مرد آشپز قربانی حسادت همکارش شد؛ من حرفه‌ای‌تر بودم!

آشپز رستوران که به خاطر حسادت همکارش را کشته و کارت بانکی او را برداشته بود تصور نمی‌کرد همین کارت او را لو بدهد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از «ایران»، ساعت ۷ عصر جمعه ۲۱ اردیبهشت، رهگذری در حال عبور از خیابانی در غرب تهران بود که متوجه صدای ناله مردی شد.
وقتی با دقت به اطراف نگاه کرد با بدن نیمه جان مرد جوانی در میان شمشادها مواجه شد و بلافاصله با اورژانس و پلیس تماس گرفت.
لحظاتی بعد امدادگران راهی محل شدند و مرد زخمی را بیرون کشیدند تا به مرکز درمانی منتقل کنند. در این میان مرد میانسالی که در آن نزدیکی‌ها رستوران داشت با دیدن مرد زخمی بلافاصله گفت: این مرد یکی از آشپزهای رستوران من است اما نمی‌دانم چه بلایی سرش آمده است.
مرد زخمی به بیمارستان منتقل شد، اما لحظاتی بعد به علت شدت جراحات وارده فوت کرد. گزارش مرگ مرد جوان به بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد. بلافاصله مأموران راهی محل شده و در تحقیقات اولیه صاحب رستوران گفت: فرید مدتی است که به همراه مرد جوان دیگری به نام امیر برایم آشپزی می‌کند. روز حادثه هم رستوران شلوغ بود و آنها در آشپزخانه مشغول به کار بودند، اصلاً نمی‌دانم چه شد که او از رستوران خارج شد و چه کسی او را به قتل رساند.
در بازرسی از جیب‌ها و وسایل مقتول مشخص شد که کارت بانکی و وسایل شخصی او به سرقت رفته است.
باتوجه به اینکه امیر آخرین نفری بود که با فرید در آشپزخانه دیده شده بود، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به سراغ او رفتند. اما مرد جوان که با دیدن مأموران رنگش پریده بود در تحقیقات منکر اطلاع از ماجرا شد با این حال تناقض گویی‌های او و رنگ پریده‌اش شک مأموران را به او بیشتر کرد. وقتی افسر پرونده به بازرسی بدنی از امیر پرداخت در بازرسی از جیب‌های مرد آشپز کارت بانکی مقتول کشف شد. امیر ابتدا مدعی شد که کارت بانکی را مقتول خودش به او داده تا خرید کند. اما در نهایت راز قتل همکارش را برملا کرد.
او به قتل اعتراف کرد و بدین ترتیب به دستور بازپرس جنایی، در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.

من حرفه‌ای‌تر بودم اما…
۳۵ سال دارد و مدت‌هاست آشپزی می‌کند؛ جمعه شب به اتهام قتل همکارش بازداشت شد و از جنایت ناخواسته‌ای که مرتکب شده پشیمان است.
با مقتول اختلاف داشتی؟
به ظاهر دوست بودیم و مشکلی نداشتیم اما در باطن قبولش نداشتم. از نظر سابقه و تخصص من خیلی بالاتر از او بودم، اما کسی به این موارد توجه نمی‌کرد.
چطور؟
صاحبکارم و دیگران بیشتر به او اهمیت می‌دادند و تصور می‌کنم که حقوقش نیز از من بهتر بود. اما در عمل تخصصش در آشپزی از من خیلی پایین‌تر بود.
مدام سر پخت غذا و دسر باهم بگومگو داشتیم. گاهی اوقات رفتاری از او سر می‌زد که مرا عصبانی می‌کرد.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
رستوران خیلی شلوغ بود و سفارشات زیادی داشتیم. به فرید گفتم شعله زیر غذاها را کم کن تا هم خوب پخته شود و هم اینکه نسوزد و مشکلی پیش نیاید و ما هم وقت کنیم غذاهای پخته شده را سرو کنیم. اما او گفت در کارش دخالت نکنم و خودش بهتر از من می‌داند.
سر همین مسأله دعوایمان شد و برای اینکه سر و صدای ما به گوش مشتری‌ها و همکارانمان نرسد به او پیشنهاد دادم بیرون برویم تا صحبت کنیم. با فرید در بیرون رستوران و میان شمشادها در حال صحبت بودم که او صدایش را بلند کرد و دعوا بالا گرفت.
عصبانی شده بودم و یک دفعه متوجه نشدم و با چاقویی که برای درست کردن غذا همراهم بود، به او ضربه زدم.
به خودم که آمدم، فرید را خونین و نیمه جان دیدم، ترسیده بودم و به اطراف نگاه کردم. کسی ما را ندیده بود و خودم را به رستوران رساندم.
چرا وسایل و کارت بانکی فرید دست تو بود؟
کارت و وسایل را برداشتم تا صحنه‌سازی کنم و نشان دهم که او در جریان درگیری با دزدان و سارقان به قتل رسیده است. فکرش را نمی‌کردم همین کارت بانکی مرا لو بدهد و به دام بیفتم. اما از کاری که کرده‌ام پشیمانم و ای کاش می‌توانستم همه دارایی‌ام را بدهم اما زمان به عقب برمی گشت و فرید زنده بود.

Share