جایگاه زیرساختها در برنامهریزی منطقهای
برنامهریزی منطقهای میبایست با یکپارچه کردن برنامههای موجود برای توسعه زیرساختهای مختلف و مرتبط ساختن آنها با یکدیگر، شرایط توزیع عادلانه امکانات را بهبود بخشیده و نیاز زیرساختهای مختلف به یکدیگر برای نیل به عملکرد مطلوب را برطرف سازد.
مهدی برنافر- دکتری شهرسازی و پژوهشگر
عدم توازن در توزیع امکانات و دسترسی به منابع مختلف در فضای جغرافیایی ملی و منطقهای، ازجمله عوامل زمینهساز در قطبی شدن فضا شناخته میشود. از این رو طی دهههای اخیر ضرورت توجه به موضوع برنامهریزی منطقهای و آمایش سرزمین برای توسعه یکپارچه مناطق و کاهش نابرابری میان مناطق اهمیت مضاعفی یافته است. از نظر تئوری، عمده توجه مباحث منطقهای و آمایشی بر روی مطالعه الگوهای اسکان، توزیع و ماهیت فعالیتها و ارتباطات میان آنها متمرکز شده است و در این میان، ماهیت زیرساختها ذیل این سه بعد مورد مطالعه قرار گرفته و اهمیت آنها به عنوان یک کلیت منسجم تحتالشعاع سایر موضوعات قرار میگیرد. در این نوشتار تلاش بر آن است تا به اختصار نشان داده شود که چرا مطالعه زیرساختها در برنامهریزی توسعه منطقهای حایز اهمیت است.
اولین موضوعی که ضرورت توجه به زیرساختها در برنامهریزی منطقهای را برجسته میسازد، ماهیت فعالیت برنامهریزی منطقهای است. برنامهریزی منطقهای اساسا با توزیع عادلانهتر امکانات در پهنه فضایی برای ارتقای کیفیت زندگی ارتباط مییابد؛ لذا از آنجایی که دسترسی به زیرساختهای مختلف و به طور متوازن سبب ارتقای رضایتمندی مردم شده و نادیده گرفتن آنها کاهش توزیع عادلانه امکانات در پهنه فضایی و در نتیجه کاهش سطح کیفیت زندگی را در پی خواهد داشت، توجه به نحوه توسعه و گسترش زیرساختها در برنامهریزیهای منطقهای اجتناب ناپذیر خواهد بود.
دیگر موضوع قابل توجه، تغییر از برنامهریزی متمرکز و سراسری (ملی) به الگوهای نامتمرکز و محلی در توسعه زیرساختهاست. در دهههای پیشین، برنامهریزی برای توسعه زیرساختهای مختلف مبتنی بر ایجاد شبکههای سرتاسری در کل فضای جغرافیایی یک کشور برای دسترسی عادلانه امکانات و یا دسترسی بهتر برای نواحی نیازمند به این زیرساختها بود. ایجاد شبکههای سراسری برقرسانی، گازرسانی، مخابراتی و نظایر آن را میتوان حاصل این رویکرد دانست. با این حال تغییر در فناوریهای مرتبط با زیرساختهای مختلف، امکان دسترسی به زیرساختهای نامتمرکز را ممکن و حتی اقتصادیتر ساخته است. برای نمونه پیشرفت فناوریهای تولید انرژی الکتریکی از طریق انرژیهای تجدیدپذیر سبب شده تا بتوان از شبکههای متمرکز تولید و انتقال نیرو به سمت شبکههای محلی با راندمان بهتر و آلودگی زیست محیطی کمتر حرکت نمود. مضافا چنین شرایطی سبب میشود تا بتوان از پتانسیلهای موجود در هر منطقه به طور بهینه استفاده نمود. بدینسان در برنامهریزی منطقهای میبایست چنین تغییراتی مد نظر قرار گیرند.
موضوع دیگر عملکرد زیرساختهای مختلف در زمان وقوع بحرانهاست. در زمان وقوع بحرانهای مختلف (نظیر سیل، زلزله، طوفان و…) نه تنها زیرساختها به عنوان اولین و اصلیترین مستحدثات آسیبپذیر شناخته میشوند، بلکه وابستگی میان آنها سبب آسیبپذیری بیشتر زیرساختها خواهد شد. (برای نمونه وابستگی سامانه آبرسانی به انرژی الکتریکی برای تصفیه، انتقال و توزیع آب سبب میشود تا در صورت آسیب دید زیرساختهای مرتبط با انرژی الکتریکی احتمال ایجاد اختلال در عملکرد سامانه آبرسانی افزایش یابد). از سوی دیگر بررسی الگوهای متداول در وقوع بحرانها نشان میدهد که غالبا بحرانهای مختلف در سطح منطقهای عمل نموده و یک حوزه جغرافیایی مشخص را درگیر میسازند. از این رو برنامهریزی منطقهای میبایست با شناخت مناطق و الگوهای وقوع بحرانهای مختلف و ارزیابی آسیبپذیری زیرساختها در زمان وقوع بحران و الگوهای رفتاری آنها در جهت بهبود عملکرد زیرساختها در زمان وقوع بحران احتمالی حرکت نماید.
در کنار این موارد، طی دهههای اخیر با ایجاد دگرگونی در فناوریهای مختلف ازجمله تولید و توزیع انرژی، ارتباطات و فناوری اطلاعات، فناوریهای سبز و…، ماهیت زیرساختها نیز دچار دگرگونی شده است. این دگرگونی نه تنها سبب شده که نیاز به تغییرات بنیادین در نحوه برنامهریزی و ایجاد زیرساختها پدید آید، بلکه وابستگی میان زیرساختهای مختلف بیش از پیش مشهود گردد. برای نمونه در گذشته شبکه آبرسانی شامل مجموعهای لوله، اتصالات، شیرآلات و پمپها و سایر اجرای مکانیکی بود که انتقال آب از یک منبع آبی به مصرف کننده را ممکن میساختند؛ اما امروزه برای آبرسانی نمیتوان به یک مجموعه مبتنی بر اجزای مکانیکی قناعت نمود؛چرا که تغیر در الگوهای مصرف (ساعتی، روزانه و…)، گستردگی شبکهها در منطق مختلف جغرافیایی، الگوهای متفاوت اسکان و… ضرورت ارتقای سیستمهای مانیتورینگ آبرسانی را ضروری ساخته که برای این امر، استفاده از سیستمهای مختلف ارتباطی میتواند راهگشا باشد. با این حال کنترل و نظارت بر زیرساختها و وابستگیهای میان آنها خود تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار میگیرند که سبب ایجاد محدودیتهایی خواهد شد. یکی از این محدودیتها را باید پهنه فضایی قابل نظارات دانست. از آنجایی که پهنه محلی بسیار محدود و پهنه ملی نیز بسیار گسترده به نظر می رسند، سطح منطقهای امکان تعامل بیشتری برای برنامهریزی و نظارات بر زیرساختها و ارتباطات میان آنها را فراهم خواهد نمود. فلذا چنین خصلتی سبب می شود تا نتوان از جایگاه زیرساختها در برنامهریزی منطقهای چشم پوشی نمود.
از این رو برنامهریزی منطقهای میبایست با یکپارچه کردن برنامههای موجود برای توسعه زیرساختهای مختلف و مرتبط ساختن آنها با یکدیگر، شرایط توزیع عادلانه امکانات را بهبود بخشیده و نیاز زیرساختهای مختلف به یکدیگر برای نیل به عملکرد مطلوب را برطرف سازد.
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه