خدا روزیرسان است و سهمش را فراموش نمیکند;با فروش کارهایم آرزوی مادرم را برآورده کردم و برایش خانه ساختم
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا فریبا معصومی، معلول کارآفرین اهل روستای شولم شهر فومن با گفتار و کردارش مسیری پیشروی ما ترسیم میکند که در آن، نقص عضو دستاویزی برای بیکاری، وابستگی و پوچی نیست.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا فریبا معصومی، معلول کارآفرین اهل روستای شولم شهر فومن با گفتار و کردارش مسیری پیشروی ما ترسیم میکند که در آن، نقص عضو دستاویزی برای بیکاری، وابستگی و پوچی نیست. این زن با نحوه نگاهش به زندگی و با عملکردش، ایمانی را به نمایش میگذارد که نیاز همیشگی انسانهاست. به بهانه برگزاری نمایشگاهی از آثار او در تهران با این هنرمند و کارآفرین گیلانی به گفت و گو نشستیم:
چگونه باوجود معلولیت وارد عرصه کار و کارآفرینی شدید؟
گیل نگاه در ادامه نوشت:معلولیت من مادرزاد و علت آن بیماری راشیتیسم و پوکی استخوان است. احتمالا بهدلیل داروهایی که مادرم در زمان بارداری مصرف کرده، این عارضه برایم پیش آمده است. از همان دوران نوجوانی و وقتی کمی خودم را شناختم، متوجه شدم بهدلیل معلولیتم نمیتوانم خیلی از کارها را انجام دهم. به این فکر کردم که خدا مرا با این وضعیت خلق کرده و با مهربانی بیحد و مرزش به من حق زندگی داده پس حتما در وجود من تواناییهایی برای جبران معلولیتم قرار داده است. این شد که بهدنبال کشف تواناییهایم بودم و استعدادم در کارهای هنری و بافتنی با کاموا را کشف کردم. در سایر رشتهها مثل پولکدوزی، عروسکسازی، نقاشی، گلسازی و… هم کار میکنم و از طریق همین کار به خودکفایی مالی رسیدم و حتی شاگرد گرفتم، آموزش دادم و کارآفرینی کردم.
بافتن با یک میله بافتنی چطور به ذهنتان خطور کرد؟
همانطور که میبینید معلولیت من بهصورتی است که باید بهصورت خوابیده کار کنم و معلولیت حتی اجازه نمیدهد بهراحتی از هر دو دستم همزمان استفاده کنم. این بود که خدا خلاقیتم را شکوفا کرد و سر یک میله بافتنی را دو شاخه کردم و توانستم راحتتر کار کنم. درواقع این میله بافتنی مخصوص خودم و اختراع خودم است(میخندد). قبل از آن مجبور بودم از دهانم هم برای بافتن کمک بگیرم که با این ابزار، سرعت و کیفیت کارم خیلی بهتر شد.
کار بافتن با کاموا و میله بافتنی و طرح انداختن و دیگر کارها را چطور یاد گرفتید؟
باورش سخت است اما من هیچ استادی برای آموزشم نداشتم. بافتن ساده را در دوران کودکی با نگاه کردن به دست کسانی که بافتنی میبافتند، یاد گرفتم. بقیه کارها مثل طرح انداختن و طراحی انواع لباس کاموایی بچهگانه، انواع شال و انواع عروسکهای کاموایی را در ذهنم انجام میدهم و بعد هم میبافم. توضیح این کار برای شما که میخواهید با کلمات روش کار مرا به خوانندگان روزنامه منتقل کنید سخت است اما اگر بخواهید بافتنی یاد بگیرید، مثل شاگردان زیادی که از من کار یاد گرفتهاند، میتوانم به شما هم یاد بدهم، بهشرطی که تنبلی نکنید (خانم معصومی با گفتن این حرف میخندد).
یادتان هست نخستین کاری که فروختید چه بود و آن را چند فروختید؟
خاطره نخستین کاری که فروختم، برایم خیلی ارزشمند است و این اتفاق همچون یکی از دریچههایی بود که خداوند از نعمتهای بیکرانش به روی من باز کرد و نشانم داد که این هنری که در وجود من به ودیعه گذاشته ارزش افزوده مالی دارد. به همین دلیل کاملا آن کار را یادم هست. یک جفت دستگیره با طرح تخممرغ نیمرو بود و آن را به خواهر دوستم به قیمت ۱۰۰۰ تومان فروختم. آن روز نخستین دشتم را از کسبوکارم گرفتم و فهمیدم میتوانم از این راه از نظر مالی خودکفا باشم. هنوز هم از یادآوری این معجزه انرژی میگیرم و سرشار از حس شکرگزاری از خداوند میشوم.
چطور از فروش کارها بهصورت تکی و به آشناها به اینجا رسیدید که نمایشگاه برگزار میکنید و کارهایتان را به عموم عرضه میکنید؟
از فروش کارهایم به مشتریهای آشنا و در و همسایه بهتدریج اعتمادبهنفس پیدا کردم و فهمیدم کارهایم کیفیت دارند و مشتریپسند هستند. فقط به سرمایه اولیه نیاز داشتم که کاموا و ملزومات بیشتری بخرم و کارگاه راهاندازی کنم. این سرمایه را فردی خیر در مشهد به من وام داد. مسافرت مشهد را هم بهعنوان معلولی که کارآفرین است، سازمان بهزیستی به من جایزه داده بود. درواقع گشایش در کسبوکار و شکوفایی کارم را بعد از لطف خداوند مدیون برکت زیارت آقا امامرضا(ع) هستم. وقتی تولیدات خودم و شاگردانم بیشتر شد، توانستم عرضه را بالا ببرم و در نمایشگاهها، دستبافتههای کاموایی و سایر کارها را به مردم مستقیما عرضه کنم.
استقبال مردم از کارهای شما چطور است؟
استقبال همیشه یکسان نیست. بعضی اوقات استقبال خوب است و کارها بهسرعت فروش میرود و بعضی وقتها کسبوکار کساد میشود و حتی اگر من برقصم هم کسی کارها را نمیخرد(میخندد). ببینید! سهم من این است که کار کنم، تلاش کنم، نمایشگاه برگزار کنم، کارم را به مشتریان معرفی کنم، از کاموا و ملزومات با کیفیت استفاده کنم، از طرحهای زیبا و خلاقانه استفاده کنم که مشتری را جذب کند. اینها سهم من است. فروش رفتن و نرفتن دیگر سهم من نیست و سهم خداوند است. خدا سهمش را فراموش نمیکند. تا امروز که خدا روزیرسان بوده و سهم خودش را بهخوبی انجام داده است. من با فروش همین کارها آرزوی دیرین مادرم را برآورده کردم و برایش خانه ساختم.
اگر افرادی که بیکار و ناامید هستند – مخصوصا خانمها – این مصاحبه را بخوانند، دوست دارید به آنها چه بگویید؟
دوست دارم به آنها بگویم شما چه مرد هستید چه زن، چه سالم و چه معلول، بچههای خداوند هستید. برای بچههای خدا ناامیدی و وابستگی به غیرخدا معنا ندارد. خدایی که فریبا معصومی را با معلولیتش در روستای دورافتاده و محروم گیلان فراموش نکرد، شما را هم فراموش نکرده است. برای خودکفایی و زندگی شرافتمندانه قدم بردارید و ببینید که خدا چطور مشکلات را از جلویتان برمیدارد و راهها را برای شما هموار میکند.
گفتنی است نمایشگاهی از کارهای خانم فریبا معصومی در بازارچه آفتاب به نشانی خیابان شریعتی ، روبروی بهار شیراز، نرسیده به خیابان طالقانی ، سینما ایران ، طبقه دوم برگزار شده است و علاقه مندان می توانند برای خرید و دیدار با ایشان تا روز دوشنبه ۱۸ خردادماه از ساعت ۱۱ صبح تا ۸ شب به این آدرس مراجعه کنند.
دیدگاه