با مدرن شدن شیوه کشاورزی «ترانههای کار» نابود شد | ترانههای فولکوریک غرب گیلان را نمیتوانم احصا کنم
وحدتی گفت: بنده شرق گیلانی هستم. ترانههای فولکوریک غرب را نمیتوانم احصا کنم. چون زبان و لهجه گیلکی غرب گیلان با زبان من تفاوت دارد. من شرق گیلانی هستم و غرب گیلان خیلی پذیرای بنده نیست.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، مهری شیرمحمدی در شبستان نوشت: به ترانههای شالیزار «بجارسرخوندگی» میگویند و همانند دیگر ترانههای کار از دل فرهنگ عامه جوشیده است. اما از وقتی شیوه کشت و کار مدرن شد، ترانههای فولکوریک نیز دچار چالش جدی گردید. بر همین اساس، به سراغ استاد «ناصر وحدتی» خواننده و پژوهشگر موسیقی فولکوریک گیلان رفتیم تا در این باره گفتگویی داشته باشیم. وی با انتشار کتاب «آوازها و ترانههای فولکوریک گیلان» خدمت بزرگی در حوزه فرهنگ عامه انجام داده است.
بنده متولد ۱۳۲۶، در روستای «لیش» از توابع سیاهکل هستم. از ۴۰ سال پیش ترانههای کار در حوزه شرق گیلان را جمعآوری کردم. این ترانهها شامل ترانههای کار، لالاییها، ریزخواندگیها و ترانههای عاشقانه است. بخش زیادی از این ترانههای کار، مربوط به حوزه شالیزار و بجارکاری است که در اصطلاح به آن «بجارسرخوندگی» میگویند. این ترانهها در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات ایلیا رشت منتشر شده است.
– تفاوت کار شما با دیگر خوانندههای فولکوریک گیلان چیست؟
پیش از من شخصیتهایی همچون «پوررضا و عاشورپور» ترانههای فولکوریک گیلان را خواندهاند. اما ایشان هم در شعر و هم در موسیقی تغییراتی ایجاد کردهاند. اگرچه کار بزرگی انجام دادند، ولی بهنظر من به اصالت کار لطمه وارد کردند. تمام تلاش من این بوده که به همان شکل که ترانه را شنیدهام، آوانگاری کرده و بازخوانی نمایم. در کتاب «آوازها و نغمههای فولکوریک گیلان» علاوه برآوانگاری، نت موسیقی هم دارد. چندبار گفتم نت موسیقی هم بگذارند. یعنی بنده به استدیو رفتم و تک تک این ترانهها را خواندهام و به ترتیب چینش در کتاب در قالب سی دی منتشر شده است. مثلا ترانه ۲۵ را که در کتاب میبینید، تراک ۲۵ در سی دی، همان ترانه با صدای بنده قابل شنیدن است. این سی دی همراه کتاب عرضه میشود.
– ترانههای کار توسط مردمی خوانده میشد که شاید سواد هم نداشتند.
همینطور است. ترانههای کار از دل مردم عامه جوشیده است. مردمی که شاید درک درستی از نت موسیقی نداشتند. مردم گذشته چقدر موسیقی میفهمیدند و چقدر لذت میبردند! موسیقی یک فرآیند است. فرایند بیسوادی جامعه است. ترانههای فولکوریک مربوط به زمانی است که جامعه سواد نداشت. شاعر و موسیقیدان نبودند. براساس رخدادها، یک موضوع را ترانه میکردند. مثلا، دختری فوت میکرد و مادرش بر سر مزارش مویه میکرد. بر اساس نالههای مادر، یک ترانه ساخته و خوانده میشد. ترانههای عاشقانه و معنادار هم به همین ترتیب بهوجود آمده است و یا وقتی کشاورز، گاجمه را روی دوش ورزای خود میگذاشت و به شالیزار میرفت، در حین شخم زدن ورزا، برای خودش آواهایی میخواند. قدما هوش شاعری داشتند ولی سواد نداشتند تا اسم خودشان را زیر شعر بنویسند و آن را ثبت کنند.
– درباره جمع آوری ترانههای غرب گیلان چه کاری انجام شده؟
بنده شرق گیلانی هستم. ترانههای فولکوریک غرب را نمیتوانم احصا کنم. چون زبان و لهجه گیلکی غرب گیلان با زبان من تفاوت دارد. من شرق گیلانی هستم و غرب گیلان خیلی پذیرای بنده نیست. ضمن اینکه رشت و انزلی از ۲۰۰سال پیش که دروازه اروپا شد، تحت تاثیر اندیشههای جدید رواج یافته در قفقاز گردید و شاهد سرعت تغییرات هستیم. از ۴۰۰سال پیش که رشت مرکز ابریشم شد، شاهد تجددخواهی در مرکز گیلان هستیم. رشت و انزلی، همواره در مسیر تردد به کشورهای اروپایی بودند و بهنظر من روشنفکر رشتی بهویژه رشت خیلی زود از سنتهای خود گریز زد.
در این ۳۰.۴۰ سال اخیر، که بنده ترانههای فولکوریک شرق گیلان را جمع آوری کردم، دیگر در این محدوده چیزی نمانده، آواز و ترانهای نمانده که من ضبط نکرده باشم. زمان خوبی ترانههای فولکوریک را جمع کردم. در محدوده غرب گیلان، هنوز هم ترانههای فولکوریک هست. به عنوان نمونه، اخیرا یک ترانه در روستای ماوردیان از توابع فومن پیدا کردم. از پیرزنی به نام «نه نه گیلانه». با اینکه گروه موسیقی من عمدتا اهل صومعه سرا هستند، او را نمیشناختند و نمیدانستند خانهاش کجاست. موقع بررسی این ترانه، دیدم نالههای این زن همگام است با زبان ۱۰۰کیلومتر آن سوتر در شرق گیلان. گفتگوی من با «نه نه گیلانه» در پیج اینستاگرام من منتشر شده است.
هر ترانهای را که از هر کسی میشنوم، با نام گوینده ثبت میکنم. تا مستند باشد. به همین دلیل مردم کارهای بنده را دوست دارند.
– ترانههای کار بهویژه بجارسرخوندگی، در سالهای اخیر خیلی تغییرکرده، علت آن را چه میدانید.
قبلا گفتم، ترانههای کار و ترانههای شالیزار، مال دوران بیسوادی است. زمانیکه گاجمه و ورزا زمین را شخم میزد، این ترانههای کار هم پدید آمد. از وقتی تراکتور آمد و شیوه کشاورزی مدرن شد، ترانهها فولکوریک هم از بین رفت. الان زمین کشاورزی را سم میزنند تا علف هرز درنیاید، با دستگاه، نشای برنج میکارند، کمباین درو میکند و تبدیل به شلتوک میکند. همین سرعت کاشت، داشت و برداشت، مجالی برای خوانش ترانههای کار نمیگذارد.
در گذشته بیشتر کار نشاکاری با زنها بود و زنان موقع نشای برنج، موقع کندن علفهای هرز و… ترانههای فولکوریک را فردی یا دسته جمعی میخواندند. چند سال است زنان در بجار، دیگر ترانههای فولکوریک را با همان اصالت گذشته نمیخوانند. یک روزی من دیدم کار نشا تمام شده و یکی ترانههای غربی میخواند و بقیه هم تکرار میکنند. دیگر آن فرایند کشت و کار تمام شد. سرعت کاشت، داشت و برداشت برنج خیلی بالا رفته و یکی از دلایل مهم نابودی ترانههای کار همین است.
علت دیگر، گسترش آموزش و پرورش است. بخش زیادی از دانش آموزان پس از تحصیل، از زمین و فرهنگ خود جدا شده و به شهرها و دیگر استانها مهاجرت کردند. ۱۰سال پیش، حدود ۹۰۰هزار نفر گیلانی در شهرهای تهران، کرج و قزوین زندگی میکردند و عملا از گذشته خود منفک شدند.
دیدگاه