عاشقانه به سوی جبهه نبرد حق علیه باطل شتافت و مدتی را در مناطق «قصر شیرین» و «سر پل ذهاب» به نبرد با دشمن بعثی گذراند. سپس به زادگاه خود بازگشت و چندی بعد مجدداً به مناطق عملیاتی اعزام شده و وارد تیپ ۲۵ کربلا، ویژه منطقه گیلان و مازندران شد. از آنجایی که شجاعت و بی باکی و خلاقیت از جمله صفات بارز وی بود، توانست در کوتاه ترین مدت توان رزمی خویش را ابراز نموده و در واحد اطلاعات و عملیات تیپ کربلا، مسئولیت محور یکم را به عهده بگیرد. دقت و موفقیت وی در شناسایی ها و نفوذ به عمق خاک دشمن به قدری زیاد بود که در مدت کوتاهی زبانزد همرزمانش گردید و تحسین همگان را برانگیخت.

 

 

*دیدن فرزند ۵ ماه پس از تولد

پس از شرکت در چند عملیات از جمله: عملیات شیا کوه، ثامن الائمه، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان و محرم، در سال ۶۱ ازدواج کرد. هنوز دوازده روز از ازدواجش نگذشته بود که راهی جبهه های جنگ شد و اولین گل باغ زندگی اش را در حالی بویید که حدود ۵ ماه از تولدش گذشته بود.

 

 

*خداحافظی با لشکر ویژه ۲۵ کربلا و تشکیل تیپ ویژه قدس گیلان

«حسین» در واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۲۵ کربلا، عملیات متعددی همچون: والفجر مقدماتی، والفجر۱، والفجر۴، والفجر۶، بدر و قدس ۱و۲ را پشت سرگذاشت و به جرأت می توان گفت موفقیت برخی از عملیات ها مرهون زحمات بی شائبه او بوده است.

تا سال ۶۴ نیروهای پاسدار گیلان و مازندران در قالب نیروهای منطقه ۳ سپاه در پیکره لشکر ۲۵ کربلا، مشترکاً به اجرای مأموریت می پرداختند که نمونه بارز آن پاکسازی مناطق جنگلی از لوث وجود منافقین بوده است.

 

 

مأموریت تیپ قدس، عملیات درون مرزی علیه ضد انقلاب و بعثیون در منطقه عمومی کردستان و آذربایجان غربی بود و شهید املاکی نیز با پیشنهاد فرماندهان از جمع یاران دیرینه خود در لشکر ۲۵ کربلا وداع نمود و با آرزوی تبدیل استعداد بالقوه رزمندگان گیلانی به استعداد بالفعل، به سوی تیپ ویژه قدس رهسپار گردید. وی با عزمی راسخ، عملیات والفجر ۹ را پی ریزی نمود و تیپ ویژه قدس که تا آن زمان تنها عملیات برون مرزی «قادر» را به انجام رسانده بود، با همت بلند «حسین» و با رمز مقدس «یاالله» عملیات والفجر ۹ در منطقه عمومی سلیمانیه را به انجام رساند و به موفقیت های چشمگیری نائل آمد.

 

Amlaki (9).JPG (1100×828)

 

*شکل گیری لشکر قدس گیلان و فرماندهی سردار همدانی

پس از انجام عملیات والفجر ۸ در شهر فاو، همرزمان دیگرش همچون «سردار شهید مهدی خوش سیرت» از لشکر ویژه ۲۵ کربلا وارد تیپ قدس شده و به او پیوستند و فرماندهی گردان های پیاده تیپ را عهده دار شدند و شور و شعف دیگری بر تیپ حاکم شد. «سردار شهید حاج محمود قلی پور» نیز به عنوان رییس ستاد تیپ منصوب شد و تیپ ویژه قدس در ردیف یگان های منظم سپاه قرار گرفت و مأموریت های برون مرزی نیز به آن تیپ محول شد.

پس از مدت کوتاهی، این تیپ تبدیل به لشکر موسوم به ۵۲ قدس گردید و فرماندهی آن بر عهده «حاج حسین همدانی» گذاشته شد.

 

 

*طرح ریزی عملیات کربلای۲

واحد اطلاعات این لشکر که از حضور «حسین» بهره مند بود به همراه گردان های رزمی دیگر، مهیای نبردی بزرگ با دشمن متجاوز شد. عملیات کربلای۲ در منطقه عمومی حاج عمران طرح ریزی شده و به اجرا در آمد. طی این عملیات لشکر قدس به مدد شناسایی ها و آشنایی کامل شهید املاکی با محور مورد نظر، تمامی اهداف خود را با توفیق کامل به تصرف در آورد، اما به دلیل عدم الحاق دو یگان عمل کننده دیگر، لشکر قدس به محاصره افتاد؛ بنابراین دستور عقب نشینی به نیروهای آن داده شد. طی این محاصره و عقب نشینی بسیاری از سلحشوران خطه گیلان در خون غلتیدند. به تعبیر مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای: «حماسه آفرینان لشکر قدس در کربلای۲، کربلایی دیگر آفریدند.»

 

 

*شکستن خط دوعیجی در عملیات کربلای۵

پس از شرکت در عملیات کربلای ۲ و کربلای ۴، نوبت به حضور در بزرگترین نبرد خاورمیانه رسید، عملیاتی که طی آن ماشین عظیم جنگی عراق تا مرز انهدام کامل پیش رفت و سپاهیان اسلام قدرت شگفت آوری از خود به نمایش گذاشتند. در عملیات عاشورایی کربلای۵ «حسین» با حفظ سمت، فرماندهی محور عملیاتی را در جزیره بوارین عهده دار شد. در شب ششم نبرد، «حسین» نیروهای تحت امر خود را از خاکریزی که در امتداد چهار راه امام رضا(ع) [شهدا] زده شده بود به سمت نهر خین حرکت داد و شبانه از میان خاکریزهای پیچ و انبوه موانع مصنوعی عراق گذراند و پس از عبور از نهر خین وارد جزیره بوارین شد. این جزیره استراتژیک از اهمیت بسیار بالایی برای عراق برخوردار بود، به همین جهت مقاومت سرسختانه دشمن، پاکسازی کامل این جزیره را دو روز به تأخیر انداخت، اما سرانجام لشکر قدس با هدایت «حسین» و مقاومت و پیکار چشمگیر و خارق العاده ای که از خود نشان داد، جزیره بوارین را کاملاً تحت اختیار خود در آورد و تحسین همگان را برانگیخت. نکته شنیدنی آن است که حسین بدون تأمل لشکر را به سمت شهر نظامی شده دوعیجی حرکت داد و در برابر حیرت همگان خط دوعیجی را شکسته و وارد این شهر شد، درحالی که یگان های عمل کننده دیگر به دلیل درگیری شدید با نیروهای بعثی زمین گیر شده و موفق نشده بودند، خود را به دوعیجی برسانند.

 

 

 در چنین وضعیتی فرمانده کل سپاه «برادر محسن رضایی» خود بی سیم را در دست گرفت و با «حسین» صحبت کرد:

– «حسین جان، گازشو گرفتی همین طور می ری جلو؟ کی به شما گفته بود سرتان را بیندازید پایین و همین طور بروید تو دوعیجی…»

– «سفره خیلی رنگین بود دلم نیامد ناخنک نزنم…»

– «بچه های دیگه هنوز زمین گیر هستند، الانه که تو محاصره بیفتید، مورد منتفی است، با حداکثر سرعت آنجا را تخلیه کنید.»

– «امر، امر شماست…»

– «یا علی… تا کربلا هنوز خیلی راه داریم اخوی، الله اکبر»

– «جانم فدای رهبر…»

 

 

*انتصاب قائم مقامی لشکر قدس

در همین عملیات «حسین» از ناحیه فک زخمی عمیق برداشت و مدتی در بیمارستان بستری گردید. پس از مدت کوتاهی مجدداً به سوی جبهه های نبرد شتافت و با توجه به شایستگی هایی که از خود نشان داده بود و قدرت رهبری و مدیریت بالایی که از آن برخوردار بود، به عنوان فرمانده تیپ یکم لشکر قدس منصوب گردید و برادر و همرزم دیرینه اش، «مهدی خوش سیرت» نیز فرماندهی تیپ دوم را بر عهده گرفت. پس از مدت کوتاهی ویژگی های ذکر شده «حسین» و محبوبیت خاص او در میان پرسنل و مسئولین لشکر موجب شد که سمت قائم مقام فرماندهی لشکر برعهده او گذاشته شود. در این سمت نیز وی با زحمات شبانه روزی شخصاً مأموریتهای آفندی را دنبال کرده و مستقیماً به همراه گردان های رزمی، فرماندهی مأموریت ها را بر عهده می گرفت.

 

 

*عملیات نصر۴ و آزادسازی ارتفاعات ژاژیله

عملیات نصر۴ نقطه عطفی در کارنامه پر بار «حسین» و حماسه ای بزرگ در تاریخ دفاع مقدس بود. او طی اقدامی خطیر و بی سابقه، ۴ گردان را به همراه خود از چندین خط دشمن، بدون اینکه توجه آنتن را جلب کند، عبور داد و همزمان با شروع عملیات، ارتفاعات صعب العبور و رفیع «ژاژیله» را آزاد نمود. با توجه به اینکه فتح شهر «ماووت» بستگی کامل به تصرف ژاژیله داشت، فاتح اصلی ماووت و نصر آفرین۴ بی شک کسی جز «حسین املاکی» نیست.

در همین عملیات «مهدی خوش سیرت» به شهادت رسید و زخمی عمیق پیکر راست قامت «حسین» را آزرده ساخت و داغ شهادت مهدی کمر او را خم کرد، به گونه ای که جراحت دست راست خود را فراموش کرد و همچنان در خطوط مقدم مقاومت نمود.

مدتی پس از عملیات نصر۴ «حسین» حین مأموریتی به اتفاق برادر «فرهاد لاهوتی»، فرمانده گردان سلمان دچار سانحه رانندگی گردید که در این سانحه متأسفانه فرهاد به شهادت رسید و به جسم «حسین» آسیبی جدی وارد شد، به گونه ای که اگر سریعاً با هلی کوپتر به بیمارستان منتقل نمی شد، جان سالم به در نمی برد. وی پس از چند ماه بستری و معالجه، برای آخرین بار راه جبهه ها را در پیش گرفت و در عملیات بزرگ بیت المقدس۲ و پس از آن در بیت المقدس۳ شرکت کرده و نقش فعالی ایفا نمود.

 

 

*عملیات والفجر۱۰، کربلای شهید املاکی

یک ماه بعد از شروع عملیات والفجر۱۰ و نبرد برای تصرف حلبچه، بوی وصال، «حسین» را به جستجوی معشوق در میان ارتفاعات پوشیده از برف واداشت و سرانجام در نهم فروردین ۱۳۶۷ به همراه دوستان هم رزمش «محمد اصغری خواه، دکتر حبیبی پور و سید عباس موسوی و…» در اثر استشمام گازهای شیمیایی عراق که منطقه را پوشانده بود، به شهادت رسید. روح بلند او پس از سال ها جهاد اکبر و جهاد اصغر به ملکوت اعلی پیوست و در کنار سالار شهیدان مأوی گزید. لکن جسم مطهرش در زیر آتش سنگین بر روی «ارتفاعات بانی نبوک» باقی ماند. پس از پایان جنگ تاکنون تلاش های گروه های تفحص لشکر قدس به نتیجه نرسید و اثری از خاکستر آن پروانه بال و پر سوخته به دست نیامد.

 

 

*پرواز فداکارانه ی حسین

محمد علی صمدی از نحوه شهادت حسین چنین روایت می کند: در حین عملیات والفجر۱۰، «حسین» بر فراز ارتفاعات بانی نبوک در منطقه عمومی «سید صادق – شاندری» مشغول هدایت نیروهای لشکر قدس بود که با بمباران شیمیایی هواپیماهای عراقی مواجه شد، سریعاً ماسک خود را به صورت زد. ناگهان صدایی توجه او را به خود جلب کرد، به سمت صدا برگشت. یکی از بسیجیان لشکر که ظاهراً ماسک خود را مفقود کرده بود بر اثر استعمال عوامل شیمیایی و ترس شدیدی که بر او مستولی شده بود، عاجزانه از «حسین» تقاضا می کرد که ماسکش را به او بدهد. دستان یخ زده آن بسیجی که بادگیر «حسین» را به چنگ گرفته بود و صورت رنگ پریده اش جگر او را سوزاند، به اطرافش نگاه کرد تا بلکه ماسکی بیابد، اما چیزی پیدا نکرد. دود سفید رنگ از گوشه و کنار برمی خاست و در فضا پراکنده می شد، «حسین» دیگر معطل نکرد، ماسک را از صورتش برداشت و به صورت جوان بسیجی زد. بوی سیر در دماغش پیچید. خواست نفس بکشد، اما گویی راه گلویش بسته بود، چفیه اش را جلوی بینی و دهانش گرفت، اما باز هم اثری نکرد. بالاخره زانویش سست شد و بر زمین افتاد. احساس کرد، اصلاً فراموش کرده چطور باید نفس بکشد، دیگر چیزی را نمی دید. صدای میراژ جنگنده های دشمن هم دیگر به گوشش نمی رسید. سکوت مطلق جسم حسین را پر کرد و ناگهان حس کرد سبک شده است، درست مثل نسیم.

 

 

*قهرمان یعنی این!

امام خامنه‌ای در سفری به استان گیلان در جمع جوانان این منطقه در مورد شهید حسین املاکی فرمودند:

«شهید املاکی شما، که توی میدان جنگ شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود. بسیجی بغل دستش ماسک نداشت، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش! قهرمان یعنی این! البته هر دو شهید شدند. هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد، اما این قهرمانی ماند. این ها که از بین نمی روند، زنده اند، هم پیش خدا زنده اند، هم در دل ما زنده اند و هم در فضای زندگی و ذهنیت ما زنده اند.»

 

 

*حتماً شهید می شوم

برادر مصطفی زبردست روایت می کند: اواخر جنگ بود قبل از عملیات والفجر۱۰ روی تپه ای نشسته بودیم، به شهید املاکی گفتم: جنگ اگر تمام بشود و شما شهید نشوید بعد از جنگ چه کار می کنید؟

شهید املاکی سرش را پایین انداخت، کمی مکث کرد. سپس سرش را که بلند کرد، دیدم در چشم هایش اشک جمع شد و به من گفت:

«من شهید می شوم، حتماً شهید می شوم. شهادت من انشاءالله نزدیک است.»

*روزی که به زیارت حسین رفتم

 

 

 

 

گزارش از سجاد پیروزپیمان/وبلاگ لشگر ۲۵  کربلا

Share