قطار اصلاح طلبی و اصول گرایی
قطار اصلاح طلبی و اصول گرایی ۱. توسعه فرایندی قدم به قدم است. باید صبور بود و برنامه به برنامه گام برداشت. پس از جنگ ۸ ساله،قدم اول را خوب برداشتیم و شروع کردیم به طراحی برنامه های لازم برای بازسازی ویرانی های کشور که ناشی از جنگ بود. ایراداتی داشت اما هرچه بود با […]
قطار اصلاح طلبی و اصول گرایی
۱. توسعه فرایندی قدم به قدم است. باید صبور بود و برنامه به برنامه گام برداشت. پس از جنگ ۸ ساله،قدم اول را خوب برداشتیم و شروع کردیم به طراحی برنامه های لازم برای بازسازی ویرانی های کشور که ناشی از جنگ بود. ایراداتی داشت اما هرچه بود با برنامه بود و این مهمترین نکته قضیه است: داشتن برنامه.
۲. پس ازآن،بجای تکمیلک ارآغاز شده رفتیم سراغ مرحله جلوتراز آن والبته در انجام آنهم تخت گاز حرکت کردیم. ترتیب را نه تنهارعایت نکردیم بلکه اسیر دست رویدادها شدیم وآرمانهایمان. آرمانها بسیار خوبانداماآرمانی زیستن با خودمرگ آرمانهارابه ارمغان می آورد. و مادر فضای دوم خرداد،آرمانی زیستیم و نتیجه شد مرگ آرمانهایمان. بجای آنکه آرمانی فکر کنیم و زمینی عمل کنیم در هر دو بخش آرمانی شدیم. هم آرمانی زیستیم و هم تعجیل داشتیم در این زیست آرمانی. بهای تعجیل و سرعتمان اما گزاف بود. آنهایی که می بایست سرمایه های نه تنها اصلاحات بلکه کل کشور می شدند، شدند سرمایه های سوخته قدرت. اقتصاد ثبات یافته مان فرصت دیده شدن پیدا نکرد و البته رو به فنا رفت. چون آنقدر بر طبل سیاست کوفتیم که یادمان رفت مردمی در پایین دست هم داریم که سیاست اولویت اول شان نیست. این مردم دیده نشدند چون ما خود را در آسمانها می دیدیم در حالی آنها روی زمین می زیستند. چون آرمانی فکر می کردیم انتظارتمان را هم آرمانی کردیم غافل از این که اگر نتوانیم برآورده شان کنیم تنها محرومیت می ماند و اعتراض. انتظار بدون پاداش تنها محرومیت آورد و محرومیت بدون جواب هم اعتراض شد. نتیجه هم اعتراض خودی بر خودی شد و همان مردم پشت سر را از دست دادیم.
گفتیم رای داریم پس از پایین فشارمی آوریم واز بالا هم چانه زنی می کنیم. اما حریف آمد تمام قد زمینگیرمان کرد. هزینه داشت اما شدنی بود. پس شد. دراین میان،هاشمی آمد تابه تعبیری نظام سرما نخورد. اما چپ های اکنون اصلاحطلب شده هراسناک شدند که گویا او آمده است تا ترمز اصلاحات را بکشد. غافل از اینکه در آن زمان قطار اصلاحات اصلا ترمز نداشت و هاشمی آمده بود تا تازه به این قطار اصلاحات ترمز بدهد. لذاچپ هاترمز هاشمی را کشیدندواینگونه شدکه تنها سپر خودرااز دست دادند. هاشمی که میتوانست سپراصلاحات باشد قربانی اصلاحطلبان شد تا اصلاحات نه ترمز داشته باشد و نه سپر. چنین قطاری هم یا از جاده خارج می شود چون ترمز ندارد و یا امنیت نمی یابد چون سپر ندارد. و چنین هم شد. قطار اصلاحات هم از جاده خارج شد و هم برای سرنشینانش بی امنیت گشت. هم اصلاحات محقق نشد و هم اصلاح طلبان از دور قدرت خارج شدند.
۳. از دل این قطار بی ترمز و بی سپر اصلاحات، قطار دیگر برخاست که نه تنها ترمز نداشت بلکه نمی خواست هم ترمز داشته باشد. اصول گرایان جوان پشت خط مانده سوار قطاری شده بودند سریع السیر که مقصدش عدالت بود و همان مردم روی زمین زیسته دیده نشده توسط اصلاحات هم سرنشینان آن. اما بار دیگر آرمانی بودن و آرمانی زیستن بلای جان مان شد و به مرگ آرمانهایمان منجر شد. این بار سرمایه هایی دیگر سوختند و نه تنها خود سوختند بلکه آتش بر خرمن زدند. خرمن اقتصاد باثبات اصلاحات در آتش سوخت و هر آنچه کشته بودیم فنا شد. مردمی که طالب عدالت بودند و خواهان دیده شدن، نه تنها دیده نشدند که داشتند محو می شدند. آنچه می بایست مایه عدالت می شد بستر فساد گردید تا جایی که دیگر عدالت بی معنا شد. این قطار سپر داشت اما آنقدر سرعت داشت که هیچ سپری را یارای ایستادن در برابر آن نبود. لذا سپر هم افاقه نکردو از سپر عبور کردند. این بار قطار با سپر و بی ترمز اصول گرایی قربانی شد و با خود قربانی هم گرفت.
۴. بار دیگر آرمانی اندیشیدن و آرمانی زیستن بلای جان مان شد. هم خودمان سوختیم و هم آرمانهایمان. انگار سوختن، شده است پیشه ما! قطارهایمان هم از جاده خارج می شوند و هم از ریل. نتیجه اش قربانی شدن و قربانی گرفتن است. چون مسیرهایمان غلط است و ریل گذاری هایمان نادرست. آرمان خوب است اما آرمانی زیستن به مرگ آرمانهایمان می انجامد.
دکتر هادی نوری
۱۶ مهر ۱۳۹۴
پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه