روشنی شبهای رشت پیشکش، روزهایمان را تاریک نکنید!
شهر بارانهای نقرهای نیازمند تغییر و تحولاتی اساسی برای بدست آوردن اولینهاییست که سالهاست دیگر خبری از آنها نیست!
پریناز جهان مهمانی:
این روزها، خواه به اجبار، خواه به واسطه شانس و اقبال، اگر که از کنار مجتمع فرهنگی و هنری خاتم الانبیاء(ص) شهر رشت عبور کرده باشید چشمتان به تصاویری نهچندان زیبا که در محل اجرای تئاتر خیابانی دائمی و بر روی حوضچهای که با تغییر کاربری تبدیل به نیمکتی برای نشستن شده است!، میخورد.
همینطور که در خیل عظیم جمعیت به مسیر خود به سمت ساختمان تاریخی شهرداری رشت ادامه میدهید در راه صدای سازهای مختلفی به گوشتان میرسد، در سمت راست صدای سنتور و دف و در سمت چپ صدای گیتار و کاخون!
نگاه را که دقیق کنید نوازندههایی را میبینید که شاید برای شما هم آشنا باشند افرادی که پیشتر میتوانستید آنها را آخر هفتهها در محافل گرم موسیقی به راحتی پیدایشان کنید، افرادی که امروز کنار درختچههای تازه کاشته شده پیاده ایستادهاند و مینوازند، دیروز ردیف اول کنسرتها و نشستهای صمیمی موسیقی بودند.
این روزها که افتتاح تالار مرکزی رشت پس از ۱۲ سال همچنان در هالهای از ابهام است و هر روز زمانی را برای این مهم تعیین میکنند، دلمان به همین صداهایی که از چپ و راست به گوشمان میرسد، خوش است.
همچنان که به مسیرتان ادامه میدهید، گرمای کف کاشیهایی که به قول دکتر ثابت قدم، شهردار اسبق کلانشهر رشت، میلیاردها تومان خرجشان شده، کف کفشهایتان را ذوب کرده و صیقل میدهد و باید در ادامه مسیر به اصغر واکسی مراجعه کنید تا کفی کفش را تعویض یا تعمیر کند؛ کاشیهایی که در گرمای سوزان تیر و مرداد نقش صفحه خورشیدی را بازی میکنند و در باران و برفِ دی و بهمن، نقش آبگیرهای طبیعی را بر عهده دارند.
وقتی که به میدان اصلی شهرداری میرسید به حوضچهی بزرگی برمیخورید که مانند حوضچهی قبل، محلی شده برای جلوس افرادی خستهی راه که مسیری نهچندان کوتاه را با خریدهای خود پیاده گز کردهاند.
یادش بخیر، دکتر سالاری، استاندار سابق گیلان بارها و بارها در جلسات خود از اجرای طرح «شبهای روشن» در رشت صحبت کرده بود، شبهایی که قرار بود شادی را به مردم رشت هدیه دهد اما حیف، حیف که این وعده نیز عملی نشد و پیاده راه فرهنگی رشت همچنان به «بیابان شهری» بیشتر شبیه است تا «پیاده راه فرهنگی»!
اگر که حداقل یکبار، قبل از اجرای طرح «پیاده راه فرهنگی» که هرگز رواج فرهنگ به صورت جدی در آن یافت نشد، شهرداری رشت را دیده باشید مرا درک خواهید کرد و تصاویر زیبایی به ذهنتان خطور میکند؛ آن روزها قبل اینکه عمارت شهرداری به چشمتان بخورد، نخلهای بزرگی را میدیدید که میرزای سوار بر اسب را محاصره کرده بودند، نخلهایی که از همان بچگی آرزو داشتم لابهلای آنها بدوم و گلهای زیبای کاشته شده در میدان را ببویم، گلهایی که اثری از آن در این بیابان به اسم پیاده راه نخواهید یافت!
مادرم از همان کودکی به من میگفت: «آدم ها را که ول کنی و به حال خودشان رها کنی، یا خودشان را بیچاره میکنند یا دیگران را» و حرف مادر مصداق خوبی برای این روزهای نسبتا تاریک رشت است؛ در شهری که ۱۰ ماه نه شهرداری داشته و نه شورای شهری دلسوز! صدای خوشتری از صدای سازهای نوازندگان خیابانی آن نخواهید شنید.
در این روزهایی که هوای رشت رطوبت گرفته است! شهر بارانهای نقرهای نیازمند تغییر و تحولاتی اساسی برای بدست آوردن اولینهاییست که سالهاست دیگر خبری از آنها نیست!
و در نهایت، عزیزان روشنی شبهای رشت پیشکش، روزهایمان را تاریک نکنید!
والسلام…
دیدگاه