ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وسوسه شیطانی دختری که عاشق پسر آهنگساز شد

دختری که برای ازدواج با مرد مورد علاقه‌اش دست به سرقت زده است، داستان زندگی‌اش را تعریف کرد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، از حدود یک سال قبل به عقد موقت پسری درآمده بودم که به «آهنگ سازی»اشتغال داشت اما به خاطر مشکلات مالی نمی توانست آهنگ هایش را به بازار عرضه کند که بعد بتوانیم بایکدیگر به صورت رسمی ازدواج کنیم، این بودکه آن شب با دیدن طلاها وسوسه شدم و …

به گزارش روزنامه خراسان،دختر ۲۹ساله ای که به اتهام سرقت طلا از منزل یکی از دوستانش دستگیر شده بود، با بیان این که در ترم دوم دانشگاه تحصیل می کند، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: اهل طبس هستم و بعد از آن که در دوران نامزدی از همسرم به خاطر اعتیادش طلاق گرفتم، به مشهد آمدم تا ادامه تحصیل بدهم،این بود که در خانه یکی از نزدیکانم اقامت کردم که برای زمان مسافرت به مشهد در حاشیه شهر خریده بودند اما حدود یک سال قبل با «حسن»آشنا شدم .او در زمینه آهنگ سازی فعالیت می کرد و به همین دلیل خیلی زود به او علاقه مند شدم و قرار شد او بعد از آن که آهنگ هایش را به بازار عرضه کرد ما با هم به صورت رسمی ازدواج کنیم. در همین روزها نیز با زن مطلقه ای دوست شدم که برای تامین مخارج زندگی اش به عقد موقت مردی متاهل درآمده بود.«ژینوس»دریک کارگاه تولیدی هم کار می کرد و با زن مطلقه دیگری به نام «پروین»دوست صمیمی بود.به همین دلیل من هم با «پروین»آشنا شدم و او مرا نیز به همراه«ژینوس»به خانه خودش در منطقه قاسم آباد دعوت کرد.

آن شب تا دیر وقت در خانه «پروین»ماندیم به طوری که دیگر«پروین»اجازه نداد به خانه خودم برگردم. او و «ژینوس» قرار بود صبح زود به سرکار بروند به همین دلیل از من خواست شب را در کنار آن ها بمانم وصبح بعد از رفتن آن ها کلید منزل را به همسایه طبقه پایین بدهم و به خانه خودم بازگردم اما هنگام خواب وقتی «پروین»طلاهایش را درون کمد گذاشت ناگهان وسوسه‌های شیطانی به سراغم آمد و دریک لحظه تصمیم به سرقت طلاها گرفتم تا پول آن ها را به «حسن»بدهم. صبح وقتی «ژینوس»و«پروین» از خانه خارج شدند من هم طلاها را برداشتم و قسمتی از لوازم را نیز به هم ریختم تا پروین تصور کند که دزد وارد خانه شده است.

سپس کلید را به همسایه آن ها دادم و به منطقه گلشهر رفتم. طلاها را با قیمتی کمتر از بهای روز به یک طلا فروشی فروختم چون طلاها فاکتور نداشت،او آن ها را به قیمت کمتری خرید. بعد از این ماجرا پول ها را برداشتم و به سراغ«حسن»رفتم. پول ها را به او دادم تا آهنگش را به بازار ارائه کند تا ما بتوانیم با هم ازدواج کنیم اما حدود یک ماه بعد«پروین»متوجه شد که دزدی وارد خانه اش نشده است و من به طلاهای او دستبرد زده ام. این بود که با شکایت وی، ماموران کلانتری سپاد مرا دستگیر کردند اما ای کاش …

در حالی که تحقیقات نیروهای تجسس کلانتری با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ جواد یعقوبی(رئیس کلانتری سپادمشهد)برای ریشه یابی این ماجرا آغاز شده بود،«پروین»از گناه دوستش گذشت و بدین ترتیب پرونده مذکور برای تعیین تکلیف قضایی به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

Share