وضعیت الان بدتر از دوره احمدینژاد است|نرخ ارز ۴۲۰۰ تومانی نابخردانه بود
بعد از موفقیت در برجام، راه را برای اروپاییها باز کردیم. گله گله، دسته دسته، هیات هیات آمدند. دولتیها که سکان اقتصاد را در دست دارند، چین را رها کردند و سراغ اینها رفتند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا در دومین قسمت از فصل جدید برنامه دست خط، اسدالله عسگراولادی رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین بودند.
در ادامه مشروح گفتگوی محمدحسین رنجبران با اسدالله عسگر اولادی در برنامه تلویزیونی دست خط از نظرتان میگذرد:
در این برنامه افتخار داریم در خدمت جناب آقای اسدالله عسگراولادی باشیم، رئیس اتاق بازرگانی و صنایع ایران و چین و از افراد اقتصادی شناخته شده کشور و از تجار معروفی که از مدتها قبل انقلاب، کار را در عرصه اقتصاد و تجارت شروع کردند و حرفهای گفتنی بسیاری هم دارند. سلام، خیلی خوشآمدید.
عرض سلام حضور شما و همکاران شما دارم، تشکر و قدردانی میکنم و عرض سلام و تهنیت و وقت بخیر دارم خدمت همه کسانی که من را میبینند و صدای من را میشنوند. امیدواریم که دقایقی را با شما داشته باشیم و برای کشور هم مفید باشد.
حاج آقا از اینجا شروع کنم که اوضاع اقتصادی اوضاع خوبی نیست. خیلی از مردم این دغدغه را دارند و شما هم حرفهای گفتنی بسیاری دارید.
زمان، زمانی خاصی است و اوضاع اقتصادی هم خوب نیست. به اعتقاد من در این خوب نبودن مدیریت تیم اقتصادی دولت موثر است. مردم به سمت ناامیدی رفتند که تیم اقتصادی دولت باید خود را اصلاح کند. آقای رئیسجمهور باید مدیریت تیم اقتصادی خود را شخمی بزند و حرکتی کند که مردم از این حالت خارج شوند.
دولتِ تدبیر و امید است. در ۴ سال اول خوب تدبیر کرد ولی امیدها جواب نداد. بعد از توفیقی که در برجام پیدا کردیم و از تیم وزارت خارجه هم ممنون هستیم، در سال دوم از دوره دوم ریاست جمهوری آقای روحانی شاهد بینظمیهای زیادی در اقتصاد بودیم. بزرگترین اشتباهی که دولت آقای روحانی کرده برابری نرخ ارز با ۴۲۰۰ تومان است.
این امر به نظر من بخردانه نیست. این کار اشتباهی بود که همچنان ادامه دارد و الان هم شاهد هستیم که نارسایی بسیار شدید است و نوسان نرخ ارز به نفع اقتصاد کشور نیست، مردم را ناراحت کرده و عوامل خارجی را تحریک کرده در نتیجه باید اصلاحی در مدیریت اقتصادی دولت به وجود آید تا انشاالله آرام آرام بتوانیم به ثبات اقتصادی برگردیم.
بحثهای مختلفی بیان میشود. یکسری میگویند این نوسانی که اتفاق افتاد جریانات روانی، سیاسی، جنگ تبلیغاتی آمریکا است که نمیتوانیم از این هم بگذریم. یکسری میگویند خود دولت چنین چیزی خواسته تا بدهیهای خود را جبران کند. این واقعاً درست است؟
من هم این اعتقاد را داشتم که دولت این کار را کرده است چون هنوز تحریمهای امریکا به جز تحریم بانکی از امریکا نداریم. شرایط خیلی سخت است. کالاهای زیادی اعم از ۱۸ هزار کانتینر کالای مردم در گمرکات ماند و خیلیها فاسد شد و چقدر خسارات دادیم و هنوز هم خسارات میدهیم. اینها را ترخیص نمیکنند و سخت میگیرند.
عده زیادی ارز ۴۲۰۰ تومانی دریافت کردند و کالا را با ارز ۱۰ هزار تومان فروختند. ۴۲۰۰ تومان وجود خارجی برای مصرفکننده نداشت. هیچ مصرفکنندهای ارز ۴۲۰۰ تومان مصرف نکرد.
تجار چطور؟
همه که نگرفتند، آنهایی که ارز ۴۲۰۰ تومانی گرفتند سواستفاده کردند. تجار نگرفتند بلکه شرکتهای بزرگ دولتی گرفتند.
تجار بخش خصوصی نگرفتند؟
خیلی کم! به ندرت. شاید در مجموع ده تا هم نشوند. آنها هم سواستفاده کردند. به این هم معتقدم. ماشینها را آوردند و در آوردنِ ماشین و موبایل بسیار سواستفاده شد، این همه دادگاه برای چه تشکیل شد؟ آن چه الان معتقدیم این است که دولت باید تیم اقتصادی خود را تغییر دهد.
این که نرخ ارز ۴۲۰۰ تومان را گذاشت باید نظارت هم انجام میشد. نمیتوان نظارت نکرد
میگوید نظارت کرده است ولی این کار را نکرده است. من برای همین میگویم عمل نابخردانهای بود. ۴۲۰۰ تومان داده که بیشتر هم شرکتهای دولتی دریافت کردند. اتومبیل، موبایل گرفتند، نگاه می کنیم می بینیم که یک نفر ۲۰ هزار موبایل گرفته است. بدون ارتباط این میزان را به ما نمیدهند. به ما ده تا هم نمیدهند. اینجا اشتباهاتی است که دولت در مدیریت خود دارد.
در این قسمت مدیریت را دچار ضعف میبینیم. ضمن این که آقای روحانی فرد صالح و خوبی است و زحمت می کشد و با فکر است و سخنران خوبی است و خوب حرف میزند اما در عمل تیم اقتصادی ایشان موفق نبوده است. ما معتقدیم باید تغییراتی در تیم اقتصادی انجام شود تا مردم از این ناامیدی در آیند و مردم باید امیدواری کامل داشته باشند.
ارز چند روز پیش ۱۲ هزار تومان شد و دوباره شد ۱۳ هزار تومان و امروز به ۱۵ هزار تومان رسید. چه کسی این را هدایت میکند که این چنین میشود؟ مردم خودشان هستند؟ خیلیها معتقدند و من هم شاید نیمه اعتقادی داشتم اما الان شاید چنین اعتقادی نداشته باشم، خود دولت عامل این کار است.
الان اعتقاد ندارید؟
خیر الان اعتقاد ندارم. با حرف هایی که آقای روحانی زد و جلسهای دو ساعته که با آقای نوبخت در اتاق بازرگانی داشتیم، مردم به ایشان خیلی حمله کردند و حرفهای تندی بیان شد و ایشان از خود دفاع کرد و من متوجه شدم شاید راست میگویند، اما به هر حال مقصر هستند.
یکسری هم میگویند به گونهای حرکت شد که مردم آمدند و ارز را خریدند و بردند و همین حرکت مردم تاثیر گذاشت.
این هم هست، ولی روی هم رفته آن چه مهم است سیاست و برنامهریزی و یا مدیریت خوبی انجام نشد. به خصوص در دو ماه اخیر از ۱۵ و یا ۲۰ فروردین که اعلام ۴۲۰۰ تومان شد تا الان که حدود ۵ ماه گذشته است، ۴-۳ ماه خیلی بد عمل شد و سومدیریت اینجا هم محرز است و باید این سوءمدیریت تغییر کند.
عملاً الان ۳ نرخ داریم.
۵ نرخ داریم. نرخ اصلی ۴۲۰۰ تومان است. بعد نرخ نیما است، بعد نرخ سنا است. نرخ هواپیمایی ۱۴۸۰۰ بود امروز اعلام شد ۹۸۰۰ تومان است که تغییر دادند. نرخ دانشجو جدا است، نرخ بیمار جداست، مسافر جدا است. همه اینها نرخهای متفاوت است. یک نرخ نیست. این خیلی بد است. یک نرخ هم در بازار آزاد که لجامگسیخته و بی بند و بار است. مردم بلاتکلیف هستند. دولت، بانک مرکزی باید به این قیمت ثبات بدهد.
چطور میتوان ثبات داد؟
می تواند، بانک مرکزی برنامه ارز در دستش است و میتواند ثبات دهد. منِ صادرکننده نوعی میخواهم پول خود را از خارج کشور بیاورم، باید به نیما بدهم. نیما کجاست؟ نیما یک صراف است. باید به حساب آن صراف بریزم. وقتی ریختم و صراف به من جواب نداد باید چه کنم؟ بانک مرکزی باید ضمانت نیما را کند. نیما باید از طریق بانک مرکزی تاسیس شود و بانک مرکزی بگوید نیما با ضمانت من است. بعد ما به حساب بانک مرکزی بریزیم.
الان در شرایط فعلی پول را به هیچ عنوان نمیتوان از دنیا به ایران انتقال داد. اگر به ازای کالای صادراتی بخواهیم پولی را از هر جای دنیا به ایران بیاوریم، اوپک لعنتی که برای آن دلقک کاخ سیاه است مراقبت میکند. تا بفهمد حساب را میبندد و جلوی پول را میگیرد. الان شرایطی نیست که بتوانیم پول به نیما بیاوریم. مگر خود بانک مرکزی ۱۵-۱۰ صراف مشهور و معروف را بیاورد و چند بانک معروف در دنیا را معرفی کند و بگوید به این بانک بریزید و من قبول می کنم.
بانکی که بانک مرکزی قبول دارد و او هم میتواند پول را به ایران بیاورد، تقریباً از دو هزار بانک در جهان، هزار و ۹۰۰ بانک پول را به ایران نمیفرستند. میگویند ما نمیدانیم به کی بدهیم. اگر بدانیم شما هم کالا را از ایران برای ما میفرستید دیگر کالا نفرست، کالا ایرانی را نمیخریم و دیگر کار نمیکنند. این گرفتاری سومدیریت ما است. اینجا ثبات نیاز دارد.
یعنی قابل حل است؟
بله. ۱۰۰ درصد قابل حل است. کار دیگری که از دولت آقای روحانی توقع داریم این است که چرا مشورت نمیکنند؟ چرا هر ۱۵ روز یکبار بخش خصوصی را صدا نمیکند؟ در دانشگاهها اساتید اقتصادی فراوان داریم. در مشهد، در تبریز، در اصفهان و در تهران اساتیدی داریم. چرا این اساتید را صدا نمیزند و با آنها مشورت کنند؟
چرا تجاری که در شیراز و اصفهان و مشهد نشستهاند و کاری به آن بنا ندارند ولی صاحبنظر هستند را صدا نمیکنیم تا مشورت بگیریم؟ مطلب دیگری با آقای روحانی دارم، من در حدود چند ماه قبل خدمت آقا رسیدم و از ایشان تقاضا کردم برای اقتصاد مقاومتی دو الی سه نفر از تجار باسابقه را در اقتصاد مقاومتی قرار دهند.
نزد آقای روحانی آمدیم. بعد از مدتها توانستیم با ایشان دیدار کنیم. از آقای روحانی هم خواستیم و گفت چشم ولی این کار نکرد. الان اقتصاد مقاومتی همه دولتی هستند. از بخش خصوصی سمبلیک رئیس اتاق هست. سمبلیک است و یک نفر در مقابل ۱۷ نفر است. چه خاصیتی دارد؟
ما به این اقدامات انتقاد داریم و معتقدیم که اگر دولت میخواهد بماند و دو سال خوب را گذرانده و بعد برای خود یادگاری های خوبی به جای بگذارد باید با مشورت عمل کند. اما الان بدون مشورت عمل میکند. شرکتهای دولتی هم بارها خدمت آقای روحانی عرض کردم باید کوچک شوند. دولت باید کوچک شود
ضربالمثلی برای شما بگویم؛ حدود ۲۰ سال پیش مهاتیر محمد نخست وزیر آن زمان و امروز مالزی به ایران آمده بود، در اتاق ایران نائب رئیس و میزبان ایشان بودم. به من گفت شما به شرکتهای دولتی زیاد اعتنا میکنید و اینها ضرر میدهند، مالیات نمیدهند، بیمههای اجتماعی هم نمیدهند. کسریها را هم باید شما پرداخت کنید. همیشه هم وزر و وبال گردن شما هستند، این کار را نکنید.
بحث بعدی من با بینندگان است. مملکت برای ما است. این ناامیدی که در جامعه نشر مییابد خوب نیست. همه کسانی که صدای من را میشنوند با امید و با راه حل پیدا کردن صبح از خانه بیرون بیایید.
این به حرف نیست آقای عسکراولادی.
میدانم.
الان طرف سرمایهاش یکسوم شده است.
من از دولت خواستم کمیسیون تخصصی درست کنیم و ۵ نفر دانشمند اقتصادی بنشینند و واقعاً نرخ ارز را تعیین کنند. نرخ ارز ما واقعاً چه میزان است؟ اینکه یکی ۷ تومان و یکی ۸ تومان میگوید، بیخودی است. واقعاً نرخ ارز چه میزان است؟ اینها را دانشمندان اقتصادی باید تعیین کنند، اساتید دانشگاه میتوانند تعیین کنند.
من به عنوان یک کارشناس کمتجربه و کسی که ۶۴ سال کار صادرات میکنم، سلطان بازار هستم و میشناسم، جهان را برای این کار میشناسم و آنها هم به من اعتماد دارند.
سلطان خشکبار!
(میخندد) به همه هم گفتم. به همه میگویم هرگز به خریدار خود قولی ندهید که عمل نکنید. هرگز با آن قیمتی که میفروشید، اگر ضرر کردید، تحویل ندادن کالا را ملاک قرار ندهید. کالا را تحویل دهید چون این کار سرمایه بعدی شما است. من بارها به خریداران خود کالا تحویل دادم و ضرر کردم ولی بعد منفعت کردم. صبح زود که بیرون میآیید از دیروز تجربه بگیرید و برای فردای خود برنامهریزی کنید.
اگر راه خود را برویم، از تحریم نمیترسیم. تحریمی که در ۱۳ آبان پیش میآید ترسی ندارد و من به شخصه از این تحریم نمیترسم. هیچ تحریمی بدتر از تحریم کنونی نیست. حساب بانکها را میبندند به جهنم! ما به بانکها نیازی نداریم.
ما در هر قاره و در هر کشوری یک بانک داشته باشیم که به ما اعتماد کند برای ما کفایت میکند. در نتیجه من نمیگویم این بحران بدتر از بحرانهای ۵ گانه قبلی است؛ بهتر از آنها هم نیست، ما باید عاقل باشیم و از این بحران عبور کنیم.
یعنی اگر به ظرفیتهای خود اتکا کنیم میتوانیم.
بله. سرمایه داخلی را تقویت کنیم. مردم را تشویق کنیم سرمایه را به خارج از کشور نبرند. ارز که اینچنین شد قدری بخاطر خروج سرمایه بود. چرا دولت با مردم صحبت نمیکند که چرا پول خود را به خارج از کشور میبرند؟ در خارج از کشور چه خبر است؟
من در کنار سایر کارآفرینان کشور وظیفه دارم جلوی سقوط پول خود را بگیرم. این سقوط کند به ضرر من است.
شما گفتید تیم اقتصادی دولت باید تغییر کند.
نمیگویم تغییر کند، بلکه باید ترمیم یا اصلاح شود.
این ترمیمی که در بانک مرکزی شد و آقای سیف رفت و آقای همتی آمد، اتفاق خاصی رخ داد؟
خیر. من با آقای سیف هم دوست بودم و با آقای همتی هم دوست هستم. آقای همتی به عنوان سفیر ایران در چین تعیین شد. من با ایشان خداحافظی کردم و ایشان به چین رفت. آنجا با آقای روحانی رفت برای اجلاس شانگهای و دو سه روز بود و بعد برگشت و آمد.
تلفنی با ایشان صحبت کردم که چه زمانی برمیگردید، گفتند جمعه شب برمیگردم. فردا صبح به من تلفن کرد که آقای روحانی من را خواسته است. کار دیگری برای من درنظر دارد. ببینید سفیر ما در چین است و برنامهریزی کردیم و همه کارها شده و رفته و ده روز آنجا مانده است. چینیها هم آدم هستند میگویند این چه سفیری است که برگشته و رئیس بانک مرکزی شده است. هیچ سفیری هم نداریم.
هنوز سفیر نداریم؟
خیر. یکی از ضعفهای آقای روحانی و تیم اقتصادی دولت روحانی است. چرا ما سه ماه است در هندوستان، در چین سفیر نداریم؟ چین کشور بزرگی است. چین بزرگترین طرف تجاری ماست. من الان در اتاق ایران و چین هستم و با سفارت ایران در چین بسیار کار دارم. به چه کسی باید مراجعه دهم؟ حتی وابسته بازرگانی ما هم هفته پیش آمد و ماموریت او هم تمام شد. قرار شده آقای خسروتاج رئیس سازمان توسعه تجارت، جانشین آن را معرفی کند و کسی را معرفی کرده اند ولی هنوز نرفته است.
الان معلوم نیست سفیر کیست؟ گزینهها در سفارت چین مشخص هست؟ با شما مشورتی شده است؟
من در جریان هستم ولی هنوز نهایی نشده است.
چند گزینه است؟
سه گزینه است ولی من نمیتوانم بگویم.
محور اقتصادی تیم دولت چه کسی است؟
محور اصلی تیم اقتصادی سه نفر هستند. از نظر مشاورین و معاونین آقای نهاوندیان و آقای واعظی هستند. از نظر تیم دولتی آقای نوبخت و بعدی آقای مونسان که با او مشورت دارند.
آقای نیلی هم هست؟
بله. مشاور اقتصادی هستند. آقای نیلی حرفش را نمیشنوند، بعضی وقتها که با هم مینشینیم و حرف میزنیم، میگوید من حرفم را میزنم اما بعضی وقتها گوش شنوا نیست.
یک بخش دولت است که حرفهای خود را درباره دولت و عملکرد دولت بیان کردید. الان در این مقطع که حساس است خود مردم باید چه کنند؟
مردم تابع تبلیغات روزانه بیگانگان نشوند. سر این موضوع ارز تبلیغ بود. گفتند ارز بخرید ارز افزایش دارد. چرا باید ارز بالا برود؟ ما مردم باید گوش دهیم. به مردم می گویم هیچ دلیلی برای افزایش ارز بیش از این وجود ندارد. ملک هم همین طور است.
اجارهها الان برای طبقات اجارهنشین بسیار سنگین است. پس ملک هم باید متعادل شود. چند ماهی است که ملک هم بالا رفته و باید ۱۰ الی ۱۵ درصد کاهش یابد تا هر کسی بتواند خریداری کند. این طور که صبح بیرون میآیم و میبینم پول دارم، سمت سکه، سمت ارز میروم. نباید این کار را کرد. پول را در بانک بگذارید و بهره سپردهتان را بگیرید.
برای چه سمت سکه و ارز میبرید؟ پول را به خارج از کشور بردن سم مهلکی است. الان ژاپن و سوئیس نه تنها بهره نمیدهند بلکه حقالحفاظ میگیرند.
برای نگهداری پول میگیرند.
بله. الان پول را به ژاپن ببرید نیم درصد حق الحفاظ سالیانه میگیرند. هنگ کنگ هم برای پولهای زیاد میگوید حقالحفاظ بدهید. سوئیس حقالحفاظ میخواهد. چرا پول را بیرون از کشور میبرید؟ اینجا حقالحفاظ نمیگیرند ۲۰ درصد هم سود میدهند. اگر میگویید این ۲۰ درصد هم خطر دارد که اگر دلار بالا برود ضرر میکنید، خب اجازه ندهید بالا برود. چرا میخریم؟ در این مسائلی که پیش آمد من هیچ ارزی نخریدم.
در این مقطع سه چهار روزه چرا ارز کاهش یافت؟
برای این که مردم متوجه شدند اشتباه میکنند. همین که فهمیدند اشتباه میکنند دلار کاهش یافت. چرا بیخودی بخریم؟ برای چه بخریم؟ بخریم به خارج ببریم و بهره بگیریم؟ بهره نمیدهند بلکه حقالحفاظ هم میگیرند.
شما یکی از منتقدان جدی دوران دولت قبل بودید.
بله.
فکر میکنید الان اوضاع بدتر است یا آن زمان؟
الان بدتر است. آن زمان با همه حرفها روابط بانکی بینالمللی صدمه ندید. آقای احمدینژاد در یک برههای ناگهان دلار ۹۵۰ تومانی را ۱۲۲۶ تومان کرد و در یک برهه هم ناگهان ۳۵۰۰ تومان کرد. این اشتباه بزرگ اقای احمدینژاد بود. آنجا اشتباه کرد و ما انتقاد شدید داشتیم که چرا با ما مشورت نکردند.
آقای احمدینژاد با وجود اینکه من یک نوع مشاور بودم برایش با من مشورت نکرد. بعد این کار را کردند و صدمه هم خوردیم. همه آن چوب را در برجام جبران کردیم. با برجام که موفق شدیم کارهای بد آقای احمدینژاد را جبران کردیم، ولی در ادامه در دوره دوم آقای روحانی بدتر از قبل عمل کردند. دوره اول خوب بود. دوره دوم آقای دکتر روحانی خوب نبود.
همه به خاطر خروج امریکا از برجام نبود؟
خیر. خود ما خودمان بدتر از امریکا عمل کردیم. خروج امریکا از برجام به ما ضرر زد و میتوانستیم مهار کنیم. همانطور که الان مهار کردیم آن زمان هم میتوانستیم مهار کنیم.
دیر جنبیدیم؛
اصلاً نجنبیدیم. گفتیم رها کنیم و محل نگذاشتیم. مثل آقای احمدینژاد که یک بار گفت این کاغذپاره است؛ کاغذپاره نبود. آقای احمدینژاد یک روزی به این قطعنامه گفت کاغذپاره است. ما همانجا داد زدیم و گفتیم این کاغذپاره نیست. آنها این کاغذپارهها را جمع میکنند و از اینها کاغذ طلا درست میکنند. کاغذ پاره نبود.
وقتی امریکا از برجام بیرون آمد، ایشان (روحانی) تصور کرد رفتن امریکا کاغذپاره است. البته تیم وزارت خارجه خوب عمل کرد و ما هم راضی و از آنها ممنون هستیم. هم آقای ظریف و هم آقای عراقچی و بقیه خوب عمل کردند.
بحث ایران و چین را صحبت کنید. خیلیها اعتقاد دارند از ظرفیت چین به درستی استفاده نمیکنیم. چینیها هم دلخور هستند.
چینیها دلخور هستند برای این که بعد از موفقیت در برجام، راه را برای اروپاییها باز کردیم. گله گله، دسته دسته، هیات هیات آمدند. هیاتهای صد نفری آمدند و هیچ کاری نکردند. آن زمانی که فرانسویها، آلمانیها، اسپانیاییها، ایتالیاییها و غیره آمدند گفتند میخواهیم یک کاری کنیم. وقتی میخواهیم کار کنیم دولتیها که سکان اقتصاد را در دست دارند و در اینجا ایراد دارم، چین را رها کردند و سراغ اینها رفتند.
اشتباه در این بود. چین از این رفتار خوشش نیامد. به من گفت چه کار میکنید؟ اینها به شما گل میزنند، اینها دروغ می گویند. به دولت گفتیم گول فرانسوی و آلمانیها را نخورید، اینها بیخاصیت هستند. این یکی را درازمدت بچسبید. آنقدر گفتیم و گفتیم تا بالاخره قبول کردند. الان چین به عنوان یک شریک استراتژیک درازمدت ما مطرح است.
بزرگترین شریک تجاری ما است. همین الان که در خدمت شما هستم در سال ۲۰۱۷ ما ۴۲ میلیارد مبادله داشتیم. در سال ۲۰۱۸ قصد ما روی ۴۴ میلیارد مبادله است. مبادله همواره به نفع ما است. درست است که نفت هم جزو این است. ۵۲ درصد صادرات به چین داریم و ۴۸ درصد واردات از چین داریم. پس همیشه به نفع ما مثبت است.
ما با چین هیچ وقت یک معامله، دو معامله یا ۶ معامله یا یکساله نگاه نمیکنیم. ما به چین درازمدت نگاه میکنیم. علت این است که به غرب اعتماد نداریم. غرب بیاعتمادی خود را به ما ثابت کرده است. اگر این بیاعتمادی که به ما ثابت شده را اهمیت ندهیم چین را از دست میدهیم.
حدود ۵۸۰ تا ۶۰۰ هزار بشکه در روز نفت به چین صادر میکنیم. هیچ جای دنیا از ما نمیخرند. در حدود ۳۰۰ هزار و ۳۵۰ هزار بشکه روزانه به هند صادر میکنیم.
این درست است که چینیها الان در قراردادهای نفتی اعتنا نمیکنند؟
ما بیاعتنایی می کنیم. آنها دارند میخرند. اشکال ما با چین در این قراردادها این است که آنها میگویند ۴۰-۳۵ درصد پول میدهیم و ۷۰-۶۰ درصد را کالا ببرید. تنها اشکال این است؛ چاره نداریم. اگر همین را نفروشیم کشورهای دیگر هم همین کار را میکند. از عربستان و سودان هم نفت میخرد و همین کار را میکند. با امارات هم همین کار را میکند. از امارات و عربستان و از ما نفت میخرد. از ما بیشتر از همه نفت میخرد.
این به ضرر ما نیست؟
خیر. اگر نفروشیم چه کنیم؟ به ضرر ما این است که نفت را نفروشیم. اما باید کالای خوب بخریم. چین کالای بنجل دارد، یک بار مصرف دارد و بهترین کالاهای دنیا را هم دارد. یک کفش چینی الان در ایتالیا ۱۲۰۰ دلار فروش میشود، کفش خوبش است. کفش بدش هم یک دلار است. ما کفش یک دلاری نخریم. باید هزار دلاری را بخریم.
کارخانههای پارچهبافی چین را بازدید کردم. پارچههایی دارد که وقتی یک بار استفاده میکنید باید دور بیندازید. پارچهای هم دارد که یک سال دوام دارد؛ ده بار بشورید دوام دارد. ماها میرویم آشغالها را خریداری میکنیم. یک مقدار زیادی از این آشغالها به عنوان کشورهای آفریقایی میآورند امتحان میکنند و به بنادر ما میآورند ارائه میکنند، اگر پاس شد و گمرک گرفت چه بهتر و اگر نگرفت، میبرند.
ما می گوییم اجازه ندهیم بیایند و اگر آمد پاس نشد و بهداشت اجازه نداد، معدوم کنید. این برمی گردد و دوباره از راه قاچاق وارد میشود. قاچاقچی پشت در نشسته است. تا امروز نتوانستیم جلوی قاچاق را بگیریم. همه تلاش کردند.
اوضاع قاچاق بهتر از قبل شده است.
بله. بهتر شده است ولی هنوز پاک نشده است. باید این را پاک کنیم.
یک بار به یاد دارم روابط ترکیه و روسیه به هم خورده بود و روسیه از ما خواست صادرات در حوزه لبنیات داشته باشیم. شما در برنامه تلویزیونی گفتید نتوانستیم از این موقعیت استفاده کنیم.
واقعاً نتوانستیم.
گفتید یکسری به عنوان تاجر بردند در حالی که اصلاً تاجر نبودند.
کالاهایی را در روسیه بردند که من خودم در روسیه خجالت کشیدم. جعبه نارنگی یا کیوی را به من نشان دادند، سه چهار ردیف روی آن را برداشتم و بعد دیدم زیر آن آشغال است. ایرانی بودند، فرستاده بودند. ما نتوانستیم این را کنترل کنیم.
من به اتاق گیلان اعتراض کردم، به اتاق مازندران اعتراض کردم. این فرصت خوبی بود که به دست آمد، آن زمان رئیس اتاق روسیه هم بودم، من در کمیسیون مشترک شرکت کردم و خریدها را انجام دادم، برگشتند گفتند تقصیر خودتان است. اتاقهای مازندران تقصیر داشتند. اتاق گیلان مقصر اصلی بود که آشغالها را فرستاده بودند. باید جلوی این را میگرفتند.
فقط اتاقها نیستند. اینها برنامه کلان میخواهند.
اتاق که تنها کارش مشورت دارد. افرادی که اعضای اتاق هستند. آنها باید کنترل کنند. خود اتاق مشورت میدهد. من هم مشورت میدهم.
خود دولت هم از این ظرفیت نتوانست به درستی استفاده کند.
بله. دولت هم اصلاً نتوانست. ما این ظرفیت را از دست دادیم. ۹ ماه تحریم ترکیه از طرف روسیه تحریم بود و در این ۹ ماه ما ۳۵۰ میلیون دلار صادر کردیم، در حالی که باید یک میلیارد صادر میکردیم و نتوانستیم. اکثر تجار شمال که میوه صادر میکردند، بازرگانان صادرکننده میوه نتوانستند از فرصت استفاده کنند.
مشکل ما در کجا است؟ در برنامهریزی، در بستهبندی، در لابیکردن با تجار و یا در موارد دیگر است؟
مشکل اصلی در همه این موارد است. هم در بستهبندی است که بستهبندی ما دنیاپسند نیست. هم در کیفیت است و من به عنوان صادرکننده به همه کارآفرینان و صادرکنندههایی که حرف من را میشنوند میگویم اگر میخواهید صادرکننده پابجایی باشید امشب شما از فردا پائینتر نباشد. فردا بهتر از امروز باشد.
هفته دیگر جنس با کیفیت بهتر باید تولید کنید. ماه دیگر جنس با کیفیت بهتر باید تولید شود. این طور باشد میمانید که من هم ماندهام. من هیچ وقت کیفیت کالای خودم را برای ارزانی و گرانی کم نکردم. من الان پسته صادر میکنم و در تمام دنیا پسته من مشهور است. برند من مشهور است چرا که از کیفیت نمیزنم. اگر پسته فروختم و قیمت بالا رفت هرگز نمیگویم جنس را نمیدهم.
سه مورد را رمز موفقیت خود بیان کردید، یکی خوش قولی و یکی کیفیت است.
بله. مورد سوم هم رقابت است. زودتر از دیگران مطلع شوم. زودتر از دیگران تصمیم بگیرم و وقتی تصمیم گرفتم باید عمل کنم؛ آن اصل است. کیفیت را روز به روز بالا میبرم. خوشقول هستم. رقابت میکنم تا بتوانم موفق شوم. این رمز موفقیت صادرکننده است. خوشقولی، کیفیت بهتر و رقابت سه اصل است.
شما موتلفهای هستید یا خیر؟
من موتلفهای نیستم؛ سمپات موتلفه هستم. در انتخابات آیندهشان هم که اول آذر است شرکت نمیکنم. از شورای مرکزی استعفا کردم.
چرا؟
نمیخواهم. برای این که در خودم شایستگی نمیبینم.
نام عسگراولادیها پیوندخورده با موتلفه است.
عسگراولادی برادر من بود و موسس موتلفه بود و برای موتلفه بسیار زحمت کشید. من هم به خاطر او به موتلفه آمدم.
کلاً فرد سیاسی نیستید.
اصلاً سیاست را بلد نیستم. من در سیاست خرفت هستم. من یک کاسب جزء هستم. این حرفهایی که در سیاست زدم اگر سیاسیکار بودم، نه سیاسی کار و نه سیاستباز هستم، من یک کاسب جزء هستم. از کسبه جزء در تهران هستم. موتلفه هم جایی بسیار مهمی است و خوب است ولی من شایستگی ندارم. من خواهش کردم من را نخوانند چرا که در خودم شایستگی نمیبینم.
۱۵ اسفند ۱۳۱۲ در چهارراه سیروس متولد شدید.
بله. محله من کوچه عمو گلشن، پائین چهارراه سیروس، شماره ۲۰ منزل احمد آقا در ۱۵ اسفند ۱۳۱۲ در تهران متولد شدم.
چند برادر و خواهر بودید؟
ما سه برادر بودیم. داداش حبیبالله که اخیراً فوت کردند و داداش صادق برادر دیگر هم بودند. سه خواهر هم داشتیم.
خدا شما را حفظ کند. شما همان طور که اشاره کردید از صفر شروع کردید و اولین تجارت شما هم یک کنجد بود.
بله. ۳۵ تومان گرفتم و ۵۳ تومان فروختم.
گفتید ۵۳ تومان خریدم و ۷۰ فروختم.
ممکن است. اولین تجارت من بود. یک حاج علی اکبر حیدری در بازار بود. پیش او رفتم و از او خریدم و یک کیسه کنجد بود. گفت پول را چطور میدهید؟ گفتم ۱۵-۱۰ تومان دارم و میدهم و بقیه را به مرور میدهم. قبول کرد و به من اطمینان کرد. این را گرفتم و به نانوائی سر کوچه فروختم. دومین تجارت هم کشمش بود که به بقال سر کوچه فروختم.
چند ساله بودید؟
۱۴-۱۳ ساله بودم.
بعدا ادبیات قبول شدید؟
بله. ابتدا رشته زبان انگلیسی، بعد در دانشکده ادبیات قبول شدم.
بعد سر کلاس حقوق و اقتصاد هم میرفتید.
بله. هر دو دانشکدهها کنار من بودند.
دانشگاه تهران بودید؟
بله. دانشکده حقوق را میرفتم. دکتر صورتگر استاد دانشکده بود و من دوست داشتم. پسر دکتر حسابی هم دانشکده فنی بود و من آنجا هم میرفتم. هر وقت بیکار بودم، برنمیگشتم. صبح ساعت ۸ به دانشگاه میرفتم و مثلاً دو ساعت بیکار بودم همانجا به یک دانشکده میرفتم. بعد ماند که دکترا بگیرم که دیگر دنبال آن نرفتم. ترجیح دادم کاسبی کنم.
کاسبی رونق گرفت.
بله. سلطان زیره شدم.
اصلاً چطور سمت زیره رفتید؟
من مشهد خیلی میرفتم زیره در مشهد، در جنوب خراسان بود. یکی دو بار با تجاری که از جنوب خراسان میآمدند برخورد کردم. اینها زیره داشتند. زیره میدادم و این را دوست داشتم. از این محصول خوشم آمده بود. زیره را میخریدم و اندک اندک کارخانه زیره تاسیس کردم. کارخانه بوجاری زیره بود که در واقع زیره را پاک میکنند.
وقتی این کارخانه را درست کردم زیره را ۱۰۰ درصد پاک کردم. به نیویورک رفتم. مرکز بزرگ زیره در نیویورک بود. با یکی دو نفر از تجار زیره صحبت کردم و نمایندگی از آنها گرفتم و نمایندگی هم دادم. زیره را به نیویورک میفرستادم.
چه سالی بود؟
سال ۱۳۳۴ یا ۱۳۳۵ بود. از آن زمان بازار نیویورک را تسخیر کردم.
یک جایی گفته بودید قیمت را من تعیین میکردم.
هر دوشنبه تا من از ایران نرخ زیره را نمیدادم آنها معامله را شروع نمیکردند. تا این اندازه در زیره جلو رفته بودم. یک روزی انبار بزرگی داشتم که همه شرکتهای حمل و نقل ماشینهای خود را آنجا میبردند که زیرههای من را بار کنند. هر هفتهای ده تا ۵۰ تا کانتینر بار میکردند.
در زیره توفیق خوبی پیدا کردم. بعد دیدم زیره قیمت پائینی دارد. آرام وارد محصول کشمش شدم. در کشمش کردم و کارخانه کشمش تاسیس کردم که هنوز هم دارم.
الان ده تا کارخانه دارید؟
خیر. ۴-۳ کارخانه دارم. داشتم ولی الان ندارم. بعد از آن دیدم کشمش هم کیلویی دو یا ۴ تومان بود، پسته کیلویی ده تومان بود. علاقهمند به پسته شدم. نزد آقایی به نام مرشد رفتم که مرد خیلی خوبی بود. در کار پسته بود. گفتم مشورت کنم و در کار پسته وارد شوم. گفت بیا، چه اشکالی دارد؟ گفت به امریکا که صادر نمیکنید؟ گفتم خیر.
چون خودش با امریکا انحصار داشت و نمیخواست من ورود کنم. گفتم به امریکا نمیفرستم ولی شما صلاح میدانید وارد این کار شوم؟ گفت بله، شما باهوشید و زرنگ هستید. وارد کار پسته شدم. پسته کار وسیعی بود. یک سال ۲۰ هزار تن پسته صادر کردم. یک سال ۱۸ هزار تن صادر کردم. ۵ بار صادرکننده نمونه در پسته شدم.
در زمان قبل از انقلاب بود؟
نه، پسته را بعد از انقلاب وارد شدم. در زمان آقای هاشمی وارد این کار شدم. آقای هاشمی رئیسجمهور بودند. صادرکننده نمونه را از زمان آقای خاتمی و آقای احمدینژاد و دولت فعلی بود.
در بورس نیویورک هم میگویند اسم شرکت شما هست؟
این حرف را بیان نکنید؛ در این نیستم. الان دیگر نیستم. این برای یک زمانی بود و الان تمام شده است. من بورس نیویورک بودم ولی برای الان نیست. برای ۳۰ سال پیش است. برای اول انقلاب یا قبل انقلاب بود. در بورس نیویورک، لندن بودم.
قبل از تاجر شدن، ازدواج کردید یا بعد از این بود؟
من بعد از این ازدواج کردم. من در ۲۸ سالگی ازدواج کردم. در نتیجه پولدار شده بودم. (میخندد)
چطور با حاج خانم آشنا شدید؟
دختر دایی بنده بودند. مادرم خواستگاری کردند.
مهریه چقدر بود؟
این اسرار خانم است و نباید بازگو کنم.
خیلیها در این برنامه گفتند. خطبه عقد را چه کسی خواند؟
آیتالله مهدوی کنی و آقا سیدمحمد مصطفوی قائنی بودند.
با اخوی رابطه چطور بود؟ با حاج حبیب الله نزدیکتر بودید.
روابطم خوب و نزدیک بود ولی با ایدههای ایشان مخالف بودم. (میخندد) به او میگفتم به زندگی خود برسید. زندگی را رها کرده و دنبال روحانیت و بعد زندان رفت. من چند بار رفتم که از زندان بیرون بیاورم.
چند سال اختلاف سنی داشتید؟
دو سال اختلاف سنی داشتیم.
ایشان بزرگتر بودند؟
بله. به مشهد رفتم و با ماشین داخل زندان رفتم و گفتم میخواهم پیش دکتر اقبال یا نزد علم بروم و کاری کنم تو بیرون بیای. گفت خیر. اگر علم و یا خود شاه هم بیاید از من عذرخواهی کند من بیرون نمیآیم.
چند فرزند دارید؟
من دو پسر و سه دختر دارم.
چه میکنند؟
تجارت میکنند. پسر بزرگم کار پسته میکند، موفق هم هست. پسر دوم من بیمارستان ساختم و ایشان اداره می کند.
پزشک هستند؟
نه. مدیر بیمارستان هستند. در خیابان فرشته جایی را درست کردم. سه دختر هم دارم که همه ازدواج کردند. ۱۴ نوه هم دارم.
نتیجه هم دارید؟
خیر. انشاالله به زودی!
در خانه بحث سیاسی نمیکنید؟
هیچوقت.
همه اقتصادی هستید؟
اقتصادی و خانوادگی است.
دامادها را چطور انتخاب کردید؟ اهل اقتصاد هستند؟
اهل اقتصاد هستند، هر سه اهل اقتصاد هستند. یکی در کار مواد غذایی و خوراک دام است. یکی در مواد غذایی خشکبار است و یکی کارخانه کشمش دارد و کشمش را اداره میکند. هر سه اقتصادی هستند. همه هم از من بهتر هستند. من جزو کسبه جزء هستم ولی آنها موفق هستند.
اگر بخواهید یک توصیه اخلاقی کنید چه توصیهای برای جوانان دارید؟
توصیه اخلاقی من به جوانان این است که در هر کاری که میکنید، خدا را ناظر اعمال خود بدانید. صبح که از خانه بیرون میآیید هر کاری میخواهید، انجام دهید. شب که به خانه میایید این کارهایی که کردید، روی کاغذ بیاورید.
توصیه آیتالله خویی به شما بود.
هر کاری بکنید اما شب وقتی آمدید تمام کار روز خود را روی کاغذ بیاورید و ببینید چند بار دروغ گفتید. فردا صبح سعی کنید دروغها را کمتر بگویید. چند بار خواستید سر یک نفر را کلاه بگذارید، فردا صبح این کار را نکنید. اگر شما این کار را کنید خدا به شما کمک میکند.
هیچ وقت امروز به دیروز فکر نکنید. از دیروز تجربه بگیرید و برای فردا برنامه بریزید. فردا مهم است. مولا علی ابن ابیطالب (ع) فرموده دیروز تمام شده و فردا هم نیامده است؛ از دیروز پند بگیر، برنامه را امروز برای فردا داشته باشید. اگر این کار را کنید موفق هستید.
آقای خویی را چندین بار ملاقات کردم. گفت صبح نماز صبح میخوانید خیال کنید امام زمان کنار شما نشسته است. به شما میگوید هر کاری میخواهید انجام دهید و شب به من گزارش دهید. شب هر کاری کردید روی کاغذ بیاورید و گمان کنید امام زمان از شما میپرسد چه کردید؟ یکی یکی بگویید چه کردید و خودتان متوجه میشوید، کجا اشتباه کردید و اشتباه را فردا انجام ندهید.
من هر بار نجف میرفتم من را به خانه خودش میخواند. خانه ایشان کوفه بود. دو الی سه ساعتی منزل ایشان بودم.
گفتوگوی با آقای شمس را مشاهده کردید. ۵۰ سال است که با هم شریک هستید؟
۶۰ سال است که شریک هستیم.
چطور با هم آشنا شدید؟
با هم در مدرسه درس میخواندیم.
در رشته ادبیات؟
بله. ایشان در دانشگاه قبول نشد و نیامد، من قبول شدم ولی رفاقت ما سر جای خود بود.
چطور تصمیم گرفتید با هم سراغ اقتصادی بروید؟
من یک روز که در آموزشگاه سرچشمه با هم زبان انگلیسی میخواندیم، به ایشان گفتم دنبال شریک میگردم و میخواهم برای خودم کار کنم. دنبال شریک هستم و ایشان هم موافقت کردند؛ به همین سادگی شروع شد. خیلی فکر کردیم چه چیزی صادر کنیم. کنجد، گشنیز، شبدر بود ولی زیره را بیشتر توسعه دادیم چون دوست داشتیم. هر روز ده تا ۱۲ و ۱۵ نامه مینوشتیم. فارسیها را ایشان مینوشت و انگلیسیها را من مینوشتم.
سال ۵۵ دیدار امام (ره) در نجف میروید.
بله. به نجف رفتم. خدمت امام رسیدم. در زیرزمین بود و من را راه نمیدادند. چایی میخوردم و طرف گفت آقا وقت ندارد. گفتم بگویید برادر میرزا حبیب الله هستم.
چایی را زمین گذاشتم و گفتم اگر آقا وقت ندارد من چایی هم نمیخورم. رفت زیرزمین و آمد و گفت آقا گفت بیاید. گفتم من دو عرض دارم. گفتم دماوند میخواهم تکیه بسازم، گفت پولش را دارید؟ گفتم بله. گفتند بسازید. گفتم شما اجازه دهید از سهم بدهم. گفتند نمیشود. اگر پول دارید بسازید، چرا از امام زمان میخواهید بگیرید؟ گفتند حرف دوم را بیان کنید.
گفتم کارخانهای در قم تاسیس میکنم که اسم ان را آبسنج گذاشتم و کنتور آب تولید میکنم. گفتند مبارک است. گفتم میخواهم تعدادی از طلبهها را استخدام کنم و کمکی به طلبهها شود. گفتند طلبه نیازی به کار در کارخانه ندارد. این حرف دوم برای من اثر زیادی داشت. گفتند من خودم ان شاالله سال آینده زمستان در تهران هستم.
من این حرف را به حبیب الله گفتم. گفتم این از معجزات امام به من بود که من سال دیگر زمستان تهران هستم و اجازه هم ندادند طلبه ها در کارخانه کار کنند. این ملاقات اول من با امام بود.
ملاقات اول که با دوچرخه رفته بودید؟
اولین ملاقات من در نجف بود. ملاقات دوم با داداش حبیبالله سال بعد بود. از زندان بیرون آمده بود و با ایشان به پاریس رفتیم. خدمت امام رسیدیم. دوباره پسته و بادام را برده بودم. یک آشپزی آنجا بود که دماوندی بود. او را صدا کردم و گفتم این من را راه نمیدهد. گفت درست میکنم. یک سینی چای نزد امام برد و به امام گفت حبیب الله و برادرش آمدهاند.
امام فرمودند بگویید بیایند. من و داداش حبیب الله رفتیم. ۲۰ سالی بود همدیگر را ندیده بودند و همدیگر را در آغوش گرفتند و چقدر گریه کردند. بعد گفتم من به لندن بروم و کار دارم. گفتند ایشان بماند. من به هامبورگ و لندن رفتم و کارهای خودم را کردم. گفتند هر چیزی درباره ایران نوشتند روزنامهها را برای من بخرید و بیاورید، وقتی دنبال حبیبالله میآیید.
من هم روزنامهها را خریدم و ده روز بعد برگشتم. نزد امام رفتیم. این بار دیگر اگر قطبزاده حرف میزد توی دهنش میزدم (میخندد). روزنامهها را دادم و گفتم حبیبالله را ببرم. ایشان اجازه ندادند و نامهای به بنده دادند و گفتند نامه را به دکتر باهنر بدهید.
شهید محمدجواد باهنر؟
بله. در این نامه حکم تنظیم اعتصابات را به آقای باهنر داده بودند. نامه را در جیب خودم گذاشتیم و از ساواک که هنوز سرکار بود هم می ترسیدیم. من به ایران رفتم و روز بعد دز نیاوران خانه آقای باهنر را پیدا کردیم. نامه را دادیم و گفتند چه زمانی نزد ایشان بودید؟ گفتم دیروز بودم. باز کرد و گفتند آقا وظیفه برعهده بنده گذاشتند. گفتند شما هم باید باشید.
من گفتم من کاسب و تاجر هستم و زیره میفروشم و وقت این کارها را ندارم. گفتند نمیشود و باید باشید. از آن زمان من در کمیته تنظیم اعتصابات آمدم و بعد در اتاق بازرگانی آمدم.
بعد امام (ره) برای شما برای اتاق حکم زدند؟ برای ۸ نفر بود.
بله. برای ۸ نفر حکم دادند. مرحوم بهشتی یک روز ما را صدا کرد و گفت دارم حکم از امام برای شما میگیرم. اسامی هشت نفر عبارت بودند از، علی حاجترخانی، مصطفی عالی نسب، علاء میرمحمدصادقی، علی نقی خاموشی، ابوالفضل کرد احمدی، علی اکبر پورشهامی و اسدالله عسکر اولادی. صبح زود به اتاق بازرگانی آمدیم. هم زمانی که ما آمدیم بنی صدر هم یک عده ای را فرستاده بود. یک دعوا در سالن اتاق کردیم. گفتم به بنی صدر و هر کسی که هست بگو که بیرون بروید و دیگر اینجا نیایید. اگر باز بیایید کتک می خورید.
بنی صدر چه کسانی را تعیین کرده بودند؟
بنی صدر ۵ نفر را تایید کرده بود که ما آنها را راه ندادیم.
اتاق در آن زمان چه کاری را شروع کرده بود؟
در اتاق کاری را که آغاز کرده بودیم مشاوره با سازمان صنایع بود. پیش مهندس بازرگان رفتیم که در آن زمان نخست وزیر بود، اجازه گرفتیم به هر صاحب صنعتی که بدهی های آن مانده است، سیصد هزار تومان تا پانصد هزارتومان وام یک ساله بدهیم. این وام به من و میرمحمدصادقی و خاموشی اجازه داده شده بود که امضا کنیم. اجازه را بعدا شهید رجایی دادند. در آن زمان نخست وزیر بود و هنوز رئیس جمهور نشده بود.
از ان روز تا این زمان چهل سال است که من در اتاق هستم.
یاد ان خاطرهتان نیفتادید که در زمان قبل از انقلاب که شما را نزد نایب رئیس اتاق فرستادند و بیست سوال پرسید و شما همه بیست سوال را جواب دادید و گفت که این میتواند جای من بیاید؟
بله یاد آن خاطره افتادم که بعد از بیست سال جای ایشان نشستم. من پیش خودم گفتم که بیست سال بعد من جای ایشان خواهم نشست و نشستم.
در زمان جنگ کار اتاق چگونه بود؟
۱۵ الی ۲۰ روز یک بار به جبهه میرفتیم. کمک جمع می کردیم. اقای سیدعلی غیوری با ما بود که ایشان فوت نمودند به عنوان نماینده آقای منتظری در اتاق بود و آقای منتظری که … شد به نمایندگی امام در اتاق بودند. ما هر ماه یک بار حداقل به جبهه می رفتیم. گاهی خوزستان و گاهی غرب و مریوان می رفتیم و کمک با خودمان می بردیم. خیلی به جبهه رفتیم.
در آن زمان دولت خیلی دولتی نگاه می کرد و اصلا نگاه خصوصی نداشت. چون گفته بودید در جایی که نخست وزیر وقت اصلا اعتقادی به اتاق نداشتند؟
بله اعتقاد نداشت. ما نزد نخست وزیر وقت رفتیم. سابقه ماجرا این بود که من و آقای میرمحمدصادقی در مکه بودیم، خیلی شلوغ بود، ما برای نخست وزیر جا باز کردیم ایشان آمدند و وسط ما نشستند و بعد یک دقیقه سریع بلند شدند و گفتند من کنار شما نمینشینم. ما از آنجا متوجه شدیم که با ما خیلی بد است. (میخندد)
حضرت آقا که رئیس جمهور بودند در آن زمان این نظر را داشتند؟
نه، ایشان به ما کمک کردند. با آقای خاموشی نزد رئیس جمهور وقت رفتیم که حضرت آقا بودند ایشان قرارداد معروف شکستن انحصار دولتی ها را آقای خامنه ای در زمان ریاست جمهوریشان حل کردند.
یک جا گفته بودید که نمی خواهم این حرف را بزنم اما باید ۱۰ الی ۱۵ نفر متخلفان را واقعی برخورد شود و ۱۰۰ الی ۲۰۰ نفر هم شلاق بزنند تا درست شود؟
بله، من معتقد هستم که اگر متخلف واقعی را پیدا کردید و ثابت نمودید شلاق بزنید و در نماز جمعه این کار را انجام دهید. آنقدر فساد در دستگاه های دولتی وجود دارد، رانت و فساد و رشوه و زیرمیزی است و در همه دستگاه ها که من نمیخواهم نام ببرم. ما با این کار باید چکار کنیم؟ یا سه الی چهار مفسد فی الارض واقعی را اعدام کنیم، کسانی که واقعی این کار را کردند شلاق بزنیم شاید این فساد کم شود! خیلی فساد همه جا را گرفته است.
شما یک انسان با تجربه در حوزه اقتصاد هستید؛ اگر بخواهید تیم اقتصادی دولت را شما انتخاب کنید؟
به شما نمیگویم و در این کار دخالت نمی کنم اگر هم بخواهم بگویم رئیس جمهور من را صدا کند برای او خواهم گفت. نه اینجا نمی گویم چون میکروفن عمومی است.
شما فکر می کنید که در عرصه اقتصاد چه کسی می تواند کمک کند که حضور ندارد؟
من نمی توانم نام ببرم، اما اگر رئیس جمهور به عنوان مشورت من را بخواهد ۵ الی ۶ مهره به او می گویم که بچیند و این داستان را تمام کند. من یک بار گفتم سه ماه پیش نزد آقای سیف بودم گفتم که دو ماه بانک مرکزی را به من بسپارید من حل میکنم. دو الی سه ماه بانک مرکزی را بدون دخالت به من بدهند من مسئله ارز را حل می کنم ولی کسی گوش نکرد.
برنامه ما با دستخط شما تمام میشود
«به نام خدا
خوشحال هستم و خداوند را شکر میکنم که در برنامه دست خط شرکت می کنم. از آقای رنجبران و دیگر اداره کنندگان و همکاران در این برنامه صمیمانه قدردانی و تشکر می کنم و انشالله این آغاز دوستی های بعدی باشد. اگر در خلال صحبت های من خدای نکرده به کسی بیادبی شد معذرت خواهی می نمایم. خداوند صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را همواره موفق و موید بدارد خداحافظ با احترام».
دیدگاه