فرار زن ۲۵ ساله از دست صابخانه شیطان صفت | شوهرم برایم دسیسه چیده بود!
هنگامی که چشم به اطراف چرخاندم در حالی متوجه نگاههای هوسآلود او شدم که به طرز زنندهای روی مبل لم داده بود. وقتی فهمیدم که او قصد تعرض به مرا دارد و همه این مهمانی یک نقشه شیطانی وحشتناک بوده است، ناگهان گوشی تلفن را از روی اُپن آشپزخانه چنگ زدم و درون سرویس بهداشتی پریدم.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از روزنامه خراسان، باورم نمیشود که شوهر معتادم چنین دسیسه شرمآوری را طراحی کرده باشد. وقتی متوجه نقشه پلید او شدم، بلافاصله به درون سرویس بهداشتی گریختم و با گوشی تلفنی که از روی اُپن آشپزخانه برداشته بودم با پلیس تماس گرفتم که …
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۵ سالهای است که برای شکایت از همسر و صاحبخانهاش وارد مرکز انتظامی شده بود. او در حالی که بیان میکرد دیگر هیچ گاه نمیتوانم به شوهر معتادم اعتماد کنم و به این زندگی فلاکت بار ادامه بدهم، درباره این ماجرای تاسفبار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: ۱۶ ساله بودم که ترک تحصیل کردم چون علاقهای به درس و مدرسه نداشتم و از برخی دروس هم مانند ریاضی متنفر بودم چرا که همواره نمرات تک رقمی میگرفتم و نزد دوستانم تحقیر میشدم.
خلاصه در کنار مادرم امور خانهداری را فرا میگرفتم که «رامبد» به خواستگاریام آمد. او ۶ سال از من بزرگتر بود و در یکی از کارخانجات صنعتی کار میکرد. من هم که حالا ۱۹بهار از عمرم گذشته بود، پای سفره عقد نشستم و با «رامبد» ازدواج کردم. او درآمد زیادی نداشت و ما زندگی مشترکمان را در یک واحد آپارتمانی استیجاری آغاز کردیم. البته به خاطر افزایش قیمتهای منازل دیگر هیچ گاه به خانه دار شدن فکر نمیکردیم و همه تلاشمان این بود که بتوانیم حداقل اجاره بها را پرداخت کنیم.
۲ سال از زندگی مشترکمان گذشته بود که روزی «رامبد» ماجرای اشتغال در ۲ شیفت کاری را مطرح کرد تا از پس مخارج برآییم. من هم پذیرفتم و این گونه شوهرم در همان کارخانه به شب کاری هم مشغول شد اما طولی نکشید که آرام آرام متوجه شدم شوهرم چهرهای رنگ پریده پیدا کرده وحتی نوع گفتار و رفتارش نیز عوض شده است. خیلی در این باره سماجت کردم تا دلیل آن را بفهمم چون احتمال میدادم شوهرم به خاطر کار زیاد به بیماری خاص دچار شده باشد.
بالاخره با اصرارهای من «رامبد» دست از انکار برداشت و به اعتیادش اعتراف کرد. او گفت: زمانی که شب کار بودم به پیشنهاد یکی از همکارانم و برای آن که در محل کار خوابم نبرد، پنهانی مصرف موادمخدر را شروع کردم و اکنون معتاد شده ام. از آن روز به بعد «رامبد» استعمال مواد مخدر را آشکار کرد اما دیگر همواره با تاخیر به محل کارش میرسید یا مدام در حال چرت زدن بود. کار به جایی رسید که بهانههای او برای ترک کار یا تاخیرهایش نیز برای کارفرما پذیرفتنی نبود و در نهایت او از محل کارش اخراج شد. در همین حال شوهرم به مصرف مواد مخدر صنعتی آلوده شده بود و این موضوع روزگار مرا نیز نابود کرد ولی خوشبختانه من هنوز فرزندی نداشتم و در این شرایط نمیخواستم باردار شوم چون از آیندهام بسیار وحشت داشتم.
خلاصه در حالی قید مادر شدن را زدم که در کنار مردی بیمسئولیت قرارگرفته بودم و اوضاع مالی ما روز به روز بدتر میشد تا حدی که «رامبد» برای تامین هزینههای اعتیادش به فروش لوازم منزل روآورد. او حتی جاروبرقی و ماشین لباسشویی را هم فروخت و من مجبور بودم با دست لباسها را شست وشو بدهم و با جاروی دستی خانه را تمیز کنم! از سوی دیگر نیز اجاره منزل چندماه به تاخیر افتاده بود و صاحبخانه که مرد جوانی بود هر روز با ناسزا گویی و توهین از ما میخواست خانه را تخلیه کنیم یا اجاره را بپردازیم.
او با همسر صیغهایاش در طبقه بالا زندگی میکرد و هر شب بساط رقص وپایکوبی وشب نشینی در منزلشان برپا بود ولی ما نمیتوانستیم اجاره خانه را پرداخت کنیم. به یکباره رفتارهای «جمشید» تغییرکرد، او دیگر نه تنها ناسزا نمیگفت بلکه زمانی که به طور اتفاقی بایکدیگر برخورد میکردیم بسیار مودبانه بامن رفتار میکرد. با آن که از این تغییر ناگهانی به شدت متعجب بودم اما یک روز شوهرم از من خواست تا غذایی آماده کنم و صاحبخانه را به مهمانی فرا بخوانیم. من هم پذیرفتم و آن زوج جوان یک شب برای صرف شام به منزل ما آمدند ولی بعد از شام در حالی که من مشغول شست وشوی ظروف بودم دریک لحظه متوجه شدم که «رامبد» و همسر صیغهای صاحبخانه بیرون رفتهاند و من و «جمشید» تنها ماندهایم. هنگامی که چشم به اطراف چرخاندم در حالی متوجه نگاههای هوسآلود او شدم که به طرز زنندهای روی مبل لم داده بود. وقتی فهمیدم که او قصد تعرض به مرا دارد و همه این مهمانی یک نقشه شیطانی وحشتناک بوده است، ناگهان گوشی تلفن را از روی اُپن آشپزخانه چنگ زدم و درون سرویس بهداشتی پریدم. در را از داخل قفل کردم و با پلیس۱۱۰ تماس گرفتم. «جمشید» هم که متوجه تماس من شده بود بلافاصله از خانه فرار کرد و من اکنون به کلانتری آمدهام تا از صاحبخانه و شوهر معتادم شکایت کنم چرا که اصلا در تصورم نمیگنجید که همه این دسیسههای شرمآور زیر سر شوهرم باشد اماای کاش …
با دستور ویژه سرهنگ مجتبی حسینزاده (رئیس کلانتری رسالت مشهد) تحقیقات پلیس درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
دیدگاه