نرم نرمک میرسد اینک بهار
در همه بهاریههای سروده شده از دوره منوچهری دامغانی تا امروز، غبطه بشر بر حال روزگار در هنگامه فرا رسیدن بهار را میتوان رصد کرد
میگذرد ثانیهها
با شتاب رخوتناک
تا
شمایل قندیلواره سرما
دوباره فرو ریزد
از
ارتفاع سبز بهار
***
و حکایتی دارد این رقص فصلها در پهنه وسیع زمان؛ زمانه بی بدایت بی پایان. و حکایت این سماع مستانه هم، هرچه باشد هیچ نیست مگر نمادی اثر گذار و جاویدان از بازی قدرت «قدرتمدار بی همتا». همو که سبزینه در دامان طبیعت میریزد تا بهانه شادباش بشر باشد. و آنگاه در کوره سوزان تابستان میگدازدش آن سان که چون زرّ ناب در قاب پاییز بنشیند و بدرخشد «وهم انگیز»؛ و سپس قندیل سپید سرما را تکه تکه از کاسه گیتی، پیش پای خلیفه خود میریزد تا سبزینه رویش از لا به لای شکاف الماسواره قندیلهای سرمایی سر بر آورد و بانگ برگیرد بر بیداران و غافلان نشانهها و آیتهای رنگ رنگ کریم اعظم اکبر، که: اگر بید اعتقادتان لرزان است، در این آینه بنگیرید که چگونه جهان افسرده مرده از دخمه قندیل بسته زمستان سیاه و سرد، سر بر میگیرد و سبزه در بهار گره میزند تا حسابکشی شود از قطره قطره باران و دانه دانه برفی که بر شاخساران و دشتها باریده در طول روزان ابراندود و محاسبه میکند ثمر و بی ثمری مخلوق را حتی در پستوی گنجینه بوته بوته شالیها، و دریغا ما که اگر همچنان سخت جانی کنیم در درک این همه نعمت و زیبایی و تفکر در این همه نشانه و آیت.
باری، بگذریم؛ که سنت بهاریه از دیر باز تا امروز فلسفهای نداشته مگر همدلی با شادکامی بشر، نه دامن زدن بر تلخکامیها؛ که بشر، امروز در نهایت تلخی است.
لذا یادآوری این نکته ضرورت دارد که این نوشته کوتاه با یک بهانه قلمی شده؛ تبریک و تهنیت آمیخته با انذار به مناسبت بهارسرمست طبیعت که این روزها سایه گامهای استوارش دارد از بالای سرمان میگذرد و مژده شادکامی و بیدارباش میدهد و برای اجتناب از گسست رشته کلام به این مقوله در حد توان و ظرفیت اشاراتی کوتاه رفته و امید است پسند طبع زیباپسند واقع شود.
زنده یاد فریدون مشیری، آنگاه که از شمیم طربناک بهار سر شوق آمده، میگوید:
عطر نرگس٬رقص باد٬
نغمهٔ شوق پرستوهای شاد٬
خلوت گرم کبوترهای مست٬
نرم نرمک میرسد اینک بهار٬
خوش بهحال روزگار٬خوش بهحال روزگار…
در همه بهاریههای سروده شده از دوره منوچهری دامغانی تا امروز، غبطه بشر بر حال روزگار در هنگامه فرا رسیدن بهار را میتوان رصد کرد و البته تردیدی نیست که این خوشبهحالی، شامل حال آدمی نیز میشود؛ چرا که از زمان نیاکان ما در ایران باستان تا امروز، گذار زمستان سیاه و سرد به بهار دل انگیز و طربناک، آدمی را هم سر شوق میآورد تا از نعمتهای بی حد ایزد رحمان، نهایت بهره و حظ وافر را ببرد و باز تردید نیست، آن که از این همه تنعم بهره لازم نگیرد و روح و جانش تازه و شاداب نشود با سلامت جسم و جان فاصلهای دارد معنادار. و این، البته همه داستان نیست! که اگر بود چه نیاز به این همه تکرار؟ و بررسی این قصه، مجالی دیگر میطلبد و فراغت و توانی که خارج از ظرفیت این نوشتار است.
اما آنچه را در این فرصت میشود یادآوری کرد اینکه، ما باید مطابق دین و سنتمان رفتار کنیم و آنچه را که به عنوان آموزه از این مسیر آموختهایم به کار بندیم تا انشاءالله قدمی در بهبود شرایط و زندگی خود برداریم و در این بین همانگونه که طبیعت و زمین و زمان دچار یک تغییر بنیادی میشود، آدمی نیز لازم است تغییری اساسی در منش و رفتار خود ایجاد کند تا طراوت و تازگی از ذره ذره وجودش بتراود و از این رهگذر به جایی برسد که به قول معروف «بجز خدا نبیند» و اگر اینگونه شد، خوشا به سعادت آن که از این مرحله گذر کرده و باید به حال او نیز غبطه خورد.
این نوشته قصد نصیحت ندارد اما این توصیه را پیش پای همگان مینهد که دریغ است آدمی که از این همه طربناکی، طرفی نبندد و ذخیرهای بر ذخایر دنیوی و اخروی خود نیفزاید. و پیشاپیش آرزوی تحول احوال همه همراهان را از درگاه حضرت احدیت مطالبه کرده و بر این آرزو در انتطار بهار میمانیم.
اسماعیل تپاک
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه