دختر ۱۰ ساله افغانستانی هم بازیاش را کشت؛ صداهایی به من دستور کشتن می دهد
با گذشت دو ماه از قتل هولناک دختر ۱۰ ساله در مسعودیه تهران، همبازی او در حالی به اتهام قتل دستگیر شد که مدعی است به خاطر سرقت گوشی تلفن همراه دوستش او را به قتل رسانده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از «ایران»، ساعت ۱۷ جمعه ۱۱ اسفند سال گذشته، مردی افغانستانی با مراجعه به پلیس از ناپدید شدن دختر ۱۰ سالهاش ستایش خبر داد و گفت: نیم ساعت قبل دخترم برای بازی با دوستانش به کوچه رفت اما ناپدید شده است.
بدین ترتیب تحقیقات برای یافتن دختر گمشده آغاز شد و دو ساعت بعد چند کودک که در تپههای پشت خانه ستایش در محله مسعودیه سرگرم بازی بودند، ناگهان جسد خونین او را که با ضربات چاقو و جسمی سنگین به سرش به قتل رسیده بود، مشاهده کرده و وحشت زده شروع به فریاد کردند. بدین ترتیب خانواده ستایش و کارآگاهان پلیس به محل حادثه رفتند.
شناسایی مظنونین
در حالی که کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت ردیابیها برای شناسایی قاتل را در دستور کار داشتند، بلافاصله فهرستی از کسانی که احتمال داشت در این جنایت هولناک نقش داشته باشند، تهیه شد و مظنونان برای تحقیق و بازجویی احضار شدند اما نتیجهای حاصل نشد تا اینکه سرانجام با گذشت حدود ۲ ماه از این ماجرا یکی از کودکانی که همبازی ستایش بود به مأموران گفت: چند روز قبل یک گوشی تلفن همراه دست دوستم نیره دیدم که خیلی شبیه گوشی ستایش بود وقتی به او گفتم این گوشی ستایش است؟ گفت آن را پیدا کردم و بعد هم سریع فرار کرد.
از آنجایی که قبلاً نیز چند نفر از همسایهها گفته بودند آخرین روز ستایش را با نیره دیده بودند، تحقیقات روی این دختر ۱۰ ساله متمرکز شد و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت پس از هماهنگیهای قضایی وارد عمل شده و نیره را بازداشت کردند. در بازرسی از خانه نیره گوشی تلفن همراه مقتول و همچنین یک چاقوی میوهخوری کشف شد که آزمایشات نشان میداد با همان چاقو جنایت رخ داده است.
زمانی که دختر ۱۰ ساله بازداشت شد، داخل گوشهایش پنبه قرار داده بود که برای مأموران عجیب بود. وی مدعی شد برای اینکه صدای اطراف را نشنود، این کار را کرده است. وقتی نیره مقابل افسر پروندهاش قرار گرفت به قتل ستایش به خاطر سرقت گوشی تلفن همراهش اعتراف کرد.
باتوجه به سن متهم، پرونده با قرار عدم صلاحیت به دادگاه اطفال ارجاع شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
صداهایی به من دستور کشتن می دهد
دختر ۱۰ ساله با آرامش رو به روی قاضی نشسته و هیچ نشانهای از نگرانی و پشیمانی در چهرهاش دیده نمیشود.
چرا داخل گوشهایت پنبه گذاشتهای؟
همیشه در گوشم پنبه میگذارم. صداهایی میشنوم که آزارم میدهد. مدام در گوشم صداها زمزمه میکنند. زمانی که ستایش را کشتم هم این صداها به من دستور داد و خواست که او را بکشم.
مدرسه میروی؟
من در خانواده خیلی فقیری زندگی میکنم. پدرم مریض بود و من و خواهرهایم و مادرم در خانههای مردم و تولیدیها کار میکردیم. کلاس اول را که میخواستم بخوانم کرونا آمد و برای درس خواندن نیاز به گوشی هوشمند داشتم. اما خانوادهام توانایی خرید گوشی را نداشتند و مجبورم کردند که ترک تحصیل کنم.
مقتول (ستایش) را میشناختی؟
همسایهمان بود. او را در کوچه میدیدم و باهم بازی میکردیم. این اواخر خانوادهاش برای او گوشی آخرین مدلی خریداری کرده بودند. او به مدرسه میرفت و درس میخواند اما من بیسواد بودم. همه اینها باعث شد حس تنفر نسبت به ستایش پیدا کنم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
همیشه برای بازی به تپهها میرفتیم. آن روز با ستایش به تپه نزدیک خانه رفتیم در گوشیاش چند تا بازی جدید ریخته بود. من خودم هم گوشی داشتم اما خیلی ساده و معمولی بود و نمیتوانستم آن بازیها را داشته باشم، خیلی حسودیم شد وقتی دیدم دارد بازی میکند ناگهان یک سنگ برداشتم و به سرش زدم و بعد با چاقویی که همیشه در جیبم بود او را کشتم. گوشیاش را برداشتم و به خانه آمدم و دست و لباسهایم را که خونی شده بود شستم.
چرا چاقو همراه داشتی؟
برای دفاع از خودم در برابر آزار دیگران.
به قتل فکر میکردی؟
من عاشق فیلمهای ترسناک هستم، فیلمی از قاتلان سریالی یا قتلهای خشن که هر شب میبینم.
خانوادهات از ماجرا خبر داشتند؟
به کسی چیزی نگفتم.
در این مدت گوشی را دست تو ندیده بودند؟
چرا ولی به دروغ گفتم گوشی را پیدا کردم اما بعد آن را مخفی کردم که از من نگیرند و بفروشند.
عذاب وجدان نداشتی؟
نه. اما دوست داشتم خودکشی کنم. دلم میخواست خودم را بکشم و صدایی در گوشم زمزمه میکرد که این کار را انجام دهم. همیشه پرخاشگر بودم و از خانوادهام میخواستم که مرا دکتر ببرند اما کسی توجه نمیکرد.
قانون درباره کودکان مرتکب قتل چه می گوید؟
بازپرس سابق دادسرای امور جنایی پایتختطبق ماده ۲۸۵ قانون آیین دادرسی کیفری، چنانچه فرد زیر ۱۵ سال مرتکب جنایت شود، شعبهای از دادگاه کیفری که به صورت ویژه رسیدگی به این جرایم را به عهده دارد، به جرم شخص رسیدگی میکند. باتوجه به اینکه متهم این پرونده زیر ۱۵ سال دارد به صورت مستقیم این شعبه از دادگاه رسیدگی و تحقیقات را به عهده میگیرد.
شخصی که مرتکب جرم قتل شده در مراحل اولیه تحقیقات به پزشکی قانونی منتقل میشود تا دو مورد در خصوص او ارزیابی شود. مورد نخست اینکه شخص از نظر روحی و روانی سالم است و جنون نداشته باشد. متخصصان پزشکی قانونی وضعیت روحی و سلامت روان را بررسی میکنند و طبق ماده ۱۴۹ قانون مجازات اسلامی، اگر فرد مجرم در حین ارتکاب جرم دچار اختلال روانی باشد به نحوی که نتواند خوب و بد را تشخیص دهد مجنون محسوب شده و مسئولیت کیفری ندارد و قرار موقوفی تعقیب صادر شده و عاقله متهم موظف به پرداخت دیه مقتول است. اگر از نظر متخصصان پزشکی قانونی جنون متهم خطرناک باشد در مراکز روانی بستری شده و پس از بهبود آزاد میشود.
دومین مورد که متخصصان پزشکی قانونی در خصوص این مجرمان بررسی میکنند، این است که طبق ماده ۹۱ قانون مجازات اسلامی، اگر متهم ماهیت جرم انجام شده و یا حرمت آن را درک نکند و یا در رشد و کمال عقل متهم شبهه وجود داشته باشد، از اتهام قصاص رها شده و محکوم به پرداخت دیه و طبق ماده ۸۸ مجازات کیفری به مصلحت دادگاه به مواردی نظیر فرستادن طفل یا نوجوان به یک مؤسسه آموزشی و فرهنگی به منظور تحصیل یا حرفه آموزی، اقدام لازم برای درمان یا ترک اعتیاد، جلوگیری از معاشرت و ارتباط مضر طفل یا نوجوان با اشخاص به تشخیص دادگاه، جلوگیری از رفت و آمد طفل یا نوجوان به محلهای معین حسب مورد محکوم میشوند.
چه شد که کودک ۱۰ساله قاتل شد؟
جنایت باورنکردنی دختر بچه ۱۰ساله، بیشک زنگ خطری است در خصوص آسیبهای ناشی از استفاده کودکان از موبایل و اینترنت.
مهناز عسکریان، روانشناس درحوزه خانواده، کودک و نوجوان میگوید: برای کودکان مرز نامشخصی بین خیال و واقعیت وجود دارد و درواقع تماشای فیلمهایی که در ژانر ترسناک و جنایی هستند میتواند اثرات مخرب بسیاری روی کودک بگذارد. میتوان گفت یکی از مواردی که دختر بچه ۱۰سالهای در این سن کم دست به جنایت زده، اعتیاد شدیدش به تماشای اینگونه فیلمها بوده است. البته که عدمکنترل خانواده هم در این پرونده نقش بسزایی داشته است.
وی ادامه میدهد: با توجه به اعترافات این دختر بچه میتوان گفت که وی مبتلا به اختلالات روانی است. وجود فیلمهایی که در گوشی وی است نشان میدهد که این بچه از قبل صحنههای خشن و ترسناک مشاهده کرده است. سپس به مرور زمان، حس ترس در وجود این بچه از بین رفته است. درنهایت بعضی از صحنهها برایش عادی شده است؛صحنههای خشونتآمیزی مانند ارتکاب قتل یا درگیری. درواقع عادیسازی صورت گرفته است.
این روانشناس ادامه میدهد: نکته دیگر این است که این کودک میگوید بهخاطر حسادت و برای بهدست آوردن گوشی موبایل همبازی خود، جانش را گرفته است. او با دیدن همبازی خود، همان صحنههای خشونت آمیز برایش تداعی شده و به راحتی در دنیای واقعی آن را بازی میکند. در حقیقت نمیتواند واقعیت را از فیلم متمایز کند. همان مرز خیال و واقعیت است. کودکان هر آنچه در فیلمها میبینند را به دنیای کودکانه خود وارد کرده و سعی میکنند از آنها تقلید کنند. حتی ممکن است به تقلید ازمحتوای فیلمها صدمههای غیرقابل جبرانی بهخود یا اطرافیانش وارد کند.
این روانشناس میگوید: عدمنظارت والدین مبنی بر اینکه او چه برنامههایی با چه محتوایی تماشا میکند هم در این موضوع بیتأثیر نیست. حتی اگر والدین متوجه این مسئله شده بودند باید با دادن آگاهی، اطلاعات و دانش درست به فرزندان، آنها را از محتوای این فیلمها و عوامل تأثیرگذار آن آگاه کنند. این بچه در وضعیت نابسامانی پرورش یافته و دچار بیثباتی هیجانی شده است.
دیدگاه