دروغ هولناک زن جوان برای سرقت میلیاردی | فکر میکردیم مرد تاجر مرد اما خب زنده ماند
زن جوان، برای سرقت از خانه مرد پولدار سناریوی وحشتناکی طراحی کرد. او با دروغی هولناک، شوهرش را فریب داد تا نقشه قتل مرد ثروتمند و سرقت از خانه او را عملی کنند اما طعمه آنها زنده ماند و دستشان را رو کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، به نقل از همشهری، اوایل آبانماه امسال اعضای خانواده تاجر تهرانی وقتی از سفر به خانه برگشتند با صحنه هولناکی مواجه شدند. مرد تاجر خونآلود روی زمین افتاده و از هوش رفته بود. خانه نیز کاملا بههم ریخته و همه محتویات داخل گاوصندوق به ارزش بیش از ۴میلیارد تومان سرقت شده بود.
طولی نکشید که ماجرا به اورژانس و پلیس گزارش شد و پیکر نیمهجان مرد تاجر که هدف ضربات چاقو قرار گرفته بود به بیمارستان انتقال یافت. با حضور کارآگاهان پلیس در محل حادثه، تحقیقات آغاز و معلوم شد که صاحبخانه قربانی نقشه سرقت شده است. بررسیها حاکی از آن بود که سرقت از سوی آشنا صورت گرفته است، چراکه قفلهای در سالم بود و وسایل پذیرایی نشان میداد که مرد تاجر شب قبل مهمان داشته است. ظرفهای کثیفی که روی میز دیده میشد نشان میداد که مهمانان مرد تاجر، ۲ نفر بودهاند. ظاهرا مهمانان پس از آنکه مرد تاجر را هدف ضربات چاقو قرار داده بودند، محتویات گاوصندوق را به سرقت برده و گریخته بودند. کارآگاهان در ادامه به بررسی تصاویردوربینهای مداربسته اطراف ساختمان پرداختند که مشخص شد سارقان خشن، زن و مردی جوان هستند اما آنها چهره خود را با ماسک و پارچه پوشانده بودند.
۲ هفته بعد
تحقیقات زیرنظر بازپرس شعبه هشتم دادسرای ویژه سرقت ادامه داشت و مرد تاجر نیز تحت درمان بود تا اینکه بعد از گذشت ۲ هفته، به طرز معجزهآسایی از مرگ نجات یافت و به هوش آمد.
او پس از بهبودی اسرار سرقت خونین از خانهاش را فاش کرد و گفت: من به واسطه کارم با مردی به نام حمید آشنا شدم. حمید متاهل بود که بعد از مدتی رفتوآمدهای او و همسرش به خانهام شروع شد. رابطه ما بهتدریج صمیمی شد اما خبر نداشتم آنها نقشه هولناکی برای من طراحی کردهاند.
وی ادامه داد: روز حادثه همسر و فرزندانم به همراه خانواده همسرم به سفر رفته و در خانه حضور نداشتند. یک شب قبل از برگشت آنها، حمید به من زنگ زد و گفت میخواهد به همراه همسرش به خانهام بیاید. او میگفت همسرش برای من غذا درست کرده است. آنها با ظرف غذا به خانهام آمدند و بساط شام را پهن کردند. پس از خوردن شام و نوشیدن دوغ، دچار سرگیجه شدیدی شدم. اصلا متوجه نشدم چه زمانی خوابم برد چون اصلا هوشیار نبودم. چشمانم را که باز کردم روی تخت بیمارستان بودم. آنجا بود که فهمیدم حمید و همسرش مرا بیهوش کرده و مرا هدف ضربات چاقو قرار دادهاند تا دست به سرقت اموال قیمتی از خانهام بزنند. اگر صبح زود همسرم و فرزندانم به خانه نمیرسیدند شاید از شدت خونریزی، جانم را ازدست میدادم همانطور که پزشکان زنده ماندنم را معجزه میدانند.
اتفاق عجیب
با افشای این حقیقت، مأموران، زوج سارق را در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر کردند. آنها گمان میکردند که مرد تاجر جانش را از دست داده است. آنها وقتی متوجه شدند مرد تاجر به زندگی بازگشته و معمای آن شب را فاش کرده، لب به اعتراف گشودند اما نکته عجیبی که وجود داشت این بود که مرد جوان از سرقت خبر نداشت. اما زن جوان به طراحی نقشه سرقت و اجرای آن و سوءقصد به جان آقای تاجر اعتراف کرد. این زوج جوان برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.
سناریوی دروغین
زن جوان سناریوی دروغین طراحی کرده تا همسرش را به خانه مرد تاجر بکشاند. او درباره نقشه هولناکش میگوید.
چطور همسرت را برای اجرای نقشه سرقت با خودت همراه کردی؟
یک سناریوی دروغین طراحی کردم. به همسرم گفتم، مرد تاجر به من نظر دارد. گفتم یکبار که به خانه آنها رفته بودیم قصد آزار و اذیت مرا داشته است. همسرم وقتی این را شنید خون جلوی چشمانش را گرفت. میخواست شبانه به خانه او برود و جانش را بگیرد اما من مانع شدم. به او گفتم یک شب با هم به آنجا میرویم و هردویمان با همدستی یکدیگر از او انتقام میگیریم. اما درواقع هدف من اجرای نقشه سرقت بود.
چرا چنین نقشهای کشیدی؟
چون در رفتوآمد به خانه مرد تاجر متوجه شدم که او خیلی پولدار است. حتی از او و همسرش شنیدم که داخل گاوصندوقشان پر از طلا و سکه است.
اگر هدفت فقط سرقت بود، چرا میخواستید او را به قتل برسانید؟
چون شوهرم شک نکند. آن شب به همراه شوهرم به خانه مرد تاجر رفتیم. از قبل داروی خوابآور تهیه کرده و داخل دوغ ریختم. مرد تاجر و همسرم پس از نوشیدن آن نیمههوش شدند. به شوهرم گفته بودم که پس از صرف غذا، با مرد تاجر صحبت میکنیم و برای گرفتن زهر چشم به او چاقو میزنیم تا حساب کار دستش بیاید. آن شب شوهرم نیز نیمههوش بود. در فرصتی که آنها خواب بودند، من نقشه سرقت را عملی کردم. بعد که شوهرم بیدار شد، درست مقابل چشمان او چاقو برداشتم و به مرد تاجر ضرباتی زدم.
بعد چه شد؟
از آنجا فرار کردیم و اموال مسروقه را نیز رفتهرفته فروختم. شوهرم اما از ماجرای سرقت خبری نداشت. ما فکر میکردیم مرد تاجر به کام مرگ خواهد رفت اما خب زنده ماند و ما را لو داد.
دیدگاه