کتابخانهای ملی که متعلق به همشهریانش هم نیست!
به راستی وقتی در پیشوند کتابخانه ملی رشت واژه گنجینه بکار برده می شود، به چه معناست و چطور باید از این گنجینه حفظ و حراست کرد؟
*رضا ثقتی:
برش اول/ مقاله ای که با گلوله پاسخش داده شد!
یادداشتی کوتاه پیرامون دلخوری استاد احمد سمیعی گیلانی از نحوه مدیریت کتابخانه ملی رشت و برخی از کاستی های آن در فضای مجازی و نشریات منتشر شد. یادداشت در فضایی آرام و دردمندانه و با هدف کمک به اصلاح امور کتابخانه ملی رشت که به زعم بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر استان، دیربازی است که نتوانسته است انتظارات جامعه را برآورده کند، نوشته شده بود. اما در کمال تعجب و ناباورانه با جوابیه ای تند، عتاب آلود و حاوی ادبیات دور از شأن و منزلت امضای پای آن یعنی جمعیت نشر گیلان! مواجه شد.
جوابیه ای که بیشتر شبیه کیفرخواست محکومیت یک نفر، آن هم تنها به جرم بیان یک انتقاد ساده اما تلخ از وضعیت پریشان کتابخانه ملی رشت بود که مدیریت آنجا به جای بیان پاسخ منطقی و مستدل، تنها اکتفا به رخ کشیدن سرمستی ناشی از قدرت مطلق خود بر مدیریت کتابخانه نموده بود.
دلایل قوی باید و معنوی / نه رگ های گردن به حجت قوی «سعدی»
اما جوابیه مدیریت کتابخانه ملی یک افسوس و یک پیام را به همراه داشت. افسوس از برای آن بود که چرا آن رقص زیبای قلم و آن طوفان واژه ها و ادبیات رشک برانگیز باید در خدمت عقده گشایی و برخورد خصمانه و عتاب آلود بکار گرفته شود. آیا رسالت ادبیات نه از برای افشاندن بذر منطق و انصاف و محبت و مهربانی در جامعه است؟ مگر نابود کردن تفکر انتقاد و مطالبه گری و پرسش گری، آن هم از ناحیه جمعیت نشر گیلان و کتابخانه ملی که خود دیرزمانی پیشگام در عرصه روشنگری جامعه بودند، گناهی نابخشودنی نیست؟
اما پیامی که از این جوابیه بر من حادث گردیدآن بودکه چرا یک یادداشت کوتاه و بیان یک دلخوری ساده، اینگونه خاطر مبارک مدیریت محترم کتابخانه ملی را مشوش و آشفته نمود و با تمام قوا دست به قلم برده و آن جوابیه پرطمطراق و عتاب آلود را منتشر نمودند؛ آیا ذهن پرسشگر من جز این می تواند گمان برد که بی شک وجود منابع سرشار مالی و منافع و رانت های حاصله از مدیریت این گنجینه و توهم از کف دادن آن، اینطور ایشان را سردرگم و عصبانی نموده است و بقول رفیقی: جواب مقاله را با گلوله داده است!
برش دوم/ منتخب یا منصوب؟ مسأله این است!
چندی پیش برای جلسه ای با موضوع چهلمین سال انقلاب خود را آماده می کردم، از این رو به کتاب خاطرات آیت الله احسانبخش، نماینده شهید امام در گیلان مراجعه نمودم. در یکی از بخش های کتاب که مربوط به روزهای آغازین انقلاب بود آقای احسانبخش اشاره نموده بود که: برای حفظ و حراست از گنجینه ارزشمند کتابخانه ملی رشت، اعضای جدید را منصوب نمودم. در بین اسامی که بعضاً در قید حیات نمی باشند، اسم عباس شرفی ماسوله که به چشم می خورد برایم جالب توجه از دو حیث بود؛ اول اینکه پس از گذشت چهل سال هنوز ایشان بر کرسی ریاست کتابخانه تکیه زده اند و از حیاط خلوت غیردولتی بودن کتابخانه نهایت استفاده را در امر خدمت بی منت و بی اجر و مزد نصیب خود نموده اند و به نوعی رکورد طولانی ترین مدیریت در استان گیلان را نیز به نام خود ثبت و ضبط نموده اند! و دوم اینکه ایشان که با افتخار همه جا خود را منتخب بر اساس آرای مردمی می نامند و چندین بار در جوابیه شدیداللحن خود به این نکته اشاره نموده اند، در واقع منصوب هستند نه منتخب.
برش سوم/ کتابخانه ای ملی که متعلق به همشهریانش هم نیست!
اینکه پدر ویراستاری نوین کشورآقای احمد سمیعی گیلانی از کتابخانه ملی رشت ناخرسند است یا اساتید و مفاخری بنام چون زنده یاد دکتر خمامی زاده، فرض پور و افشین پرتو از مدیریت کتابخانه انتقاد داشتند و اینکه ناشر برگزیده چندین دوره کشور (ایلیا رشت) با تأسف در مورد کتابخانه ملی صحبت می کند، یا اینکه فرهیختگان و ادیبان نامی گیلان احساس دوستی و رفاقت با کتابخانه ملی نمی کنند و با آنجا انس نداشته و ملجاء خود نمی دانند و یا اینکه هیئت عالی فرهنگستان زبان فارسی با برخورد سرد و توهین آمیز کادر مدیریتی کتابخانه ملی مواجه می شوند و یا اینکه به سینه فیلمساز جوان و خوشنام گیلان (علی ارکیان) جهت ساخت مستند از کتابخانه ملی رشت دست رد زده می شود و اینکه دهها تماس و پیام پس از انتشار یادداشت “کتابخانه، زندان کتاب نیست” به نویسنده آن ارسال می گردد و زخمهای کهنه همشهریان دهان می گشاید و… .
نه؛ این ها نمی تواند اتفاقی باشد. این ها را نمی توان در قصور و کوتاهی یک کتابدار و کارمند ساده کتابخانه ملی جُست. این رخداد تلخ که قدیمی ترین کتابخانه ملی کشور را از قطب فرهنگی شهر خارج و در گوشه ای مهجورش نموده و آن را تبدیل به یک قرائت خانه دانشجویان پشت کنکور نموده را باید در خودکامگی مدیریت خسته و بسته چهل ساله و چینش مهندسی شده جمعیت نشر گیلان که هیچگاه لااقل در دو دهه اخیر هیچ نام و نشانی از آنان در هیچ کجا نیست، باید جُستجو نمود!!
برش چهارم/ همزیستی کپک و قارچ با اسناد کتابخانه ملی رشت!
تاریخش را به یاد ندارم ولی شوک ناشی ازخواندن این خبر که از قول رضا رسولی، مهندس ادیب و عضو محترم شورای اسلامی رشت در جراید منتشر شده بود را هرگز از یاد نمی برم! و یا تیتر مصاحبه مدیر وقت مرکز اسناد وکتابخانه های گیلان آقای حسین عباس نژاد که بیشتر به رنجنامه شبیه بود را مروری کردم که می گفت: مدیریت نادرست، کار دست نسخ خطی کتابخانه ملی رشت داده است؛ مرکز اسناد گیلان حاضر شده کتاب های خطی کتابخانه ملی را میکروب زدایی کند و با هدف حفظ و حراست از آنها اسکن و میکروفیلم تهیه کند ولی مدیریت کتابخانه ملی رشت تاکنون اجازه چنین کاری را به ما نداده و متأسفانه آنها به کارشناسان مرکز اسناد اعتماد ندارند. و با وجود گنجینه عظیمی که در کتابخانه ملی رشت وجود دارد اما بسیاری از پژوهشگران ما به این مرکز نمی روند و طبیعی است اگر نتوان یک کتابخانه خطی و یا یک مستند تاریخی را اشاعه و مورد تحقیق و بررسی قرار داد، نگهداری از آن، آن هم در شرایط نامطلوب سود چندانی در راستای ترویج فرهنگ ندارد.
به راستی وقتی در پیشوند کتابخانه ملی رشت واژه گنجینه بکار برده می شود، به چه معناست و چطور باید از این گنجینه حفظ و حراست کرد؟ یا نابودی نسخ تاریخی که بعضاً به قرن ۴ هجری بر می گردد را به پای چه کسی باید نوشت؟ آیا مدیریت خسته و بسته کتابخانه ملی جوابگوی این خسران عظیم و غیرقابل جبران خواهد بود؟ گنجینه هایی که حتی در موزه ها هم با شرایط خاص دما، نور و محفظه های استاندارد نگهداری می شود، آیا با این اوصاف می توانیم داعیه امانتداری مردم را در مصاحبه های گاه و بیگاه خود به یدک بکشیم؟ ۱۷۵۰ جلد کتاب خطی ارزشمند و منحصر بفرد با قدمت چندین قرن که همه آنها میراث این ملت و سرمایه معنوی جامعه است را از شمول دید و نظارت سازمان تخصصی مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران – گیلان که طبق قانون تولیت اسناد و نسخ خطی را دارند، خارج کنیم؛ آنهم با یک جمله که: «ما به هیچ سازمان و نهاد دولتی پاسخگو نیستیم!» هم شد صحبت منطقی و مستدل؟؟
آری شما نه تنها به هیچ سازمان دولتی پاسخگو نیستید که حتی به مردم هم پاسخگو نیستید و آنها را محرم خود نمی دانید.
برش پنجم/ مردمی که محرم نیستند!
داعیه مدیریت کتابخانه ملی رشت بر غیردولتی بودن و عدم پاسخ به مراجع و سازمان های دولتی است. این بدین معناست که آنها می بایست به مردم پاسخگو باشند و نقش و نظارت مردم را در مدیریت کتابخانه مهم و تعیین کننده بداند. سؤال اینجاست آیا تاکنون تولیت کتابخانه ملی رشت، گزارشی از وضعیتش برای مردم این شهر منتشر نموده؟
آقای مدیر محترم کتابخانه ملی رشت
- تا کنون یک بار اساسنامه جمعیت نشر گیلان که آن را از قانون اساسی کشور مرجع تر می دانید را به دید عموم گذاشته اید تا مردم با وظایف و نحوه عضویت در جمعیت نشر گیلان، نحوه انتخاب مدیر کتابخانه ملی و نحوه نظارت برعملکردتان آشنا بشوند؟
- آیا تاکنون یک بار نسبت به فراخوان عمومی انتخاب جمعیت نشر گیلان اقدام نموده اید و یا همچنان بر شائبه مهندسی انتخاب جمعیت نشر و حضور وابستگان سببی و نسبی شما صحه می گذارید؟
- آیا تا کنون یک بار جهت اطلاع مردم فرهیخته رشت که خود را امانتدار آنان می دانید! اقدام به انتشار اسناد مالی و میزان دریافت های کتابخانه ملی از مردم و سازمان های دولتی و شهرداری نموده اید و اینکه این مبالغ هنگفت در کجا و با نظارت چه کسی هزینه شده است؟
- آیا یکبار به مردم پاسخگو بوده اید که مکانیزم حفظ و حراست از گنجینه کتابخانه ملی که بعضاً روی برخی از آنان قیمت نمی توان گذارد، بر پایه و اساس چه بوده است؟ آیا تنها “اعتماد” می تواند مردم را قانع کند که این گنجینه دستخوش تهدیدات و خارج شدن از کتابخانه قرار نمی گیرد؟ آیا نباید برای حراست این گنجینه مکانیزمی طراحی شود؟ آیا اجازه ندادن به نهادهای تخصصی که طبق قانون، شرح وظایفی در این راستا دارند، جهت نظارت بر این گنجینه، نمی تواند به برخی از شائبه ها دامن بزند؟
- آیا مردم رشت نباید مطلع شوند که چرا “کتابخانه ملی” رشت تبدیل به “قرائت خانه ملی” برای دانش آموزان و دانشجویان و مطالعه درسی و تحصیلی و پشت کنکوری شده و چرا برای دراختیارگذاردن گنجینه کتابخانه به جامعه فرهیخته و اساتید بنامی چون احمد سمیعی گیلانی و… خساست ورزیده می شود؟ و حتی برای نگهداری از این گنجینه بر اساس استانداردهای سازمان اسناد کشور هیچ همکاری و مساعدتی با آن سازمان نمی شود و مردم نمی دانند چه تهدید و عاقبتی در انتظار این گنجینه است؟
- چرا مردم نباید مطلع شوند که با وجود فارغ التحصیلی دانشجویان متخصص کتابداری در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد، چرا کتابخانه ملی از وجود قاطبه کارکنانی با رشته تحصیلی مرتبط محروم است؟
- چرا مردم رشت نباید مطلع شوند که تنها یک پنجاهم آثار و گنجینه کتابخانه ملی در نمایشگاه تازه افتتاح شده با بودجه یک سازمان دولتی (که هیچگاه آنان را محرم خود ندانسته اید) در کتابخانه ملی به نمایش گذارده شده و مابقی آثار از دید مردم خارج شده است و سرنوشت مابقی اسناد چه شده؟
- چرا مردم نباید مطلع شوند، آیا براستی مردم هم مانند دوایر دولتی از منظر مدیریت محترم کتابخانه ملی نامحرم اند و تنها مدیریت خودمنتخب و جمعیت مهندسی شده نشر گیلان محرم اید؟
۹ و ۱۰ و …
برش آخر/ استراتژی اشتباه!
به قول حکیم ابوعلی سینا که فرمود: هزار توجیه برای یک اشتباه می شود هزار و یک اشتباه!
مدیریت محترم کتابخانه ملی رشت؛ خطای استراتژیک شما محرم ندانستن جامعه فرهیخته و اهل فرهنگ و هنر رشت و مشارکت دادن آنان در امر بهبود کتابخانه ملی رشت است. کتابخانه ای که پدران و پدر بزرگان ما در پشت میز آن، روزگار گذراندند. و همچنین اتخاذ استراتژی مدیریت بسته و کشیدن دیوار بلند پیرامون جمعیت نشر و کتابخانه ملی و پاسخگو نبودن آن مدیریت به هیچ اندیشه و ذهن پرسشگر و دغدغه مندی، خطای بزرگتر شماست!
آوردن توجیهات فراوان در جوابیه حضرتعالی که حتی به کارگیری واژه های زیبا و کم نظیر ادبی هم باعث نشد که بغض و عداوت و عصیان با یک ذهن پرسشگر در آن نهفته بماند، راه به جایی نخواهد برد و جز مهجور شدن بیش از پیش گنجینه ارزشمند کتابخانه ملی رشت، چیزی انتظار آن را نخواهد کشید.
سیاستِ در پستو نگه داشتن این گنجینه باعث آن نخواهد شد که این میراث برای شما بماند، چون همه ما رفتنی هستیم و روزی خاک همه ما را در آغوش خواهد کشید. این میراث متعلق به همه مردم فرهنگی هنری رشت و ایران بوده، هست و خواهد ماند.
پرده ابر سیاه از مه تابان بگشای روز را از شکن طره ی شبگون بنمای
کاکل مشک فشان بر مه شب پوش مپوش سنبل عالیه سا بر گل خود روی مسای
دیدگاه