سران فتنه«اوستا»دارند/روزی که آیت میخواست افشاگری کند با ۶۵ گلوله ترور شد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا عضو جامعه روحانیت مبارز گفت: شهید آیت در مجلس اظهارات مختلفی علیه آقای موسوی داشت و میگفت وی جزو دستگاه فراماسونری است و من دقیقاً یادم هست گفت فردا مدارکش هم را میارم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا عضو جامعه روحانیت مبارز گفت: شهید آیت در مجلس اظهارات مختلفی علیه آقای موسوی داشت و میگفت وی جزو دستگاه فراماسونری است و من دقیقاً یادم هست گفت فردا مدارکش هم را میارم. اما فردای آن روز جلوی دربخانه ایشان را ترور کردند و ۶۵ گلوله به ایشان زدند و مدارکی را هم که ایشان پشت پیکان گذاشته بودند بردند.
فارس نوشت: شیخ جعفر شجونی متولد سال ۱۳۱۱ در فومن است. وی در طول سالهای پیش از انقلاب یکی از چهرههای مهم در مبارزه با رژیم پهلوی محسوب میشده و چندین مرتبه نیز از سوی ساواک و شهربانی دستگیر و روانه زندان شده است. او درخاطراتش درخصوص دستگیری توسط عوامل رژیم مینویسد: در سال ۱۳۵۲ چند وقتی بود که از طرف رژیم شاه به خاطر سخنرانیها و مطالبی که در منبرهایم طرح میکردم ممنوعالمنبر شده بودم. روزی آقایی از من برای سخنرانی در مسجد حجت واقع درخیابان خاوران، خیابان اتابک دعوت کرد. با خودم گفتم اینجا کسی من را نمیشناسد، دعوت آنها را قبول میکنم. سر وقت در مسجد حجت حضور یافته و بالای منبر رفتم. حدود نیم ساعت صحبت کرده بودم که ناگهان سر و کلّه مأمورین شهربانی پیدا شد، فهمیدم که برای دستگیری من آمدهاند و به ناچار سخنرانی را نیمه تمام گذاشته و از منبر پایین آمدم. مرا دستگیر کرده و به پاسگاه هاشمآباد بردند و تا پاسی از شب در آنجا بودم. سپس یک عینک لاستیکی به چشمم زدند و دیگر جایی را نمیدیدم و مرا به کمیته مشترک ضدخرابکاری رژیم شاه واقع در میدان توپخانه(میدان امام خمینی فعلی) بردند…
از دیگر ویژگیهای حجتالاسلام شجونی مباحثههایی است که وی در طول مدت زندان با چهرههای سیاسی با گرایشهای مخنلف داشته است. آن طور که خود وی میگوید در این مدت با تودهایها؛ اعضای جبهه ملی و نضهت آزادی و دیگر سلایق ارتباط زیادی داشته و از این رو به جریان شناسی انقلاب اسلامی وقوف کاملی دارد. در دوران پس از انقلاب نیز وی سمتهای مختلفی را بر عهده داشته است که از مهمترین آنها میتوان حضور در دو دوره مجلس شورای اسلامی، عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و حزب مؤتلفه اسلامی اشاره کرد.
متن ذیل شرح مصاحبه خبرنگار حوزه احزاب فارس با وی درخصوص «جریان شناسی گروههای فعال در انقلاب پیش و پس از پیروزی» است که گاهی به دلیل اهمیت موضوع به داستان فتنه ۸۸ نیز کشیده شده است.
شجونی در این مصاحبه بسیار صمیمی و بیپروا صحبت میکرد و مانند همیشه صراحت لهجه خاص خودش را داشت. در این مصاحبه سعی شده است تا حد امکان نوع ادبیات وی حفظ شود و از همین رو زیاد در جملات دخل و تصرف ویرایشی صورت نگرفته است.
درخاطراتتان آغاز مبارزات انقلابی شما از پیوستن به گروه فدائیان اسلام آغاز میشود. با چه هدفی در آن مقطع با فدائیان همراهی میکردید؟
من در جوانی هممباحثهای آقای هاشمی رفسنجانی بودم در قم. ایشان در خاطرات خودشان نوشته چون شجونی افکار سیاسی داشت کم کم از ما جدا شد و طرف نواب صفوی رفت. هاشمی همچنین اشاره میکند البته آقای بروجردی زیاد موافق نبود که روحانیت وارد سیاست شود.
من خودم علاقه زیادی به فدائیان اسلام داشتم چون حرفهای زندهای میزدند و این حرفها فطری بود. من فکر میکنم ما غالبا دنبال خوشگذرانی هستیم نه اجرای اهداف مقدس اسلامی و انقلابی. شهید نواب راه می رفت سخنرانی و موعظه می کرد. به کراواتیها می رسید میگفت این طناب دشمن برگردن شماست به کلاه لگنیها می گفت این کلاه خارجی هاست که سر شما گذاشتهاند. به سربازها می رسید میگفت امیدوارم سرباز اسلام باشید. به صدای بلند رادیو می رسید به مغازه دار می گفت این صدای هرزگی است و قلب را می میراند و روح را ضایع می کند. جاذبه ایشان زیاد بود و من هم به این جاذبه گرایش پیدا کردم .یادم هست در سال ۳۴ که فدائیان اسلام اقدام به ترور حسین علاء کرد من یک اعلامیه نوشتم و میخواستیم در قم پخش کنیم اما هیچ کسی جرئت نمیکرد این اعلامیه را تکثیر کند و ما هم به صورت خطی این اعلامیه را نوشتیم.
دوران شهید نواب ضرورت مبارزه مسلحانه را ایجاب میکرد/ هدف امام بنیادین بود
سبک مبارزاتی شهید نواب با سبک مبارزاتی امام متفاوت است و حضرت امام بارها در سالهای انقلاب روشهای مسلحانه برای مبارزه را رد کردند. این تفاوت را چگونه تحلیل میکنید؟
ببینید آقاجان آن زمانی که شهید نواب به دنبال اعدام انقلابی بود هدف این بود که بلافاصله دفع ضرر کرد. مثلاً میخواستند نفت را ملی کنند و عبدالحسین هژیر انگلیسی بود. انتخابات در تهران تقلب شده بود و به خاطر همین فدائیان هژیر را به وسیله سید حسین امامی ترور کرد و این موجب ابطال انتخابات دوره شانزدهم شد و در انتخابات جدید نام ۸ نفری که مورد موافقت ملت بود از صندوق درآمد مثل مصدق، کاشانی، بقایی، مکی، حائری زاده و… یعنی روشی که شهید نواب داشت برای یک تغییر سریع بود که اتفاقا خیلی هم اثرگذار بود اما هدفی که امام دنبال می کرد یک چیز دیگری بود. امام می گفت که شاه باید برود و این نه کار مصدق بود نه بازرگان و نه دیگران. امام دنبال ریشه کنی طاغوت بود.به نظرم تفاوت در سبک مبارزه شهید نواب و حضرت امام به دلیل موقعیتهای متفاوت بود
ماجرای سبیل استالینی یک مارکسیست در زندان/ تشکیل کمون و توزیع سیگار برای تودهایها با پول انقلابیون!
به غیر از پیروان حضرت امام به نظر دو گروه اصلی دیگر یعنی تودهای ها و جبهه ملی و نهضت آزادی در دوران انقلاب درگیر مبارزه با شاه بودند. نقش و جایگاه این دو جریان در مبارزه با شاه چگونه بود؟
من در زندان با خیلی از این مارکسیستها مباحثه داشتیم. یادم هست یک مارکسیست هم سلولی ما بود سبیل کلفتی داشت و به قول خودش سبیلش استالینی بود. می گفت اگر سرم برود بهتر است از اینکه این سبیل من را بزنند! ما این ها را نصیحت می کردیم. اینها می خواستد ایران را ابتدا مارکسیست کنند بعد با شاه مبارزه کنند. ما به اینها گفتیم بیایید مبارزه اسلامی کنید. امام علی (ع) مرد عدالت و مبارزه است. به اینها میگفتیم حرفهای شما شدنی نیست ایران را نمی توان کمونیست کرد. البته برخی از جوان های ما را تحت تاثیر قرار میدادند. اگر یک جوانی نماز می خواند آنها دورهاش می کردند و روی فکرش کار میکردند. یادم هست در زندان هم کمون درست کرده بودند . همین اعضای مجاهدین خلق از ما زندانیهایی که سیگاری نبودیم پول میگرفتند و به مارکسیستها سیگار میدادند چون آنها نیاز داشتند!
برخی از گرایشها به تودهای ها به دلیل فقدان تشکیلات منسجم مبارزات علیه شاه بود
نقاط اشتراکی در مبارزه با شاه با این جریان داشتید؟
بله آنها هم می گفتند شاه ظالم و غیرقانونی است و با ما اشتراک داشتند اما چپ میزدند دیگر! جلال آل احمد هم در خاطرات خود نوشته است. میگوید آن زمان جایی نبود برای مبارزه و من رفتم داخل حزب توده. آنها هم به من پست دادند و شدم انتظامات تظاهراتها.یک روز در خیابان سعدی تظاهرات بود و ما شعار میدادیم نفت جنوب باید ملی شود. جلال میگوید من دیدم یک ماشین سرباز روسی نشسته اند ان طرف خیابان و ما آلت دست انها شدیم که نفت جنوب ملی شود و اما نفت شمال را باید داد به روسها!
احمد آرام هم در مقطعی به خانه صلح تودهای ها می رفت. این خانه آخر خیابان فردوسی بود و تودهای ها در آن سخنرانی داشتند یا اینکه تئاتر برگزار میکردند . بعد غروب که می شد تودهای ها میدیدند آرام رو به قبله نماز میخواند. رفقایش به او میگفتند در خانه صلح نماز می خوانی؟ می گفت من جایی ندارم برای مبارزه و به خاطر همین اینجا آمدهام. لذا حزب توده نماز خوان هم داشت.
البته اینها در ایجاد جو مبارزه با شاه در جامعه هم موثر بودند. واقعا در ابتدا مبارزات مساجد ما زیاد داغ نبود و نمیگذاشتند انقلابی ها زیاد در مساجد منبر بروند.اما بالاخره تودهای ها چپ رفتند. در نجف هم منافقین وقت گرفتند و پیش امام رفتند. امام به برخی گفته بود اینها آمده اند به من قرآن و نهج البلاغه یاد دهند!
اظهار نظر تند بازرگان علیه امام/ پیغامی برای آن مردی که به درخت سیب تکیه داده است
در خصوص نهضت آزادی و جبهه ملی بگویید. نگاه آنها در مبارزه با شاه چه بود؟ نقل می شود که نهضت آزادی از ابتدا قصد براندازی رژیم شاه را نداشته است؟
هدف نهضت آزادی در مبارزه با شاه همین بود که شاه قانونی عمل کند .می گفتند شاه بایدسلطنت کند نه حکومت. یکدفعه در خانه ما قرار شد من به برخی از انقلابیها نهار بدم .آن زمان خانه ما بزرگ بود. شهید بهشتی به من زنگ زد و گفت سه مبل تهیه کن و برای ۱۲۰ نفر هم غذا آماده کن. ایشان به من گفتند آقایان بازرگان و صدر حاجسیدجوادی و دکتر سحابی را هم دعوت کنم. ما از همسایهمان سه عدد مبل گرفتیم و اینها روی مبل نشتسند و بقیه پائین بودند. حالا اینهایی که پائین بودند چه کسانی بودند؟ شهید مطهری ، موسوی اردبیلی، شاهآبادی، محلاتی، مهدوی کنی، شهید بهشتی و… پائین نشسته بودند. ما به نام جامعه روحانیت مبارز ۱۶۰ امضا گرفتیم برای انتشار یک بیانیه. ۱۲۰ نفر که حضور داشتند ۴۰ امضا هم به صورت تلفنی گرفتیم. همانجا یک دفعه آقای بازرگان گفت من مخالف اعلامیه هستم. گفت یکی برود نوفل لوشاتو به آن آقایی که به درخت سیب تکیه داده بگویید تا کجا میخواهد برود؟ ما اینجا هستیم داریم با گوشت و پوست خود شاه را لمس میکنیم. میگوید شاه برود. مگر شاه میرود؟ اگر شاه برود آمریکا باید برود. مگر آمریکا میرود؟
یک دفعه همه ساکت شدند . من صاحبخانه بودم و فکر کردم من جواب بدهم بهتر است. گفتم آقای بازرگان این ستون خانه درخت سیب و امام هم الان تکیه داده به این ستون. آیا من میتوانم به امام بگویم تا کجا میخواهی پیش بروی ؟ به من نمیگوید به شما مربوط نیست من رهبرم؟
مرجع عاقل از نظر بازرگان آیتالله شریعتمداری بود
یعنی آقای بازرگان نگاه ولایی را قبول نداشتند؟
ابدا نگاه ولایی نداشتند. در زندان خود بازرگان به من گفت میدانی مرجع تقلید عاقل کیست؟ گفت آیت الله شریعتمداری. البته بازرگان پیش ایشان درس می داد. من آن موقع گفتم این بازرگان هم به درد ما نمی خورد.
دلایلشان برای اینکه آقای شریعتمداری را مرجع عاقل میدانست چه بود؟
نمیدانم میگفت عاقل است دیگر البته شریعتمداری با شاه مبارزه نمی کرد. خود شاه به اعلم گفته بود که این ۷۰۰ هزار تومان پول می خواهد. البته آنها هم قبولش نداشتند. امام یک چیز دیگری بود. خود امام هم بعدا نظرش را راجع به نهضت آزادی اعلام کرد. البته امام منصف بود و جو جامعه را احترام می کرد. میگفت بازرگان است دیگر. این بیاید و دولت موقت تشکیل دهد. می گفت منتظری مهم است و با سواد است و جامعه روحانیت این را می خواهد. این هم بنی صدر است دیگر و از پاریس آمده حرفهای خوبی میزند . امام به جو موجود جامعه احترام میگذاشت اما اینها لیاقت نداشتند. البته امام در نهایت اعلام کرد که با هیچ کدام از اینها موافق نبوده است.
تودهایها و لیبرالها پس از انقلاب نتوانستند خود را با جریان مردمی همراه کنند/ در میان لیبرالها جاسوس هم پیدا می شد
پس از پیروزی انقلاب این دو جریان چه واکنشی داشتند و به چه میزان با جریان مردمی همراه شدند؟
مارکسیستها اول ایستادگی کردند اما دیدند کم آوردند. خوب سران حزب توده آمدند در تلویزیون و با شهید بهشتی مناظره کردند اما کم آوردند جلوی انقلاب و تسلیم شدند. البته بهشتی که از خودش چیزی نداشت. هرچه داشت از قرآن بود و قرآن هم که کم نمیاورد.
جبهه ملی و نهضت آزادی چه طور؟
بعد از انقلاب به محض اینکه دانشجویان سفارت را گرفتند اینها استعفا کردند. برخی ها میگویند اسامی برخی از اعضای اینها در لانه جاسوسی بوده است.
یعنی نهضت آزادی عملا تبدیل به دستگاه جاسوسی آمریکا شده بود؟
ببینید راجع به همه نمی توان یک طور قضاوت داشت . بله در میان برخی از آنها جاسوس هم وجود داشت. ولی یکی مثل بارزگان آدم پاکی بود. با ما در زندان قرآن میخواند. من فکر میکنم فهم و برداشتشان در همین حد بود. بازرگان نردبان ۳۰ پله ای بود اما انقلاب اسلامی یک نردبان هزار پله در حد و اندازه امام می خواست. البته از جبهه ملی نهضت آزادی پدید آمد و از نهضت آزادی هم مجاهدین خلق درآمد دیگر.
آیا جریان پیرو امام در دوران انقلاب ضعف در مقابل این دو جریان داشتند؟
من معتقدم در آن زمان ما یک ضعفی که داشتیم این بود که کسی شناخت اسلامی را تبیین نمی کرد. یک بار پس از آنکه از زندان آزاد شدم به علامه محمدتقی جعفری گفتم ۱۸ جلد کتاب مثنوی را شرح دادید اما یک جلد کتاب شناخت اسلامی ننوشتهاید . در زندان جوان های ما را منحرف می کردند چون مارکسیست ها تز شناخت داشتند. ضرورت آن روز جامعه ما این بود که کتاب داشته باشیم اما در این قضیه ضعف بود.
حاج آقا خاطرهای در خصوص روند و تفکرات این جریانات دارید؟
من مجدد تاکید کنم جریاناتی مانند ملی مذهبیها و یا نهضت آزادی هیچ نقشی در جریان انقلاب نداشتند آنها به روحانیت در جریان مبارزات انقلاب به عنوان نردبان نگاه میکردند یعنی نگاه ابزاری داشتند. آنها حتی به موازین اسلامی هم که یکی از فلسفههای انقلاب بود بیتوجه بودند این نقل قول مربوط به آیتالله کاشانی است ایشان به بنده گفتند به مصدق گفته است بساط مراکز فروش و عرضه مشروبات الکی باید برچیده شود که مصدق به ایشان در جواب گفته بودند ۶ ماه صبر کنید ما از فروش مشروبات مالیات دریافت میکنم؛ در نهایت مصدق با پاسخ تند آیتالله کاشانی روبرو شده بود.
روحانیت همواره در ایران ریاست جامعه را برعهده داشته است/ تشکیل جامعه روحانیت مبارز برای تمرکز فعالیتهای سیاسی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نظر می رسد فعالیت سیاسی جریان پیرو امام در جامعه روحانیت مبارزه تجمیع میشود. هدف از تشکیل این نهاد چه بود؟
در این مملکت روحانیت همیشه رئیس جامعه بوده است. در طول تاریخ همیشه همین ولایت فقیه وجود داشته است ولی اسم آن برده نمی شد به دلیل اینکه دیکتاتوری وجود داشت. از میرزای شیرازی تا اسدآبادی و خیابانی و فضل الله نوری و کاشانی همه نوعی ریاست جامعه را به نوعی برعهده داشتهاند. البته اصل این ریاست به این دلیل بوده است که مردم سراغ روحانیت می رفتند و دین و سیاست خود را از ایشان می پرسیدند. همین ملاعلی کنی در زمان ناصرالدین شاه با یک شرکت انگلیسی مخالفت می کند و در نهایت نیز ناصرالدینشاه مجبور می شود این شرکت را تعطیل کند. جامعه روحانیت مبارز نیز ادامه همین مسیر بود و در واقع سعی شد تا به نوعی این فعالیت ها در یک نهاد تجمیع شود.
انشقاق در جامعه روحانیت مبارز نوعی کودتا بود/ برخی اعضای مجمع به امام خیانت کردند
یکی از اختلافات مهم پس از انقلاب اسلامی مربوط به انشقاقی است که در همین نهاد روی داد. فکر می کنید اصلی ترین دلیل این انشقاق چه بود؟
البته از یک جهت این انشقاق طبیعی بود. در زمان شکست هیچ کسی دنبال سهم خواهی نیست اما در زمان پیروزی سهم خواهی شروع می شود و شیطان هم بازنشسته نمی شود و این افکار را تقویت میکند. به نظرم اولین کودتا علیه جامعه روحانیت همین انشعاب بود. دلیلش هم زیاده خواهیهای امثال موسوی خوئینی ها،کروبی، توسلی و محمد خاتمی بود که از آیتالله مهدوی کنی و انواری انشعاب کردند. اینها به امام گفتند جامعه روحانیت نمی تواند جوانان و دانشگاه ها را جذب کند اما ما میتوانیم.
نظر امام خمینی (ره) در این خصوص چه بود؟ به نظر می رسد ایشان در ابتدا مخالف این انشعاب بودند؟
بله امام موافقت نمی کرد. احمد اقا هم در ابتدا می گفت این کار صلاح نیست. به نظرم اینکار خیانت بزرگی بود و فتنه از همانجا شروع شد. بالاخره همه که شهید بهشتی نمیشوند. ما روحانی خرده پا هم داشتیم و متاسفانه برخی از آنها افکار مارکسیستی در آنها اثر گذاشته بود. بعد هم گروه فرقان را هم اینها تائید کردند . اکبر گودرزی رئیس فرقان یک طلبه بود. اینها به روحانیت ضربه زدند.
گفتم که امام ابتدا راضی نبود اما دست آخر احمد آقا از اینها حمایت کرد. بعضی ها هم من اسم نمی برم اما به احمد آقا می گفتند جامعه روحانیت با شما خوب نیست و همین مسایل تاثیر داشت. البته امام گفت موافقم به شرط اینکه پرخاش نکیند اما اینها خیانت کردند و روحانیت مبارز را به عنوان اسلام امریکایی مطرح کردند و امثال بهزاد نبوی در آن زمان مقاله ها نوشتند. یکبار مهدویکنی به من گفت در خلوت به امام گفتم ما شدیم اسلام آمریکایی! امام گفتند: استغفرالله . این چه حرفی است. آقای مهدوی دوباره گفتند ما شدیم و تمام شد. امام هم گفته بودند من جبران می کنم. به نظرم این شر از جماران شروع شد و به خاطر همین امروز دو جور استاندار، دو جور فرماندار و دو جور زن و مرد داریم.
برخی از اعضای مجمع روحانیون اینقدر که علیه انقلاب اسلامی مبارزه کردند علیه شاه مبارزه نکردهاند/ مسجد جوستان مروج نظریههای مارکسیستی بود
برخی معتقدند پس از این انشقاق و تشکیل مجمع روحانیون مبارز و با آغاز دوران رهبری حضرت آیتالله خامنهای برخی از اعضای این مجمع رهبری حضرت آقا را قبول نکردند. این موضوع را شما قبول دارید؟
برخی از اینها از ابتدا رهبری را قبول نداشتند . یک بار شهید مطهری به دیدن آقای انواری رفته بود و اتفاقی خوئینیها هم آنجا بوده است. خوئینی ها تا مطهری را دیده بود ترش کرده بود و گفته بود اینها کمونیست هستند. شهید مطهری بارها پیغام میداد مسجد جوستان مبدع تفاسیر مارکسیسی است. امثال اکبر گودرزی و محمود کشانی اینها ضد روحانیت بودند و در جوستان تربیت یافته بودند.
در روزنامه سلام نیز مواضع خوئینیها و رفقایش مشهود بود و این روزنامه در واقع لیدر اصلی روزنامه های ضد انقلاب محسوب می شد. یک جمله معروف هم از خوئینی هاست که می گوید در زمان امام هم من ولایت فقیه را قبول نداشتم.
من از خدا میترسم اما اینها واقعاً چوب لای چرخ انقلاب گذاشتند. به نظرم اینها با شاه اینقدر مبارزه نکردند که با جمهوری اسلای مبارزه کردند و عامل فتنهها شدند.
برخی سه ماه زندان رفته و بعد هم با جاوید شاه بیرون آمدهاند و حالا طلبکار نظام شدهاند
برداشت من از سخنان شما این است که ریشه اتفاقات سال ۷۸ و فتنه ۸۸ نیز می توان در همین انشقاق از جامعه روحانیت مبارز جستوجو کرد. این برداشت درست است؟
ببینید من نمی خواهم برگردیم و ریشهیابی کنیم ببینیم فلان آقا و فلان آقا در کشته شدن شهدای فتنه ۸۸ دخیل بودند و یا خیر اما این یک مطلب روشن است که اکنون باید اینها بیایند و این استخوان لای زخم را برطرف کنند.
بله من صراحتاً میگویم اصل فتنه از خود ما روحانیون شروع شده است و یقه خود ما را هم گرفته است. اگر برخی آقایان خانوادهشان را ول میکردند و انقلاب را در اولویت می گذاشتند امروز وضع ما اینطور نبود.
در زمان حضرت زین العابدین(ع) یک شخصی به نام زهری وجود داشت که گاهی به نفع دشمنان امام غش می کرد. امام سجاد(ع) یکبار به او صراحتا می گوید زهری عمری از تو گذشته است . من به تو میگویم که امروز پشت تو مثل پلی است که از آن دشمنان عبور می کنند و دوستان ضربه می خورند. در دوران ما نیز از پشت خواص بی بصیرت بوش و ملک عبد الله و بهائی ها رد می شوند به اصل اسلام ضربه میزنند. ما باید یاد بیاریم که ذلیل بودیم در زندانهای شاه و اسلام ما را عزت داده است. در زندان به ما کابلهایی می زدند که آدم عاقل به دیوار خانهاش نمی زد. البته یکی مثل خاتمی یک سیلی هم برای انقلاب نخورده است.
الان ۵ سال است که برخی از آقایان به رهبری کمکی نکردند. به قول خودشان در مصلحت نظام نشستهاند اما مصلحت خودشان را هم تشخیص نمیدهند. من که فکر می کنم حقوقی که برخی از این آقایان می گیرند حرام است چون کاری برای رهبری انجام نمی دهند و حاضرم این حرف را ثابت کنم.
چرا ما باید دشمن شاد باشیم؟ ۵۴ نفر را در سال ۸۸ کشتند. بسیجیان را کشتند و ماشین های پلیس را آتش زدند. بروید بنیاد شهید بپرسید شهدا و جانبازان فتنه ۸۸ چند نفرند؟ کروبی چه طلبی از انقلاب داشته است؟ فاطمه کروبی مصاحبه کرده اگر شوهرم از مواضع خود کنار برود من خودکشی می کنم! اینها درد انقلاب است. سه ماه رفتند زندان بعد هم جاوید شاه گفتهاند و بیرون آمدهاند. همسر اقای هاشمی زمان انتخابات صراحتا گفت اگر اسم موسوی از صندوق ها بیرون نیاید تقلب شده است. این خیانت به خون شهداست.
خود آقای موسوی مگر نخست وزیر نبوده؟ کجای قوانین است در یک چنین مسالهای مردم را تحریک کنند تا به خیابان ها بیایند. این کارهایی که ما در فتنه ۸۸ دیدم در افغانستان نکردند و همین عبدالله عبدالله با کرزای به توافق رسید. مگر اولاند و سارکوزی اختلاف نداشتند ریختند به خیابان ها؟ این شورش ها فقط برای ما خوب است؟!
حرف عسکراولادی درست فهمیده نشد/ سران فتنه «اوستا» دارند
فارس: البته تلاشهایی برای رفع این اختلافات از سوی یکی از چهرههای اصولگرا یعنی مرحوم عسکراولادی صورت گرفت. به نظرتان چرا امثال موسوی و کروبی با پیشنهادات آقای عسکراولادی موافقت نکردند؟
به نظرم حرف مرحوم عسکراولادی درست فهمیده نشد. ببینید من خود ابتدا به کار آقای عسکراولادی اشکال کردم چون ایشان می گفت اینها فتنه گر نیستند. اما در واقع ایشان داشت تلاش می کرد تا امثال موسوی و کروبی را جذب کند اما من به عسکراولادی گفتم اینها جذب تو نمی شوند چون اوستا دارند و اوستای آنها خوئینیهاست. عسکراولادی دنبال این بود تا خودش را فدا کند و در نهایت اینها توبه نامه بنویسند و داستان تمام شود. اما اینها هنوز هم روی خیالاتشان تصمیم میگیرند.
ماجرای سخنرانی شهید آیت علیه میرحسین موسوی و ترور وی با ۶۵ گلوله
البته باید بدانید از ابتدا در خصوص میرحسین موسوی شبهات زیادی مطرح بود. شهید آیت در مجلس اظهارات مختلفی علیه آقای موسوی داشت و می گفت میرحسین موسوی جزو دستگاه فراماسونری است و من دقیقا یادم هست گفت فردا مدارکش هم را میارم. اما فردای آن روز جلوی درب خانه ایشان را ترور کردند و ۶۵ گلوله به ایشان زدند و مدارکی را هم که ایشان پشت پیکان گذاشته بودند بردند. اقای دیالمه هم حرفهای مستندی در همین خصوص داشتند.
رویشهای انقلاب بیش از ریزشهاست
جناب شجونی تا اینجا تقریبا مدام به ریزشهای گروههای سیاسی از دایره انقلاب اشاره کردید. رویشهای انقلاب اسلامی کجاست؟
من عقیده دارم اینکه ما رویش های انقلاب را نمیبینیم و بیشتر این ریزشها به چشم میاید به خاطر این است که مانند ماهی در آب هستیم و آب را نمیفهمیم. ما رویشهای متعددی پس از انقلاب در تمامی حوزه ها داشتیم.
مثلا من خودم یک معلم سنی قرآن در تانزانیا می شناسم که اسم خودش عمر است. اما نام ۴ فرزند خود را خمینی، سیدعلی خامنهای، بهشتی و مطهری گذاشته است. به نظرتان این رویش نیست؟
یکی از دوستان برای من تعریف می کرد در جبهه یک جوان را دیده بود که بر اثر اصابت خمپاره پاهایش از دو زانو قطع شده بود. بعد در همان حال و احوال می پرسید چکمههایم کجاست؟ آنها امانت بوده است. اینها رویشهای انقلاب است.
امثال باکری و همت رویشهای انقلاب است. همین طیف دانشگاهی که امروز کشور را به جلو می برد رویش است. من در سفرهای خودم به شهرستانها جوان هایی را می بینیم که اشک می ریزند و به من می گویند اگر اقا را دیدید دست ایشان را ببوس. اصل انقلاب امام و رهبری، قانون اساسی و شهدا است و به نظرم هرکسی منصف باشد با این اصول اختلافی نخواهد داشتد. در حدیث است که «لکلّ شیء آفه تفسده و آفه هذا الدّین ولاه السّوء». انقلاب ما هم آفتهایی دارید که یکی از آن ها همین خواص بی بصیرت و سوء است. اما این افتها اصل انقلاب نیست.اینها شذوذات است.
حاج آقا به عنوان سوال آخر اگر خاطره ناگفتهای از دوران زندان هم دارید بفرمائید.
در جریان ماجرای ۱۷ شهریور بود که در زندان آقای حسین شریعتمداری علیه شاه بیانیهای نوشت به نوعی این بیانیه اعتراضی بود به جنایات رژیم شاه در میدان شهدا، اول این نامه ایشان نوشتند بسم الله الرحمان الرحیم و در ادامه با اشاره به رهبری امام خمینی اعتراض خود را بیان داشتهبودند. برای جمع آوری امضا رفتیم سراغ مجاهدین خلق آنها گفتند ما با این بند که امام رهبر است مخالفیم رفتیم سراغ کومونیستها آنها هم گفتند ما از اول با این بیانیه مخالفیم چرا که هم بسم الله الرحمان الرحیم دارد هم امام را به عنوان رهبر معرفی میکند. این بود همراهی این جریانات با انقلاب نظام.
نباید گذاشت به نام اعتدال انقلابی گری را ذبح کنند/ رئیس جمهور مراقب اطرافیان خود باشد/به نام اعتدال علی(ع) را خانه نشین کردند
جناب آقای شجونی در پایان اگر نکته خاصی دارید بفرمائید.
من در آخر فقط می خواهم یک نکته ای را با شخص آقای روحانی مطرح کنم که ایشان هم خود زمانی از اعضای جامعه روحانیت مبارزه بوده است. به نظرم ایشان نتوانست با اصولگراها کنار بیاید و از آنها یارگیری کند و الان هم وسط کارگزارانیها و مشارکتیها افتاده است.
اما ایشان باید مراقب برخی از نیروهای خودش باشد تا به نام اعتدال ضدانقلابی عمل نکنند. چندی پیش من یک سخنرانی داشتم در تبریز در یادبود شهید نواب. پیش از این مراسم یک روحانی به بنده اطلاع داد که یکی از مسئولین اصلی در تبریز سخنرانی کرده و گفته از افتخارهای تبریز یکی کسروی است و دیگری تقی زاده! من ناراحت شدم. این زمانی هم بود که قرار بود ما از نوابی تجلیل کنیم که کسروی را ترور کرده است و من هم این موضوع را گفتم بالای منبر که افتخارهای تبریز اینها نیستند. خیابانی، ستارخان، باقرخان، آیتالله قاضی، مدنی و امثالهم افتخار تبریز است.
چندروز پیش نیز در شورای سیاستگذاری نماز جمعه یک برگه را نشان ما دادند که مسئولین سیستان و بلوچستان شیعیان مخلص را از ادارات اخراج کردهاند. اینها به نظرم اعتدال نیست. بنده هفته پیش هم خرم آباد، بروجرد و ملایر سخنرانی داشتم. در آنجا هم یکی از مدیران فرهنگی ارشاد به نماینده های مجلس فحش داده و به امام جمعه مشهد گفته است ایشان داعشی هستند! البته من به آقای علمالهدی این موضوع را گفتم و ایشان هم کلی خندیدند!
اما واقعا این چه اعتدالی است؟ اعتدال لغتی است که ابوموسی اشعری علی(ع) را با آن خانهنشین کرد. البته اعتدال حرف درستی است اما در قرآن داریم «یا ایّها النّبی جاهد الکفّار والمنافقین و اغلظ علیهم»
خوب با این حساب می توان گفت خدا از اعتدال عبور کرده است؟ به نظرم این مساله اعتدال باید روشن شود و رئیس جمهور اجازه ندهد برخی از این واژه سوء استفاده خود را کنند و با استفاده از آن جریان انقلاب را مطرود کند.
با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
من هم برای شما دعا میکنم.
دیدگاه