واکنش آقا به یک شعر

حاشیه‌های خواندنی دیدار رمضانی شاعران با رهبر انقلاب

روایت دیدار رمضانی شاعران با حضرت دوست در سال ۱۳۹۶، شیرینی و شگفتی و شکوه تازه‌ای داشت؛ مثل سالیان گذشته غالب چهره‌ها جدیدند و برای نخستین‌بار به این میهمانی دعوت شده‌اند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا روایت را از هرجا شروع کنم زیباست؛ لحظه‌های عزیمت شاعران پیر و جوان از دوردست‌های کشور به شوق دیدار و لحظه‌های به هم رسیدن اهالی شعر در حیاط حوزه‌ی هنری. هیجان وصف‌ناشدنی شاعرانی که از سرزمین‌های دیگر به بهانه‌ی این میهمانی بی‌نظیر آمده‌اند؛ هندوستانی‌ها، افغانستانی‌ها، تاجیک‌ها، بحرینی‌ها، ترک‌ها و پاکستانی‌ها. اشک شوق شاعری جوان نشسته بر ویلچر و لحظه‌شماری جانباز شاعری که پایی ندارد اما به پای دل آمده است.

روایت دیدار رمضانی شاعران با حضرت دوست در سال ۱۳۹۶، شیرینی و شگفتی و شکوه تازه‌ای داشت؛ مثل سالیان گذشته غالب چهره‌ها جدیدند و برای نخستین‌بار به این میهمانی دعوت شده‌اند؛ هم نوجوان‌های پر امید شعر انقلاب و هم ریش‌سپیدان و استادان باتجربه‌ی سرزمین شعر؛ از دیارها و شهرهای رنگ‌رنگ چهارگوشه‌ی ایران، چهره‌های شناخته و پدیده‌های نوظهور شعر کشور، مهمان نیمه‌ی رمضان امسال بودند. نماز خاطره‌انگیز و عطرآگین به امامت حضرت آقا هم مثل سالیان گذشته حسن مطلع این میهمانی شد. دقایقی پیش از نماز هم البته بسیاری از شاعران خدمت ایشان رسیدند. عرض ارادت و تقدیم کتاب و شعر و طلب دعای خیر بهانه‌ی این دیدارهای شیرین و رو در رو بود. حضرت آقا با محبت و توجه بسیار، مثل همیشه شاعران را مورد تفقد قرار می‌دادند و حتی دیدم خودشان دمدمه‌های اذان از جا برخواستند و به سمت برخی پیشکسوتان رفتند برای خوشامدگویی و احوال‌پرسی.

پس از صرف افطار، دقایقی قبل از اینکه ساعت به ده شب برسد مراسم با تلاوت قرآن، رسمی شد. شاعر عزیز و مهربان انقلاب، علیرضا قزوه بار دیگر مجری جلسه بود. بر اساس رسم مألوف و معهود چند بیت مختصر از سروده‌های خودش را که مناسبت موضوعی خوبی هم داشت خواند، این بیت‌ها حضرت آقا را در آغاز جلسه به وجد آورد:
اول سلام و بعد سلام و سپس، سلام * با هر نفس ارادت و با هر نفس، سلام
باید سلام کرد و جواب سلام شد * بر هر کسی که هست از این هیچ‌کس، سلام
فرقی نمی‌کند که کجایی‌ست لهجه‌ات * اترک سلام، کرخه سلام و ارس سلام
ظهرِ بلوچ، نیمه‌شبِ کُرد و ترکمن * صبحِ خلیج فارس، غروبِ طبس سلام
بازارگانِ درد! اگر می‌روی به هند * از ما به طوطیان رها از قفس سلام
“دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست” * گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام
معنای عشق، غیر سلام و علیک نیست * وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام!
قبل از سلام جام تشهد گرفته‌ایم * ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام!
آقا از همین شعر باب مزاح را هم گشودند و گفتند همه‌ی شهر‌ها را گفتین؛ مشهد ما را نیاوردین! مشهد هم یه جایی بود! لابد چون قافیه سین نداشت.

جلسه با قصیده‌خوانی دو پیشکسوت، آقایان گرمارودی و مجاهدی ادامه یافت که درباره‌ی مسائل روز و داعش خواندند. شعری که استاد گرمارودی خواند رسید به این بیت:
شیعیان را بی‌محابا می‌کشند از بحر و بر * زاده‌ی وهابیان‌اند از عراق و از یمن
حضرت آقا در واکنش به این بیت با لبخند فرمودند: البته شیعیان هم بی‌کار نیستند! یک‌طرفه قضاوت نکنید!

استاد عباسی قصری شاعر پیشکسوت قصر شیرینی که دو سه سال پیش شعرخوانی‌اش مورد توجه حضرت آقا قرار گرفته بود و حضرت آقا فرموده بودند: «ایشان تا حالا کجا بوده‌اند»، شاعر بعدی بود. عباسی قصری گفت قرار شده شعری ولایی بخواند اما دوست دارد شعری که در پاسخ مطروحه‌ی اخیر حضرت آقاست را بخواند.

چندی پیش رهبر انقلاب در دیدار شاعران مذهبی‌سرا دوبیت را به‌عنوان مطروحه مطرح کرده بودند که از این قرار بود:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم * لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم

استاد قصری با این ابیات به استقبال آقا رفته بود:
اگرچه نیستم بیگانه با بزم جنون من هم * به جز حسرت نخوردم زان شراب پرفسون من هم
میان برزخ شک و یقین گر جا نمی‌ماندم * چو یاران می‌شدم واصل به یار خود کنون من هم
شهادت کی نصیب هر زبون کم‌دلی گردد * ز ماندن کنده بودم دل، نبودم گر زبون من هم…
بر آتش می‌زدم خود را خلیل‌آسا چو بط بر شط * اگر بُت‌های خود را کرده بودم سرنگون من هم
بُت شوخی چو خودخواهی خدائی می‌کند در ما * گرفتارم به دام این بُت شوخِ درون من هم
سرِ آزادگی دارم ولی چون سروِ پا در گل * نشد تا وارهم از خود بدون چند و چون من هم
ازین خُسران که جز هجران نصیبم نیست از جانان * چو فرهادست بر دوشم غمی چون بیستون من هم
شهادت قسمتِ «قصری» نشد افسوس تا با شوق * چو بسمل در سماع آیم درونِ طشتِ خون من هم
بیت آخر را که شاعر خواند حضرت آقا فرمودند: البته دیر نشده هنوز! تا داعش هست امیدی هست…

شادابی حضرت آقا و جوانی اشارات ایشان جمع را به ذوق می‌آورد و جلسه را دوست‌داشتنی‌تر می‌کند.

شاعر بعدی، شاعر مصرع معروفی بود: «یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد»
دکتر محمود اکرامی‌فر که به‌تازگی گزیده‌ی غزل‌هایش با نام «اجازه هست بگویم که دوستت دارم» منتشر شده بود، غزل زیبایی خواند:
خدا از ما نگیرد روزی شب‌زنده‌داری را * نصیب ما کند یک‌بار دیگر بی‌قراری را
نشستم بر سر راه دلم یک عمر تا دیدم * غروب جاده‌ها را  لذت چشم‌انتظاری را…
دوبیتی‌های تربت می‌زند آتش به جان و دل * سه‌خشتی‌های قوچان می‌برد از سر خماری را
ملائک نیز در تنهایی آفاق مشتاقند * دوتار حاج قربان را، سرود سبزواری را
حضرت آقا از چیستی «سه‌خشتی» پرسیدند. آقای اکرامی گفتند نوعی شعر سه‌بیتی در قوچان است. باز پرسیدند به لهجه‌ی کرمانجی هم سروده می‌شود و آقای اکرامی گفتند بله، به زبان محلی کرمانجی است.

آقا باز هم در ادامه‌ی مزاح آغازین جلسه گفتند در این شعر خراسانی هم اسمی از مشهد نیامده بود.

پس از شعری که استاد جواد محقق برای سردار همدانی خواند، حضرت آقا فرمودند: سردار همدانی انصافاً شایسته بود.

شاعر بعدی علی‌محمد مؤدب شاعر جریان‌ساز و شناخته‌شده بود که مثنوی به‌یادماندنی خود را تقدیم به شهید بابارجب (رجب محمدزاده) جانباز شهید فریمانی که صورت خود را در جبهه از دست داده بود خواند؛ جانبازی که پس از سال‌ها همین دوسال اخیر شناخته شد و نامش به رسانه‌ها آمد؛ جانباز مظلومی که پس از دیدارش در حضرم حضرت رضا (علیه‌السلام) با حضرت آقا گویی بار آرزوهایش در دنیا را بست و چندی بعد به آرزوی آسمانی‌اش یعنی شهادت رسید. این مثنوی بیت‌های زیادی داشت برای برانگیختن احساس آقا و شاعران حاضر در جلسه. حضرت آقا پس از بسیاری از بیت‌ها واکنش نشان دادند و آفرین گفتند؛ بیت‌هایی از این دست:
چرا که مشق کنم، خط تیغ حرمله را؟ * چرا به گندم ری بازم این معامله را؟
ببین به من که برای جهان چه می‌خواهند * برای این همه پیر و جوان چه می‌خواهند
برای پیری این کودکان چه می‌خواهند * منم بلاغت تصویر آنچه می‌خواهند
گمان مبر که من سوخته ز مریخم * خلاصه‌ی همه‌ی بغض‌های تاریخم
به سمت مردم شرقم به غرب کی نگرم؟ * دخیل کرب و بلایم کجا به ری نگرم؟
بگو به دشمن تا گفتگو به من آرد * پی مذاکره بگذار رو به من آرد

شاعر استکبارستیز ترکیه، حسین آرکین، شعرخوانی بعدی را به عهده داشت و پس از او نیز شاعر پیشکسوت و معلم خوب شعر انقلاب، اسماعیل امینی، قصیده‌ای علوی را تقدیم کرد؛ قصیده‌ای که با استقبال رهبر انقلاب روبه‌رو شد. امینی هم به‌رغم کسوت، نخستین‌بار بود که در این جلسه شعر می‌خواند.

شاعری با نام «اخلاق» از هندوستان یکی از پدیده‌های جلسه‌ی امسال بود که شعری شسته‌رفته خواند و تحسین همه را برانگیخت:
آن نازنین نگار که چون دلبری کند * ما را به یک اشارت خود رهبری کند
رهبر انقلاب پس از این شعر زیبا آفرین گفتند و فرمودند: «به اساتید فارسی‌گو و فارسی‌دان هندوستان سلام ما را ابلاغ کنید و بگویید که ما با آنان احساس برادری می‌کنیم و قرن‌هاست که این احساس وجود دارد.»

آرش پورعلیزاده شاعر جوان و باسابقه‌ی رشتی که از جامعه‌ی معلمان نیز هست، دیگر شاعری بود که شعر خواند و تنها شاعری که نیمایی خواند. بخش‌هایی از نیمایی این شاعر مورد توجه و تفقد حضرت آقا واقع شد.

یکی از شعرهای برجسته و خاص قرائت‌شده در دیدار امسال بی‌شک شعر مهدی جهاندار، شاعر شناخته‌شده و متواضع اصفهان بود. جهاندار که شاعر شعرهای ماندگاری چون «عشق سوزان است بسمِ اللهِ رحمنِ الرحیم» و «چه روزها که یک‌به‌یک غروب شد نیامدی» است و بالاخره امسال نخستین کتابش را با نام «عشق سوزان است» در شهرستان ادب به چاپ رسانده بود، غزلی متمایز برای فتنه خواند:
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد * آه! این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیزدندان * در لباسی تازه، شاید فتنه چوپان بوده باشد
فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛ * فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد
فتنه شاید در صف صفِین می‌جنگیده روزی * فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد!
فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده * یا که در طیّاره‌ی پاریس_تهران بوده باشد
فتنه شاید تابی از زلف پریشانِ نگاری * فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد
فتنه شاید اینکه دارد شعر می‌خواند برایت؛ * وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد
ذرّه‌ای بر دامن اسلام ننشیند غباری * نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد
دوره‌ی فتنه‌ست آری، می‌شناسد فتنه‌ها را * آنکه در این کربلا عبّاس ِ دوران بوده باشد
فتنه خشک و تر نمی‌داند خدایا وقت رفتن * کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد
حضرت آقا و همه‌ی شاعران پس از هر بیت تحسین می‌کردند و آفرین می‌گفتند. آقا پس از شعر نیز تأکید کرد شعر از همه جهت بسیار خوب بود.

شاعر جوان قمی، محمدجواد الهی‌پور نیز شعری با حال و هوای اجتماعی سیاسی و با ساختاری نو خواند. چهارپاره‌ای روان و جذاب:
بحث استادمان بصیرت بود * در کلاسی صمیمی و آرام
بغض‌هایش همیشه حسن شروع * اشک‌هایش همیشه حسن ختام
هفته‌ی پیش آمد اما دیر * سینه‌ای صاف کرد و گفت: سلام
بحث امروز زودباوری است * که زده ضربه بر تن اسلام
حیدری ایستاد اجازه گرفت * گفت: لطفاً مثال هم بزنید
مثلا ماجرای جنگ احد… * فکر کردند جنگ گشته تمام
دشمن از سوی دیگر آمد و… خب * خودتان قصه را که می‌دانید
عده‌ای جا زدند و برگشتند * مرتضی ماند و زخم‌های مدام
جنگ صفین یک مثال عیان * مکرِ بر نیزه کردن قرآن
یک قدم مانده بود تا پایان * که به مالک رسید این پیغام:
برسان خویش را علی تنهاست * دستِ فتنه به کار افتاده
باز لشکر سوار جهل شده * شورش افتاده در پیاده نظام
حکمیت مثال بعدی ماست * قصه‌ی غفلت ابوموسی
نقل انگشترش که معروف است * مرد منفور در خواص و عوام
آه سردی کشید و گفت: هنوز * عده‌ای در صف نبرد دمشق
مست جان‌بازی‌اند و یک عده * مست مال و منال و نام و مقام
خواست از جام زهر دم بزند * سرفه‌ی شیمیایی‌اش گل کرد
مصرع بعد سرفه بود فقط * مصرع بعد سرفه بود پیام
شهریاری بلند شد، پرسید: * جای این زودباوری آیا
می‌شود گفت جهل و خوش‌بینی؟ * یا خیانت به خط فکر امام؟
خنده‌ای تلخ بر لب استاد * مهر تأیید زد به پرسش او
گفت: امروز هم… که زوزه‌ی زنگ * درسمان را گذاشت بی‌فرجام

ابراهیم قبله آرباطان، شاعر دیگری از دیار تبریز بود که امسال توفیق شعرخوانی یافت؛ شعرش برای حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بود:
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست * ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
عشق، یعنی «کلنا عباسک یا زینبا» * پشت جبهه اسم تو، خط مقدم اسم توست

سید حمیدرضا برقعی که از شناخته‌شده‌ترین شاعران آیینی کشور است، جوان دیگری بود که غزل خواند:
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم * دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
کنارت چای می‌نوشم به قدر یک غزل خواندن * به قدری که نفس تازه کنم؛ خیلی نمی‌مانم
کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه یا شاید * درختی خسته در اعماق جنگل‌های گیلانم
رها، بی شیله پیله، روستایی، ساده‌ی ساده * دوبیتی‌های باباطاهرم عریان عریانم
شبی می‌خواستم شعری بگویم ناگهان در باد * صدای حمله‌ی چنگیزخانن آمد؛ نمی‌دانم –
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم * در آتش خانه‌ام می‌سوخت؛ گفتم آه…دیوانم…
چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را * زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم
من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ، یک بانو * پی تحریم تنباکو شکسته تُنگ قلیانم
فراوان داغ دیدن‌ها؛ به مسلخ سر بریدن‌ها * حجاب از سر کشیدن‌ها؛ از این غم‌ها فراوانم
شمال و درد کوچک‌خان؛ جنوب و زخم دلواری * به سینه داغدار کشته‌ی حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد * منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم * پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان * که تهران‌تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم
صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان * تو را لب تشنه‌ایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را * منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد * از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم * که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم

آقای قزوه خواست استاد قادر طهماسبی (فرید) که در جلسه هستند به صف اول بیایند و شعر بخوانند. فرید با بیان تأثر عمیقش از حوادث اخیر گفت زمزمه‌هایی تازه در این باره داشته است منتها مردد است که آنچه مطلوب است شده یا نه.
حضرت آقا گفتند: خب بخوانید ببینیم شده یا نه؛
فرید خواند:
سر بشکنید فتنه‌گر بی‌وجود را * رسوا کنید فتنه‌ی آل سعود را
با سنگ بی‌وجود مگر می‌توان شکست * آرامش طلایی شهر شهود را
از داعش خبیث گرفتیم عین و شین * زین بافه وا کنید دگر تار و پود را
تهران داغدار در این غم صبور باش * ایران من بخند و بگریان حسود را
آهسته‌تر خرام در این دشت ای صبا * ما بذر لاله کاشته‌ایم این حدود را…
حضرت آقا پس از این بیت به آقای قزوه اشاره کردند که: ایشون واقعاً و به تمام معنا شاعر است.
همچنین پیشنهادی به شاعر دادند که در بیت دوم به جای «طلایی» بگوید «خدایی» تا با آرامش خدایی وعده‌داده‌شده در آیه‌ی «فانزلنا سکینه…» نیز هماهنگ‌تر شود.
آقا که از مشکل بینایی فرید مطلع بودند دعا کردند چشم ایشان نیز بهبود یابد.

محسن ناصحی شاعر انقلابی و آیینی اصفهان، شاعر دیگری بود که پس از ابلاغ سلام همکارانش در نیروی انتظامی، شعرخوانی خود را با این رباعی که روزهای اخیر بسیار شنیده شده شروع کرد:
امروز وطن معنی غم را فهمید * با سایه‌ی جنگ، متهم را فهمید
از خواب پرید کشور من اما * معنای مدافع حرم را فهمید

محمد زارعی از دلیجان از شاعران موفق سال‌های اخیر، دیگر شاعری بود که با شعر خوبش یکی از پدیده‌های رمضان امسال شد:
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار، سر * هر کسی بالا کند با نیت دیدار، سر
هر زمان یک‌جور باید عشق را ابراز کرد * چون تو که هر بار دل می‌دادی و این بار، سر
عشق، آری عشق، وقتی سر بگیرد می‌رود * بر سر دروازه‌ها سر، بر سر بازار سر
ای شکوه ایستا! نگذار بر دیوار، دست * تا جهان نگذارد از دست تو بر دیوار، سر

حضرت آقا با شنیدن این مصرع از شعر «روی دوش مرد گاهی می‌شود سربار، سر» گویی به یاد رفقای شهیدشان افتاده باشند، بغضشان ترکید و متأثر شدند.

بانوی پیشکسوت شعر انقلاب سیمین‌دخت وحیدی امسال هم مثل سالیان گذشته که فرصت را به جوان‌تر‌ها می‌داد، شعر نخواند البته امسال خود آقای قزوه چند بیتی از شعر ایشان را خواند و آقا تحسین کردند.

خانم شعبانی از هندیجان شاعر دیگری بودند که شعر خواندند؛ شعری برای خانواده.

طیبه عباسی از قم و آرزو سبزوار قهفرخی از فرخ‌شهر غزل‌های زیبا و شنیدنی دیگری خواندند تا توانمندی بانوان شعر انقلاب را نشان دهند. حضرت آقا هم انصافاً به این شعرها تفقد داشتند.

هدیه طباطبایی ازکاشمر نیز غزلی با این مطلع خواند:
به شب‌هایی که مادر‌ها نمی‌خوابند، فرزندم! * به لالایی به این دلشوره‌ها سوگند، فرزندم
آقا بعد از تحسین این شعر پرسیدند این شعر برای فرزند اولتان بوده؟ خانم طباطبایی گفت ان‌شاءالله!! پس از خنده‌ی حضار، آقا دعا کردند خدا فرزندهای زیادی به شما بدهد.

بالاخره نوبت به شعر طنز هم رسید؛ هرچند بزرگانی چون ناصر فیض و سعید بیابانکی در جمع بودند اما اولویت با جوان‌ها بود و محمدحسین مهدویان شاعر جوانی بود که طنز زیبایی برای تولید داخلی خواند با این مطلع:
این طرف استکان لبنانی * آن طرف قاشق لهستانی
گاز و یخچال بهترینش چیست؟ * آلمانی و انگلستانی…

محمد سهرابی شاعر هندی‌سرا و مطرح آیینی، دیگر میهمان محفل شاعرانه‌ی رمضان ۹۶ بود که در شب میلاد امام مجتبی (علیه‌السلام) غزلی تقدیم به آن حضرت کرد:
دعای زنده‌دلان صبح و شام یا حسن است * که موی تیره و روی سپید با حسن است
مبین ز نسل حسن هیچ‌کس امام نشد * به حُسن بینی اگر هر امام را، حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم * دو کوه هست ولی کوه بی‌صدا حسن است
حسین نهی به قاسم دهد، حسن دستور * ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است!
بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت * بیا که کنیه‌ی شیرخدا اباحسن است
رهبر انقلاب ضمن تحسین این غزل درباره‌ی بیت دوم فرمودند البته همه‌ی ائمه از امام باقر به بعد (علیهم‌السلام) از نسل حضرت امام حسن‌اند.

عبدالحسین انصاری شاعر غزل‌سرا و محجوب از نورآباد ممسنی نیز غزلی عاشقانه خواند تا رسید به این بیت:
آغوش تو سپیدترین عاشقانه‌هاست * ای کاش رو به من بگذارند وا شود
حضرت آقا به مزاح فرمودند: بی‌انصاف‌ها نمی‌گذارند!

حسن مبارز، شاعر افغانستانی مقیم ایران شعری تقدیم به شهدای مدافع حرم کرد و مهران عباسیان شعری به زبان آذری خواند.

شاعر پرمخاطب، فاضل نظری نیز با تعارف آقا غزلی عاشقانه با این شروع خواند:
گر عقل پشت حرف دل اما نمی‌گذاشت * تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست * می‌شد گذشت وسوسه اما نمی‌گذاشت
این‌قدر اگر معطل پرسش نمی‌شدم * شاید قطار عشق مرا جا نمی‌گذاشت

حضرت آقا با شنیدن مطلع فرمودند «روی حرف دل» بهتر از «پشت حرف دل» است و فاضل هم فوراً با این اصلاح شعر را بازخوانی کرد:
گر عقل روی حرف دل اما نمی‌گذاشت

اواخر جلسه بود و حضرت آقا با لبخندی به حاج آقا گلپایگانی، دکتر حداد عادل و حاج آقا رشاد اشاره کردند و گفتند از «خاصه‌خرجی»‌های ما کسی شعر نمی‌خونه؟ بعد از درنگی آقای حداد دست‌به‌کاغذ شد و غزلی خواند برای حضرت امام(رحمه‌الله) و به‌عنوان آخرین شاعر نیز آقا از دکتر محمدمهدی سیار خواستند شعری بخواند و این غزل دکتر سیار پایان‌بخش جلسه‌ی به‌یادماندنی رمضان امسال شد:
خاموش، لب به هجو جهان باز کرده است * این زخمِ ناگهان که دهان باز کرده است
چشمم بساط چشم فرو بستن از جهان * در این جهان چشم‌چران باز کرده است
اشکم بر آمد از پس گفتن، چه خوب هم… * طفلک اگرچه دیر زبان باز کرده است
این چاکِ پیرهن که از آن شرم داشتیم * خود لب به پاک بودنمان باز کرده است

من خود به چشم خویش شنیدم هزار بار * هر غنچه‌ای لبی به اذان باز کرده است

دیدار امسال را می‌توان یکی از کیفی‌ترین جلسات و به یادماندنی‌ترین جلسات رهبر عزیز انقلاب با شاعران دانست؛ جلسه‌ای متنوع، پر امید و پرنشاط که به نظر می‌رسد خاطره‌اش از دل حاضران به‌زودی پاک نشود.

Share